خلدون ابن و ماكياولي اشتراكات و تمايزات
ميكنيم ، بررسي را ماكياولي و خلدون ابن زندگي وقتي
سمتگيري در هم و زندگي روند در هم را آشكاري همانندي
.ميبينيم آنان انديشه
شمال عرب انديشمندان از عروي ، عبدالله دكتر :اشاره *
آن نوين فكري نحلههاي ميان در و است مغربي وي.آفريقاست
و فكري آثار بر افزون عروي.دارد برجستهاي جايگاه خطه ،
با آشنايي وي ، آثار دراست نوشته نيز رمان يك فلسفي ،
به كاملا غرب نوين فلسفه و يوناني و اسلامي كهن فلسفه
و عربي فرهنگ و انديشه به نگاه در ويميخورد چشم
تنها حاضر ، پژوهش در او.مينگرد تاريخ زاويه از اسلامي
جهان ، بزرگ انديشمند دو جزيي تحليل و احكام مقايسه به
تعلق متفاوت تمدن دو به كه ماكياولي و خلدون ابن يعني
به و ميرود فراتر آن از بلكه نميكند ، بسنده دارند ،
معرفتشناسي عرصه در انديشمند دو اين ديدگاههاي مقايسه
در ديالكتيكي روش از استفاده به عروي ، دكترميپردازد
دو اين تمايزات و اشتراكات در جمله از مسائل تحليل
و خلدون ابن تلاقي نقطه است معتقد و ميبرد پي انديشمند
است اين در ايدهآلهايشان ميان فاصله رغم به ماكياولي
جدا تاريخ از را اخلاق و گذاشته كنار را اتوپياييسم كه
اراده از برآمده اعمال و ساماندهي براي عقل از و كردند
را جوامع تكامل راز انديشمند دو اين.بردند بهره انساني
.دوگانهگراييميدانستند در
هنگام كه -پديده اين با راستي:ميپرسد سپس عروي
انديشه و مسيحي غرب انديشه پيرامون موازيمان پژوهشهاي
به دست آيا كنيم؟ برخورد چگونه -مينمايد رخ اسلامي عربي
به همانندي ، اين از آيا بشويم؟ پنهاني تاثير فرضيه دامان
عرضي هماننديهاي به آيا برسيم؟ انساني انديشه وحدت
عامل سه وجود در مساله اين كه است معتقد وي شويم؟ متوسل
:است نهفته
.متشابه زندگي در تجربه *
.هم به نزديك اجتماعي و تاريخي شرايط *
.يگانه معرفتشناختي ديدگاه *
.دهد توضيح را امور اين ميكوشد پژوهش اين در عروي دكتر
انديشه گروه *
عروي عبدالله دكتر *
بنيطرف عزيزي يوسف :ترجمه *
ماكياولي و خلدون ابن زندگينامه تشابه -1
ميكنيم ، بررسي را ماكياولي و خلدون ابن زندگي وقتي
سمتگيري در هم و زندگي روند در هم را آشكاري همانندي
.ميبينيم آنان انديشه
خلدون ابننميآيد چشم به نخست نگاه در تشابه اين البته
سر به آفريقا شمال در (عربي) خاور به كوچكردن از پيش
مدت طي جز نداشت ، آشنايي مسيحي اروپاي با و ميبرد
اشبيليه در قشتاله پادشاه دربار در مغرب سفير كه كوتاهي
در را خود زندگي ماكياولي نيز.بود [امروزي اسپانياي]
در كه مدتكوتاهي براي جز ايتاليا از و گذراند فلورانس
.نرفت بيرون بود ، سفير فرانسه و آلمان دربار
در (_ه 732808/م 1406-1332) خلدون ابن ديگر ، سوي از
كه حالي در ميكرد ، زندگي منحط و ضعيف دولتي سايه
(رنسانس) نوزايي دوران آغاز در (م 1527-1468) ماكياولي
ديگر بر ساخت قادر را غربي اروپاي كه ميبرد سر به
كه كند تصور خواننده شايد.يابد برتري نژادها و ملتها
دو اين تكوين تباين باعث زماني و مكاني شرايط اختلاف
در را عميقي همانندي كنيم دقت اگر اما است ، شده شخصيت
.ميبينيم تن دو اين تجربههاي
ملل ديگر نوزايي از قرن دو تقريبا ايتاليا ، نوزايي
.يافت تحقق اولي بر غلبه با دومي و بود ، جلوتر اروپايي
آن از پس مگر نشدند نوزايي دوران وارد اروپاييها يعني
زير را ايتاليا سرزمين اروپايي كشورهاي ديگر ارتشهاي كه
را آثارش و كشيدند زير به را حكومتهايش نهادند ، پا
آن با ماكياولي كه است تجربهاي همان اين.كردند نابود
اين.كرد بيان -شهريار -كتابش پايان در را آن و زندگي
كشور به كشوري از كه هنگامي -خلدون ابن تجربه با تجربه
.است مشابه -ميرفت اسلامي غرب در ديگر
سر از را ديگري تلخ تجربه خلدون ابن هم ماكياولي هم
دست خود سياسي هدفهاي به نتوانستند دو هر زيرا گذراندند
منشي منصب فلورانس ، عمومي امور اداره در ماكياولي.يابند
به عرصه اين در كه آن از پيش اما داشت ، عهده به را دوم
استبداد را آن جاي و فروپاشيد ، فلورانس جمهوري برسد ، قله
شكنجه به و بركنار را ماكياولي كه گرفت "مديچي" خانواده
براي كوششهايش همه در ابنخلدون نيزكرد محكوم زندان و
شكست با "تونس" و "بجايه" ،"گرانادا" شهرياران به نزديكي
وي فرار يا اخراج يا زندان به همگي و شد روبهرو
دولتي كارهاي از كنارهگيري از پس ماكياولي.انجاميدند
.كند هدايت غيرمستقيم شكل به را سياست امور تا گرفت تصميم
"پاپ" مشاور يا فلورانس فرمانرواي رايزن بود مايل وي
.نداشتند اندرزهايش به نيازي فرمانروا دو اين اما شود ،
گرانادا امير به را سياست فن خواست وقتي نيز خلدون ابن
.شد روبهرو شكست با بدهد ، آموزش
اهتمام نظامي امور به خود زندگي طول در ماكياولي
تا ميخواست موكدا فلورانس شهر مسئولان از و ميورزيد
وي.كنند ايجاد محلي پادگان يك و بردارند دست مزدوران از
فرماندهي و دهد آموزش پادگان افراد به تا شد داوطلب خود
وصل حلقه نيز خلدون ابن.گيرد عهده به عمليات در را آنان
كه بود "حفصي" اميران و "هلال بني" قبايل روساي ميان
.ميگرفتند كار به خود نظامي نيروي در را قبايل اين افراد
.شود آشنا نظامي مسائل با تا كرد كمك وي به تجربه اين
پايان به سياسياش نقش كه دريافت ماكياولي كه هنگامي
تا پرداخت روم تاريخ بررسي به و رفت روستايي به رسيده ،
استخراج را دروسي تاريخ ، نگارش دانش و سياست فن آن از
را "فلورانس تاريخ" و "شهريار" كتابهاي آنجا در وي.كند
را سياست سالگي سه و چهل سن در نيز خلدون ابن.نوشت
تاريخ نگارش و پژوهش به را خود عمر بقيه و واگذاشت
روند شخص ، دو اين زندگي ترتيب ، اين به.داد اختصاص
از و تاريخ مطالعه به سياست از هردوكرد پيدا يگانهاي
پيرامون كه پرداختند نويني دانش پايهگذاري به تاريخ
تورق با.ميكند بررسي و تحقيق انسانها فعاليت و كارها
همانندي جملههاي به ابنخلدون و ماكياولي آثار
.برميخوريم
توجيه را مقايسه اين تا دهيم ارائه را مثالهايي بايد ما
ماكياولي.ميكنم آغاز سياست و دين پيوند از لذا.كنيم
لاهوتشناس يا فيلسوف عنوان به و نمينگرد دين به تنها
واقعي مسيحيت كه ميگويد جايي در وي.نميپردازد آن به
در ماكياولي اما است ، تعارض در پاپها تاويل پيامدهاي با
كنترل اجتماعي نيروي دين ، مقوله در سياسياش تحليلهاي
تهذيب را انسانها تمايلات كه ميبيند را كنندهاي
روم تاريخ مطالعه با زيرك خواننده":ميگويد او.ميكند
و سپاهيان فرماندهي براي دين كه ميرسد نتيجه اين به
مفسدان راندن پس و نيكخواهان تشويق و مردم خاطر تسلي
(1)."است سودمند
;است آورده مقدمه بخش چندين در را انديشه همين خلدون ابن
نميتوانند عربها كه ميگويد جايي در ميان آن از
ديگر جاي در و ديني صبغه با مگر باشند داشته فرمانروايي
از برتر را دولت نيروي اصل ، در ديني فراخوان كه مينويسد
.ميكند عصبيت نيروي
را تنآسايي و ميدهد پيوند فضيلت با را فقر ماكياولي ،
نيز.ميداند دولت انحطاط و اخلاق فساد علت و تمدن پيامد
قوانين شد ، خلقي فساد دچار سياسي نظام اگر كه است معتقد
با ويبود خواهند ناتوان آن اصلاح از اساسي و عادي
در":ميگويد و ميپردازد اسپارت وضع تشريح به شگفتي
اندكي مناصب زيرا بود محدود آزمندي و عمومي فقر آنجا
قوانين نوع هيچ":ميگويد ديگري بخش در و (2)"داشت وجود
البته (3)".آيد فايق فساد بر كه ندارد وجود اساسي و عادي
فساد در آن نقش و آسايي تن درباره ابنخلدون نوشتههاي
اينجا دراست معروف بسيار كشورها ، و شهرها مردم اخلاق
از ناشي پيامدهاي علت به":ميشوم يادآور را زير فقره
به توجه و خوشگذراني و تنآسايي و لذتها در رفتن فرو
رفتارهاي به شهرنشينان روح شهوتها به اهتمام و دنيا
كه ميزان هر به آنان.است شده آغشته تباهآلود و مذموم
كه طوري به شدند دور خير راههاي از شدند ، امور اين وارد
از بسياري لذا.بربست رخت آنان احوال از فروتني شيوههاي
بزرگانشان ، ميان در و خود مجالس در كه ميبينيم را آنان
(4)".ميرانند زبان بر زشت سخنان
احتكار فرمانروايي ، كه ميشود يادآور شهريار به ماكياولي
به بيگمان فرمانروايي ، و است آن استقلال و حاكميت
رعاياي به نسبت پيوسته بايد لذا.ميرساند ضرر ديگران
يا همه به حاكميت احتكار كه آنجا از و باشد هشيار خود
به را آنان ميرساند زيان (محكومان) فرمانبران از برخي
.ميدارد وا مستبد حاكم از انتقام براي توطئه
احتمال كه كساني بر يا بپرهيزد زيان از بايد يا فرد اين
بر":ميخوانيم نيز.شود چيره ميرود آنان توطئه
را آنان و نكنند تحقير را مردم كه است فرمانروايان
به آنان زيرا.ندانند خود حقوق گرفتن پس باز از ناتوان
اين اگر حتي ميگيرند ، انتقام ننگ ، و رنج افزايش هنگام
ديگر جاي در و (5)".بيانجامد جانشان شدن فدا به امر
در شهريار كه است هنگامي رعيت خشم بيشترين":ميگويد
(6)".كند تنگ را رعيت سود زمينه خود كارهاي
توصيف به فقط و ندارد عادت اندرزگويي به خلدون ابن
هماني ميكند توصيف وي كه واقعيتي اما.ميپردازد واقعيت
هشدار شهرياران به آن پيامدهاي به نسبت ماكياولي كه است
مقدمه پاياني فصل دو به را خواننده اينجا درميدهد
بودن تك پادشاه ، طبيعت:ميگويد كه فصلي ميدهم ، ارجاع
براي پادشاه تجارت:ميگويد كه بخشي و است شكوهمندي در
صنعت كه است معتقد ماكياولي.دارد دنبال به زيان رعيت
استوار را خود شكوه آن طي كه است امير وظيفه نخستين جنگ ،
اعراض آن از اگر و ميكند محافظت خويش ملك از و ميسازد
از يكي در اوميكند خطر گرفتار را مملكتاش و خود كند ،
بيش خود لذتهاي به شهرياران وقتي":مينويسد كتاب صفحات
دست از را خود ممالك بيگمان بپردازند ، سلاح آموزش از
رفتن دست از علت نخستين جنگ ، فنون از اعراض.داد خواهند
به شهريار تمايل از ناشي نيز ممالك گسترش و است ملك
(7)".است جنگي صنايع
نهادن پاي بههنگام -دولتها زندگي سوم نسل از خلدون ابن
و لباس با":مينويسد و ميگويد سخن -انحطاط مرحله به
حالي در ميفريبند ، را مردم اسبها ، بر شدن سوار و نشان
(8)".ترسوترند هم زنان از اسبها ، زين بر آنان اغلب كه
هزينهها بر و ميكنند تكيه مزدوران بر دولتها سوم نسل
و تنآساييها پاشها ، و ريخت نيز و ميافزايند
گردونه وارد دولت اينجا درمييابد افزايش خوشگذرانيها
.ميشود پياپي بحرانهاي
و ابنخلدون احكام تطابق از است مثالهايي اينها
آن به را ديگري مثالهاي ميتوان آساني به كه ماكياولي
محدود دلالتهاي سطح اين در مقايسه همه ، اين با.افزود
آيا:بپرسيم و برويم ديگري جهت به كه ماست بر.دارد
و دلايل و مغرب وضع درباره ماكياولي ، تحليلهاي
صدق هم ايتاليا رويدادهاي درباره ابنخلدون علتيابيهاي
ميكند؟
بيرون جهت در مزدوران به توسل ماكياولي ، كه كرديم مشاهده
امپراتوري تجربه براساس وي.ميشمرد زشت را دشمنان راندن
عادت فلورانس ، جمهوري فروپاشي علت كه ميكرد تصور روم ،
نظامي آموزش آنان زيرا بود ، سكون و آرامش به مردمانش
دورانش ، در كه بود باور اين بر ماكياولي.بودند نديده
ملي ارتش زيرا شدند ، بيگانگان تابع ايتاليا اميرنشينهاي
جنگهاي درباره دقت با وي.ندادند تشكيل را ايتاليا
جنگها اين كه گرفت نتيجه و پرداخت مطالعه به مزدوران
ماكياولي.شدند عمومي ويراني و پيوسته آشوبهاي باعث
مغلوب تداركات و جنگافزار گرفتن به جنگجويان":ميگويد
زندان روانه يا نميكشتند را او و ميكردند اكتفا
به را سوار و جنگافزار كه هنگامي مغلوب لذا.نميكردند
اما و مساله يك اين.ميبرد يورش غالب به ميآورد ، دست
مستولي ماليات و غنايم بر تنهايي به مزدوران دوم ، مساله
براي را آن تا نميگذارند شهرياران براي چيزي و ميشوند
به مجبور شهرياران لذا.دهند اختصاص فوقالعاده مصارف ،
ماليات اعلام با پيروزي خبر كه ميشوند مالياتها افزايش
.ميشود همراه رعيت براي جديد
:داشتند پول به نياز بازنده هم و برنده هم حالت آن در
مسلح براي دومي و پيروزش سربازان پاداش اعطاي براي اولي
پيروزي از ندرت به پيروزمندان.خوردهاش شكست ارتش كردن
زيان خود ، شكست از خوردگان شكست و ميكنند استفاده خود
براي خويش تصرف تحت وقت از ايناننميبينند فراواني
آنان كه حالي در ميكنند استفاده قدرت بازيافت
(9)".بهرهگيرند خويش پيروزي از نميتوانند
خلدون ابن تاريخ صفحات كه جنگهايي درباره توصيف اين آيا
مستمر طور به جنگها اين.نميكند صدق ميكنند پر را
انجام (10)"حفص بني" و "عبدالواد بني" و "مرين بني" ميان
ديگري بر اساسي طور به آنان از يك هيچ كه بيآن ميگرفت
بودند بنيهلال [قبايل] همان مزدوران ، " آياشود پيروز
و شرايط طبق و شهريار آن يا اين نام به و تنهايي به كه
به را عمران تخريب ابنخلدون همچنين ميجنگيدند؟ احوال
آيا اما.ميدهد نسبت -عرب قبايل عنوان با و -قبايل اين
تحليل در كه آنگونه - آنان به مزدوري نسبت ارائه
نيست؟ نزديكتر واقعيت به -آمده ماكياولي
در ويرفت فرانسه به سفير بهعنوان چندينبار ماكياولي
و ميشد اداره قوانين توسط كه ديد يكپارچهاي مملكت آنجا
به نيز مناطق پارلمانهاي بود ، قوانين همين تابع پادشاه
تجزيه علت رادرباره پرسشي وي.ميپرداختند آنها صيانت
پاسخ چنين و ميكند مطرح آن اميرنشينهاي نقد و ايتاليا
.ميهراسد شهرياران از يك هر شدن نيرومند از پاپ":ميدهد
كار كه همين اما ميكند ، كمك ايتاليا ضعيف امراي به وي
مستولي وي بر هراس شد ، نيرومند و گرفت رونق آنان از يكي
(11)".ميپردازد شهريار آن تحقير و تضعيف به و ميشود
در اسلامي باختر فرمانروايان سياست منطق همان اين آيا
اين آيا نبود؟ قبايل شيوخ و ارتش فرماندهان امور اداره
بر مبتني قبيلهاي نظام اصطلاح به استمرار راز همان
كشور امور اداره براي برنامهاي كه نيست تعادل و تجزيه
بود؟
بياباني مناطق خاص تنهايي به برنامه اين كه است بديهي
بزرگ شهرهاي در عصبيت كه دريافت ابنخلدون زيرا نيست ،
را جالبي داستان زمينه اين در ماكياولي.دارد وجود نيز
شهر در عمو پسر نوجوان دو:ميگويد وي.ميكند نقل
دعوا هم با كه آمد پيش وضعي.ميكردند بازي "بستوييا"
و گريه با آنان از يكي.دادند دشنام يكديگر به و كردند
:گفت و كرد آرام را او پدر.برد پدر نزد شكايت زاري
نزد نوجوان.بخواه پوزش او از و برو عمويت نزد اكنون
تحقيرآميز را كار اين عمو اما.خواست پوزش و رفت عمويش
و كرد قطع را دستش خشم ، اوج در و گرفت را كودك لذا.ديد
را زخم ميتواند آهن فقط كه بگو پدرت به و برو:گفت
دشمني خانواده دو اين ميان ترتيب اين به و بخشد التيام
.شد بدل متخاصم حزب دو به شهر آن براثر و پديدار
دارد ادامه
:پانوشتها
مجموعه در روم تاريخ پيرامون ملاحظاتي:ماكياولي (1
گاليمار 1962 پاريس ، .آثار
.همان (2
.همان (3
چهارم فصل دوم ، بخش مقدمه ، :خلدون ابن (4
.همان.ماكياولي(5
.همان (6
.شهريار:ماكياولي(7
.سوم بخش خلدون ، مقدمه ، ابن (8
فلورانس تاريخ ماكياولي ، (9
.م -گذشته قرون در غربي مغرب بر حاكم خاندانهاي از (10
منبع همان (11
|