ايمان و اسلام
نكوانديش فرزانه پير
ايران در واسطوره عرفان
ايمان و اسلام
دفتر منطبعات از "اسلام سيماي" كتاب انتشار :جستارگشايي
كارهاي با متفاوت و ارزشمند كاري اسلامي ، فرهنگ نشر
كتابي اثر اين درواقع.ميشود محسوب عرصه اين در مشابه
بيشتر را غيرمسلمان خوانندگان كه است اسلام درباره عمومي
مسلمانان براي را اسلام به كلي نگاه اما ميآيد ، كار به
.ميسازد ميسر نيز ايشان براي را آن به متفاوت نگاهي و
.نميكاهد آن اهميت و ارزشها از كتاب ، روان و سهل ماهيت
اسلامشناسان نسل آخرين از ساچيكوموراتا ، و چيتيك ويليام
برمبناي بيپيرايهتر و دقيقتر دركي "اتفاقا كه هستند
خوشبختانه.ميكنند ارائه اسلام اساسي متون و منابع
نيز اسلام ايراني و عرفاني منابع و تشيع با چيتيك
اثر ، اين انتشار بهانه به زير بحث در.آشناست بهخوبي
آن فهم ويژه حوزههاي و ايمان و اسلام درباره كلي بحثي
.است شده مطرح مسائلي
معارف گروه
رضوي مسعود :نوشته
اعتقادي و تاريخي مسلم حقيقت يك بهعنوان "اسلام" مفهوم
كه است بديهي و روشن اندازه همان به مسلمانان ميان در
طفوليت ابتداي از مفهوم اين با مسلمانان.روز در آفتاب
شعائر و مفاهيم از آكنده فضايي در سپس و ميشوند آشنا
نيز پژوهيدن و آموختن اهل اگر و ميكنند رشد آن با مرتبط
آموزههايي همچون را آن متعدد و متفاوت جنبههاي باشند ،
در نيز سرانجام.ميدهند قرار تامل و مطالعه مورد ضروري
ره را اطمينانبخشي فلسفه اعتقادات ، و آموزشها همين پرتو
در آن اصلي مفهوم كه مرگ به را آن و ساخته خود حيات توشه
است سرمدي حقايقي بر چشمگشايي و ديگر تولدي اسلام ، پرتو
.ميزنند پيوند
آخرين و توحيدي اديان از يكي اسلام تاريخي ، بهلحاظ
مادي جهان در ميلادي سال 610 حدود زماني در كه آنهاست
(ص)محمد حضرت زبان بر خداوند سوي از آن حقايق و شد پديدار
در آيين اين تبليغ به (ص) اكرم پيامبر سپس.گرديد جاري
و سريع گسترش مدينه به هجرت با و ورزيد اهتمام مكه شهر
.گشت آغاز وسيع تاريخي و جغرافيا در آن حيرتانگيز
از عظيمي بخشهاي نيمقرن ، از كمتر فاصلهاي در كه گسترشي
اروپاي دل در خود نفوذ حتي و درنورديد را آفريقا و آسيا
كه چنان سرگذشتي و تاريخ چنين.كرد آغاز نيز را مسيحي
براي نميتواند است ، بديهي و مسلم مسلمان يك براي
نيرويي را اسلام آنان.شود تلقي بديهي نيز غيرمسلمانان
كوشيده كه ميدانند توسعهطلبانه انگيزههايي با متفاوت
و درآورد زانو به گسترده هجمهاي با را خود رقباي تا است
و آورده بهدست را پيروزيهايي و توفيقات راه اين در
تحميل و تثبيت حاضر زمان تا را خود واقعيت نيز سرانجام
.است كرده
گفت بايد بگذريم ، تاريخي منظر يعني منظر ، اين از اگر اما
تاريخي ، ساحت بر علاوه اديان ، همه بلكه و اسلام كه
آنها پرتو در كه ابعادي.دربردارند نيز را ديگر ابعادي
خويشتن ، تفسير كه مييابد دست معانياي و مفاهيم به انسان
غايتشناسي و بد و نيك رفتارهاي آن ، كلي معناي به هستي
معرفت چنين.خواهدبود امكانپذير آن چارچوب در موجودات
تفسير يكي ;ميكند عرضه را توامان كاركرد دو گستردهاي ،
شدن تفسير ديگري و وجود مظروف بهعنوان هستي از انسان
اين "اساسا اسلام ، وجود ظرف بهعنوان هستي در انسان
اين زيرا دارد ، مستتر خود لغوي معناي در را دوگانه مفهوم
و الهي حكم به نهادن گردن و انقياد" از است عبارت واژه
هستي تفسير امكان خداوند ، حكم به انقياد."خداوندي فرمان
امكان كه همچنان ميكند ، فراهم را قدسي كلام پرتو در
دربردارد نيز را هستي مجموعه در وي جايگاه و آدمي تفسير
قرآن متن عرصه ، اين درميسازد ميسر را آن "كاملا و
بعد از هم و تاريخي ازنظر هم كه كلامي مثابه به مجيد
استعلا امكانات از وسيعي مجموعه است ، خدشهناپذير كلامي ،
برابر در را آنها و كرده عرضه مسلمانان به را يافته
با ميبايد كه ميدهد قرار نابي و قدسي امكانات
.سازند محقق را مذكور دوگانه تفسير شرايط آن از بهرهجويي
.هستي از انسان تفسير و هستي در انسان تفسير
توحيدي اديان ساير با اسلام اساسي تمايزات از يكي شايد
خاتم بهعنوان كه معنايي و تاريخي وحدت در بتوان را
درواقع.دانست ميكند ارائه اديان از واحد مجموعهاي
و اسلامي شناخت اصيل منبع كه قرآني آموزشهاي بنابر
و جدايي است ، -اسلام ديني الهيات دستگاه در -شناختشناسي
نميتوان پيامبران آموزههاي و الهي اديان ميان انفكاكي
واحد حقيقت يك آموزشگران پيامبران ، همه.گرديد قائل
ارائه را آموزش يك از متفاوتي صورتهاي درواقع و هستند
و جمعبندي قابل "اسلام" عنوان ذيل در "مجموعا كه ميكنند
عندالله انالدين":آيه اين مفهوم نظير درست ;است درك
و تسليم از مشتركي مفهوم آموزش ، اين گوهر."الاسلام
و خداوند برابر در "عبوديت" يا بندگي به كه است انقياد
تاريخي سلسله.ميشود مربوط يگانه خداي فرمانهاي اجراي
مطالعات در آن زماني -تاريخي صورتبندي كه عظام انبياء
و متكلمان آثار در آن قدسي -كلامي صورتبندي و مورخان
در را مفهوم اين تمام و تام پيوستگي ميشود ديده مفسران
مشترك امكان و ميدهد نشان واحد و عظيم مجموعه اين
صورت به را زمانها همه در انسانها همه براي عبوديت
وجود اسلام جز ديني كه روست همين از.ميكند بيان متساوي
پيشتر كه است ديني همان نمونه والاترين اسلام و ندارد
الهي دين همين از بخشي يك هر سلف ، انبياء و شده نازل نيز
.فرمودهاند ابلاغ و كرده حمل را
"كاملا و بديهي مشخص ، اموري مسلمان ، يك براي نكات ، اين
در الهي دين با انسان رابطه آنكه عليرغم.است روشن
بهوضوح اما شده ، بيان مختلفي تعبيرهاي با قرآني مصطلحات
چنين (حجرات سوره از آيه 14 بهويژه) قرآني اشارات از
اسلام با انسان دينداري آغاز "اساسا كه ميشود مستفاد
ديني ، و الهي تاريخ به ورود مرحله و شده امكانپذير آوردن
به نهادن گردن آوردن ، اسلام.است همراه آوردن اسلام با
از و است وحي با انسان تلاقي نقطه و الهي منزله حقيقت
يعني متعاليتر ، مرحلهاي بهسوي انسان حركت نقطه ، همين
است اسلام از فراتر مرحلهاي ايمان.ميشود آغاز ايمان ،
و انسانيت مرحله به انسان آوردن ، اسلام در كه همچنان و
در ميپيوندد ، حقيقت تاريخ و تاريخي حقيقت مدار به ورود
متعالي پيوندي و يافته استعلا اسلام ، مرحله از نيز ايمان
در.مييابد است شده روبهرو آن با "صرفا كه حقيقتي با
و ايمان ميان كهتمايزي گرديده بيان "صراحتا كريم ، قرآن
به تصديق "لزوما كه معني بدين دارد ، وجود آوردن اسلام
فراتر بسي ايمان لوازم و نيست شدن موءمن معناي به اسلام ،
.است اسلام به تصديق و شهادت از
و گردانيدن ايمن گرويدن ، معني به ،"امن" ماده از ايمان ،
اما واحد معناي آن براي عرفا و متكلمان و است داشتن باور
و داشت باور از كه مراتبيكردهاند بيان مختلف مراتب
مراحل تا و ميشود آغاز عامي مردم در ساده و بسيط گروش
قرآن در.ميرود فرا موءمنان از خواص در پيچيده و دشوار
آمده ميان به سخن انسان در ايمان افزايش از آشكارا كريم ،
فزادهم...":عمران آل سوره از آيه 173 در ازجمله.است
،""ايمانا زادتهم..":انفال سوره از آيه 2 ،""ايمانا
و ""ايمانا هذه زادته ايكم...":توبه سوره از آيه 124
واحد و مشخص مفهومي اسلام اگرچه ترتيب بدين.ديگر آيات
كاهش ميتواند كه است گرويدن از مرتبهاي ايمان اما است ،
"صرفا موءمنان ، در "ايمان" اشتراك.باشد داشته افزايش و
نيت و كردار قلب ، طريق سه از آن حدود و است لفظي اشتراك
را معني اين.است آشكار متعال خداي بر
بانگرهاي "العقائد قواعد" كتاب در خواجهنصيرالدينطوسي
و مغاير جهتي از ايمان و اسلام كه" است كرده بيان كلامي
اسلام خواجه ، نظر به "يگانه و موافق جهتي از و مخالفند
شهادتين كس هر زيرا.است ايمان از كليتر (مفهوم) حكم در
ميآيد ، راست او بر اسلام حكم و ميشود شمرده مسلمان گويد
.خواند نميتوان موءمن شهادتين ، گفتن صرف به را او اما
آن طبق كه است آيهاي همان مدعا اين اثبات در خواجه دليل
حجرات سوره) شدهاند خوانده مسلمان ايمان ، مدعي اعراب
حقيقت در اسلام خواجه ، نظر به ديگر سوي از (آيه 14
بخش اين اثبات در خواجه.دارد يگانگي ايمان با (مصداق)
انالدين":ميجويد استناد آيه اين به خود نظريه از
به رك -(آيه 19 عمران ، آل) "الاسلام عندالله
.ايمان واژه ذيل تشيع دايرتالمعارف
دارد ادامه
نكوانديش فرزانه پير
محمدعلي استاد (ع)بيت اهل و معنويت شيفته از يادكردي
صفير
استاد سالمرگ با بود برابر پيشين روزهاي :گشايي جستار
حسينيه بنيانگذاران از يكي و شيعي آيين شيفته و باورمند
استاد ;(ع)بيت اهل ستايش در چامههايي سراينده و ارشاد
زندگاني راستاي در كه وارسته استادي.صفير سيدمحمدعلي
در نگارش و سرايش به خود ، معنويت از آكنده و پربار سراسر
.يازيد دست گوناگوني زمينههاي
:است چنين وي نگاشتههاي و نوشتهها از برخي
نوشته "الصلواه ترجمه" كتاب بر حاشيهنويسي و تصحيح -1
كتاب ، پيرايش و تصحيح بر افزون استاد.كاشاني فيض ملامحسن
را اسلامي نامدار بناهاي و يادمانها از زيبا نگارههايي
.است رسانده چاپ به كتاب اين در
.شبستري محمود شيخ "كنزالحقائق" كتاب تصحيح -2
گرامي پيامبر ستايش در بلند چامهاي ;"اسلامي سرود" -3
.دربردارد عربي و پارسي به سرودههايي كه (ص)اسلام
از است جنگي واقع در كتاب اين"تكبير بانگ" -4
و برگرفته بيت ، اهل و (ص)پيامبر درباره ديني سرودههاي
.گوناگون سرايندگان از گزيدهاي
زندگاني و منش از است يادكردي ميآيد ، پي از كه جستاري
كزازي دكترميرجلالالدين خامه به كه صفير استاد فرهنگي
روزنگارههاي" كتاب از نوشتار ، اين.است درآمده نگارش به
(چاپ زير) شده گرفته بر " لونيا كاتا روزهاي ;اسپانيا سفر
در است كزازي استاد نگاشتههاي و يادداشتها واقع در كه
استاد از سپاس با.اسپانيا در سالانهاش دو اقامت راستاي
.مينماييم جلب آن به را گرامي خوانندگان شما توجه
معارف گروه
سره صفير ، سيدمحمدعلي استاد مهر سوم و بيست پنجشنبه
خاك به آيين و ادب تبار و دين و دانش دودمان از مردي
"سپرد دوست به عاريت جان" سخن ، خواجه گفته به و آمد سپرده
درباره سعدي ، با هماواز كوتاه ، زيستنامهاي در خود او.
:است گفته چنين خويش
;بودند دين عالمان من قبيله همه
آموخت شاعري تو عشق معلم مرا
و عشق در زندگيش همه.بود "عاشق شاعري" او كه را راستي
را ، وي كه اسلام به گسل بند و پرشور عشقي ;گذشت شعر
در من ، .برميانگيخت شاعري به جان ، تفته و تبآلوده
و گرمابه و خانه حريف" را صفير چندي دانشجويي ، روزگاران
و ميگسيخت هم از را ما كه ساليان گسل.بودم "گلستان
ما ميانه در را يكدلي و پايدار پيوند ميداشت ، ناهمگون
هژير پيري هنگام آن در كه صفير شايد.نميرسانيد زيان
و ميپيوستم هم به را تري و خشك كه من در گونهاي به بود
من به نيك اوميديد را خويشتن بودم ، پارسي سخن سودايي
مرگش از پس كه ميخواست من از و بود بسته اميد
.برسانم چاپ به و دهم سامان و گردآورم را سرودههايش
!نه يا آورد برميتوانم را خواستش آيا كه نميدانم
به پايه چه تا او كه ميدانند ميشناسند را صفير كه آنان
.ميورزيد عشق بدانها و داشت باور طبعش تراويدههاي
براي جز را دلدار كه دلشدهاي چونان را ، آنها از پارهاي
را آن بخت من.بود نخوانده كسي بر هرگز نميخواهد ، خود
استوارداشت و همدلي مايه آن.بشنوم را آنها كه ميداشتم
نازاني انگيزه بودم ، من كه خام جواني جاي بر پخته پير آن
.آمد پايان به پيوند و پيمان ساليان آن اما.هست و بود من
دلخسته صفير ، .گسيخت هم از را ما روزگار فرازهاي و نشيب
نيز مندرچيد همگنان از دامان و گرفت گوشه وازده ، و
.نميديدم گهگاهش مگر و ميداشتم پاس را او خلوت و خاموشي
كه بزرگمردي -نوشت ميتوانم صفير درباره آنچه روي ، هر به
ميبرازيد ، و ميسزيد را او كه آنچنان شايستگي ، به
صوفيانه صفير:است اين -نشد داشته گرامي و نيامد شناخته
خود و ميخواستش دل كه زيست آنچنان ;زيست قلندرانه و
كسان بسيار را او زندگي شيوه هرچند ميپسنديد ،
.نميشمردند روا و نميپسنديدند
-!شادباد مينو در روانش كه -او دريغ در ميسزدكه
:بسرايم سوگوار و بگريانم لختي را خامهنوان
!پيش از رفت صفير دريغا ، اي
نكوانديش فرزانه پير
بنيوشيد ، عرش ز صفيري چون
پريش پست دامگاه اين از رست
;بود حقپرستي كيش او كيش
كيش حقيقت آن رفت حق سوي
است ، درويشي ز وارستگي كه گر
درويش شاعري وارسته بود
;"مهراس كم و بيش ز":را جان گفت
"مپريش غم و درد ز":را دل گفت
سوز ، چندي و بود چو بيچون مست
بيش و كم از رسته زيست ، كم و بيش
ناسازي ، و ستيز از دل خسته
پريش و ديو و جهان اين وانهاد
;دورنگ جهان اين است "ميش و گرگ"
ميش كمينگه در است گيتي گرگ
ميپرورد ، خويش بيگانه ز او
خويش از ميگسست بيگانه چو گر
بيگانه ، و خويش ز چون دل كند
خويش هم دل خست بيگانه ز هم
بود ، مرهم هماره را دل ريش
ريش دل جهان از بود خود گرچه
;خست سوگواران جان غم نيش
:نيش از جان خليده زروان ، گفت
-استاد چكامه از بهرهجوي-
پيش از رفت صفير كاروان
سبز ، برآمد سخن دانههاي
خيش خامه به را ، كاغذكشته
ايران در واسطوره عرفان
ابوالقاسم دكتر با گفتوگو در ايران اساطير شناخت
(بخش واپسين ) مطلق اسماعيلپور
پديد تحولي گفتيد كه همانطور ونديداد ، و يشتها در
اعصار فرهنگي اجتماعي بافت و ساختار به تحول اين.ميآيد
بعد به هخامنشيان دوره به يعني برميگردد ، زرتشت از پس
و مييابند قدرت دولتي دستگاههاي در مغان نو از كه
در حتي و بود كرده مبارزه آنها با زرتشت كه را باورهايي
پرستش جمله ، از.ميكنند زنده نو از بود ، باخته جان راهش
شخصيتشان كه آناهيتا بهرام ، ميترا ، همچون كهن ايزدان
و شد سرگرفته از دوره اين در بود ، شده كمرنگ زرتشت توسط
ستايش در نيايشي سرودهايي "عمدتا يشتها كه ميدانيد
مهريشت ، مثل است باستاني و كهن ايزدان اين از هريك
شريعت و احكام جنبههاي بيشتر ونديداد ، در غيره و تيريشت
از بيش مغان نيز اينجا در.ميگيرد قرار توجه مورد دين
را متعصبانهاي و خشك قوانين و دارند تصرف و دخل همه
.ميكنند آن وارد
تاثير ايران اساطير تحول روند بر يونان اساطير آيا *
خير؟ يا داشته
نداشته ، ايراني اساطير بر مستقيم تاثير يوناني اساطير *
انديشه و فلسفه بعد در بيشتر من گمان به يونان تاثير
فرهنگ و برانديشه نوافلاطونيان و ارسطو انديشه بوده ،
حال ، اين با.بوده يوناني اساطير تاثير از بيش ايراني
و يوناني اسطورههاي ميان هماننديهايي به ميتوان
كاري اساطير اين تاثيرپذيري اثبات اما.برخورد ايراني
به ميتوان جهان اساطير در هميشه.است بيهوده
هندي اساطير با بيشتر اساطيرايراني.برخورد هماننديهايي
اساطير هماننديهاي از.است آن تاثير تحت و همريشه
ميان "مثلا.كرد ذكر نمونه چند ميتوان ايراني و يوناني
فريدون و هوشنگ و زئوس پسر آركاس اسطورهاي شخصيت
و نان تهيه گندم ، كشت آركاس.يافت ميتوان شباهتهايي
از ميكند ، چنين نيز هوشنگ ميآموزد ، مردم رابه ريسي پشم
ميكند ، تقسيم فرزندش سه ميان را خود سرزمين آركاس سويي
و تور و سلم ميان را خود سرزمين فريدون نيز ، ايران در
ميان ضحاك ، و مينوس ميان "مثلا يا.ميكند بخش ايرج
.هست شباهتهايي اسفنديار و آشيل يا لهراسب و پريام
اين آسيبپذير و ضعف نقطههاي اسفنديار چشم و آشيل پاشنه
در جدي تحقيقي به ميتوان "واقعا.است اساطيري پهلوانان
.زد دست ايراني و يوناني اساطير تطبيقي بررسي زمينه
بر آن تاثير و اسلام از پيش اساطيري عرفاني مايههاي *
است؟ چگونه اسلامي ايراني عرفان و تصوف
در اسلام از پيش در عميقي عرفاني مايههاي من ، گمان به *
كه مانوي و گنوسي عرفان جمله از.يافت ميتوان ايران
.است داشته ايراني -عرفاني فرهنگ و تصوف بر شاياني تاثير
نشده انجام مستمر و پيگير تحقيقي متاسفانه زمينه اين در
تاثير زمينه در كربن هانري ميدانم من كه آنجا تا.است
اسماعيليه گنوس خودش قول به يا عرفان بر مزداييگري
نكته ، اين به رسيدن براي.است داده انجام مهمي تحقيق
اسلامي ، عرفان بر اسلام از پيش عرفان تاثير بررسي يعني
عرفاني متون بايد "اولا.زد دست فراگير پژوهشي به بايد
برگردانده فارسي به فرهنگستاني گونهاي به اسلام از پيش
از بخشي.مانوي عرفاني اشعار و اصيل آثار جمله از.شود
به اگر "مثلا.است بوده راستا اين در تاكنون من كارهاي
را عرفاني عميق مايههاي بن كنيد ، نگاه مانوي زبور ترجمه
عالم اين در روح سرگشتگي و هبوط.ببينيد ميتوانيد آن در
درونمايهاي تن ، بند تخته در علوي روح بودن اسير و مادي
مطرح ايران عرفاني شاعران ديگر و مولانا تنها كه نيست
در اسلام از پيش از مضمون اين طرح بلكه باشند ، كرده
در يا خورشيد وهمن مارامو ، همچون مانوي شاعران اشعار
.ميشود يافت ديگر مانويان و هراكليوس توماس ، مزامير
تاثير تحت ميترائيسم و زروانيسم ميانه ، آيينهاي دوره در *
امر اين به كلامي منازعات چه و آمدند پديد عواملي چه
است؟ زده دامن
گرايش دو ساساني ، دوران "عمدتا يعني ميانه ، دوره در *
به كه زرواني آيين.آمد پديد زرتشتي انديشههاي در عمده
و راس در زمان ، خداي زروان ، يعني بود ، تثليث مروج نوعي
.ميگرفتند قرار تثليث اين پايههاي در اهريمن و هرمزد
گاهاني تثليث كه كرد استنباط چنين ميتوان نوعي به
پايههاي در مينو انگره و مينو سپنته و راس ، در هرمزد)
.ميبخشد تثليثزرواني به زروانيسم در را خود جاي (تثليث
ميانه دوره ثنويت برابر در نو نگرشي و واكنش خود اين
.است بوده (اهريمن برابر در هرمزد)
در نيز و مسيح از پيش سدههاي در كه ميترا آيين ازسويي
نگرشي ميانه دوره در مييابد ، نفوذ غرب به مسيحيت صدر
كه ميداد قرار ايزدان راس در را مهر ميشده محسوب تازه
.داشت آفرينندگي قدرت حتي
و باوري زروان شيوع و گسترش به كلامي منازعات چه كه اين
دوره در زرتشتي آيين كه گفت بايد زده ، دامن مهرپرستي
فرمانرواست ، و حاكم طبقه آرمان نمايانگر بيشتر ساساني
دورهاي در و ميكرد ديكته را طبقه اين خواست كه ديانتي
.بود زده دامن متحجر شيوههاي با ديني حكومت به متاخر
طبقه استبداد از كه مردم اجتماع ، پائيني لايههاي در اما
جمع موبداني و ديناوران گرد بودند ، آمده ستوه به حاكم
يعني داشتند ، زرتشتي ازكلام تازهاي قرائت كه ميآيند
حال ، اين با.مهري و زرواني بدعتگذاران و تئوريسينها
عامه بين هم آن كه -مانوي گرايش نيز و گرايش دو اين
برابر در نتوانستند هرگز -يافت فراگير پيرواني ايرانيان
منازعات هرچند آورند ، تاب ساسانيان رسمي و دولتي دين
.داشت جريان خشونتبار درگيريهاي نيز و كلامي فلسفي ،
درگيري اين جلوه بهترين خود ماني محاكمه و استنطاق
چند مستبد موبدموبدان كرتير ، ازسوي كه بود سرسختانه
.ميشد هدايت ساساني پادشاه
ديگر شخصيتهاي يا سهروردي آثار اساطيري بنمايههاي *
اساطيرايراني در تطور و تغيير نوع چه حاصل اسلامي عصر
است؟
آثارش در سبب همين ، به است اشراقي فيلسوفي سهروردي *
آراي تبيين در او.برخورد اساطيري رگههاي به ميتوان
آواز و سرخ عقل.ميگيرد كمك اساطيري مايههاي ازبن خود
رواياتي و اساطيري مضامين با آثاري من نظر به جبرئيل پر
شاهيني گونه به راوي سرخ ، عقل در.سوررئاليستياند
پيري به.است قدر و قضا صيادان اسير كه ميشود آفريده
كوه از و بود آفرينش فرزند اولين كه برميخورد موي سپيد
افروز ، شب گوهر مثل نمادين و اساطيري مضاميني.ميآمد قاف
جاي جاي در غيره و حيات آب چشمه و بلارك تيغ داودي ، زره
نيزنبايد را سيمرغ وجه.ميخورد چشم به شگفت اثر اين
در روح هبوط همان سرخ عقل اصلي مايه بن.گرفت ناديده
آمده جبرئيل آوازپر در "مثلا يا.است شاهين اسارت قالب
شخصيت ده.است پرجبرئيل آواز از حواس و اصوات بعضي كه
آمدهاند ، آباد ناكجا از كه پيرمردياند ده اثر ، اين اصلي
ميگويد و است آنان گوياي زبان آنان از تن يك تنها اما
و است محض نور كه راست پر يكي:است پر دو را جبرئيل كه
بيان يا است رمز البته اينها.است تاريكي نشان كه پرچپ
و روز نه و است شب نه حق در گرنه و است ، ظلمت و نور رمزي
اساطيري درونمايههاي به سهروردي ديگر آثار در.پر نه
كه غيره و امشاسپندان "مثلا برميخوريم ، زياد ايراني
.است كرده اشاره آنها از بعضي به ملكوت ارض در كربن هانري
نيز اسلامي عصر ديگر شخصيتهاي در را اساطيري ميراث اين
اسطوره منطقالطيرعطار ، در "مثلا كرد ، جستوجو ميتوان
گونهاي به را امين جبرئيل نمادين و رمزآميز وجه و سيمرغ
از تنها حقيقت و حق زبان چون.كرد مشاهده ميتوان ديگر
.دارد نمادين نيزبياني اسطوره و است بيان قابل رمز راه
اين به مفصل "نمادين بيان اسطوره ، " كتابم ، آخرين در من
به.كردهام بررسي را اسطوره ابعاد و پرداختهام نكات
بلكه نيست ، اسلام از پيش ايران خاص اساطيرايراني من ، نظر
دارد وجود گستردهاي و ماندگار نيزاساطير اسلامي عصر در
ابن يقظان حيبن "مثلا.پرداخت آنها تحليل به بايد كه
الانبيا قصص از پارههايي يا جامي ، ابسال و سلامان سينا ،
و حيات آب چشمه و خضر سليماننبي ، ماهي ، و يونس قصه مثل
نيازمند هريك كه اسلامياند دوره اساطير زمره در غيره
تحليل "اخيرا ستاري جلال دكترمستقلاند تحليلي و بحث
مثل است كرده آغاز را اسلامي عصر نمادين قصههاي اساطيري
الگوي ميتواند كه ماهي و يونس و كهف اصحاب قصه بررسي
اساطير و قصهها علمي بررسي و تحليل براي باشد خوبي
.ايراني
ارشاد رضا محمد :از گو و گفت
|