تمدني مشترك عناصر بازيابي و آسيا
آسيايي همايش آغاز در خاتمي آقاي خطابه متن
تمدنها گفتوگوي
:اشاره
بزرگ تمدنهاي گاهواره را خاورزمين ازجمله و آسيا
بخشي ، شكل در خويش نوبه به يك هر كه تمدنهايي.دانستهاند
بهويژه ارزشهاي و مفاهيم از بسياري گسترش و پديدآوري
آنچه اما داشتهاند ، بسزايي نقش جهان در قدسي و معنوي
و انديشمندان از برخي توجه تمدني ، كانونهاي اين درخصوص
انديشي هم و همگويي و همزباني كرده جلب را پژوهشگران
حوزه كه معنا بدين.است بوده تاريخشان طول در آنها
چشمگير حضور از دوراني هيچ در منطقه اين جغرافيايي
-ايراني تمدن)ايران رودان ، ميان چون باشكوهي تمدنهاي
خالي...و مركزي آسياي تمدنهاي ژاپن ، هند ، چين ، ،(اسلامي
اين ميان فرهنگي تنگاتنگ پيوندهاي آنكه ديگر و است نبوده
عنوان به كهن روزگاران از را تمدني ، آسيا كانونهاي
;است ساخته مطرح تمدنها گفتوگوي و دهش و داد از منطقهاي
از نويني تعبير پيدايي و نو تمدن پيشرفت با امروزه اما
نقطهاي به و برخاسته منطقه اين از تمدني مدار انسان ،
فضاي آن شاهد ديگر چنانچه است ، گشته منتقل ديگر
.نيستيم آسيا در متعامل و گفتوگويي
تمدنهاي ميراثبر كه آسيا كنوني كشورهاي وضعيت اين در
بر امروز ، جهان دستاوردهاي به نگاهي با هستند ، پيشين
.غنودهاند خويش كهن ميراثهاي و سنتها از بستري
براي از فرصتي ديگرباره تمدنها ، يا فرهنگها گفتوگوي
ضمن تا ساخته فراهم كهن تمدنهاي اين ميراثبران
حوزههاي در نوين يافتههاي و ارزشها از برخورداري
و بازشناسي به سياسي و فلسفي جامعهشناختي ، انسانشناختي ،
اين در خويش گذشته تمدني و فرهنگي دادههاي بازخواني
فرهنگي عنصرهاي اين بازيابي سبب اين از.بنشينند ارتباط
ميراث اين ميان در را گفتوگو امر خود ، بهنوبه تمدني و
.ميگرداند بايا و ناگزير پيشين ، تمدنهاي بران
جمهوري ، محترم رئيس خطابه ، متن ميآيد پي از كه مطلبي
گفتوگوي آسيايي همايش كار به آغاز خاتميدر آقاي
سيام تا بيستونهم از روز دو مدت به كه است تمدنها
.شد برگزار تهران در بهمنماه
انديشه گروه
همايش در را ارجمند ومتفكران گرانقدر ميهمانان حضور
و ميدارم گرامي "فرهنگها و تمدنها وگوي گفت" آسيايي
فضايي سوي به باشد گامي همايش اين كه ميكنم آرزو
.است نيازمند بدان امروزسخت جهان كه انسانيتر
فرهنگهاو لطيفترين خاك ، كره قاره ترين گسترده
در.است كرده تجربه ديرباز از را رنگارنگترينتمدنها
نتيجه در طبيعتو دامن پرورده آدميگرچه آسيايي ، بينش
طلب زيبايي حقيقتبينو اماجان است ، خويشاوند آن با
است ، آدمي طبيعتگاهواره است ، طبيعتبزرگتر همه از او
و هستي ژرفاي به گاهواره اين از تا ميكوشد انسان اما
كه است منشي و بينش چنين با.يابد عالمراه بلندايغيب
خاك نقطه ازاين ادب و عرفان وجوه حيرتانگيزترين
.برآمدهاست
اين زبان از استو الهي بزرگ پيامبران خاستگاه آسيا
جهانيان ، همه كه آسيايي بشر تنها نه كه بزرگواراناست
.شدهاند واقع الهي كلام مخاطب
از بيشترينسهم جهاني ، و تاريخي مهم تمدن چند ميان در
است آن بخش غربيترين تا شرقي نقطه دورترين آسيااز آن
وامدار بشريت همه مدنيت و فرهنگ تاريخ ترديدي بيهيچ و
.آسيايياست روح آفرينندگي
حال در همواره استعمار استيلاي از پيش شرقتا و آسيا
تمدنها ديگر با خود ميان ومدني ، فرهنگي ومبادله وگو گفت
هم گفتوگو اين در و بودهاست غيرآسيايي فرهنگهاي و
باب از كه چنان.است آموزشداده هم و است آموخته
روم و يونان از مسلمانان چه آن از ميتوان نمونه
و گرفتند تمدنها ديگر و وهند چين از البته و واسكندريه
بودند يافته كريم قرآن آموزههاي از هويتيكه بستر بر
"اسلامي تمدنوفرهنگ" نام به زيبا و منسجم منظومهاي
فراوان تاثير نميتوان نيز مقابل در.برد نام آفريدند ،
ناديده غرب جديد آفرينشتمدن در را اسلامي تمدن و فرهنگ
.انگاشت
كهن دنياي باختر و خاور كهقرنها ابريشم معروف جاده
در شرقي روم "انطاكيه و صور" تا چين "آن شي" از را متمدن
وسيله كه براين علاوه ميداد ، پيوند هم به خشكي مسير
عرصهاي بود ، غرب و شرق مردمان اقتصادي و مادي پيوند
نيز و معنوي و فكري تبادل و هنري و فرهنگي وگوي گفت براي
دو از فرهنگي رهيافتهاي رسانيدن هم به براي رسانهاي
.است بوده غرب و شرق و زمين مشرق تمدن سوي
چين در ولو دانشرا" كه (ص) اكرم پيامبر سخن اين
روياروييبا در آزادانديشيمسلمانها از حكايت "بجوييد
دائم گفتوگوي مدعي شاهد و دارد ديگر تمدنهاي و فرهنگها
انديشههاي و افكار آن ، با از برآمده عرفان اسلام ، آيين
از زمين مغرب وبا سو يك از چين و هند مذهبي و عرفاني
.است ديگر سوي
در بايد نيز امروز درخشاني ، و پيشينهغني چنين با آسيا
آمده پديد آسيايي و اسلامي ايران پيشنهاد به كه عرصهاي
و سرمشق گفتوگو راه از تا است پذيرفته امروز جهان و است
بشري روابط و اجتماعي رفتار براي را تازهاي پارادايم
.باشد داشته نمايان نقش و بيابد ، حضور
.هستم ناخوشايند و تلخ نكتهاي بيان به ناگزير جا اين در
تا يكديگر درك از آسيايي تمدنهاي كه است چندي متاسفانه
بيگانه همديگر با گاه شايد و كردهاند غفلت زيادي حدود
و سياه استعمار نقش بيگانگي و جدايي اين در و شدهاند
.انگاشت ناديده نبايد را سودجو
و گذشته بازنگري به چيز هر از قبل است لازم آسياييها ما
عناصر بازيابي براي نو گفتوگويي براي مناسب فضاي ايجاد
در فرهنگي و معنوي مضامين احياي و آسيايي تمدنهاي مشترك
ماهيت تغيير و شدن مستهلك از و بپردازيم نو قالبهاي
سياست و اقتصاد فرهنگ ، سيطره اثر در تمدنها و فرهنگها
.كنيم جلوگيري جهاني واحد
آينده ساختن در ما ، پرثمر حركت پشتوانه ما درخشان گذشته
و شرقي بشر را آن بهره تنها نه كه آيندهاي است ، بهتر
نشان تاريخ در كه همانگونه بلكه گرفت ، خواهد آسيايي
موثر بشريت همه زندگي وضع بهبود در ميتوانيم دادهايم ،
.باشيم
افتخارآميز و بزرگ ميراث به كه است اين سر بر سخن ولي
گذشته ، به آلود غربت و نوستالژيك نگاه بنگريم؟ چگونه خود
.كرد خواهد غافل فردايمان و امروز از را ما
تمدن آفرينش و گذشته سرمايهگرانسنگ از نگاهباني براي ما
جاي به بايد.آيندهايم به نگاه نيازمند سرزنده و پويا
به برآن ، تكيه با گذشته فرهنگي خاطرههاي در شدن غرقه
ميان گفتوگو و بپردازيم فكري مستمر نوزايي و باززايي
.شود آغاز نقطه اين از بايد و ميتواند آسيايي تمدنهاي
فرهنگها و تمدنها ميان گفتوگوي پذيرش بر جهاني اجماع
رسمي و راه به بشر معنوي و واقعي نياز نشانه سو يك از
بينالمللي روابط تبعيضآميز و زده جنگ فضاي تا است تازه
برخورداري و معنوي آرامش و عدالت و صلح نفع به را
كند ، دگرگون زندگي مزاياي از انسانها همه براي عادلانه
و تمدنها گفتوگوي به سال 2001 اختصاص ديگر سوي از
تمركز و توجه كه است آورده فراهم را امكان اين فرهنگها
اختصاص امر اين به اجرايي و نظري حوزههاي در بيشتري
.يابد
يك سيطره از جلوگيري براي تازه حركتي تمدنها گفتوگوي
ملتها ديگر بر زمانه مسلط قدرتهاي تمدن و فرهنگ جانبه
همه مشاركت با جهاني تمدن تحقق زمينهساز و كشورها و
.تمدنهاست
سه به توجه نيازمند من نظر به تمدنها گفتوگوي تحقق
:است اساسي راهبرد
منش و بينش در اساسي تغيير گرو در اول راهبرد تحقق
علمي اطلاعاتي ، سياسي ، نظامي ، امكانات كه است قدرتهايي
وسيله را امكانات همين و دارند فراوانتر را اقتصادي و
بر برتر تمدن و فرهنگ بهنام خود منافع جانبه يك تحميل
.كردهاند جهان
فرهنگها ، و تمدنها گفتوگوي اصل اميدبخش تحقق براي
و بپذيرند را ديگران به احترام بايد زمانه مسلط قدرتهاي
واقعي آرامش و پايدار صلح از برخوردار زندگي كه دريابند
و پيشرفت مزاياي از انسانها همه برخورداري صورت در تنها
.است ميسر همگان براي عدالت تامين
به وابستگان جمله از و شرقيان ما دست در دوم راهبرد
رشد و سياسي توسعه به بايد يعني است آسيايي تمدنهاي
و دانايي كسب براي جدي تلاش و ملي سطح در مدني نهادهاي
و خود ملتهاي اجتماعي و تاريخي وضع با متناسب فناوري
.كنيم جدي اهتمام زاينده و پويا اقتصادي به دستيابي
از كه اين است ديگران و ما ميان مشترك كه سوم راهبرد و
از را حركت و بپرهيزيم تمدنها ميان برانگيز اختلاف مسائل
كه نبريم ياد از حال همه در و كنيم آغاز مشترك نقاط
و حقيقت سوي به است راهي فرهنگها و تمدنها گفتوگوي
.تفاهم به دستيابي
"گفتن" منطق ديالوگ ، گفتهام ديگر جاي در كه همانطور و
آن از نه و دارد نسبتي شكاكان با نه و است "شنيدن" و
اين به.ميدانند خود انحصار در را حقيقت كه است كساني
و فرهنگها ديگر از شنيدن نيازمند تمدنها گفتوگوي سبب
.هست نيز تمدنها
درعين گفتوگويند ، ميدان قهرمانان كه هنرمندان و متفكران
خسارتهايي و بينديشند بشري و ملي منافع به بايد كه حال
از است آمده پيش بشر براي استعمار و استبداد ناحيه از كه
درآن بايد ولي بيابند ، را آن جبران راه و ندارند دور نظر
جهان به سياسي ، و نظامي تجاوزات از حاصل كينههاي سوي
و محترماند انسانها همه آن در كه بينديشند تازهاي
را زندگي مادي و معنوي ازمزاياي برخورداري حس همگان
به بايد زمينه اين در غرب و شرق متفكر خيرخواهان و دارند
.برسند مشترك نقطهاي
ميان جدايي از استعمار مبلغ نويسندگان و گويندگان زماني
سخن شرقيان بر غربيان چراي بيچونو برتري و ملتها
رودياردكيپ" استعمار آوازه بلند شاعر كه چنان ;ميگفتند
دو اين و غرب غرب ، و است شرق شرق ، ":كه ميسرود "لينگ
پژواك امروز كه شعري ".رسيد نخواهند يكديگر به هيچگاه
بحرانهاي به بيتوجه كه سستي و پنداري درتحليلهاي را آن
يا ميبينيم ميپردازند غربيان غير تحقير به موجود
به شرق و غرب رسيدن راه فقط كه وحشتآوري درراهكارهاي
.ميكنند جستجو تمدنها جنگ و ستيز در را يكديگر
تاريخ موزه رابه بينش اين بايد تمدنها گفتوگوي درعهد
بايد فرهنگها و تمدنها همه كه نگريست آيندهاي به و سپرد
اين در اگر و باشند داشته نقش آن كردن آباد و ساختن در
شاعر از كنيم استناد غربي انديشه به كه باشيم ناچار باب
آئينهدار به كه بگيريم مدد بايد "گوته" آلماني برجسته
و بود بسته شيرازدل حافظ شرقي انسان رمز و راز پر جان
اقبال و "خداست ازآن غرب و خداست ازآن شرق":كه ميسرود
براي گويي نيز شرق گهر والا انديشمند و شاعر لاهوري
با را خود "مشرق پيام" آلماني شاعر الهام سرچشمه نمايش
هر قصد و "المغرب و المشرق لله" كه آراست قرآن آيه اين
غرب و شرق دهندكه نشان را نقطهاي كه بود اين شاعر دو
پايه بر تازه ، ارتباط اين اثر در و ميرسند هم به عالم
كمال ميتوانندموجب غرب و شرق كه است زيبايي و حقيقت
.شوند يكديگر
اجلاس برگزاري مناسبت به متفكران و انديشمندان حضور
ميتواند نيز ايران اسلامي جمهوري در آسيايي تمدنهاي
كه باشد درراهي نو مقصدي جستوجوي و ويژه منشاتامل
.برگزيدهاند
اين تاريخ در را جديدي فصل ايران اسلامي انقلاب تجربه
نمايندگي به كه است تجربه اين سايه در و است گشوده ملت
داده تمدنها گفتوگوي پيشنهاد ايران بزرگوار ملت از
.ميپذيرد را آن نيز جهان و ميشود
به پاسخگويي براي ايران در اجتماعي -ديني نوين نظام
آن با فردا و امروز انسان كه است پرسشهايي و نيازها
پرافتخار گذشته از پاسخگويي اين در بيآنكه روبهروست
.شود منقطع
نسبت يك به (ره)خميني امام حضرت انقلاب اين بزرگ پيشواي
از بهرهگيري لزوم و مردم نقش و دين ميان نگاهداشت بر
حلي راه داشت ، تاكيد روزگار غالب تمدن مثبت دستاوردهاي
ما ملت و ميشود تجربه دارد نيز امروز مشكلات همه با كه
اسلام ميتواند سو يك از حل راه اين كه است باور براين
از و بخشد رهايي واپسگرا و جامد بينشهاي تنگناي از را
انزوا و بوالهوسيها دربرابر را اسلام حقيقت ديگر سوي
پيشرفت سوي به را ما راه بالاخره و بدهد مصونيت طلبيها
.بگشايد جانبه همه
|