ميشود خاموش فتنه آتش
فضل و عدل تفاوت
تصحيح
ميشود خاموش فتنه آتش
به نگاهي جملبا فتنه پيامدهاي و انگيزه ، علل ، بررسي
(آخر بخش) (ره) مفيد شيخ نظريات
شدن آماده ، چگونگي به پيشين شماره در:گشايي جستار
به عايشه پيوستن نيز و (ع) علي حضرت با جنگ براي مخالفان
مي پي را نوشتار اين بخش واپسين.شد اشاره زبير و طلحه
، تاريخي نكات ديگر درفرصتي كه توضيح اين با.خوانيم
پي را مفيد شيخ الجمل كتاب فقهي و اجتماعي ، اخلاقي
.گرفت خواهيم
معارف گروه
جنگ گزارش:دوم بخش
عايشه به مكه در عمره ، واهي بهانه به زبير و طلحه
به وي اتفاق به ديار ، آن مردم تحريك از پس و ميپيوندند
.ميكنند حركت بصره طرف
و خليفه خونخواهي ادعاي با و رفته مردم ميان به عايشه
اهانتآميز و جنجالي خطبههاي خلافت ، شوراگذاشتن به
جنگ امام ، والي و جمل ياران ميان بصره در.ميخواند
و اسير بصره ، سالخورده والي حنيف ، عثمانبن.درميگيرد
آزار و شكنجه فجيعي بهطرز و زنداني عايشه دستور به
بصره در عليهالسلام علي شيعيان از بيشماري خيل.ميشود
در فتنه ، نايره دامنه كه پيداست چنين.ميرسند شهادت به
به اميرالموءمنين ، با جنگ در عايشه.است اوجگرفتن حال
همسر عنها ، رضيالله امسلمه نصايح كه است شتابزده قدري
امام به بصره ناگوار اخبار.ميگيرد سخره به را پيامبر
را محاسنش و ابرو موي كه حالي در حنيف عثمانبن.ميرسد
.ميپيوندد عليهالسلام علي به زدهاند عايشه دستور به
ابيبكر ، محمدبن عباس ، بن عبدالله حضور با اميرالموءمنين
از پس و داده تشكيل جلسهاي حنيف سهلبن و ياسر عماربن
سپاه تعقيب به كه ميرسند نتيجه اين به مشورت ،
تن هفتصد همراه به متقيان مولايبپردازند پيمانشكنان
ميشود خارج مدينه از موي ، سرخ شتري بر سوار يارانش ، از
:برميكشد بانگ پيشاپيش ارجوزهسرا ، كه حالي در
و طلحه به تا برويد شتابان و كنيد حركت !پرستوها اي"
نيكي از و كردند جذب خود به را بدي آنان.برسيد زبير
دوزخ به را آنان رستاخيز ، فرداي !پروردگارا ;جستند دوري
و جنگ به راضي كه آنجا از اميرالموءمنين(10)."درآور
بصره به قاصد چند راه در نيست ، مسلمانان ميان خونريزي
آرامش به دعوت مهرباني با را عايشه ياران و فرستاده
رسيده ، فرا جنگ زمان كه اينك":ميگويد طلحه.مينمايد
تلاش ".ميگويد سخن ملاطفت ، با و گشته ضعيف و نرم علي
بينتيجه شورشيان ، نمودن منصرف براي اميرالموءمنين
.ميماند
:پرسيد حضرت از شيعيان از يكي بصره ، راه در كه است معروف
چه نشدند ، راضي صلح بر تو دعوت به زبير و طلحه اگر
مرد سپاهي !جنگ:داد پاسخ عليهالسلام علي كرد؟ خواهي
بر زبير و طلحه است ممكن مگر:كه درآمد زده حيرت شيعي
به كه داد پاسخي عليهالسلام علي مولا آنگاه باشند؟ باطل
آن از بزرگتر سخني بشري ، كلام در حسين ، طه دكتر قول
حق يا ميشناسي ، حق به را مرد تو !مرد":فرمود امام ;نيست
و شناخت را آن بايد كه است كلامي خود را حق مرد؟ به را
(11)."سنجيد آن به را رجال
:ميشود آغاز جنگ
:ميكند ترسيم را نبرد صحنه مفيد ، شيخ
طرف به جماديالاول دهم پنجشنبه روز بامداد امير حضرت
.است رسيده شهر دروازههاي به اينك و كرده حركت بصره
او ، حكومت سال نخستين در.است غمگين اميرالموءمنين چهره
و بصره از لشكري كه شكنان پيمان.است سنگين جنگ ، نخستين
پا و دست تميم بني بنيسعد ، حنظله ، ضبه ، بني ازد ، قبايل
.ميگيرند موضع اسلام سپاه مقابل در كردهاند ،
رجز و ميشود وارد جنگ ميدان به نر شتري بر سوار عايشه
خون ريختن قصد به مسلمانان ق - -ه سال 36 !ميخواند
عزم در كه آن رغم علي...آهيختهاند را شمشيرها همديگر ،
اميرالموءمنين اما ;نيست ترديدي جنگ به شكنان پيمان راسخ
حركت منتظر رو ، اين از همندارند جنگ به تصميم انگار
تير چند پرتاب با و نميپايد ديري انتظار.ميماند حريف
قرآن كه حالي در مسلم ، نام به جواني بصره ، لشكر سوي از
شهادت به است ، كرده بلند دست بر حجت ، اتمام عنوان به را
جانب از تير پرتاب.نميدهد نشان واكنشي حضرت.ميرسد
جمله از مسلمانان ، از چند تني و مييابد ادامه ناكثان
شده ، لبريز اسلام سپاه صبر.ميشوند شهيد بديل بن عبدالله
آن در سنگريزه چند كه اقيانوسي همچون اميرالموءمنين اما
.ميانديشد دشمنانش شوم عاقبت به صبور و آرام بيندازند ،
ناگزير اميرالموءمنين مسلمانان ، فشار و اصرار براثر باري ،
امام ، فرزند حنفيه ، محمد.مينمايند صادر را جنگ فرمان
مقاومت.ميتازد پيش به و برميافرازد را اسلام رايت
كساني از تن هفتاد از بيش.نميپايد چندان بصره لشكريان
.ميشوند كشته دارند ، دست به را عايشه هودج شتر افسار كه
با ;بود پوشانده را خود كامل ، زرهي با كه حالي در طلحه
براثر -ميزند پايش شاهرگ به حكم بن مروان كه تيري
دفن نامناسب ، محلي در و ميشود كشته -شديد خونريزي
مهلكه از و آمده خود به نابهنگام كه زبير.ميگردد
.ميرسد قتل به جمل ، لشكر از جرموز ، ابن دست به گريخته ،
جدا تن از را عوام بن زبير سر جرموز ابن كه است معروف
اميرالموءمنين خيمهگاه به شمشيرش ، همراه به و كرده
:ميفرمايند زبير شمشير مشاهده با حضرت.ميفرستد
و الحين لكن و الله رسول وجه عن الكرب به ماجلي طال سيف"
:ميفرمايند و مينگرند زبير سر به سپس و!!"السوء مصارع
نزديك ايشان به و بود پيامبر با همنشيني افتخار را تو"
به را تو و درآمد تو بيني به شيطان ، كه افسوس ولي ;بودي
لشكر سريع شكست از پس".افكند جايگاهي و روزگار چنين
احترام با را عايشه زبير ، و طلحه شدن كشته و شكنان پيمان
دستور امير ، حضرت و كردند منتقل خلف بن عبدالله خانه به
.كنند رفتار پيامبر همسران همچون او با كه فرمود
!ميشود خاموش فتنه آتش
جمل ، فتنه خاموشي دنبال به ق - -ه سال 36 الاول جمادي در
عبدالله دست به -نامهاي عليهالسلام علي اميرالموءمنين
ماجراي از و نوشت مدينه و كوفه مردم براي -رافع ابي بن
اين.گفت سخن مردم با آن ، انجام و شروع چگونگي و جمل
و بهترين و شده نوشته ايجاز و فصاحت نهايت در نامه
:است جمل جنگ سند گوياترين
!شما بر سلام ;كوفه مردم به اميرالموءمنين علي از"
بعد ، و ميكنم ستايش نيست او جز خدايي كه را خداي نخست
به نسبت را چيزي است ، و عدل فرمانرواي خداوند ، كه همانا
و ;سازند دگرگون را آن خودشان تا نميسازد ، دگرگون قومي
عقاب كردارشان بدي به را قومي كه كند اراده خداوند چون
جز آنان ، براي و نيست آنان براي بازدارندهاي هيچ كند ،
(12)."برگرداند را بلا آن كه نيست كسي خداوند
و قريش و بصره لشكر و خويش كار عاقبت از شما به اينك "
رفته شهر آن به و بودند زبير و طلحه همراه كه ديگران
خود استوار سوگندهاي و من بيعت دو ، آن:ميدهم خبر بودند
مدينه از شدم ، آگاه ايشان كار از كه هنگامي و شكستند را
عامل به نسبت آنچه از رسيدم ، ذوقار به چون و آمدم بيرون
حسن پسرم.شدم آگاه بودند داده انجام حنيف بن عثمان من ،
خواستند شما از آنان و فرستادم شما پيش را قيس و عمار و
و آئيد بيرون ما حق و (ص)پيامبر حق گرفتن و ياري براي كه
و آمدند من پيش و پذيرفتند مرا دعوت شتابان شما ، برادران
رسيدم بصره كنار چون و كردند شتاب خدا ، فرمان اطاعت براي
برهان و دليل و كردم دعوت را آنان نخست آمدم ، فرود و
از و ميبخشم را ديگران و قريش خطاي و لغزش گفتم و آوردم
و كردم گلهگزاري بيعت ، گسستن و پيمانشكني مورد در آنان
همراهان و من با جنگ جز چيز هيچ آن ، وجود با.پوشيدم چشم
از ناچار و نپذيرفتند را گمراهي و ستم در پافشاري و من
و شدند كشته ايشان از گروهي.شدم آنان با جهاد و جنگ
كه را چيزي همان آنگاه.گريختند خود شهر به ديگر گروهي
را جنگ از برداشتن دست يعني بودم ، خواسته آنان از من
را همگان و كردم نيام در شمشير و پذيرفتمكردند پيشنهاد
عبدالله و داشتم معمول آنان ميان را سنت و حق و بخشيدم
كوفه به خداوند ، خواست به و گماشتم بصره بر را عباس بن
از تا فرستادم شما پيش را جعفي قيس بن زجر اينك و ميآيم
كه داد خواهد خبر شما به ايشان و ما از او و بپرسيد او
رد را آنان خداوند ، چگونه و كردند رد ما بر را حق چگونه
بركات و رحمت و سلام و ;ميداشتند ناخوش كه آن حال و كرد
."باد شما بر خداوند
سال جماديالاول در ابيرافع بن عبدالله را نامه اين و
(13).نوشت شش و سي
قراگوزلو محمد دكتر: نوشته
دارد ادامه
: پانوشتها
پاينده ابوالقاسم ترجمه جلد 5 ، ص 186 ، طبري تاريخ -10
"ناكثين مارقين ، قاسطين ، " ، شريعتي علي دكتر -11
، آيه 11 رعد سوره -12
ص333334 الانوار ، جلد32 ، بحار مجلسي ، علامه:به ك.ن -13
فضل و عدل تفاوت
(4) (ره) خاتمي الله روح سيد از گفتاري -راستين روزه
ليفيه اللهمافتح) دوم و بيست روز دعاي اول جمله در
لموجبات فيه وفقني و فيهبركاتك علي وانزل ابوابفضلك
(المضطرين دعوه مجيب يا جناتك بحبوحات فيه واسكني مرضاتك
خدا از يعني ، ;ميكنيم طلب را خداوند فضل از برخورداري
"فضل".بگشايد ما روي به را فضلش درهاي كه ميخواهيم
چه؟ يعني
زيادي به شد ، زياد چيزي اگر.است زياده معناي به فضل اصل
احساني آن به فضل ديگر تعبيري به.ميگويند فضل آن
اينكه بدون دارد ، روا ديگري به "ابتدائا كسي كه ميگويند
او ;باشد كرده او به واحساني باشد داشته طلب او از حقي
شما به هم خوبياي هيچ كسي اگر "مثلا ;كند احسان ابتدا
خوبي او به شما ولي نداشته شما به هم احساني هيچ ;نكرده
در كه خوبياي يعني ميگويند ، فضل را خوبي اين ;ميكنيد
مقابل در ميكنيد خوبي شما كه وقتينباشد احسان مقابل
كه ميكند اقتضا عدل.فضل نه است ، عدل اين ، ديگري ، خوبي
درباره حالابكنيد خوبي او با كرد ، خوبي شما به كسي اگر
ما به كه چيزي هر بكند ، ما به كه انعامي هر خدا ;خدا
خداوند از وقت هيچ ما اينكه براي چرا؟.است او فضل بدهد ،
احسان خداوند به نميتوانيم ما يعني ، ;نميشويم طلبكار
با ارتباط در.نيست ما احسان به محتاج خدا زيرا ;بكنيم
:شد اشاره شريفه آيه اين به پيش روز دعاي
"عنكم غني الله تكفروافان ان"
بكنيم خوبي ما چه اينكه يعني.است شما از بينياز خدا
حال به ;بورزيم كفران يا بكنيم را خدا اطاعت ;نكنيم يا
خوبي كار كه يابيم توفيق اگر البته.نميكند فرقي خدا
اگر و ميكنيم خوبي ما كه است خداوند فضل از اين بكنيم
است ، شده ما حال شامل كه خداست فضل باز بكنيم هم عبادت
پيدا برخدا حقي وقت هيچ بنده ، اينكه با حال عين در ولي
گفته خدا دارد ، حق برانسان خدا هميشه برعكس و نميكند
و ميدهم خير جزاي شما به من بكنيد ، اطاعت اگر":كه است
بنابراين ".داشت خواهيد بد پاداش بكنيد ، معصيت اگر
ما به عبادت مقابل در كه را ثوابهايي آن اسم خداوند
مقابل در من:ميفرمايد بلكه است ، نگذاشته فضل ميدهد
.ميدهم ثواب عباداتتان
از اعم ما ، به خدا بخششهاي و كرمها و احسانها همه
همه واخروي ، دنيوي نعمتهاي اخروي ، و دنيوي ثوابهاي
!خدايا":ميگوييم اينجا لذا.است الهي فضل از اينها
بخشش و كرم درهاي يعني ";بگشا ما روي به را درهايفضلت
خودت بركات و فضل مشمول را ما و بگشا ما روي به را خودت
.بگردان
بركات ومهبط منشا
است قبلي مطلب همان به برگشتش كه هم دعا بعدي فراز در
روز اين در !خدايا "بركاتك فيه علي انزل و":ميفرمايد
:ميگويد نيز آن از بعد.بفرست فرو من بر را خودت بركات
من به روز اين در خدايا يعني "مرضاتك لموجبات فيه وفقني"
;سازم فراهم را تو رضاي و خشنودي موجبات كه بده توفيق
بشود ، تو خشنودي و رضايت موجب كه بدهم انجام كارهايي يعني
.نكنم را تو معصيت و بكنم ، تو از اطاعت
تصحيح
حضرت روانشاد گفتارهاي سلسله از شماره نخستين در
روزنامه معارف صفحه در كه خاتمي سيدروحالله آيتالله
و جليلالقدر سيد آن ارتحال تاريخ رسيد ، چاپ به همشهري
از فراوان تشكر ضمن بود ، شده درج اشتباه به بزرگوار
چند اين طي خود تماسهاي با كه گرامي و عزيز خوانندگان
كه ميرسانيم اطلاع به شدند يادآور را موضوع اين روز
پنجم ايمان و تقوا اسوه مرد بزرگ آن رحلت صحيح تاريخ
.ميباشد آبانماه 1367
|