داستاننويس بنيعامري حسن با گفتوگو
!همين يعني نوشتن افسون
انديشه تازههاي
كرد استعفا داد سيفالله
داستاننويس بنيعامري حسن با گفتوگو
!يعنيهمين نوشتن افسون
لالايي" مجموعهداستان اخيرا بنيعامري حسن از:اشاره
گفتوگويي او با بهانه همين به.است شده منتشر "ليلي
.ميگذرد شما نظر از كه دادهايم انجام
***
فرم اين از چراكردهايد شروع نمايشنامهنويسي از شما *
سراغ به ديگر و آوردهايد روي داستاننويسي به ادبي
كشورمان در كه حالي در نرفتيد؟ نمايشنامهنويسي
.داريم كم خوب نمايشنامهنويس
خودش مجذوب مرا كودكي از هميشه نقالي نوع هر افسون -
و پهلوانها معركهگيري مرشدها ، پردهخواني.كرده
اينها.تعزيه خيمهشببازي ، سياهبازي ، مارگيرها ،
و بودند دسترس در كودكيهايم در كه بودند نمايشهايي
و سينما والبته ميكردند خودشان مجذوب مرا هميشه
از.ميگرفت برايم كتابخانه از پدرم كه داستاني كتابهاي
ميشد كه بود ، نمايش دسترستر در و وسوسهانگيزتر همه
بزرگتر يا كوچكتر بچههاي براي و تنگ كوچهاي توي حتي
.كني قسمت باآنها گريه يا خنده با را افسونش خودت از
گذاشته را اسمم كه ميخنداندم را بچهها آنقدر است يادم
كه اين تا.البته بود نظرشان ملانصرالدين.ملا بودند
و آمديمورامين شيراز از و كرد بازنشسته را پدرم ارتش
از تومان پنج.كتاب طرف به كشاندم بيشتر غريبي احساس
ميدان تا ماشين كرايه پول ميشد هفتگيام پول تومان بيست
بيضايي از نمايشنامه يك شد مي بقيهاش تهرانو انقلاب
زيرزمين خلوت در.ديگران و مراد گوهر يا رادي يا
آنقدر.ميكردم تمرينشان بلند باصداي و تنها خانهمان
مينوشتم نمايش خودم از شبه يك كه ميدادند انرژي من به
هم موفقي اجراهاي و ميكرديم تمرين مدرسه در ماهه دوسه و
من و بود خطر پر راه.داشتيم ديگر جاهاي و ورامين سطح در
مراد گوهر ميكردم فكر حتي كه قدر آن.راهنما بياستاد
.شدم سرخورده تئاتر از.است خبره نمايشنامهنويس زن يك
باز مونسم.بماند كه ورامين ، همين در آمد سرم به بلاها
.كتاب يك فقط خريد و تهران به آمد و رفت همان باكتاب شد
.كردم كشف بيشتر را ديگران.راهنما استاد بدون هم باز
.پدرم واسطه به كودكي در بودم خوانده را كتابهايشان چون
راه كه فهماندند من به ايراني و خارجي نويسندگان تمام
نوشتن كه چرا.دسترستر در البته و است پرخطرتر
بعدي قدمهاي استو اول قدم فقط فيلمنامه و نمايشنامه
تو مثل نبايد واصلا نيست معلوم كه دارد بستگي گروهي به
.نميشود اجرا بوده نظرت در تو چيزيكه آن و كنند فكر
كه وتخيلي كاغذ يك و قلم يك و هستي تو فقط داستان در اما
نمايشهاي تنهايي تكخوانيهاي در.باشد وحشي خيلي بايد
نوجواني ، همان از خودم ، به ديگران و ورادي ساعدي و بيضايي
آنها كه همانطور.باشم آنها مثل نبايد كه ميكردم امر
رونويسي شد بعديام تمرين پس.نبودهاند ديگر كس هيچ مثل
بقيه از ميدادم تشخيص خودم كه داستانهايي روي از
ايجاز ديگران و فاكنر و سالينجر و همينگوي.متفاوتترند
مخاطب كه گفتههايي نگفتن و آموختند من به را آمريكايي
و گلستان و دانشور و احمد آلكند كشفشان خودش بايد
اين و آموختند من به را ايراني ايجاز و نثر قدرت گلشيري
محمود و دولتآبادي و وعلوي چوبكآنهاباشم مثل نبايد كه
كه آموختند من به درويشيان و براهني و ميرصادقي و فصيح و
بايد حتي بترسمو نبايد وحشيام تخيل و نقالي قدرت از
بل ، يونسكو ، بكت ، كامو ، كافكا ، كشف بابدهم ميدان آن به
كارور ، سيمون ، دوراس ، كالوينو ، كوندرا ، ماركز ، وبعدها
كه فهميدم خارجي معاصر متفاوتان ديگر و كنراد فوئنتس ،
ميتواند نشدنياي كشف و بالقوه امكانات چه داستان
تر دستيافتني و گستردهتر چقدر ديدش افق و باشد داشته
و سينما كه بگويم خوشحالي با بايد و سينماست و تئاتر از
حتي گاهي و عاجز شدت به داستان امكانات مقابل در تئاتر
دغدغههاي البته.داستان به روآوردم كه شد اين.حقيرند
بهترين كمااينكه.هست من در هم هنوز سينما و تئاتر
به دلقك".داشته آنها به ربطي نوشتهام كه داستانهايي
ودر دارد تئاتر دكتراي كه است مردي حكايت "نميخندد دلقك
سياه ميرودبه همه و بازش سياه پير پدر چشم از دور و خفا
دانيال يا.شهر پايين محلههاي در فيروزي حاجي و بازي
بهشت گنجشكها" رمان در (داستانهام هميشگي شخصيت)دلفام
نوشتنش مشغول سالهاست كه رماني همين يا "ميفهمند را
در كه ماجراهايي راوي شده حالا كه است سينماگر يك هستم
از سينما و تئاتر.آمده ملتش و خودش سر بر سالها اين
و را تئاتر بخصوص.ميكنم دنبالشان هنوزنيستند دور من
امجد ، حميد محمدرحمانيان ، مثل.درخشيدهاند كه اسمهايي
.ديگران محمدچرمشيرو نادري ، عليرضا يعقوبي ، محمد
پيشكسوتان به تئاتر به ارادتشان و سختكوشي در همهشان
همهشان هنري عمر.كردهاند اقتدا شان شده بايكوت
.باد جاودانه
عرصه گذشته سال چند در دارند اعتقاد بسياري *
از و بوده شاهده را گسترده تحولي ايران داستاننويسي
ميكنيد؟ تحليل چگونه را تحول اين.درآمده به برزخي دوران
منظر دو از من كه است مناسبي كاملا كلمه بله ، برزخ ، -
كارگزاران برخي.ادبي بعد سياسي ، اول.ميكنم نگاهش
خواندند ، نويسندگان براي اول همان را حكم دولتي ، فرهنگي
جايگاه داستان كه صورتي در.برما يا باماش يا كه
حكمهاي چنين به تن نبايد نويسنده و نيست مطلقگرايي
رسانههاي مردميترين در گاهي.بدهد سياسي و اداري
كه دادند ، دشنامها و بستند افترا آنها به جمعي ارتباط
را دره اتوبوسوآن آن.بوده شددروغ ثابت ما به بعدها
اتفاق ناجوانمردانه كه قتلهايي يا.هست يادمان همهمان
جمهوري رييس آمدن با شدند شكسته خب سدها ين ا.افتادند
مطلقنگرها و خورد شكست يكسويه سياست.خاتمي چون اديب
برزخ.شد تمام دورهاش سياسي برزخ.شد نقابشانكنارزده
از خاص نوعي به نويسندهاي هر كه.بود البته هم ادبي
و بودند برونگرا صرفا عدهاي.بود شده معروف داستان
سايه من كه) ادبي مجادلههاي در و درونگرا عدهايصرفا
كس هر هميشه (ميدهم تشخيص آن در هم را سياست خندان
سالها شايد و ميدانست خودش ادبي نوع در محق را خودش
گروه به درونگراها كه;گذشت مجادلهها اين برسر بيهوده
داستان را آنها داستان اصلا و نقال ميگفتند ديگر
داستان توي ميگفتند آنها به هم برونگراها و نميدانستند
گروه دو هر البته شايد.نيست اززندگي اثري هيچ شماها
من به ديگران ، و خودشان آثار گواه به اماميگفتند راست
هيچگونه جايگاه داستان كه بود شده ثابت لااقل
كسي كه نيست ، فرمولبردار اصلا و نيست مطلقگرايي
.نيست داستان داستانش ننويسد من مثل كس هر بگويد بخواهد
انسان كه اين نه مگر كه رسيدم نتيجه اين به خلوتم در
مطلقي فرمول هيچ در و است هستي موجود پيچيدهترين
و برونگرا رفتار دو هر خاص موقعيتهايي در و نميگنجد
اينطور داستان چرا پسميدهد نشان خودش از را درونگرا
كاشف هم باشد بيروني حادثههاي نقال بتواند هم كه نباشد؟
حال به تا كه داستانهايي در.نوشتم پس.دروني حادثههاي
هم نقالند هم كهجستهام سود سوم امكان اين از نوشتهام
تمام كه بود پنهاني موج.نبود من دستاورد فقط اين و كاشف
ازآن گلشيري.واداشت خودشكني به را ديگر متفكران
با آموخت تجربهها و برداشت دست صرفش درونگرايي
."جننامه" و "روشن دست تاريك دست" ،"دردار آينههاي"
درخت" در جست سود جديد روايي امكانات از محمود احمد
به تا كه فرمولهايي تمام از دست براهني ،"معابر انجير
."نويسندهاش و خانم آزاده" با شست داشت ايمان آن به حال
را داستان در داستان در داستان هم دولتآبادي محمود
بعديها."سالخورده مردم شده سپري روزگار" در كرد تجربه
معروفي عباس.آتشش وطبل شيرزادي اصغر علي.بودند خب هم
و دلدادگياش دل و مندنيپور شهريار.مردگانش سمفوني و
نويسندگان با آمده ميدان تازهبه كه جواني مستقل نسل
نيمه" و سناپور حسين اش ، "هيس" و كاتب محمدرضا چون جسوري
.بله.نيست همهشان از گفتن مجال كه ديگراني و اش"غايب
هشتاد دهه.گذشتهايم برزخ اين از كه ميگويم هم من حالا
كه دههاي.ميدانم ايراني رمان و داستان شكوفايي دهه را
دوستان تمام همهجانبه همفكري و هوشمندي يك با
من و كنند جهاني را ايراني داستان ميتوانند داستاننويس
.نيست دور زياد روز آن مطمئنم
تا "ميفهمند را بهشت گنجشكها" شما اول اثر چاپ بين *
علت.افتاده زيادي فاصله جديدتان داستان مجموعه دو اين
بوده؟ چه
حسادتهاي بگويم يا سياست ، بگويم ميخواهد دلم -
يا ميكردند ، دوستي اظهار هم خيلي كه كساني كوركورانه
ميگويم.نميگويم اما.سالها آن در من جواني بگويم
نفوذ با تا دادند هم دست به دست اينها تمام چون.همهشان
هم رمان.نشوند چاپ دولتي نشر هيچ در كتابها دوستانم
و من كه بود مبارزهاي و سختكوشي خاطر به شد چاپ اگر
.شديم و باشيم سازش موج بايد داشتيم ايمان كاتب محمدرضا
به فقط شد چاپ انتشاراتي آن در كه متفاوتي آثار آن تمام
بين ترس ، خشونت قدرت ، *.شد چاپ نفر دو ما مبارزه و همت
داستانهاي تمام دلمشغولي قدرت جابهجايي و پسر و پدر
تحليل.ميكنند پيدا نمود زيرين لايههاي در كه شماست ،
چيست؟ خودتان
از دارم كه است وقتي من براي نوشتن لحظه لذتبخشترين -
آدم هستي ، يعني موجود پيچيدهترين لحظه پرتضادترين
آموختهام كه هنري خاطر به و آدمم كه مني حالا.مينويسم
كه ميشوم آدمي شيفته مطمئنا باشم ، بايد هم پيچيدهتر
بيروني و دروني ممكن وضع طاقتفرساترين و ترين سخت در
خارقالعادهاي و عجيب پتانسيل قدرت ، و باشد گرفته قرار
اين چه.دارد پيچيده بيرون و درون اين دادن نشان براي
چه باشد ، خانواده كوچك نهاد در قدرتنمايي يا قدرتطلبي
خيليچيزهاي و حكومت مثل بزرگي نهادهاي به كند پيدا تسري
جنگي و مدرنيته و سنت يا پسر ، و پدرمثلا فلسفه ديگر ،
دغدغهخيلي وجودداشته ، آنها بين هميشه كه طلبانه قدرت
هميشگي درد كه چرا.هم من دغدغه و بوده نويسندگان از
.بوده زمانهام درد ;بوده دينم فرهنگم ، ملتم ، سرزمينم ،
بدم هميشه هم مطلقگرايي از.ميكردم تصويرش بايد پس
بدهم ، نشان را پسر و پدر جنگ اين بخواهم اگر كه.ميآمده
شر ميتواند پدر نه.مطلق خير يكي و مطلق شر بشود يكي
دوشان هر در شر و خير.است مطلق خير پسر نه باشد مطلق
جابهجا من داستانهاي توي قدرت وقتي كه اين كما.است
نميماند دور قدرت مغناطيس از هم پسر كه ميبينيم ميشود
.بوده آنها مخالف روزي يك كه ميدهد نشان را واكنشهايي و
جابهجاشونده لحظههاي همين از گفتن يعني من براي نوشتن
.مطلق چه هر از فرار يا.رنگارنگ و متناقض و
خود گمشدههاي دنبال به مدام شما داستانهاي آدمهاي *
در و ناشناس و غريبه آدمهاي ديگران ، و خود گذشته.هستند
.بگوييد گمشده هويت اين از.شده گم كه هويتي كلام يك
ياسهاي ديگران ، گمگشتگي ، با جنگيدن خود ، با جنگيدن -
و نبودن ديگران مثل فلسفي ، ياسهاي و عاميانه
آدمهاي و من كه ميشوند باعث ديگر خيليچيزهاي
شده گم ميكنيم احساس كه باشيم هويتي دنبال داستانهايم
ميزنيم ، دست جستجو يك به آنها و من.كنيم پيدايش بايد و
شهودي و كشف به جستجو اين.بيروني هم و است دروني هم كه
سطرهاي و پنهان لايههاي توي ميرود كه شود مي منجر
كه متفكري هوشمند مخاطب به ميشود منتقل و داستان ننوشته
.بينديشد گمشده هويت آن به خودش دروني جستجوهاي با هم او
فقط كه است اين مهم نرسد ، يا برسد راهحلي به نيست مهم
.كند فكر او به
تصوير كمال و تمام موقعيتها ، و حسها و تصويرها چرا *
ميماند؟ باقي بلاتكليفي يك در همهچيز و نميشوند
به هميشه.ناتمامم حسهاي و تصويرها تمام عاشق من چون -
تصويرها ، هرگز كه دادهام ميدان جوري خودم وحشي تخيل
تا نباشند ، كمال و مفاهيم ، تمام يا آدمها حسها ،
كردن تمام ديگر جور يا كردن تمام و نوشتن در هم خواننده
.همين يعني نوشتن افسون.باشد سهيم من داستانهاي
انديشه تازههاي
روشنفكر نقش
:قيمت /ني:نشر /عضدانلو حميد:ترجمه /سعيد ادوارد:نوشته
تومان 1000
كارشناسان از و ادبيات برجسته اساتيد از يكي سعيد ادوارد
كه است تبار فلسطيني آمريكايي و بينالمللي سياسي مسايل
را كلمبيا دانشگاه تطبيقي ادبيات دانشكده رياست اكنون هم
راه دارد سعي اثر اين در او.دارد عهده نيويوركبه در
اجتماعي و سياسي مباحث و مسايل درباره "انديشيدن درست"
وي هدف ، اين به رسيدن براي.بياموزد خوانندگان به را
ميشود قائل تمايز اجتماعي وفاق و فردي مسئوليتهاي ميان
.است مفيد روشنفكران ويژه به همه ، براي كه
اجتماعي عيني مسايل به كهميكوشد حال همان در سعيد
فلسفه بهخصوص فلسفي ، پيچيده مسايل درگير را ما بپردازد ،
گيتي است انساني روشنفكر وي ، نزد در گرچه ;ميكند اخلاقي
قضاوتها در ايدئولوژيك باورهاي دهد اجازه نبايد كه باور
اخلاقي انتظار ولي كنند ، دخالت تحقيقاتياش كارهاي و
.دارد روشنفكر از نيز را مذهبي حدودي تا و جهانشمول
كشاورز فريدون دكتر سياسي خاطرات
:ناشر /دهباشي علي كوشش به /كشاورز فريدون دكتر:نوشته
با گالينگور وزيري ، قطع /زمستان 1379 اول ، چاپ نشرآبي ،
.صفحه روكش/500
حزب دهنده تشكيل اوليه رهبران از كشاورز فريدون دكتر
به حيات قيد در كه است معدودي افراد از و است بوده توده
از ويميكند زندگي سوييس در هماكنون و ميبرد سر
عضويت از استعفا تا (1321)تهران اول كنفرانس
مدارج و مقامات هموارهدر (1337) توده حزب مركزي كميته
دوران در موثري نقش و بوده بالا ردههاي در حزبي
.است داشته حزبي فعاليتهاي
ميكنم متهم من" رساله اساس بر "...سياسي خاطرات" كتاب
از بخشي.است شده استوار "را ايران توده حزب مركزي كميته
از ديگري بخش اما شده ، تنظيم گفتوگو صورت به كتاب
نشده ، بيان و نيامده مزبور رساله در كه كشاورز خاطرات
ترتيب به و منبع باذكر و متعددي مقالات قالب در بهتدريج
.است آمده تاريخ و موضوع
چهرههايي داوريهاي و اظهارنظرها كتاب از ديگري بخش در
كيانوري ، نورالدين اسكندري ، ايرج ،"طبري احسان" چون
آمده كشاورز دكتر ملكيدرباره خليل و فروتن غلامعباس
چهرههاي عكسهاي از غني مجموعهاي كتاب انتهاي در.است
شده آورده آمده آنها از نامي كتاب در نوعي به كه سياسي
.است
درون خرد
/صورتگر انتشارات /مينااعظامي:ترجمه /هي.لوئيزال:نوشته
.تومان قيمت600 /نسخه اول ، 1380/2000 چاپ
براي مراقبتهايي كه است كرده تلاش كتاب اين نويسنده
و عاطفي بهزيستي تكاپوي در كندتا پيشنهاد روان و جان
ما از يك هر درون است معتقد نويسنده.باشد موثر روحي
آرامشي آنجا در و دارد وجود سرچشمهمان به اتصال قابليت
در كه دروني دانشي.هستيم آن دنبال به همگي كه است نهفته
ما وقتي.ميبخشد قدرت ما به تاريكي اصطلاح به دوران
آنگاه ببينيم زندگي از را بزرگتري تصوير كه باشيم قادر
چه تا جزئيمان مسايل از بسياري كه دريابيم ميتوانيم
.هستند بياهميت اندازه
شناسي جامعه مقدمات
/ني:ناشر /صبوري منوچهر:ترجمه /البرو مارتين:نوشته
تومان قيمت1100
"جامعهشناسي مقدمات" عناوين با متعددي كتابهاي از 1907
اصول ندرت به اما شده نوشته گوناگون درسي كتابهاي و
بسيار رشته اين امروز.است شده بررسي رشته اين پايه
را ما كه رشتههايي پيوستن باز هم به و است كرده تغيير
.است ضروري ميدهد ، پيوند رشته اين كلاسيك خاستگاه به
اجتماعي دگرگوني پرتو در را جامعهشناسي حوزه بايد
رشته اين پيوسته تغيير اصلي دليل.كرد تعريف دوباره
شرايط در جامعه اصول باره در.است جديد عصر به انتقال
جامعه كه است خاطر همين به انديشيد ، نو از بايد جهاني
به حاضر ، كتاباست شده سياستمداران توجه مركز دوباره
دادن آگاهي عام ، خوانندگان نظر جلب براي غيرتخصصي صورت
متخصصان طلبيدن چالش به و مبتدي دانشجويان به
.است شده تدوين و تهيه جامعهشناسي
كرد استعفا داد سيفالله
و سمعي و سينمايي امور معاون داد سيفالله:هنري گروه
.كرد استعفا اسلامي ارشاد و فرهنگ وزارت بصري
قبل هفته دو گفت ايرنا با وگو گفت در شنبه روز "داد"
تقديم اسلامي ارشاد و فرهنگ وزير به را خود استعفاي
شايعه بارها اخير ماههاي در كه داد سيفالله.كردهاست
بود شده مطرح مطبوعات و سينمايي محافل در استعفايش
فيلم بروم ميخواهم":گفت خود استعفاي دليل درباره
عطاءالله" حكم با شهريورماه 1376 در وي."بسازم
عنوان به اسلامي ارشاد و فرهنگ پيشين وزير "مهاجراني
وزارتخانه اين وبصري سمعي و سينمايي امور معاون
ارشاد و فرهنگ وزارت سوي از خبري كنون تا.شد منصوب
ارشاد و فرهنگ وزير جامعي ، مسجد موافقت بر مبني اسلامي
.است نشده منتشر "داد" استعفاي با اسلامي
|