ماكياولي در يگانه شناختي معرفت رويكرد
خلدون ابن و
( پاياني بخش ) خلدون ابن و ماكياولي اشتراكات و تمايزات
و تمايزات مقاله دوم و اول هاي شماره در :اشاره
پژوهش هنگام كه شد اشاره خلدون ابن و ماكياولي اشتراكات
عربي انديشه و مسيحي غرب انديشه پيرامون موازي هاي
بايد چگونه نمايد رخمي كه هايي پديده اسلاميبا
پنهاني تاثير فرضيه دامان به دست بايد آيا ؟ كنيم برخورد
انديشه وحدت به توانيم مي همانندي اين از آيا ؟ شويم
برسيم؟ انساني
را اساسي شاخص سه فوق هاي سوال به پاسخ براي عروي دكتر
-متشابه 2 زندگي در تجربه-كند1 مي انتخاب مطالعه براي
معرفت ديدگاه -هم 3 به نزديك اجتماعي و تاريخي شرايط
در تجربه يعني دوم و اول محورهاي كنون تا. يگانه شناختي
و تاريخي شرايط يعني دوم محور از بخشي و متشابه زندگي
ادامه ضمن اكنون. گذشت نظرتان از هم به نزديك اجتماعي
معرفت ديدگاه باره در كه سوم محور دوم ، محور بررسي
ديدگاه از متاثر متفكر دو هر استو يگانه شناختي
.گذرد مي نظرتان از هستند ، ارسطويي
انديشه گروه
تدبير و اقبال تاثير نتيجه ماكياولي ، نظر از انسان اعمال
با انسان ، بايد شكل ، آن يا اين به آن تحقق براي و است
به اگر اما.باشد اعمال آن خواستار ثابت و قوي ارادهاي
امور بر تنهايي به اقبال روآوريم ، ركود و بدبيني سوي
و تباهي روبه كه نميپايد ديري و ميشود چيره انسان
كه ميآيد پديد عزم وجود اثر بر اراده.ميرود فروپاشي
و شهرت برايگسترش وانسان دارد هدف روسوي دنيا اين در
را كليسا ماكياولي لذا.ميكند دنبال را آنشهوات دوام
اخلاق بر زيرا ميكند ، ايتالياييها عزم تضعيف به متهم
:مينويسد وي.است شده چيره روميان
شد باعث و داد مانشان به را نجات راه و حقيقت مسيحيت ، "
است مشركان عكس به اين و كنيم راتحقير دنيا افتخارات تا
هر از برتر را آنها و ميشمردند بزرگ را افتخارات اين كه
هر شجاعت با را خود كارهاي دليل ، همين به و قرار فضيلتي
ماكياولي ترتيب اين به (18)"ميدادند انجام تمامتر چه
عزم با.ميكند تاكيد سياسي حوادث در انسان عزم نقش بر
و جرات با و ميدارند رامصون آزادي جمهوريها ، رهبران ،
.مييابند گسترش و ميشوند ايجاد ممالك شهرياران اقدام
ابزار ، باتمامي شهرياري كه اين مگر نميشود متحد ايتاليا
فلورانس ، و كند جزم را خود عزم هدف ، اين تحقق براي
تصميم مردمانش كه آن مگر نمييابد باز را خود استقلال
دست به اسلحه خود و شوند بينياز مزدوران از بگيرند
.است ماكياولي سياسي وصيتنامه اين ;گيرند
يافت ، رواج قديم آثار در كه ميرسيم مراحل نظريه به اكنون
انديشه كه رسيدند اعتقاد اين به پژوهشگران كه طوري به
در.ميشود خلاصه انسان تاريخ مراحل از تصورش در مولف يك
ابن و ماكياولي نزد نظريه اين ويژه شكل كه قدر آن اينجا
در.ندارد اهميت نظريه اين خود است مهم ما براي خلدون
به قايل انديشه به نظريه اين كه كرد تاكيد ميتوان اينجا
و اقبال به قايل انديشه تا است ، نزديكتر طبيعت ضرورت
.تصادف
جمهوري اساس بر دولت" كه است باور اين بر ماكياولي
آن اهالي اخلاق سپس و ميگيرد شكل عادلانه و مردمي فاضله
اميرنشيني كار آغاز در.ميشود تبديل مرج و هرج به
.مييابد گسترش مستبد اميرنشيني نهايت در و عدالتخواه
و انقلاب خودكامه ، حاكم عليه فاضلان ، هنگام اين در
ستمگري مدتي از پس كه ميكنند ايجاد اريستوكراتيك جمهوري
.واميدارد خويش عليه انقلاب به را مردم و ميكند پيشه
ماكياولي.مييابد ادامه ترتيب همين به جريان اين و (19)
كرده نقل يوناني تاريخنگار پوليبيوس ، از را نظريه اين
گرفته يونان فلسفه سنتهاي از را آن خود ، نوبه به كه است
آن از روم تاريخ پيرامون خود تفسيرهاي در وي.است
در يا فلورانس رويدادهاي تحليل در اما ميكند ، استفاده
ماكياولي.نميگيرد بهره آن از شهريار ، به نصيحتهايش
چند هر -سياسي نظام كه حتمي انحطاط انديشه بر تنها
.ميكند تاكيد ندارد ، گريزي آن از -باشد استوار نهادهايش
انتخاب آزادي با انحطاط ماكياولي ، نظر از كه گفتيم پيشتر
كه ميانهرويي نظام شمردن برتر از وي لذا ندارد ، منافات
هم با ملت و نخبگان و شهريار به شده تفويض قواي آن در
نقش مراحلهيچگونه نظريه لذا.نميورزد دريغ برابرند ،
.نميكند بازي ماكياولي علتيابيهاي در محوري
احساس ميخوانيم را ماكياولي و ابنخلدون كتابهاي وقتي
نوشتههاي ميان همانندي بلكه و نزديكي نوعي كه ميكنيم
احساس اين از گيپ همانند بايد آيا.دارد وجود دو اين
وظيفه باورمن ، به بكاهيم؟ آن اهميت از و رويم فراتر
ادامه برعكس بلكه نيست ، مشكلات گرفتن ناديده پژوهشگران ،
.است مشكلات اين علت كشف تا تحليل
ارسطو با پيوند (3
به كنيم ، زنداني روايتي تاريخ چارچوب در را خود اگر
نخواهيم ماكياولي با ابنخلدون بودن نزديك علت ژرفاي
ناچار.شد آشكار ما براي پيشين صفحات در امر اين.رسيد
پرسش و دهيم قرار جزيي رويدادهاي از بالاتر را مشكل بايد
.كنيم مطرح شناسانه معرفت سطح در را
چيست؟ ماكياولي و خلدون ابن نظر از شناسانه معرفت چهارچوب
ارسطو منطق به ديگر بار بايد ناگزير به اينجا در
.بازگرديم
ساخته متمايز تمدنش درون در را دوتن اين از هريك كه عملي
تا است شده باعث و كرده نزديك هم به را آنان نتيجه در و
جريان.است اتوپياها اصولي رد برسند ، همانندي احكام به
بايد كه آنچه پيرامون فضيلت و عقل نگاه از كه افلاطوني
خلدون ابن دوران غالب جريان ميكرد ، پژوهش و جستجو باشد
و هدف و بودند آگاه جريان اين از آنان.بود ماكياولي و
عرصه اما ميكردند ، دنبال اندازهاي تا را آموزههايش
مقدمات كامل نفي از پس -را پژوهش از جديدي
مدينه":ميگويد خلدون ابن.كردند كشف -ايدهآليستياش
از مستقيم طور به فرد درآن كه است آن مدني سياست و فاضله
آن به كه است عرصهاي اين (20)"شود بينياز حاكم وجود
بررسي را فردي اوضاع است مايل برعكس ، بلكه نميپردازد ،
را لحن همين.شود بينياز حاكم وجود از نميتواند كه كند
و جمهوريها مردم ، از بسياري.ميبينيم ماكياولي سخن در
يا نديده كس هيچ كه كردهاند تصور را اميرنشينهايي
ما ايدهآل زندگي و واقعي زندگي ميان تفاوت.است نشناخته
فرو را واقعيت كه كسي ميشود باعث كه است گسترده آنقدر
هلاك چگونه كه ميآموزد ميزند ، چنگ واجب به و مينهد
جهت در گام نخستين اين (21).يابد رهايي چگونه نه شود ،
كه دارد وجود نيز ديگري گاماست نوين معرفتي عرصه كشف
و مجرد ، دلايل عقل كاربرد آن و ندارد كمتري اهميت
بررسي براي ارسطو از برگرفته قياسهاي و استدلالها
با را خود تحليلهاي بارها خلدون ابن.است واقعي زندگي
ايجاب عقلي تجزيه و تقسيم":است كرده آغاز زير جمله
خود شهريار كتاب تاليف توجيه در ماكياولي و "!ميكند
درست.است داده ارائه ماده از نويني تقسيم كه ميگويد
تقسيم نيز آنان هوادار لاهوتيان و افلاطونيان كه است
كه است درست و بردهاند بهكار واجب بررسي براي را عقلي
مشاهده نظر به كه آنگونه را واقعيت اديبان ، و مورخان
تقسيم تابع را آن اما كردهاند ، توصيف ميآيد ، كننده
ماكياولي ، و ابنخلدون تمايز وجه لذا.نكردهاند عقلي
تن دو اين نظر از اما.است واقعيت خردورزانه بررسي
است؟ كدام ميدهد تشكيل را ابتكاري علم ماده كه واقعيتي
آن و روايت مورخان كه نيست رويدادهايي مجموعه ماده اين
نيست مجردي اخلاق نيز.ميكنند تدوين زماني توالي طبق را
از ناشي انساني اعمال مجموعه بلكه ميپندارند ، حكما كه
انساني والاي هدف طبق و عقل توسط كه است حيواني نيروي
سامان (ماكياولي نظر از شهرت و خلدون ابن نظر از عمران)
است معقول حال عين در و واقعي مادهاي اين لذا.مييابند
ماده و (بيتمايز رويدادهاي) روايتگو مورخان ماده با و
به اينرو از.دارد تفاوت (واقعي غير معقولات) حكما
"مقدمه" در خواننده كه كرد تاكيد نكته براين بايد ناچار
ترتيب ، اين به.نباشد حكمت يا تاريخ دنبال به "شهريار" يا
پيشينيان ديدگاه به نسبت ماكياولي و ابنخلدون ديدگاه
نيست ، عقل زاده بشري اعمال:ميشود مشخص زير قاعده با
در عقل:ديگر عبارت به يا.است تشخيص قابل عقل با اما
تنظيم را تاريخ نتايج بلكه نميكند ، عمل تاريخ درون
جريان با -گفتيم كه همانگونه -ديدگاه اين.ميكند
ميكند فرق نيز ارسطو گرايش با اما دارد ، تفاوت افلاطوني
تغيير و ثابت طبيعت به فقط و ميكند تحقير را تاريخ كه
.دارد توجه ناپذير
خود ، پژوهش ماده كردن مشخص از پس ماكياولي و ابنخلدون
سوي از و دارد طبيعتي سو يك از ماده اين كه پيبردند
نه است اراده نيروي از ناشي طبيعت اين اما.قانوني ديگر
اينجا دراست اراده تابع تامل عرصه ، اين در و تامل نيروي
بسنده مثال دو به فقط و ندارم بسيار سخنان نقل به نياز
.ميكنم
نسبي و زايد مسايل از سلطان و شاه":ميگويد خلدون ابن
مالك حقيقت ، در سلطاناست فرمانبران و فرمانروايان ميان
طبيعت مقتضاي به حاكم و...است آنان امور بر مسلط و رعيت
در پرسشي ماكياولي".(22)فرمانرواست و سركوبگر بشري ،
مطرح منظم سازماندهي با كوچك جمهوري يك سرنوشت مورد
او به نكند حمله همسايگانش به اگر":ميپرسد و ميكند
تسلط به گرايش يورشگران حالت اين در كه ميبرند يورش
آن پذيرفتن به مجبور را جمهوري آن يا ميكنند پيدا
داخل در باشد نداشته دشمني خارج در اگر و ميكنند
شهري هيچ كه است دردي اين.ميكنند ايجاد برايش دشمناني
و چيرگي معناي به هم سياست لذا ، (23)".ندارد گريز آن از
مرزها بودن سست كه بود معتقد ابنخلدون.است استبداد هم
ماكياولي و است فسادانگيز بسا چه و زيانبار مملكت براي
محبوب بودن ترسناك از بيش شهريار است بهتر آيا:ميپرسد
ترسناك و محبوب است بهتر":ميدهد پاسخ و برعكس؟ يا باشد
است آن درستتر كرد انتخاب بايد ناچار به اگر اما باشد
ابهت و هيبت سياست ، كه ، آن سرانجام و (24)باشد ترسناك كه
قدرت به تا ميدهد اندرز را شهريار همواره ماكياولي.است
و دارد تاثير عوام برجان ظواهر زيرا كند ، تظاهر فضيلت و
اما باشد ، رفته ميان از عصبيت شايد":ميگويد خلدون ابن
(25)".ميگيرد مردم روح در را آن جاي ابهت
در را خود بشري اراده كه معتقدند دو اين ترتيب اين به
.است ابهت و هيبت و ملك همان اقتدار و ميدهد نشان اقتدار
طبيعي پديده يك از عقلاني تحليلي با اينجا در ما
پديده از مجرد و عقلي بيان اقتدار ، مفهوم.هستيم روبهرو
اين.است حيواني اراده همان كه ميرود شمار به ملموسي
ميدهند ، انجام الملوك نصايح مولفان كه توصيفي با سخن
ژرفي احساس ماكياولي و ابنخلدون گويي تو.دارد تفاوت
ميدهند هشدار خواننده به و دارند تفاوتها اين به نسبت
به ديگران اما ميدهند ، ارائه برهان و دليل آنان كه
در خلدون ابن.ميپردازند نمونهها و تجربهها روايت
به تيرش":مينويسد طرطوشي "سراجالملوك" پيرامون تفسيري
و نميكند درك را مسائل نميزند ، هدف به و ميرود خطا
ميپردازد مساله تبويب به بلكه نميسازد ، روشن را دلايل
از نقاب وي..ميكشد پيش را فراواني آثار و احاديث و
حجاب طبيعت از برهان ، و حجت با و برنميگشايد تحقيق چهره
.اجتماع و سياست طبيعت به مربوط مسائل از اين ".نميگشايد
برهان توسط اجتماع و سياست طبيعت به مربوط قوانين اما
تقسيم ابنخلدون ، گفته طبق.مييابد بروز و كشف عقلي
ميان دوگانه رابطه فقط اقتدار كه ميكند حكم نظري
واعظان ، و مورخان گذشته در.باشد قدرتپذيران و قدرتمندان
افراد به كه ميكردند توصيف را فراواني رويدادهاي
ميان قدرت كه ميكردند گمان اينان.ميشد مربوط بيشماري
از ماكياولي و ابنخلدون وقتي.است شده توزيع شخص چندين
با كه آن از پس و رفتند فراتر جزيي حوادث و رويدادها
رسيدند كشف اين به كردند ، مشخص را سياست چارچوب عقلانيت ،
را -گروه دو فقط و -گروه دو به جامعه تقسيم اقتدار ، كه
به را امروزي متداول اصطلاحهاي آنان گرچه.ميكند ايجاب
نتيجه هم و شرط هم -همزمان طور به -دوگانگي.نگرفتند كار
دادههاي كه همين.است تاريخ حركت و سياست كردن عقلاني
شكلي به حتما ميدهيم ، سامان عقلي مبناي بر را تاريخي
است ، شده تقسيم متضاد گروه دو به كه ميرسيم جامعه از
به قادر نگيريم ، نظر در شكل اين به را جامعه اگر اما
اين.بود نخواهيم عاقلانه ترتيب طبق آن اعمال دادن سامان
بود ، جنگ مسائل به انديشمند دو اين اهتمام علت مساله
در همواره باشد ، جهاني اگر حتي -جنگي هر -جنگ زيرا
.ميرسد پايان به -فقط قدرت دو و -قدرت دو با رويارويي
ديگر تضاد به تضادي از خود ، تحليلهاي در خلدون ابن
ميكند ، آغاز غريزه و انگيزه ميان تناقض از وي.ميرسد
وي.ميرسد عصبيتها ديگر و عصبيت يك ميان تضاد به سپس
ميان برابري عدم از ضرورتا تكامل ، كه ميكند روشن
مختلف عناصر شيمي در كه گونه همان ميشود ، حاصل عصبيتها
عصبيت عصبيتها ، از گروه هر درميشوند مخلوط هم با
او.ميكند رياست همگان بر آن رئيس كه دارد وجود غالبي
نخوت و تكبر حيواني ، طبيعت از اگر":مينويسد مقدمه در
و كردن تابع در مشاركت از صورت اين در شود ، رئيس نصيب
خوي و خلق گرفتار و ميكند خودداري آنان بر فرمانروايي
نظير ديگري تضادهاي به خلدون ابن (26).مستبدانهميشود
تضاد رعيت ، و شاه تضاد شهرنشينان ، و بيابانگردان تضاد
كه ميبينيم ترتيب اين به.پرداخت نيز فضيلت و تنآسايي
.است متناقض عنصر دو ميان رويارويي همانا اجتماع روش
از زنجيرهاي عنوان به را سياسي زندگي نيز ماكياولي
ميان رعيت ، و شهريار ميان:ميكند تحليل روياروييها
...و خرد پيشهوران و كلان پيشهوران ميان عوام ، و اشراف
دستيابي براي شخص كه ميكند مطرح را پرسش اين مثلا او
با پيماني هم:كند طي است بهتر را راهي چه حكومت به
به دستيابي براي":ميدهد پاسخ و مردم؟ بر اتكا يا اشراف
براي اما اندكاند ، زيرا است لازم اشراف با سازش حكومت ،
اگر مردم زيرا نيست ، مردم از دلجويي جز چارهاي قدرت حفظ
ببينند خير ندارند ، او از انتظاري شر ، جز كه كسي از
نميتواند ماكياولي كه ميبينيم(27)".ميدارند دوستش
سازش گروه دو هر با حاكم آن در كه كند تصور را حالتي
يابد ، گرايش طرف يك سوي به بايد ناگزير به و باشد داشته
.است دوگانه -پيوسته -بازي زيرا
در را دوگانه قانون اين هنگامي ماكياولي و خلدون ابن
برآمده بشر اعمال توانستند كه كردند كشف اجتماع و سياست
همانندي باعث قانون كنندوهمين عقلاني را حيواني نيروي از
در بعدها روش همين.شد تحليلهايشان و احكام نوشتههاو
حساب معادله شكل به و شد كشف كاربردي علوم و اقتصاد علم
امروز تا ميشود سبب كه است رازي همان اين.درآمد
آن بياموزيم ، آنها از و بخوانيم را ماكياولي و ابنخلدون
مربوط آنان از يك هر فرهنگ به كه آنچه در فقط نه هم
حيوان عنوان به انسان به كه چه آن در بلكه ميشود ،
عرصه جامعه كه زماني تا.ميشود مربوط سياسي -اجتماعي
را دو اين است ، كتابهاي ابهت و وهيبت چيرگي وميدان
.آموخت خواهيم آنان واز خواند خواهيم همچنان
نيست جديد علم پايهريزي در تنها دو اين اهميت
بلكه -دارد ارزش انساني علوم تاريخ در ابتكار اين گرچه -
آشكارا ، كه است نهفته امر اين در آنان واقعي اهميت
نميتوان آن بدون كه كردند مشخص را معرفتشناسي چهارچوب
.گفت سخن آن ودرباره كرد درك را سياست
عروي عبدالله دكتر
طرف بني عزيزي يوسف: ترجمه
:پانوشتها
شهريار (18
، همان ماكياولي (19
سوم بخش مقدمه ، (20
، همان شهريار (21
سوم بخش مقدمه ، (22
همان (23
همان شهريار ، (24
سوم بخش مقدمه ، (25
سوم بخش مقدمه ، (26
آثار مجموعه از شهريار ، (27
|