|
زيست محيط الهيات
شامل پايدار توسعه در فرهنگي و ديني ارزشهاي نقش ارتقاي
مردمي مشاركت و آموزش
و توحيدي اديان سلسله همان به كه اسلام توحيدي دين*
را خويش توجه هرگز تعلقدارد ، يهود و مسيحيت ابراهيمي
است نداده دست از طبيعت مقدس ماهيت به نسبت
دغدغههاي مهمترين ازجمله زيستمحيطي ، مسائل:جستارگشايي
به ميلادي ، شصت و پنجاه دهه حدود از.است معاصر بشر
و متفكران سوي از امر اين فكري حتي و حياتي اهميت تدريج
تنها اما گرفت ، قرار توجه و تاكيد مورد پراكنده نهادهايي
و بودن حياتي بودن ، بفرد منحصر كه بود اخير دهه دو در
.گرديد مكشوف همگان بر سبز انديشه بيمانند اولويت
جريانها آن ، به پيوسته تبعات و تفكر اين گسترش با طبعا
در سعي و كرده روشن را خود موضع نيز مختلف انديشههاي و
سرمايههاي احياي و حفظ جهت در راهكارهايي ارائه
و اديان بيهمتاي نقش ميان ، اين درنمودند زيستمحيطي
در عظيمشان تاثير و آنها خاص هستيشناسي دليل به مذاهب ،
ويژه ارزشي بشر ، افراد و جوامع اهداف و رفتار و اخلاق
معنا ، يك به زيستمحيطي ، جنبشهاي و اديان.است داشته
شده ثابت تجربه به و داشتهاند عرصه اين در مشتركي مواضع
انسانها ، در متعالي انگيزههايي ميتوان منظر اين از كه
حيات كل به نسبت مسئوليت احساس و طبيعت با رابطه براي
مهمترين به نسبت نبايد و نميتواند الهيات ، .كرد ايجاد
.بماند بيتفاوت ميكند تهديد را انسان موجوديت كه خطري
انسانها بينش در بايد را تحول اولين رابطه ، اين در
روح كه شيطاني همان كه بدانند بايد مومنان.آورد بهوجود
نيز را حيات مطهر محيط ميكشد ، فساد به را انسان اخلاق و
معاصي كه پليدي انگيزههاي و آزمنديها همان و ميآلايد
زوال و انحطاط دچار نيز را طبيعت ميكند ، ظاهر را بشر
فرد مورد در تهذيبي شعائر و آداب كه همچنان.ميكند
حياتي فضاي و زيست محيط شود ، گرفته ديده به بايد وجامعه
.گيرد قرار تطهير و توجه مورد ميبايد نيز انسان زندگي
آيات اسلامي ، خاصه مقدسه و معتبر نصوص به توجه با
بزرگترين و پيشگام اسلام كه نيست ترديدي هيچ قرآن ، كريمه
.ميباشد -مقدس معنا يك به و -ارزشمند جنبش اين پرچمدار
عرضه و تبيين تاكنون ارجمند و اساسي نقش اين متاسفانه
.است نشده
اين اهميت با ارتباط در داماد ، محقق مصطفي دكتر استاد
استسرفصلي كوشيده اسلامي ، غني منابع بر تكيه با و بحث
اين اهميت بازگشايدو اسلامي فقه حتي و الهيات در تازه
قرار تاكيد مورد بيشتر هرچه را نوين نهضت و كهن مسئله
.دهد
انديشههاي گسترش و تعميق به اميد با رو هر به
انديشههاي از جديد تفكر مميزه مثابه به زيستمحيطي ،
جلب مقاله اين به را گرامي خوانندگان توجه ماقبل ،
.مينماييم
معارف گروه
داماد محقق مصطفي سيد دكتر استاد
صيانت و سلامت رعايت به نسبت هشدار كه آن عليرغم
اصليترين از يكي الاهي اديان تاريخ در طبيعي ، محيطزيست
در خداوند مومنين ، عقيده به و داده تشكيل را تعليمات
جديد منزلگاه كه بسته عهد امر اين بر بشر با خلقت آغاز
و شسته دست بهشت از آن خاطر به كه را زمين يعني او
سپرده او به امانت شكل به فساد از دور به و سالم كاملا
خيانت امانت اين در و نكشاند تباهي و فساد به ميشود
دستور اين رعايت عدم فاسده توالي به نسبت و نورزد
است ، گشته تبيين آن شوم عواقب و شده داده لازم تذكارهاي
بلاي يعني امر اين به نسبت بشريت توجه كه است حقيقتاين
جديد كاملا امري آمده ، وارد او سر بر كه خانمانسوزي
و اصلي مشكل طبيعي ، محيطزيست بحران و ميباشد
و خشن مواجهه.ميدهد تشكيل را امروز بشريت دغدغهخاطر
انگيزه از ناشي اخير قرون در طبيعت با بيرحمانه
شدن آلوده اوليه ، منابع از بيرويه بهرهوري توسعهطلبي ،
گرم جنگلها ، سوختن نفتها ، نشت تلخ پديده اثر در درياها
اوزون ، لايه شدن نازك يا و زمين كره هواي و آب شدن
ناله.است كرده بيدار غفلت خواب از را او سرانجام
و مترفانه شكار اثر در زوال روبه پرندگان معصومانه
و مرگ و هوايي مرغان نفس خاموشي و جنگلي درختان انقراض
رنگارنگ ، نقشهاي با دريايي نهنگهاي و زيبا ماهيان مير
اين به كه ساخته خلايي چنان دچار را آدميان گوش و چشم
و درآورد حركت به را او سنگ دل و نمايد اهتمام مهم امر
زندگي اين سرانجام و نامعقول حيات اين پيامدهاي به
ديگري مخلوق هيچ گويي كه انحصارگرانهاي و سلطهجويانه
آن حل براي و كند توجه نيست اهميت حائز خاكي كره روي
.نمايد انديشه
فرستادگان صداي و گذشت بشر زندگي تاريخ بر متمادي قرون
فرو سلطهجو و تجاوزگر بشر گوش به ديني پيشوايان و الاهي
رام را او سنگ دل و نساخت متوجه را او مسرف چشمان و نرفت
تمتعات و تلذذات و غرائز اطفاء به حيوانات همچون و ننمود
تصوير در قرآن كه همانگونه درست.داد ادامه بهرهوري و
:ميگويد خود دوران بشريت چهره
لهم و بها يبصرون لا اعين لهم و بها يفقهون لا قلوب لهم"
(اعراف/179)هماضل كالانعامبل بهااولئك لايسمعون آذان
چشماني و نميكنند درك آن با كه دارند دلهايي آنان
آن با كه دارند گوشهايي و نميبينند آن با كه دارند
".گمراهتر بلكه چهارپايانند همانند آنان نميشنوند ،
سوء اعمال نتيجه كه دردناكي عذاب به سرانجام كه آن تا
كسب خود دست به كه وحشتناكي فساد و شد گرفتار بود او خود
.ساخت تار و تيره وي بر را زندگي بود كرده
(روم/64)ظهرالفسادفيالبروالبحربماكسبتايديالناس"
".فساددردرياوخشكيدراثرعملكردانسانهاظاهرگشتهاست
را هشياري صبحگاه و بيداري آغازين لحظات بشريت گوئي اينك
كه چشماني.ميمالد را خود خوابآلود چشمان و ميگذراند
بوده غفلت عميق خواب در و ميبرده بهسر تاريكي در قرنها
.است
به زيستمحيطي امور متخصصان و عالمان نهتنها امروز ،
نوعي خوشبختانه كه شدهاند ، آگاه شرائط و اوضاع وخامت
اكناف و اطراف از مردمي اعتراضات و همگاني عكسالعمل
امر اين و است شده برانگيخته زمين كره مسكوني مناطق
درك كه مادام من عقيده به كه چرا است ، اميدبخش نويدي
به ميكند تهديد را بشريت كه خطري و نشود فراگير مهم اين
قالب در محدود نفر چند صداي نگردد ، ملموس عمومي گونه
كه بشري عامه بسيج به و نميرسد جايي به "سبز احزاب"
در همچنان مشكل و شد نخواهد مبدل است ، نهايي راهحل
مراكز و كنفرانسها در شده ارائه علمي مقالات لابهلاي
امور راس در مشكل حل براي آنچه.ماند خواهد باقي آكادميك
توسط مسئله درك ميباشد آن بر متوقف همهچيز و است
انگشت و اصلي علل يافتن آن از پس و است بشري تودههاي
پاك سرشت و طبيعت و سليم فطرت با كه رمزي و راز بر نهادن
به بتوان كه باشد دارد ، همراهي و انطباق و سازگاري آدمي
.يافت دست منطقي استراتژي و مناسب راهحل
به گروهي و فردي صورت به انذاردهنده منجيان ما ، زمان در
چشمگير حضور همهجا سبز احزاب ميخورند ، چشم به وفور حد
و سناريوها و مينويسند كتاب و مقاله هزاران يافتهاند ،
بحران حجم و وخامت شدت ولي ميكنند ، توليد فيلمها
اين و نميافتد كارگر گوئي آنان تلاش كه است بهحدي
قضيه رازنميكند افاقه را بيماري چنين دارويي دستورهاي
چيست؟
دنبال و علل كردن رها در ناموفقيت راز ميرسد نظر به
بنيادين بهطور مسئله با اگر.است نهفته معلولها كردن
تلاش هرگونه نيابيم ، دست آن ريشههاي به و نشويم مواجه
چركين غدههاي وجود از كه است بيماري به دادن مسكن همچون
يك سروده او حال زبان و ميبرد رنج خود درون در عفوني
:ميگويد كه است ايراني شاعر
نيايد خون دلم كز نما علاجي
حاصل؟ چه كردن پاك رخم از سرشك
مسائل درگير امروزه كه كساني تلاش از اعظمي بخش
.دارد را محيطزيست مهندسي شكل صرفا هستند ، زيستمحيطي
صفحه از را مسئله صورت مسئله حل جاي به ميخواهند گوئي
ما چنانچه كه ميكنند ادعا گروهي.نمايند پاك سياه تخته
تغيير كلي به را خود نقل و حمل وسائل فقط ميتوانستيم
را انرژي منبع بهعنوان فسيلي سوخت از استفاده و دهيم
نيز ديگر گروهي و ميشد حل كاملا مسئله كنيم ، حذف
بشر بايد است ، نخورده دست هنوز زمين از قسمتي ميگويند
كند ، كوچ سالم و بكر مناطق به و كند رها را آلوده مناطق
.يابد رهايي آلودگي و فساد شر از تا
راه در شده انجام تلاشهاي تمامي به نهادن ارج با ما
وسائل از استفاده طريق از مسكوني زمين از بهتر مراقبت
كه حقيقت اين قبول و غيره و نقل و حمل توليد ، عاقلانهتر
و مفيدتر كه جايگزين تكنولوژي گونههاي به وصول راه در
انديشه و كوشش و سعي همواره بايستي باشند ، مناسبتر
.راستا اين در شده انجام كارهاي تحسين و تقدير و نمود
مهندسي و علمي برجستگي عليرغم كارها قبيل اين كه معتقديم
نميباشند بحران از نجات و مشكل نهايي راهحل تنهايي به
سكونت و زندگي محيط چرا كه است باقي همچنان سوال اين و
رسيده بهجايي كار چرا است؟ شده كريه و زشت چنين اين بشر
به را زمين كره از بخشي كه اكنون آدميان ، از گروهي كه
كنند ديگر جاي عزم و ترك را ديار آن كشيدهاند ، آلودگي
مبتلاسازند؟ بلا همان به نيز را منطقه اين مجددا تا
كه انديشيد چارهاي چنان نميتوان آيا چيست؟ اصلي چاره
و تعدي از دست و كند آشتي خود طبيعي زيست محيط با بشر
هواي و طبيعت آغوش در و بردارد آن به بيرحمانه تجاوز
و هوا مرغان و كبوتران فرحبخش زمزمه و پاك و سالم
بزيد؟ آرامش و صلح با دريا ، ماهيان
معاصر زمان در را بحران اصلي ريشه كه است اين واقعيت
جستجو او زيستطبيعي محيط از بشر تفسير و نگاه در بايستي
جهانبيني و معرفتشناسي در اصلي مشكل سخن ديگر به و كرد
.است آدمي
نگاه بر تكيه ديگر تعبير به يا و افراطي باوري علم
و معنوي پشتوانه گونه هر فاقد و جامد و خشك علمگرايانه
ارمغان كه تجربي علوم تنگ دريچه از جهان تبيين و تفسير
نظر به است ، اخير قرون در صنعتي تحولات دستاورد و عمده
بشريت طبيعي محيطزيست تباهي و فساد و هلاك عمده عامل ما
معبود و "ايمان" جانشين جديد ، فرهنگ در علم.است گشته
.است شده گذشته بشر
:گفت فرانسوي علمستاي فيلسوف "كنت اگوست"نخستينبار
يا رباني مرحله -است1 داشته مرحله سه بشر معلومات سير
مرحله در.علمي مرحله -لفظي 3 يا فلسفي مرحله -الهي 2
فوق و خداوند اراده به را امور جريان كليه بشر رباني
تجربه بر انسان عقل فلسفي مرحله در و ميداد نسبت طبيعت
قوايي به منتسب را طبيعت امور جريان و شد توانا انتزاع و
مرحله اين در است ، آشكار آثارشان و نهاني خودشان كه كرد
جستجو غائي علت و فاعلي علت طبيعي امور براي انسان
و تخيل است ، تحققي و علمي مرحله كه سوم مرحله در.ميكرد
است معتبر آنچه ميشوند ، تجربه و مشاهده تابع دو هر تعقل
مرحله دو بشر كه شد معتقد وي.است مشهود و محسوس امر
.است رسيده سوم مرحله به اينك و سرگذاشته پشت را نخست
قال و قيل ندارد سودي وي براي كه چيزهايي سر بر بشر ديگر
زندگاني براي كه ميپردازد موضوعاتي به صرفا و نميكند
در كنت اگوستنيست بيحاصل قال و قيل و ميبخشد سود
خود فلسفي معتقدات براساس و چشيد را محبت ذوق عمرش اواخر
بنا (Religionde J'Humanite) انسانيت دين نام به ديني
:ميگفت وي.داشت مقرر عباداتي و نمود برپا معبدي و كرد
كه آن مگر نميشود متبع و مقبول ديني هيچ امروز
مرحله از دانشمندان امروز و بپذيرند را آن عصر دانشمندان
كه را وديانتي كردهاند گذر مابعدالطبيعه و رباني
با كه اين جز بپذيرند بتوانند ايمان و عقيده روي از آنها
ديگر تعبير به و ندارد چارهاي باشد سازگار تحققي علم
فقط امروز علم گفت سپس ي و. است علم بشر آينده ديانت
و كند عبادت را آن و بپذيرد را يگانه وجود يك ميتواند
و است همهكس و چيز همه از برتر كه است انسانيت وجود آن
و ترقي راه در و آنند اعضاي آينده و گذشته افراد كليه
عبادت مورد بايد وجود اين كوشيدهاند ، بشر نوع سعادت
خود و (1)اكبر وجود را او كنت اگوست.گيرد قرار
ديانت در عبادت البته ناميده ديانت اين (2)راپيامبر
(3).پرستاريكردناست بهمعناي نيست بهمعنايپرستش انسانيت
بايد بشر آينده ديانت:گفت تمام ، قاطعيت با وي هرحال به
بيراه چندان او پيشبيني و سازد منطبق علم با را خود
معبود و بزرگ بت اخير ، قرون در علم كه چرا نبود ،
انحصارگري خداي چنان كه معبود نه.شد آدميان عليالاطلاق
و بيجان بت.نكرد تحمل را شريكي و رقيب هيچگونه كه
را روان و روح و معنا داراي مفاهيم گونه هر كه بيروحي
شدند ، آن چراي و بيچون تسليم و نسائيدند سر برآستانش كه
فلسفه ، اخلاق ، معنويت ، گذرانيد ، تيغ دم از محاكمه بدون
علم تصويب مهر چنانچه را طبيعي ماوراء و طبيعي از اعم
.نداشت جايگاهي نميخورد ، برآن
بلكه نيست ، طبيعت معرفت از خاص شيوه يك صورت به جديد علم
سطح به را واقعيات همه كه است فراگيري و كامل فلسفه يك
شرايطي هيچ تحت و ميدهد تقليل پديدهها و امور مادي
.نيست غيرعلمي اصطلاح به ديدگاههاي وجود پذيرش به مايل
نشات قديمي دكترينهاي از كه ديگري نظرگاههاي كه حالي در
و محدود امري عنوان به علم مشروعيت كه آن ضمن گرفتهاند ،
دائما نميكنند ، انكار را واقعيات مادي بعد به محصور
طبيعت كه دارند اذعان دروني روابط شبكه يك وجود به نسبت
به را اعيان و اشياء بيروني صورت و روح قلمرو رابه مادي
بعد به عالم واقعيات انحصار.ميدهد پيوند دروني واقعيتي
مواقع اكثر در كه شد آن موجب جديد علم در آنها مادي
و علل به توجه از زمين ، مغرب عالمان خصوص به عالمان ،
.نمايند غفلت زيستمحيطي بحران درونيتر اسباب
منظور به زندگي دشواريهاي و ازسختيها فرار براي بشريت
جهان كه علمي ولي آورد ، پناه علم به بهتر زندگي و آسايش
براي معني و روح حيات ، هرگونه از دور به را بشر پيرامون
غفلت و فراموشي سايه در بشر كه كرد كاري نمود ، تفسير او
زندگي خود دست به طبيعت جهان معنوي و دروني مفاهيم از
من و":قرآني آيه يك گفته به.سازد دردناك و تنگ را خويش
ياد از هركس (طه/124)"ضنكا معيشه له فان ذكري عن اعرض
را فضا شد ، خواهد دچار تنگ زندگي به گرداند روي خدا
كه علمندارد كشيدن نفس توان كه ساخته تنگ چنان برخود
قول به و شد جانش دشمن بشرباشد ، غمخوار و يار بود قرار
:شيرازي سعدي
آمدوغلامببرد جوي آردآب جوي كهآب غلامي شد
چيزي صورت به را طبيعت قلمرو شهرنشين بشر براي امروز علم
آن و كرده سكولاريزه را هستي.است آورده در معنا از تهي
كه نيست آينهاي است ، ساخته جدا الاهي جمال از را
هستي كه آن افزون.بنماياند را حق جمال زيباييهايش
بشر ندارد ، اتحاد و وحدت هيچگونهمايه بشر با طبيعي ،
است ، شده بيگانه آن با و ميداند طبيعت از جدا را خود
تقدسي اگر امروز بشر.است تقدس هرگونه فاقد كه بيگانهاي
كه است موجودي طبيعت و بس و است خويش براي باشد ، قائل
قرار بهرهبرداري مورد آدميان تلذذات براي بايد صرفا
طبيعت به مهربانانه نگاه امروز بشر رهگذر اين از.گيرد
.است استخدامي و استثماري مادي ، نگاه نگاهش صرفا و ندارد
ضمن كه اوست همسر نه و ورزد عشق آن به كه اوست معشوق نه
او به نسبت حال عين در او با همنشيني از بردن لذت
زني بصورت امروز بشر براي طبيعت بلكه كند ، احساس مسئوليت
نسبت اما ميگيرد ، جنسي بهره وي از فقط كه درآمده روسپي
اين نتيجه و نميكند احساس تكليفي و مسئوليت هيچ او به
از تدريج به گونه ، روسپي طبيعت كه شده آن نگرش گونه
ميكند ، طي را عمرش پاياني دوران گويي افتاده ، مصرف
به و است افتاده بشر رغبت از كه گشته فرتوت و پير چنان
.وقلمرواوقرارگيرد موردبهرهبرداري نميتواند هيچوجه
تفسيري با امروز علم حقيقت در كه است ، لازم نكته اين ذكر
و فطرت در كه رمزي و راز كمك به داده ، ارائه طبيعت از كه
است موجودي فطرتا بشر.است برخاسته بوده نهفته بشر سرشت
اين از و يابد سلطه خود از بيرون چيز همه بر ميخواهد كه
نظر بهاست آن به تجاوز و طبيعت بر سلطه خواهان نظر
بشر اسلامي حكماي بعضي حتي و غربي فلاسفه از بسياري
الانسان كه ميگفتند ، پيشين يونانيان كه نيست آنطور
.بالطبع ، بلكهاومتجاوزبالطبعويامستخدمبالطبعاست مدني
كه بود معتقد ميلادي هفده قرن انگليسي فيلسوف (4)هابز
براي صيانت حق فقط و است جنگ در پيوسته طبيعتا انسان
(5).است قائل خود
او است ، خودپرست و خودخواه بالطبع انسان":گفت وي
و ارضاء نيازمند كه است خودپسندانه اميال برانگيخته
است ، نبرد ميدان طبيعي حالت در انسان زندگي.است كاميابي
(6)."است كوتاه حيواني و خشن نفرتانگيز ، زشت ،
طباطبايي ، حسين سيدمحمد علامه اسلامي ، فلاسفه درميان
اعضاي و قوا با رابطهاي انسان:است معتقد معاصر حكيم
چشم پا ، دست ، واقعي ، و تكويني است رابطهاي كه دارد خودش
او استخدام در و او واقعي مملوك او بدن اجزاي ساير و
و خود از بيرون طبيعت با را رابطه همين انسانهستند
خود براي ديگر انسانهاي حتي خارجي اشياء تمامي اصولا
تمامي به ميداند ، خود ابزار را آنها يعني ميپندارد ،
چشم به نباتات و حيوانات ازجمادات ، اعم خارجي ، مواد
و متجاوز بالطبع بشر معتقدند ايشان.مينگرد استخدام
و است ثانوي اصل او براي اخلاق و شده آفريده استخدامگر
و بالتبع مدني نيست ، بالطبع مدني انسان ديگر تعبير به
مدني الانسان است گفته كه ارسطو كلام و است بالعرض
طبيعت نه است ثانوي طبع منظور ايشان ، نظر به بالطبع ،
(7).اولي
كه است داشته را معني اين آمادگي ذاتا بشر كه ، آن خلاصه
را آن و كند غلبه آن بر توان حد تا و بيفتد طبيعت جان به
با جديد علم و كارگيرد به خويش لذائذ و اهداف راه در
را معني اين او براي كاملا طبيعت ، از تقدسزدايي
سلسله درون در معنوي مفهوم هيچ ديگر.است كرده تئوريزه
آسمانها ، براي و افلاك و بيكران اقيانوسهاي مرتفع ، جبال
بلكه يابد ، دست آن به بخواهد تا نمانده باقي جديد بشر
متكبر و جو سلطه روحيه گويي داشتند آنها كه عظمتي و شكوه
از را آنها پيروزي ، و فتح با بود مايل و ميآزرد را آدمي
ديگر.افكند سجده به خويش پاي به و بيندازد طبيعي شكوه
در مسيحيت در كه آسمانها ملكوت به پرواز معنوي تجربه
معراج در آسمانها به شبانه سير و "دانته" الهي كمدي
فتح نبود ، جديد انسان است ، آرزوي نمايان (ص)اسلام پيامبر
در سير و فضايي سفينههاي طريق از پرواز و كوهها قلل
بر پيروزي سرود.ساخت مغرور را او شمسي منظومه كرات
برپا سرور و جشن شده تخريب ويرانههاي بر و سرداد طبيعت
پيروز چنان طبيعت به نسبت خويش تقدسزدايي در علم.نمود
و معنوي احساس نيز مذهبي افراد تاسف كمال با كه شد
.دادند دست از را آن اهميت و طبيعت به نسبت روحاني
مشاركت راز و رمز و كيهاني نيايش":مينويسد الياده م ،
و جديد شهر يك در كه مسيحيان براي مسيحي ، درام در طبيعت
ديني تجربه.است شده دسترسي غيرقابل ميكنند ، زندگي مدرن
اين تحليل ، آخرين در نيست ، وجود عالم دسترس در ديگر
رستگاري.است شخصي و خصوصي كاملا تجربه يك فقط تجربه
.ميشود مربوط وي خداي و انسان به كه است مسالهاي
به نسبت فقط نه كه ميدهد تشخيص انسان كه است اين حداكثر
اما.است مسئول هم تاريخ مقابل در همچنين بلكه و خداوند
كائنات براي جايي ديگر (تاريخ -خدا -انسان) روابط اين در
يك براي حتي منظر ، ازاين.ندارد وجود عالم مخلوقات و
كار صورت به ديگر جهان ، كه مينمايد چنين راستين ، مسيحي
(8)".نميشود احساس خداوند
غفلت امر اين در كه كنيم اعتراف را حقيقت اين بايد
جمله از و كلي بهطور اديان متوليان ناحيه از چشمگيري
زيرا.ميخورد چشم به پروتستانها ويژه به مسيحي متكلمين
و انسان موضوع به اخير قرون كلامي مهم جريانهاي اكثر
عنوان به انسان رهايي و نجات مساله روي و پرداخته تاريخ
.پ آثار در مثلا.نمودهاند تمركز تنها و مجزا موجود يك
ميخورد چشم به آنچه معاصر ، قرن نامدار متكلم تيليخ
مجزا موجودي عنوان به است بشر به نسبت خاطر دغدغه صرفا
گويي برونر و بارت آثار و خدا برابر در جهان ، از منفك و
آنان.است شده كشيده طبيعت جهان پيرامون آهنين ديواري
به خداوند به راجع چيزي نميتواند طبيعت كه معتقدند
معنوي و كلامي نفع هيچ داراي اين بنابر و دهد ياد انسان
و معنوي بعد اهميت از كلي به بالتمن آثار در.نيست
زمينهاي سطح به را طبيعت و شده غفلت طبيعت روحاني
داده تنزل متجدد انسان حيات ادامه براي ساختگي و مصنوعي
.است شده
و زمين مغرب ديني موسسات و كليساها تاسف كمال با
از قبل تا نيز اسلامي كشورهاي در اسلامي علمي حوزههاي
آنان ندادند ، خودنشان از چنداني عكسالعمل اخير دهههاي
اسلام و مسيحيت مذهب عمق از برخاسته منابع وجود عليرغم
الهيات عنوان تحت مستقل كتابهايي تدوين به دست
طبيعي جهان معنوي بعد سوي به را بشر تا نزدند محيطزيست
.كند متوجه خود پيرامون
جايي به را كار جدي علمي اقدامات عدم و ديني مراكز سكوت
تعليمات و معارف بيستم ، قرن اخير نوشتههاي در كه كشانيد
مورد متهم بهصورت يا بدهكار بلكه طلبكار نه الاهي اديان
كه عالمان برخي ميان اين در كه چرا.گيرند قرار بازخواست
آثار در ميدهد تشكيل را خاطرشان دغدغه زيستمحيطي بحران
فساد و طبيعت تخريب گناه از اعظمي بخش ميخواهند خودگويي
قرون از كه غرب تمدن داخل تحولات جاي به را محيطزيست
توحيدي اديان دوش بر شده ، آغاز هفدهم قرن و وسطي ، رنسانس
.بگذارند
انگليسي بزرگ مورخ و فيلسوف بي ، توين آرنولد نمونه براي
زمينه در انگيزي بحث و بديع نظريات كه است بيستم قرن
داشته ابراز تمدنها ادواري سقوط و ظهور و تاريخ فلسفه
خود ، حد از بيش را بشر توحيدي اديان:است معتقد اواست
تعليم او به كه رهگذر اين از.ساختهاند بيجهت عزيز
از چيز همه است ، آفريده تو براي را خداوندجهان دادهاند
زندگي براي صحراها و درياها و كوهها تمامي توست ، آن
ميخواهد هرچه اوست ، اختيار در و شده آفريده آدمي بهتر
بيرويه بهرهگيري به را او فكر طرز اين.بكند ميتواند
(9).است شده رهنمون
توحيدي دين كه غافلند نكته اين از متفكرين گونه اين
مسيحيت ابراهيمي و توحيدي اديان سلسله همان به كه اسلام
ماهيت به نسبت را خويش توجه هرگز تعلقدارد ، يهود و
خواهيم اشاره آتي سطور در و است نداده دست از طبيعت مقدس
و ميكند بيان چگونه را طبيعت تقدس قرآني نصوص كه كرد
نگرش و روحيه هرگز شرقي ، يهوديت و مسيحيت كه اين نيز
مغرب در بعدها كه آنطور را ، آن تخريب و طبيعت بر سلطه
محض اتهام يك اين و ندادند تعليم ميكنيم ، مشاهده زمين
بحران اين عامل نهتنها توحيدي اديان تعليمات.است
ميباشند معضلي و بحران حل و نجات راه تنها بلكه نيستند ،
.است شده بشر گريبانگير معاصر زمان در كه
دارد ادامه
:پانوشتها
1-Le Grand Etre
2- Le Grand Pretre
:نيز و Cont فلسفه ، دائرهالمعارف ادوارد ، پل:رك -3
چاپ.بعد به اروپا ، ص 113 در حكمت سير فروغي ، محمدعلي
.عليشاه ، 136 صفي انتشارات تهران ،
4-Thomas Hobbes(1679-1588)
5-M.Macdonald,Natural Rights Teorieson of Rights
Oxford,Ed.J. Waldron.PP.21-40
6-H.Popkin.and.A.Stroll,Philosophy.Made Simple Hobes.
ذيل)ص 113 محمدحسين ، تفسيرالميزان ، ج2 ، طباطبائي ، :رك -7
از ششم مقاله:نيز و واحده ، امه الناس كان شريفه آيه
(فلسفه اصول كتاب
8-M.Eliade,the Sacred and the Profrane, the Nature of
Religion, New York,1959,P,179
9-M.Mohaghegh Damad,ADiscourse on Nature and
Environment Froman Islamic Perspective, Dep. of
Environment Tehran, Iran,2000
|
|