انسان هاي وگمشده الحياه
سوي از الحياه ششم جلد انتظار ، ماهها از پس سرانجام
كه چه آن.شد بازار روانه و چاپ اسلامي فرهنگ نشر دفتر
بسيار ميزان به الحياه ، مجموعه در نگاه ، نخستين در
وسواس برميانگيزاند ، را خواننده تحسين و اعجاب چشمگيري ،
متاله فيلسوف ، الحياه ، صاحب كه است برانگيزي تحسين دقت و
با همراه حكيمي ، محمدرضا استاد وارسته ، بسيار متفكر و
خود از روايات ، تفسير و تنظيم درگردآوري ، خويش ، اخوان
.داشتهاند مبذول
محمدرضا علامه استاد به الحياه ، اوليه فكر افتخار و شرف
به كه اينك.بازميگردد انقلاب از پيش وسالها حكيمي ،
شايد مينگريم ، گونهاش دايرهالمعارف حجم الحياه ، با
قروني خلال در چرا كه زند جوانه ما ذهن در سوال اين بذر
چنين انديشه ميگذرد ، ايران در تشيع مذهب شدن رسمي از كه
چنين ميتوان چه اگر بود؟ نشده متبادر كسي ذهن به كاري
"الغدير" نظير جاودانه ، آثار ديگر مورد در را سوالي
سوال ، اين به پاسخ براي نگارنده رويكرد اما كرد ، تكرار
نتيجه به استاد ، انديشههاي و زندگي اجمالي بررسي با
.ميرسد
مشترك بنگريم ، وجوه تاريخ جاودانگان نام فهرست به اگر
آميخته عملي سلوك.مييابيم شخصيتها آن ميان را زيادي
مدارا ، و لطف با همراه اخلاقي فروتني ، سيره و تواضع با
جمله از ديگر ، موارد و اقتدار و هيبت با توام شخصيت عظمت
هستند اموري مشترك ، وجوه اين اغلب.است مشترك وجوه اين
اغلب بودن بيبهره دليل به مردم علاقه و توجه مورد كه
وجود ديگري ظريف و نادر موارد اما.است فضايل آن از مردم
تاريخ در برجسته انسانهاي ثبتنام باعث اگرچه كه دارد
.نميشود واقع مردم از بسياري توجه مورد اما ميشود ،
جذابيت منطقه در امور اين زيرا:است روشن امر اين دليل
و انسان محقق يك براي البته امور ، اين.نيست مردم براي
اين درك با زيرا ;است چشمگير و جالب انساني ، بسيار مسائل
انساني شخصيت پيداي اما كوچك بخش مثابه به كه امور ، قبيل
شخصيت عظيم اما ناپيدا بخش واقع در و عظمت و پهنا است ،
هوشمند محقق يك براي.ميشود نمودار خوبي به انسان ، آن
كه دروني عظيم جنبشهاي و شخصيت ژرفايي انساني ، مسائل
عظيم جان حيرتانگيز قانون ميشود ، باعث را امور آن صدور
به كه خصائلي تمام ميان از. ميگذارد تماشا به را انساني
يا خصلت چند ميبخشد ، را تاريخ در شدن جاودانه شرف انسان
رو آن از فضايل اين.دارد چشمگيرتري برجستگي فضيلت ،
بسيار آنها تحقق فرايند كه هستند چشمگيري اين داراي
فضايل شخص ، يك در خصائل اين ظهور براي.است پيچيده
به آنها از كدام هر كه شود ، محقق بايد ديگري بيشمار
از فضايل اين.ميبخشد را شدن جاودانه افتخار تنهايي ،
بودن دارا دعوي انساني هر كه اين عليرغم كه هستند نوعي
حال ، اين با.است بهرهبرده آن از كسي كمتر ميكند ، را آن
اغلب كه است شامهنواز قدري به فضايل اين شيرين طعم
واقع "فضايل آن از بيبهرگي":خطاب معرض در كه كساني
دشنام مورد را كننده خطاب خشمگين ، و هيجانزده ميشوند ،
.ميدهند قرار اتهام و
دشوارتر همه از آن به دسترسي كه يكي فضايل ، اين ميان در
:كردهاند تعريف چنين را عدالت حكما.است عدالت است ،
كوتاه ، تعريف اين شايد ".خود سرجاي هرچيز دادن قرار"
از.نكند نمايان وضوح به را آن اجراي در تنيده دشواري
روياي در بيشتر آن ، جستوجوي و عدالت كه روست اين
معارف و علوم صاحبان و فلاسفه تفكرات و ادبا و هنرمندان
از معدودي مقدس قيام و خيزش عامل ندرت به و انساني
روست اين از.است بوده انسانيت والاي ارزشهاي تكاپوگران
باشد ، عدالت عيني جنبههاي حاوي كه آن از بيش تاريخ ، كه
درصد اگر تنهااست آن سوبژه و ذهني جنبههاي از مشحون
و عمل است ، شده گفته عدالت درباره كه چه آن از قليلي
.داشت خيرهكنندهاي وضعيت بشري جوامع بيشك ، ميشد ، اجرا
بودن قليل دليل به بحثها ، اين اغلب كه آن جالب
عدالت غلبه گويي ، :ميگويد سخن آرمانشهرها از مصداقها ،
در جز كه است آرماني و ايدهآل قدري انساني ، به جوامع بر
به عدالت درباره كه كساني از بخشي.نميشود واقع اتوپيا
و مبهم اما زيبا ، سنجي نظاره به گويي نشستهاند ، تفكر
است ، ناممكن آن به دسترسي كه دستها ، دور در درك ، غيرقابل
جنبه مباحث ، اين از بخشي كه روست اين از.پرداختهاند
و عدالت اجراي چرا راستي به اما.تفسيري نه دارد ، توصيفي
پاسخ است؟ دشوار حد اين تا انساني ، جوامع در آن حاكميت
و عدالت بين بدانيم كه درمييابيم آنگاه را سوال اين
و علي بين كه آنسان ;دارد وجود مستقيم رابطهاي فتنه ،
بر شود افزوده علي بودن علي بر قدر هر":است معاويه
اغلب بدينسان ، (1)".شد خواهد افزوده معاويه بودن معاويه
.بودهاند جگرسوزي فتنههاي معرض در عدالت ، جويندگان
ناممكن باطل از حق تفكيك آن در كه فتنهها ، اين از پرهيز
كه ميشود ، نما حق باطل ، و نما باطل آن ، حق ، در كه است ،
دچار خواص گاه و ميشوند كشيده باطل سوي به عوام آن در
طلب را پرخون دلي و نظاره انزوا ، سكوت ، ميشوند ، شبهه
و بود ابوذر كه آنگونه ;كرد علي كه آنگونه.ميكند
.ميگذراند ما استاد كه آنگونه
سست ايمانهاي كه شرايطي ايجاد از پرهيز شرعي وجوب شايد
خوردن فرو ميكند ، سست را قوي ايمانهاي و ويران را
طالب كه است شرايطي چنين.كند توجيه را عدالت براي فرياد
نبايد اوميدارد وا جامعه از انزوا و گريز به را عدالت
ابوذر ، كرد؟ ميشود چه.ميزند فرياد ببيند ، ...ببيند
.شود او فرياد انتشار مانع ميتواند ربذه تنها.است ابوذر
پرخاش به وادار را ابوذر سرمايهداري ، جامعه وگرنه ،
مقدسترين برخيزد ، عدالت براي كه فريادي.ميكند
براي فرياد.است قرين فرياد و درد با عدالتفريادهاست
افكنده تاريخ بر لحظهاي تنها برق ، درخشش چون عدالت ،
تاريخ افتخار مايه كوتاه ، روشنايي همين اما ميشود ،
.است انساني
از ميزان ، و قسط برپايي كه انبياء از اگر بشر ، تاريخ در
به ندرت به بگذريم ، است ، بوده آنان بعثت اهداف مهمترين
غرش به عدالت ايجاد براي كه برميخوريم حنجرههايي
نشان جنبشي عدالت انگيزه به كه كساني اغلب.باشند درآمده
و قبيله و قوم يا خويش ، شخصي حقوق بازستاني دادهاند ،
.داشتهاند منظور را خويش همفكران
مقدس شور و هيجان انگيزه بشر ، براي عدالت برين انگيزه
همين.است بوده بزرگ مردان از شمار انگشت معدودي تنها
به بشر نياز و آشنايي و درك عدم تاثرانگيز ، بيبضاعتي
و ميگويند ، عدالت از همه.ميرساند را قدسي مفهوم اين
عدالت اين ;نه.است خويش براي امتياز كسب آنان ، مراد
آن روپوش عدالت كه است نفرتانگيزي خودخواهي اين ;نيست
.است
به.ميداند حيات مقتضي را تبعيضآميز زندگي بشر ظاهرا
چيز همه آن ، در كه زندگي ، از شيوهاي درك كه گونهاي
وحشتناك فقراست ناممكن دارد ، سامان و قرار خويش برجاي
راي براين تاكيدي مثابه به انساني ، جوامع در عدالت دغدغه
از معدودي ذهني دغدغه بيشتر ، عدالت ، كه گونهاي به.است
هنرمندان و قهوهخانهاي فلاسفه خيالپرداز ، روشنفكران
با آميخته زندگيسراسر اين به بشر كه گويي.است دوركرسي
.است كرده عادت امتيازات ، وحشتناك تبعيض
دشوارترين تحقق مثابه به عدالت ، اجراي كه روست اين از
مقابلهاي حاصل دشواري ، اين.است انساني جامعه فضيلت
متكاثران ، سرمايهداران ، ناحيه از آن ، سوي يك.است دوسويه
سرمايه ، .است جوامع صفت ماكياولي قدرتپرستان و زرمداران
.است ناپذير ابطال و ثابت اصل يك اين.است عدالت دشمن
بيحاصل عدالت جستوجوي باشد ، سرمايه انباشت كه كجا هر
بيرويه انباشت شود ، اجرا عدالت كجا هر بالعكس ، و ;است
قرآن ، تعبير به و سرمايهداران.است ناممكن سرمايه
.بودهاند انبياء دشمن قويترين و اولين مترفين ،
از عدالت اجراي و درك در ابهام از برخاسته ديگر ، دشواري
عدالت ، تحقق كه اين به نظر با.تودههاست سوي
با جز آن اجراي است ، انساني جامعه فضيلت صعبالوصولترين
كه روست اين ازاست ناممكن همگاني اراده و قيام خيزش ،
ذهني تحقق به كه متفكريني ديگر و هنرمندان فلاسفه ، تلاش
از آنان درك زيرا.است مانده ناموفق پرداختهاند ، عدالت
خيزش براي لازم برانگيزانندگي و جذابيت فاقد عدالت ،
مصداق و نمود ميطلبد ، فرياد عدالت.است بوده تودهها
.ميخواهد
پيشبيني غيرقابل و شتابناك تحولات عصر كه ما ، عصر بافت
زايش.است كرده توليد بشر براي جديدي دغدغههاي است ،
تكنولوژي دادهها ، اطلاعات ، مهارناشدني و محاسبه غيرقابل
افق.ميدهد قرار انسان فراروي را جديدي صنعت ، مسائل و
در مرگ از پس سراي كه ابديت ، از ما ، عصر انسان
.است شده كوتاه ساعت ، چند و روز چند به بود ، آن چشمانداز
چيزهاي همين به نميانديشد ، دوردستها به ديگر انسان
اطلاعات ، زايش سرعت و ارتباطات.مينگرد جزيي و دمدستي
جديد ، اطلاعات.است داده قرار اطلاعات محاصره در را انسان
و مسائل از هنوز انسان ، .ميكند توليد جديدي اضطرابهاي
جديدي اضطراب و مسئله كه است نشده رها پيشين اضطرابهاي
بهوجود جديدي پيچيدگي مسائل ، اين مقابلميشود توليد
دغدغه و مجال ما ، عصر بشر كه روست اين از.ميآورد
پيچيدگي دركندارد را انساني والاي فضايل به انديشيدن
فلسفيدن كه است شده فلاسفهاي تولد باعث عصر ، اين مسائل
تفلسف او.نيست انسان اساسي مسائل به معطوف ديگر آنها
امور حتي گاه آن ، در كه است گرفته درپيش را ديگري
.ميشود واقع تفكرات جديترين مورد جزيي ، و پيشپاافتاده
و ميپردازد آن به لذا است ، نوين شرايط محصول فلسفه ، اين
.ندارد را والا آرمانهاي به انديشيدن مجال ديگر
را عدالت فرياد حنجرهاي اگر كه ميشود باعث امر اين
مدرن انسان سوي از مطلب اين درك جز نتيجهاي سردهد ،
و نوين زندگي برهمزننده عدالت ، كه باشد نداشته
را برونرفت راه اطلاعات ، چنبره.است آسودگان آسودگيهاي
نميگيرد ، تصميم او.است كرده مسدود جديد انسان بر
اطلاعات ، بيامان هجوم.ميگيرند تصميم او براي اطلاعات
امروزي انسان اينرو ، از.ميكند دگرگون را او تصميمهاي
اطلاعات ، طوفان معرض در او ، .است نايستاده محكمي جاي در
به چگونه انساني ، چنين.ميشود افكنده سويي به لحظه هر
گروههاي در جز بهندرت ، و احتمالا او ، بينديشد؟ عدالت
و زماني چه چتها ، در ضعيفتر ، بسيار احتمال به و خبري
ميشنود؟ را مقدس كلمه اين كجا در
***
متاله و جامع حكيم فيلسوف ، حكيمي ، محمدرضا استاد
را خود سپيد عمر سراسر كه است مرداني معدود از گرانقدر ،
و هيجان عرصه مجال الحياه ، .است گذرانيده عدالت دغدغه با
تا ميكوشد الحياه در علامه استاداوست دروني مقدس شور
است ، آن ترسيم درپي اسلام چه آن از عملي و عيني تصويري
.كند نمايان
حكيمي ، استاد از بزرگمنشي ، و قناعت مطالعه ، مبارزه ، عمري
و قداست بوي او كلام به كه است آورده بهوجود شخصيتي
و آيات در تعمق و غور گردآوري ، سالهاميدهد جاودانگي
و تفسير سپس احاديث ، تفكيك و توفيق تحقيق ، آنگاه احاديث ،
.است سترگ جهادي و حيرتافكن كاري آنها ، عقلاني تحليل
اين.ميشود ختم انسان با و ميشود آغاز انسان با الحياه
را آب كه حجمي و نجاست و طهارت احاديث ، مدلول ديگر بار
انسان:است انسان از سخن بار اين.نيست ميرساند ، كر به
مديريت و سياست و انسان ;او ايمان و انسان ;او شناخت و
و انسان ;اضطرابهايش و انسان ;او معيشت و انسان ;او
در و است انسان گمشدههاي از سخن بار اين ;ترديدهايش
سخن آن از و ميجويد را عدالت استاد گمشدهها ، اين ميان
.ميگويد
حقيقتا ميگشايد ، خوانندگان دربرابر الحياه كه منظري
را معصوم پيشوايان نظر وسعت الحياه.است بكر و بديع
مصداق بهترين الحياهميكند نمايان خواننده دربرابر
تاكنون كه چه آن.است عترت و قرآن يعني ثقلين ، پيوستگي
كثرت با الحياه ، در بود ، رفته سخن اسلام جامعيت از
و دين الحياه ، در حكيمي استاد.ميشود نمودار اسنادش ،
به بودن ، دسترس غيرقابل و قدسيت مرتبه از را انساني سعات
يك از جز امري چنين.كرد وارد روزمره امور و زندگي ميان
پرهيز با را شخصيت عظمت كه كسي.نيست ساخته جامع انسان
وارستگي ، و قناعت و زهد با و عافيتجويي ، و دنياطلبي از
باذوق و والا ، آرمانهاي با و بشري ، فوق انديشههاي با و
جذاب ، اما سنگين باقلمي و مردافكن پشتكار با و مثالزدني ،
آن اجزاي از بسياري كه حلقه ، اين در.است آميخته هم در
فرجام الحياهبه ميشد ، گسيخته جزيي اگر بردم ، نام را
براي.نگارنده ابتدايي سوال پاسخ است اين و نميرسيد
عوامل و علل جمع همچونالغديرنويسي ، الحياهنويسي ،
ما ، روزگار در كه بود چنين تقدير.است لازم گوناگون
مردي تا كند اقتضا را عوامل و علل اين جمع تاريخي ، شرايط
.دهد تحفه را الحياه انسان به و خيزد پا به شرق از
كاملا آنها از بعضي كه دارد خاصي ويژگيهاي الحياه
:جمله از.است بيسابقه
آثار گونه اين نگارش متداول و متعارف نثر الحياه ، نثر (1
نثرگويي.است كوبنده و جذاب سنگين ، الحياه ، در نثرنيست
علائم.است استاد كوبنده فرياد سنگيني منعكسكننده كه
اغلب.است خويش محل در درست و موقع به كدام هر نگارشي ،
از واقع در و ابتدايي ، بسيار نثر از دست اين از آثاري
اعتنايي كمترين آثار ، قبيل اين.است برخوردار محاوره نثر
برعكس ، .نميكند خوانندگان از بعضي باور دير شعور به
اين به غيرعلاقهمند فرد هر براي الحياه ، در نثر رونق
.ميكند ايجاد جذابيت از عاملي مباحث ، گونه
تلفيق و احاديث تبويب و تنظيم گردآوري ، در استاد دقت (2
كه كرده فراهم مجموعهاي الحياه از قرآن ، آيات با آنها
به جايي در حكيمي استاد.است خود جاي همهچيزدر آن ، در
حديث ، دو حتي ترتيب و تنظيم براي گاه كه فرمودند نگارنده
مطلوب وضعيت به تا ميكردهاند جابهجا را آنها بارها
احاديث ، منظم و بجا قرارگرفتن و نظم ، و دقت اين.برسد
را عدالت فرياد كه نظميميدهد استاد فكري نظم از نشان
.ميكند ازجان وبرآمده صميمي
تاليف با الحياه ، نام به گونهاي دايرهالمعارف نوشتن -3
.دارد بنيادين تفاوتهاي دانشگاهي ، يا حوزوي متداول كتب
اگرچه.است نهفته تاليفي چنين انگيزه در تفاوت ، مهمترين
و دين دغدغه داشتن جاودانه آثار از پارهاي نگارش انگيزه
مشقت ، سال تحمل 30 به را مولف كه دغدغهاي اما است ، انسان
انگيزههاي از كند ، وادار كار ، از تنهانيمي براي هم آن
ديدهاند چه مردان اين !خدايا.ميدهد خبر برين و والا
ميكنند؟ مجاهده طاقتفرسا چنين و رستهاند چيز همه از كه
ميكند؟ تحمل را مردان اين سنگيني چگونه زمين زمين ، !
خواهد جلد حدود12 الحياه كه فرمودهاند نگارنده به استاد
وجود.است رسيده چاپ به آن از نيمي تنها تاكنون كه شد ،
هميشه براي را آثارش و انسان كه است برين انگيزههاي اين
بيماري وجود اخير ، سالهاي درميكند جاودانه تاريخ در
حتي استاد ، اختياري اما كننده ، فرسوده عزلت با همراه
.نكرد اثر كم را ايشان فعال انگيزههاي لحظهاي براي
تنها الحياه عامي ، فرد يك ابتدايي نگاه در(4
اين كه آن حداكثر.است احاديث از شده گردآوري مجموعهاي
يك الحياه اگرچه نگاهي ، چنين با.است شده تبويب احاديث
نهان آن ممتاز برجستگي اما ميشود ، محسوب عالي اثر
.ميماند
از ارزشمند و قوي تفسير يك الحياه ، كه است اين واقعيت
در.است بحث مورد احاديث خصوص به و قرآني آيات از بسياري
احاديث ، ظاهري وجه تحليل با تا ميكوشد استاد تفسير ، اين
و حوزويان ميان در.دهد خبر آن ، عظيم اما ناپيدا وجه از
عالم يك بر علاوه حكيمي ، علامه استاد دانشگاهيان ،
اجتماعي مسائل دردمند متفكر يك عنوان به بلندمرتبه ،
از حكيمي علامه استاد.هست هم طور همين.است شده شناخته
شالودهها ، اين.است برخوردار فكري عميق شالودههاي
استاد آثار در كه ميدهند شكل را تفكراتي استخوانبندي
غدير ، بعثت ، " "باوران سپيده" ،"تفكيك مكتب":است مشهود
."مغرب خورشيد" ،"هدي و عاشورا
شيخ حاج مرحوم نزد سال مدت 12 به حكيمي علامه استاد
مجتبي شيخ مرحوم خود.ميخواند فلسفه قزويني ، مجتبي
فلسفه شهيدي ، حكيم بزرگ آقا نزد سال نيز 14 قزويني
.بود خراسان گذشته قرن بزرگ فيلسوف اخير ، شخص.بود خوانده
كه بود ، تفكيك مبناي بر فلسفه فراگيري در استاد شيوه
به شيوه ، ايناست قرآني معارف و فلسفه در اجتهاد مكتب
واقف آن اهميت به فاضلان از برخي اخيرا كه فلسفي ، نقد
حكيمي علامه استاد واقع در.ميدهد اهميت بسيار شدهاند ،
تبعي و تقليدي كه خواندهاند ، اجتهادي و انتقادي فلسفه
به احاديث ، از استاد بديع تفسير نوع در فراگيري ، نوع اين
.است مشهود خوبي
سينهاي والا ، انديشهاي بزرگ ، روحي كه اين كلام ماحصل
اضطراب انساني ، دغدغههاي داشتن بيعدالتي ، رنج از سوخته
زهد ، دنيا ، نقاط دورترين در كودكي گرسنگي از وحشت و
بزرگ ، همتي تعلقات ، از فرار مجاهده ، وارستگي ، قناعت ،
تشيع ، به نسبت شيفتگي انسان ، نوع به عشق ستودني ، مناعتي
جهاد سالها بينيازي ، ،(ع)ائمه و قرآن برابر در خضوع
حكيمي استاد قلم ، در وصراحت بيان در شجاعت فكري ، و عملي
جمع فردي در كه كجا هر فضائلي چنين.كرد الحياه صاحب را
نكته.ميشود ماندگار تاريخ در هميشه براي فرد آن شود ،
نگارنده به بار چندين حكيمي علامه جناب كه اين آخر
الحياه پديدآورنده سه از يكي تنها ايشان كه فرمودهاند
چنين نگارنده به خود دستخط با ايشان جايي ، در.هستند
محمد استاد حجهالاسلام برادرم اگر":فرمودهاند مرقوم
ديگر برادر و (متعدد آثار صاحب)خراساني حكيمي
(مخطوط گرانقدر آثار صاحب )حكيمي علي استاد حجهالاسلام
".نبود الحياه نبودند ،
:نوشت پا
نشر دفتر جعفري ، علامه نهجالبلاغه ، تفسير و ترجمه -1
اسلامي فرهنگ
|