رانندگي در خشونت و پرخاشگري
باز باقرخان اصلي خيابان به كه فرعي خيابان تقاطع محل در
از كه رانندهاي.است داده روي تصادف فقره يك ميشود
مهمي قرار لابد ميكرده حركت شتاب به باقرخان خيابان
. است شده زهرمارتبديل برج به حادثه اين از كه است داشته
درحاليكه است ، "ازوموبيل" سيستم آخرين مدل يك او خودرو
آنكه بدون و ايست بدون فرعي خيابان از كه خلافكار خودروي
برخورد ازوموبيل به و آمده بنگرد را خود راست و چپ سمت
گلگير با آمده پيكان سانحه اين در.است پيكان نمودهيك
مچاله را ازوموبيل جلوي درب سوراخ ، رادياتور و شده داغان
ازموبيل راننده.است نموده قر داخل سمت به را آن و كرده
رفت در كوره از وقتگير و پرخسارت حادثه اين از آنچنان
به رانندگيكمي در خشونت و محپرخاشگري سيلي معطلي بدون كه
نثارش آبدار فحش چند هم بعد و نواخت خلافكار راننده گوش
خيابان.گرفت لگد و مشت بهباد را او آنگاه و كرد
هجوم واقعه بهسمت سو هر از مردم است ، شده غلغله باقرخان
كوبيدند ، را يكديگرخوردند بههم ماشين دو.آوردهاند
و افتادهاند هم جان به كه هستند رانندگانشان اين اينك
...ميكوبند را يكديگر دارند
***
به قشقرقي وليعصر ميدان سمت از كشاورز بولوار ابتداي در
ازدحام و است آمده بهوجود سنگيني ترافيك.است شده پا
است؟ شده خبر چهاست بسته را بلوار غريبي
چراغ به التفات بدون بود جواني پسر كه پيكان راننده گويا
از داشت و شكست را پياده عابر عبور سبز چراغ حرمت قرمز
مدرسه از جوان پسران از تعدادي كه ميكرد عبور جمعيت لاي
خود پيكان.شد عصباني هم او.كشيدند هو او براي درآمده
اش دوره جوانهاآمد بيرون و كرد پارك خيابان كنار را
رفت نشد معطل هم او.نمودند نثارش بيراه و وبد كردند
را خود تماماستيل دزد ضد فرمان عصاي و ماشين سراغ
از خون فواره و جوانها از يكي دماغ بهسمت گرفت و برداشت
او فرق و ديگر يكي سر به كوبيد بعد.انداخت راه او دماغ
و آمد فرود او كتف بر عصا آمد جلو كه سومي شكست ، را
اثر در كشاورز بلوار كه است همين پنجم ، و چهارم همينطور
...است آمده بند تماشاچي و ماشين ازدحام
***
وسط در جمعيت.است شده راهبندان كرج خيابان و است شب
اتومبيلها ممتد بوقهاي صداي و ميزند موج خيابان
هم فاصله به فاصله سواري چند گويا.ميآزارد را گوشها
حركت به بياعتنا آنها اولين ميرفتند ، عروسي به داشتند
و كرد قطع را خيابان و پيچيد وي مقابل از كاميون شتابان
مبدل پاره آهن مشت يك به كاميون زير بود نجنبيده اگر
بهادري بزن و هيكل درشت مرد كه كاميون رانندهبود شده
شاگرد دست در.درآمدند ازكاميون راننده شاگرد با بود
سواري از كه مرد دو.ميشد ديده قطور چماق عدد يك راننده
زنها جيغ صداي.بردند يورش آنها سمت به بودند درآمده
همين در.برداشت را آسمان بچههايشان گريه با همراه
و شدند پياده آن از مرد پنج و كرد ترمز دوم سواري اثناء
آن از ديگر نفر چند رسيد ، سوم سواري.شدند ملحق دعوا به
.ششم و پنجم و چهارم سواري ترتيب همين به و شدند پياده
چهل به اينك كه مردهاشان و انداختند راه المشنگه زنها
شاگرد و كاميون راننده روي بودند ريخته ميرسيدند نفري
بيرون خون كاميون راننده دندان و دك از.او بهدست چماق
شاگردش و او سر بر كه بود لگد و مشت باران و بود زده
در راننده و نفر دو سر بودند ريخته نفر چهل.ميآمد فرود
بند خيابان.ميكشيد عربده و ميزد فرياد مشت ضربات زير
....ميشد سنگينتر ترافيك صف و آمد
***
دريافت سر بر راننده دو بين ميرداماد بنزين جايگاه در
برابر در كه جلويي خودرو. است داده رخ بدي درگيري بنزين
لذا نكرده ، را خودروعقبي مراعات كرده پارك بنزين سكوي
.نميرسد خودروعقبي صندوق به بنزين عقب سكوي شلنگ
.نميكند اعتنا جلويي راننده.ميكند اعتراض عقبي راننده
تا ميگيرد بالا مشاجره و ميشود تبديل مشاجره به اعتراض
گره مشت سالمنديست مرد كه جلويي خودرو راننده كه جايي به
خون و ميكند عقبي خودرو راننده بيني حواله را خود كرده
راننده همان ناگاه.ميزند فواره عقبي راننده منخرين از
خود سينه چپ سمت داشته قلبي بيماري سابقه گويا كه ضارب
كه ميگويند ميباشند صحنه ناظر كه عدهاي ميگيرد ، را
كاغذي دستمال مشت يك عقبي راننده !ميكند اجرا فيلم دارد
ميگيرد خود بيني جلوي و درميآورد خود داشبورد خودرو از
جايگاه و ميكشد فرياد صدري قفسه ازدرد جلويي راننده و
.ميشود پا به غلغله بنزين
و غيرتمند و رشيد پسران و ميدهند خبر همراه تلفن با
سر خونخواهي عربده و فرياد كه ميرسند جلويي راننده قلدر
آژير صداي.ميآورند يورش مضروب راننده بهسمت و ميدهند
....است رسيده پليس سويي از.ميرسد گوش به آمبولانس
و خواهش لحظهاي و انعطاف ذرهاي از دريغ بهخاطر
زندگي از عادي روند يك در جامعه عادي فرد دو از مهرباني
آن هر كه شده پا به بحراني بنزين جايگاه در اجتماعي
....ميشود مشتعلتر و دامنهدارتر
***
به انداخت را خود جستجوگر نگاه برزخ و گرفته مرد ،
روي بيژن خيابان در هما هواپيمايي دفتر در كه مراجعيني
در بليت خريد براي بودند منتظر و بودند نشسته صندلي
.شوند فراخوانده كامپيوتر جلو بليت فروش باجه برابر
در جلوي را خود ماشين كسي چه آقا ، :كرد اعلام آنگاه
مردي.رنگ سرمهاي پژو است ، كرده پارك آپارتماني مجتمع
رادردست اتومبيل سوئيچ ودسته نشستهبود صندلي روي كه
خود جاي از طمانينه با ميكرد بازي و ميچرخاند خود
.برخاست
محترم ، آقاي":گفت بلند باصدايي ولي نزاكت و ادب روي از
ساختمان اصلي درب جلو را خود اتومبيل ميكنم خواهش
".برداريد كردهايد ، پارك
معترض مرد خروجي درب به نرسيده.افتاد راه او با راننده
به خطاب بشنوند همه كه طوري خود بلند صداي همان با
از و باشيد شخصيتي با آدم ميآيد نظر به ":رانندهگفت
پارك مردم خانه جلودرب را خود اتومبيل كه است بعيد شما
".نمائيد
نظر به كه معترض مرد.رفت بيرون سمت به عجولانه راننده
را صدايش دفتر خارج پلكان در است عصباني بسيار ميآمد
هستيد بيشخصيتي آدم بسيار شما:كرد بلندتر او براي
.ميكنيد پارك درب جلو را ماشينتان كه آقا
بردارد ، راه سر از را خود ماشين كه كرد عجله بيشتر راننده
:گفت و گرفت را او خفت معترض مرد باز ماشين به نرسيده
و كرديد پارك را ماشين كه آقا كرديد بيجا خيلي شما"
".رفتيد
ميچرخاند داشت ماشين درب قفل در را كليد راننده بار اين
معترض مرددورهكردند را او مجتمع همسايههاي كه
!الدنگ:كشيد فرياد
دفتر محترمانه محيط در را رانندهنبود معامله كن ول و
در اينك و بود كرده بلند جا از متانت و ادب با هواپيمايي
نثارش بيراه و بد و فحش كوچه خاص فرهنگ با كوچه اين
او صورت سمت رابه خود مشت بجنبد راننده تا بعد ميكرد ،
اينكه همسايههابدون حمله ، فرمان اين باكرد حواله
لگد و مشت رگبار زير را او بردارد ، را خودرو بدهند مجالش
او نثار كه بود نكشيدهاي آب فحشهاي و گرفتند خود
روي بودند آمده همگي هواپيمايي دفتر مسافران.ميكردند
...خورد و زد اين تماشاي به دفتر ورودي پلكان
***
ميكردم عبور خود ماشين با طرفهاي يك باريك خيابان از
به شاخ من با خلافكارانه.ميآمد عكس جهت در ماشيني كه
از را سرم.نداد راه من به و نرفت كنار زدم ، بوق شد شاخ
:گفتم و ماشيندرآوردم كشيده پايين شيشه
شما است ، من با راه و است طرفه يك خيابان جان ، آقا -
.ميآييد خلاف داريد
خود ماشين پنجره از را سرش بود قلچماق و جاهل كه راننده
صداي با بكند خواهي معذرت كه آن جاي به و درآورد
:گفت نخراشيدهاي
!كنار بزنمت كنم بلندت يا كنار ميزني -
:گفتم و شدم پياده
!برم را رو -
رج يك با درآمده ، بناگوش از سبيلي با شد پياده جاهل مرد
مرد دو او با همراه غبغب بر قمهاي جوشگاه و طلا دندان
حرف ديدم.كردند ام دوره و شدند پياده او از تر نتراشيده
.بدنمگوشمخواهدبود تكهبزرگ خواهندكردآنوقت قيمهام بزنم
به را خود و زدم را عقب دنده و فرمان پشت نشستم رفتم
و تند نگاههاي كه حالي در شدند سوار هم آنها كشيدم كنار
رد و گرفتند را خيابان جانب به حق داشتند ، من به تيزي
.شدند
و دادند قرار انتقاد مورد مرا بودند ، كوچه در شاهد چند
مورد مرا بودم زده جا قلدر خلافكارهاي برابر در آنكه از
سبب شما مثل افرادي كه ميگفتند آنها.دادند قرار نكوهش
و شود حاكم جامعه بر تعدي و ظلم و قلدري و زور ميشوند
راه هوار ميكشيديد ، داد بايد نميرسيد زورتان اگر
...نميكرديد خالي جا كننده رسوا وضع آن با و ميانداختيد
خوردن كتك جان گذشته اين از.نبودم سلحشوري آدم من ولي
هم فرياد.نزدم دم و شدم زور حرف تسليم لذانداشتم را
را خلاف راه زورگويان گذاشتم خلوت خيابان آن در.نكشيدم
...دررفتم و برداشتم را جانم و بپيمايند
***
پنجرههاي با كه است واقع ساختماني دوم طبقه در من مطب
.ميشود گشوده نازيآباد اصلي ميدان سمت به بزرگ و باز
درگيري يك دقيقه سي هر متوسط بهطور گرفتهام آمار من
سر يا دعواميپيوندد وقوع به ميدان اين در خياباني
.ماليدن بهم يا زدن بوق يا مسافركشي سر يا است گرفتن سبقت
به دست و آوردن در كت بعد و ميشود شروع فحشكاري آنوقت
شكستن را هم دماغ و دريدن را همديگر گريبان و شدن گريبان
چهار هر از مردم هربار.كردن مالين و خونين را يكديگر و
حاضر هيچكس ميشوند سرازير دعوا محل سمت به ميدان گوشه
ميانجي كه دريافتهاند تجربه به چون نيست ، ميانجيگري به
بسيار زنده و واقعي فيلم يك.ميخورد دعوا طرف دو از
و ميگذارند ما تلويزيونهاي كه آنچه از مهيجتر
...خورد و زد سراسر ماجراي يك ميدهند نشان ما سينماهاي
جنايي روي و رنگ و ميشود غليظتر دعواها اين از بسياري
و آجر پاره و فرمان عصاي و است چماق...ميگيرد خود به
...ميشود كشيده ميان به ضامندار چاقوي پاي گاهي
***
سه ارديبهشت 1378 چهارشنبه 29 ايران روزنامه گزارش در
سه خياباني نزاع جريان در كه است شده معرفي جوان محكوم
به جوان سه هر اين.بودند درآورده پاي از را ديگر جوان
گزارش اينشدند آويخته دار به زندان در نفس قتل اتهام
قربانيان كه ميكند نقل قانوني پزشكي سازمان از
خود به را آدمكشي و قتل آمار مهمترين خياباني خشونتهاي
اضافه بدان را شدگان قصاص آمار اگر و است داده اختصاص
.شد خواهد مضاعف قربانيان آمار آنگاه بالا گزارش مثل كنيم
همراه به كه اي ساله جوان 32 كه است آمده گزارش اين در
در ناگهان بود سيكلت موتور بر سوار خود دوستان از يكي
خودرو يك راننده با سبقت سر بر حسن امامزاده خيابان
در را كارد جنونآميز خشم اوج در و ميشود درگير مسافركش
.ميرساند قتل به اورا و ميكند فرو خودرو راننده قلب
بازداشت و شناسايي كارآگاهان توسط روز چند از پس قاتل
.ميشود آويخته مجازات دار به و ميشود
:گفت و كرد راننده مرد به رو دادگاه رئيس
رساندي؟ قتل به را او شد چطور -
:داد جواب راننده
من گوشخراش ، زدبسيار بوق شود ، رد كنارم از بود آمده -
.گفت ناسزا او و كردم اعتراض
افتاد؟ اتفاق چه بعد -
فحش من به او پائين ، آمدم هم من پائين ، آمد او بعد -
از آمدم گرفت را چشمانم جلوي خون منهم داد ناموسي
.سينهاش در كردم فرو دسته تا و برداشتم چاقو داشبورد
كشتن براي انگيزهاي داشتي ، قبلي خصومت مقتول با آيا -
كشتگي؟ پدر يا داشتهاي پيشاپيش او
را مقتول اصلا من رئيس ، جناب بود كجا پدركشتگي -
.افتاد اتفاق ثانيه چند همان نميشناختم
:گفت و داد تكان تاسف به سري دادگاه رئيس
حالا؟ و -
ميخواهم دم اولياء از.پشيمانم خود كرده از هم حالا -
و درگذرند دارم كه صغيري بچههاي خاطر به من گناه از كه
خود نانآور معصوم كودكان اين من خون ريختن با نگذارند
.بدهند دست از را
* * *
چه سر بر كه فرموديد مشاهده:نتيجهگيري و جمعبندي
سر كجاها از كار و بهمميپرند پوچ و كوچك موضوعات
درميآورد؟
تنها كه است خروار از مشتي كردم ذكر كه نمونههايي اين
در دست اين از ماجرا هزاران روز هر و بودهام آن ناظر من
و گوشه در ميسوزد ترافيك دود و آتش در بزرگكه شهر اين
:ميگويد.ميافتد اتفاق كنار
همين روي است گذاشته پا درست آقا ، است متلاشي اعصاب -
و اسب با كه ما اجداد نميدانم...داغان و درب اعصاب
پريدن سرجفتك ميكردند عبور گذرگاهها همين از قاطر
اصلا يا ميكردند پا به خون و ميپريدند بهم مركبهايشان
بيشتر جمعيتي و سنگينتر ترافيك كه دنيا بزرگ شهرهاي در
دارد؟ كشيدن قداره بهم و دررفتن جا از همه اين دارد
در خويشتنداري واللهكنيم قاضي را كلاههايمان بيائيد نه
تب شهر اين در بيائيد...است موهبتي موارد از بسياري
نسبت و نگيريم سخت خود به وانفسا روزگار اين در كرده ،
.باشيم باگذشتتر بهم
حسيننيا عبدالحميد دكتر
|