روايتي يا روانكاوانه فيلم يك
غيرمعقول؟
شكست دلايل و موفقيت عوامل
روايتي يا روانكاوانه فيلم يك
غيرمعقول؟
فرهنگ داريوش ساخته رواني فيلم به نگاهي
تنها دارد مدنظر را شخصيت يك دروني كاوش حداقل كه فيلمي
بلكه نميكند ، توجه (رواني بيماري) قضيه ظاهري جنبه به
.ميگيرد نظر در بالاتر اهداف بيان براي را آن
از گذشته.است ذهن سيال آثار درونمايه با روانشناختي
و تلويزيوني تيزر و سينماها سردر روي پلاكارد فيلم ، نام
آغاز با اما.ميزند دامن القايي چنين به نيز آن سينمايي
روانشناسانه فيلمي نميتواند رواني كه درمييابيم فيلم
يك جمعبندي فيلم يك شخصيت بودن پريش روان كه چرا باشد
.نميدهد را روانكاوانه فيلم
زدن هم به و ذهني مختلف گونههاي و شكلها به دستاندازي
از انگيزشي نتايج ارائه بويژه و شخصيتها عصبي معادلات
چنين ارائه براي مختلف فيلمسازان كه است شيوههايي جمله
حداقل كه فيلمي "قطعا.بهرهبردهاند آن از فيلمهايي
ظاهري جنبه به تنها دارد مدنظر را شخصيت يك دروني كاوش
بيان براي را آن بلكه نميكند ، توجه (رواني بيماري) قضيه
مهمترين رواني فيلم در.ميگيرد نظر در بالاتر اهداف
و خرافهپرستي (كريمي نيكي) "مينو" ناموجه رفتار دليل
حادثه يك برمبناي هم آن كه ميشود عنوان او سادهانگاري
لذا و ميگيرد شكل (كودكي در زمين روي پرنده قفس افتادن)
او به نزديكان توجه عدم و شديد رواني اختلالات چنين وجود
.مشكلميكند را آن باورپذيري
تهييج و پررمزوراز فيلمي ميخواهد "رواني" ديگر جهت از
عشقي مثلث سوم گوشه سريع رفتن لو با اما باشد هم كننده
براي":ميگويد "برسون روبر".ميرود دست از هم توان اين
اتاق گوشه يك دادن نشان از هميشه اتاق يك در فيلمبرداري
شكل به هم آن داستان يك روايت در بيشك "كنيد پرهيز
بر داستان ستونهاي از يكي كردن پنهان امكان كلاسيك
از هرچقدر رواني.ميافزايد تماشاگر پيگيري و جذابيت
و مخفي چهرههاي عوض به است ناتوان شخصيتها درون بيان
عنوان به. ميكند معرفي تماشاگر به سريع را خود مرموز
بازي را مرموز و عاشق مردي نقش كه خسروشكيبايي مثال
معرفي اين و ميشود معرفي تماشاگر به سرعت به ميكند
نيكي) مينو براي او پاياني توضيح حتي كه است كامل آنقدر
.نميافزايد تماشاگر حدسيات و دادهها به چيزي (كريمي
شمال در جايي مينوست ، از فلاشبكي بازگوي ابتدا در رواني
زمين روي كه قفسي يادآوري و ميگذرد آن در كودكياش كه
مرگ اين بعد و ميميرد سرطان از كه مادرش و ميافتد
وهم در مينو.ميشود او آينده نامتعادل زندگي بر دليلي
امير با وي عروسي زمينههاي كه حالي در ميبرد سر به مرگ
خالهاش همدستي با شكيبايي ميشود ، مهيا (پرستويي پرويز)
.برميآيد وي به خرافه و موهوم افكار القاء پي در
يعني.ميزند حدس را فيلمي چنين پايان زود خيلي تماشاگر
كدام (شر و خير) امير و نوري ميان كشمكش در ميفهمند همه
از ايراني فيلمهاي در تحول امروزهشد خواهد پيروز يك
يك صورت به زندگي به مرگ و زيبا به زشت از خوب ، به بد
ميتوان رواني به فيلم شبيهترين در.است درآمده الزام
"اتفاقا كه كرد اشاره (داوودنژاد عليرضا) عاشقانه به
سرانجامي به و داشت را فيلم همين مشابه نقشي شكيبايي
.يافت دست هم فيلم همين شبيه
با ازدواج به اشتياقش "نوري" خلاف بر (پرستويي) امير
لحاظ به اما ميماند باقي گنگ پايان تا شخصيتاش و مينو
خواستگاري مينو از توانسته و داشته مرفهي زندگي اينكه
دست به نيز مينو نجات و ميشود او نصيب مثبت شخصيت كند
.ميگيرد صورت او
آنها تنها نه و است ضعيف بسيار رواني در شخصيتها پردازش
هم باورشان زمينههاي بلكه ندارند بيروني بهازاي ما
به و ميكرده كار عكاسخانه يك در نوري. نميشود فراهم
به شده عاشقاش بينهايت ديدهو را مينو اتفاقي شكلي
كرده خلاصه او به رسيدن در را زندگياش تمام كه گونهاي
ميكند انتخاب مينو به رسيدن براي او كه راهي اما.است
زنش و سرهنگ ديگر سوي از.مينمايد غريب و نامعمول
وي شر از زودتر هرچه ميخواهند انگار (مينو نامادري)
رواني تعادل عدم به نسبت آگاهي به توجه با و شوند خلاص
و بسپارند شوهرش به را او زودتر هرچه ميخواهند مينو
هم به و منگ فيلم پايان تا آغاز از كه مينو خود بالاخره
مرده ديگر ماه چند تا را خود و ميزند حرف خودش با ريخته
آنقدر وي دادن نشان بيمار در فيلمساز افراط و ميپندارد
پيش تماشاگر به وي بيماري سرايت مرز تا كه مييابد ادامه
سمت به غيرمعمولاش افسردگي و سادهدلي با او !ميرود
شعور اندك شخصيتي چنين براي فيلمساز و ميشود كشيده نوري
.است نداده قرار نيز را آگاهي و
تماشاگر كه بود فيلم اصلي شخصيت چند به گذرا نگاهي اين
فيلمنامهنويس ، ) موءلف كه چرا.ميكند دور آنها باور از را
داستان يعني ميگيرد ناديده را آن زمينههاي (كارگردان
اينكه ضمن ميروند ، پيش هم از جداي شخصيتها و
به و نيست روبهرو داستاني منطق هيچ با محض لوكسگرايي
از زنها شخصيت رواني ، در.ميزند دامن فيلم نااستواري
و شعور فاقد احساساتي ، سطحي ، سادهنگر ، نمونههاي
صفات فيلم پايان تا مينو و نميرود فراتر خرفهپرست
نامادرياش.ميكند حفظ تشخيص قوه بدون را روانياش
زني هم نوري خاله و است آرايش فكر به تنها (حائري هايده)
بدون هم باز) علاقه رغم به كه است صفت نوكر و سلطهپذير
.ميدهد لو امير به را او سادگي به نوري به شديدش (دليل
خوابي از مينوگويي ناگهاني تحول يك در و فيلم پايان در
.ميبرد نوري ددمنشانه شخصيت به پي و برخاسته ساله چند
حين همين در و ميكند كشتن به تهديد چاقو با را عشقش او
به كه چاشني نقطه تنهااست خانه به بازگشت حال در امير
راحتي به آن به هيجان افزون براي فراوان تلاشهاي رغم
.است شده زده حدس تماشاگر توسط
(شكيبايي) نوري نوبت آنجا در و ميرسند هم به نوري و امير
به شرير آدمي از ثانيه چند عرض در.ميشود متحول كه است
مينو عروسي گل حتي و ميشود بدل مهربان و سخاوتمند مردي
در دستگيره روي (!بود كرده قايم كجا نيست معلوم كه) را
.ميرود و (!حقشناسي نشانه به) ميگذارد
و است فيلم اتكاي قابل نقطه فخيمي مهرداد فيلمبرداري
چشم به تواناييشان رغم به بازيگران بازي انتظار برخلاف
بازيگر چند از اول درجه بازيگر سه جز به روانينميآيد
قابل بازي فيلم در مجموع در اما ميبرد بهره هم ديگر خوب
از پرستويي متوسط بسيار بازي حتي و نميدهند ارائه توجهي
.است فيلم اين شگفتيهاي
شريف شهرام
شكست دلايل و موفقيت عوامل
عوضي مرد به ديگر نگاهي
احتراز بر را همت تمام و پرداختيم عشق اسكادران سينمايي
عدم اين اصلي عوامل به تا گماشتيم غرضورزي هرگونه از
كه را موفقيتي كه ميكنيم تلاش اكنون يابيم ، دست موفقيت
خوشنودي موجب و گشته ايران سينماي نصيب تجارت عرصه در
بررسي به تحليلي نگرشي با شده صنعت اين دوستداران
بين اساسي تعاملي به راه اين از بتوان شايد.بگذاريم
همه كه نظراتي از و گشت نايل صنعت اين در تقاضا و عرضه
پرده پشت در و پنهان دستهاي يا و تصادف محصول را چيز
.كرد احتراز ميدانند ،
پس) ايران سينماي نشيب و پرفراز تاريخ طول در بيشك -1
رفت ، خواهد اشاره آن به كه استثنا چند جز به (انقلاب از
گروه در سينمايي فيلمهاي موفقترين و پرفروشترين همواره
بايستي ديگر عبارت به.داشتهاند قرار كمدي فيلمهاي
فرهنگي كالاي مصرفكنندگان جهتصنعتي از كه داشت اذعان
را اقبال بيشترين انقلاب از پس سينماي رشد طول در سينما
اين سينماگران از گروهي.دادهاند نشان كمدي فيلمهاي به
و ميدانند ايراني تماشاگر پايين فرهنگ از ناشي را اقبال
اعتماد عدم از ناشي را رويكرد اين تماشاگران از گروهي
تا گروه هردو بيشك.ايراني فيلمهاي داستان به تماشاگران
كه تماشاگران اذهان در كه چرا صادقند ، خود ادعاي در حدي
سينما طويل صف در را خود وقت ساعتها گاهي سرد فصل اين در
يك لذت شده كه هم لحظهاي بيشك كمدي فيلم ميكنند ، سپري
روزمره ياد از را آنها و ميچشاند آنها به را فراغت
از ديگر فيلمهاي از بسياري كه چيزي) ميكند خلاص گيهاشان
داستان و تكنيكي ضعف بواسطه ديگر سوي از.(عاجزند انجامش
ميتواند كه است كمدي گونه تنها ايران سينماي در پردازي
به (ايران در فقط البته) جهان سينماي با تجاري جهت به
وابستگي قوم يك در طنز مفاهيم كه چرابرخيزد مقابله
هر طنزآلود لطايف بيشك و دارد قوم آن فرهنگ به بسياري
خود همه از بيش است ، مردمان فرهنگ با آميخته كه را قوم
مرد" كه فاكتوري ابتداييترين پس.پسنديد خواهند قوم آن
تاريخ فيلمهاي پرفروشترين جرگه به پيوستن براي "عوضي
گونههاي از جستن دوري است ، كرده رعايت ايران سينماي
.است كمدي گونه به آوردن پناه و عاطفي و حادثهاي
سوي به تماشاگران اقبال در عمده بطور بازيگران انتخاب -2
در فاكتورها روشنترين از اين و است موءثر بسيار گيشه
اين سينما در ويژه شرايط از برخي ليكناست تجاري سينماي
كه -توانا بازيگري از استفاده.ميسازد قويتر را عامل
در بار اولين براي -است بوده محروم بازيگري امر از مدتي
تاكنون كه است عواملي تمام تشديدكننده بيشك فيلم ، يك
شايدبطور -فيلم آن نمايش اينكه بخصوص.شد برده نام
از پس بازيگر اين كه است فيلمي اولين از قبل -اتفاقي
بر تاييدي امر اين هم شايد.است كرده بازي محروميت دوران
ليكن.قائلند آن به عدهاي كه باشد پنهان دستهاي نظريه
خلاصه نكته اين در نميتوان را فيلم موفقيت تمام "قطعا
.پوشيد چشم بازيگران ساير تحسين قابل تواناييهاي از و كرد
شدن برنده اوقات برخي ميگويد ، پنهان دستهاي نظريه -3
در شركت حاصل تماشاگر جلب امر در تهيهكنندگان از برخي
.است نفره تك مسابقهاي
.دارد خود گفتار تاييد براي مشخصي نمونههاي نظريه اين
"عروس" فيلم كه معتقدند نظريه اين به قائلان مثال بطور
و شود ساخته مشخص كساني دست به بايستي فقط (افخمي بهروز)
آدم" همچنانكه است ، نداشته آنرا ساخت جسارت ديگري كس
."برفي
و "عوضي مرد" داستاني طرح كه داشت اذعان بايد جواب در
تئوري اين با كه نيست صحنههايي وامدار بيشك فيلم مجموع
چند حذف و جانبي فشارهاي موفقيت صورت در و افتد ، موافق
.نميگشت وارد خدشهاي مردم عمومي اقبال به فيلم از صحنه
و عمومي فاكتوري عنوان به نيز سرما فصل برآنكه علاوه
.ميكند تشديد را سينما به آوردن روي بيطرف
ذهن به فيلم با رابطه در كه منفي ظاهر به نكته تنها -4
اين توليد.است آن تهيهكننده پيرامون ميشود ، متبادر
ذهن به را نكته اين تبليغات ، سازمان هنري حوزه توسط فيلم
باشد ، داشته خاصي فرهنگي پيام بايستي فيلم كه ميراند
سازماني چنين اهداف با و باشد خدمتش در فيلم كه پيامي
انتشار از بايد فيلمي چنين حداقل.كند برقرار هماهنگي
.كند اجتناب (ايراني فرهنگ لااقل) ضدفرهنگي پيامهاي
تجارت سينما" كه باشد اين ميگويند ما به كه جوابي اگر و
لبخند و ميكنيم مرور را گذشتهها ميكنيم ، سكوت ما "است
.ميزنيم
"رزازيفر عليرضا"
|