گمشده آواهاي جستجوي در
جشنواره در رسانهها خدماتبه ارائه شيوه
ميكند تغيير فجر
آگاهي براي هشداري
تاريخ نگاه بختياريهااز
تصويري و كلامي رسانههاي
پيشنهادخداپسندانه يك
شعر
گمشده آواهاي جستجوي در
خوانندگان نگاه از ميري مازيار ساخته "ناتمام قطعه"
نظر به چنين "ناتمام قطعه" فيلم به دقيق نگاه يك در
هنر فيلم ، كارگردان ميري مازيار اصلي دغدغه كه ميرسد
دو از خود دروني بافت در موضوع اين و است بوده موسيقي
به افراطي نگاه يك منظر از نخست وجه.است تامل قابل وجه
نگرشي محدوده در بايد را وجه دومين و ميآيد حاصل سينما
اين.داد قرار شناسايي مورد سينما مديوم به واسطه با
تطبيق و وجه دو اين ويژگيهاي معرفي در است كوششي يادداشت
قطعه" فيلم لمس قابل و برجسته عناصر با آنها خصوصيات
.ميري مازيار آقاي ساخته "ناتمام
ناتمام قطعه صرف ، تصويرگراي عنصر يك منظر و نگاه از
عدم.باشد داشته نميتواند سينما با سنخيتي كوچكترين
زمينه در شده تدوين و مشخص قوانين از كارگردان پيروي
چهارم سه تا حداقل -فيلم كه حالي در سينمايي ، دكوپاژهاي
حتي دارد ، را كلاسيك كاملا روايتي شكل يك -آن انتهايي
از نشان باشد شده گرفته آگاهانه اگر
ديدگاه ايندارد فيلمساز نزد سينما مقوله شناخت عدم
و ميداند خدشهناپذير را سينمايي قالبهاي كه افراطي
بسيار فرودهايي و فراز داراي را هفتم هنر روايتي شكل
كه متعددي پراكندهكاريهاي از ميكند ، تصوير مشخص و معين
دكوپاژ ، تدوين ، لنز ، از استفاده همچون زمينههايي در
مشاهده ناتمام قطعه در نماها قاببندي و صحنه رنگآميزي
محتواي و درونمايه برابر در جبههگيري جايگاه در ميكند
پس را فيلم از عناصري و مييابد استقرار -حتي -فيلم
افراطي نگرشهاي همين اساس بر و -اتفاق سر از كه ميزند
ديدني و تامل قابل نقاط جلمه از -نيز سينما به تصويري
.ميآيد شمار به كار
ارزيابي اثري را ناتمام قطعه سينما ، به نگرش نوع اين
ساختاري آن ، وعام متعارف روايتي شكل عليرغم كه ميكند
و فيلم نهايي شوك با كه است گرفته خود به بيحادثه
شخصيت آوازخواني به تمايل عدم و حضور با كه ضربههايي
آن.دارد مشخص تضادي ميشود ، وارد اثر مخاطب به حيران
مسير نهايي مقصد و هدف كه فيلم انتهاي جادويي آواز
جلوهاي نميتواند هيچوجه به است ، فيلم يكنواخت
فيلم مخاطب فراروي را سينمايي كلاسيك كار يك از پذيرفتني
بيست به فيلمساز نظر مورد مفاهيم همه انتقال و دهد قرار
خصوصياتي و ويژگيها پررنگشدن سبب فيلم ، آخر دقيقه
ناتمام قطعه بودن ملالآور زمينه نهايتا كه است گرديده
.ميآورند فراهم را
پرداخت ، ناتمام قطعه به ميتوان نقطه آن از كه ديگري منظر
كه است "واسطهاي عناصر طريق از سينما به پرداخت" وجه
-فيلمساز سوي از -آن مركزيت عنوان به موسيقي اينجا در
پي در خود اثر لحظات تمامي در كارگردان.است شده گزينش
اين در وي اصلي هدف كه است تماشاگر به مفهوم اين انتقال
گهگاه و است آن پي در محقق كه آوازي.است موسيقي فيلم ،
ميگردد ، ظاهر ناپيدا پرنده يك دلنشين ترنم صورت به
زنان از يكي توسط ناقص صورت به آن از بخشهايي كه آوازي
ذهن پس در كه لالاييهايي آن همه و ميشود خوانده محلي
اعلام فيلم سرتاسر در را خود حضور موسيقي پژوهشگر
موسيقيايي تركيببندي يك قالب در و -نهايت در ميدارند ،
زيباي بازي و ميشود نواخته حيران توسط -بهتآور
سياهي به حيران از شده گرفته درشت نماي قطع با كارگردان
اجرا فيلم پاياني تيتراژ در كه آوازي شدن شنيده و -مطلق
سينمايي خاص امكانات سري يك با دلنشين بازيهايي -ميگردد
مازيار براي را تحسين قابل موفقيتي خود كليت در كه است
مشخص وجه يك.دارد همراه به فيلم كارگردان عنوان به ميري
گزينش سينمايي پرداخت براي فيلمساز سوي از نيز ديگر
و فرهنگ سنتي وجوه بر تجددخواهي غلبه آن و است گرديده
به متعدد اشارههاي با فيلمساز.ميباشد معاصر اجتماع
شبانه بزمهاي و عقد مجالس در ديگر اكنون كه نوازندگاني
تا است كرده تلاش ميباشند ، بيهويت موسيقي نوعي مروج
يك زيرساخت در را بومي و محلي موسيقي حضور شدن كمرنگ علت
اين با را فيلمش تماشاگر و نمايد تعبيه سينمايي طرح
اين فرهنگ و اسطوره و سنت كه سازد مواجه رعبانگيز موضوع
و كامل فروپاشي حال در آن موسيقيايي لايههاي در ملت
كه)آن جايگزين نمونه از آگاهي كه است دردآوري رنگباختگي
(ميشود مطرح بزمي و مطربي موسيقي شكل به ناتمام قطعه در
.ميسازد صدچندان را تماشاگر تاسف ميزان
بر حزنآوري مرثيه واقع در نگرش اين با ناتمام قطعه
در استعارهاي كاملا صورت به كه است شده فراموش هنرهاي
كشيده حبس به و است بند در ناخواسته كه حيران شخصيت قالب
كارگردان ميري مازيار ديد از.مييابند تجلي است ، شده
آخرين همچون -ما محلي و اصيل موسيقي هنر ناتمام ، قطعه
كه است بلندي ديوارهاي اسير -آن واقعي خوانندگان از نسل
به سفيد جلوهاي و شوند رنگآميزي هم چقدر هر ديوارها آن
ماهيت در تغييري توانست نخواهند هم باز بگيرند ، خود
به دقيقا.آورند وجود به خويش اسارتآور و محدودكننده
خود سياهپوش و حيران همزاد همچون كه پرندهاي آن مانند
تعجب مايه ديگر و شنيد زندان در ميتوان را صدايش فقط
آشنايي اگر حتي ناتمام ، قطعه مخاطب اگر بود نخواهد
كه كند درك را نكته اين باشد ، نداشته موسيقي با چنداني
بند در حيران آن حيراني زخمه و گمگشته پرنده آن نغمه
تماشاگر و شنونده گوش در را يكسان ملودي يك آمده ، گرفتار
قطعهاي فيلم ، عنوان برخلاف كه آوازي ;ميكنند ترنم فيلم
.ميباشد ماندگار و كامل
عاصمي مجيد
جشنواره در رسانهها خدماتبه ارائه شيوه
ميكند
تغيير فجر
تغيير بر فجر فيلم بينالمللي جشنواره بيستمين دبير
جشنواره بيستمين در رسانهها به خدمات ارائه نحوه
.كرد تاكيد فجر فيلم بينالمللي
سينماي:كرد اميدواري ابراز "عسگرپور مهدي محمد"
مطبوعاتي مركز يك همچون امسال جشنواره در مطبوعات
.كند عمل
است اين مطبوعاتي مركز يك تشكيل از منظور:گفت وي
خبري فعاليتهاي به جانبه همه بهطور مركز اين كه
.يابد اختصاص تلويزيوني و راديو و مطبوعاتي گزارشي و
فيلم ، نمايش بر علاوه مركز اين در:افزود عسگرپور
سينمايي منتقدان و مطبوعات خبرنگاران و گزارشگران
مختلف شبكههاي گزارشگران و خبرنگاران همراه به
خبري فعاليت به راحتي به ميتوانند تلويزيوني و راديو
.بپردازند
همچنين فجر فيلم بينالمللي جشنواره بيستمين دبير
ميزگردهاي برپايي و جشنواره خارجي ميهمانان از دعوت
را سينمايي صاحبنظران و سينما اهالي حضور با مطبوعاتي
.برشمرد مطبوعاتي مركز اين فعاليتهاي ديگر از
يك تشكيل زمينه در موجود مشكل مهمترين "عسگرپور"
فضايي نبود را فجر فيلم جشنواره در مطبوعاتي مركز
.كرد ذكر مركز اين فعاليتهاي براي مناسب
ايجاد شرايط كه سينما سالن يك تاكنون:گفت وي
براي مناسب فضاي داراي و باشد داشته را مركز اين
پيدا باشد ، رسانهها خبرنگاران حضور و فيلم نمايش
.نكردهايم
اغلب كه شد يادآور فجر فيلم جشنواره بيستمين دبير
يك ايجاد براي مناسب فضاي فيلم نمايش سالنهاي
.ندارند را جشنوارهاي مطبوعاتي مركز
امسال كه كرد تاكيد فجر فيلم جشنواره بيستمين دبير
به يافته اختصاص سينماي شكل تغيير بر علاوه
و مطبوعات اهالي به خدمات ارائه نحوه مطبوعات ،
داريم سعي و كرد خواهد تغيير جشنواره در منتقدان
جديد درقالبي و حرفهاي شكل به مطبوعات اهالي
پوشش به مناسب ، مكاني داشتن اختيار در با بتوانند
.بپردازند جشنواره خبري
فيلمهاي به يافته اختصاص سينماهاي مورد در عسگرپور
فيلم نمايش سالن تا 14 بين 13 امسال:گفت جشنواره
اختصاص فجر فيلم جشنواره فيلمهاي به تهران در
برپايي محل سينماهاي ميكنيم ، تلاش و يافت خواهد
بيشتر منظور اين براي و باشند يكديگر كنار در جشنواره
سينما مثل هستند سالن چند داراي كه سينماهايي از
.شود استفاده "فلسطين" و "عصرجديد"
و نمايش حداقل بار نخستين براي امسال:افزود وي
.گرفتهايم درنظر جشنواره در فيلم هر براي را اكران
شد يادآور فجر فيلم بينالمللي جشنواره بيستمين دبير
سه بين بايد فيلم هر بينالمللي ، قاعده براساس كه
در ولي شود گذاشته نمايش به جشنواره در بار پنج تا
نوبتهاي در فيلمها از برخي جشنواره پيشين دورههاي
اين كه ميرفت پرده روي به بار پنج از بيش ويژه
.ميزد لطمه فيلم عمومي اكران به امر
گذشت از پس فجر فيلم جشنواره كه كرد اميدواري ابراز وي
تهران سينماهاي در شكل بهترين به آن برپايي از دهه دو
.شود برگزار
آگاهي براي هشداري
شهيد دانشگاه در "سگكشي" فيلم بررسي و نقد جلسه گزارش
بهشتي
دانشگاه در "سگكشي" فيلم عوامل با پاسخ و پرسش جلسه
مژده بيضايي ، بهرام جلسه اين درشد برگزار بهشتي شهيد
پرسشهاي به و داشتند حضور جم رفيعي فرهاد و شمسايي
.گفتند پاسخ دانشجويان
زمان فيلم چرا كه سوال اين به پاسخ در بيضايي بهرام
عميقا سال 71 در من را فيلمنامه اين:گفت ندارد مشخصي
ماه چند از نوشتم ، جنگ از تجربياتم و دانستهها روي از
اول بخشجنگ پايان بعداز ماه وچند جنگ پايان از قبل
اينچنين شهر ديوارهاي كه است جنگ پايان از قبل فيلم
هم بعضي و تن به سربازي كاپشن بيشترشان مردان و نبوده
در خيابان در كه سربازهايي و داشتند كمر به كمري اسلحه
اگر و ميآورند ياد به را دوران آن بودند آمد و رفت حال
بخش ;بود عاديتر خيلي ميشد ، ساخته زمان آن در فيلم اين
همه كه است سازندگي دوران جنگ ، از بعد دوران فيلم دوم
بازسازي حال در جنگ ويرانههاي و شدن ساخته درحال چيز
.بود
كه دانشجويان از يكي سوال به پاسخ در نيز شمسايي مژده
از ولي ;شده معرفي بازنده ، گلرخ ، فيلم آخر در بود معتقد
داستان وارد گلرخ كه زماني:گفت است ، مرده گلرخ وي نظر
تصوري هيچ و بسازد نو از را زندگياش ميخواهد ميشود ،
را خودش چون ولي.ندارد بدهد ، انجام ميخواهد كه كاري از
كه جا آن از و ميكند را كار اين ميداند ، مقصر مقداري
خودش خاطر به بلكه شوهرش خاطر به نه ديگر ميخورد ، ضربه
نميخواهد ديگر كه ميگويد هم فرشته به و ميدهد ادامه
.ميدهد ادامه آخر تا و ببازد
در سنگستانيها سكانس در نورپردازي مورد در جم رفيعي
حضور به بنا كدام هر فيلم اين شرايط:گفت برجها كنار
سنگستانيها و است فيلم در موجود كاراكترهاي و لوكيشنها
سخت كارشان خيلي كه ميدادند نشان را شرايطي بايد هم
همين هم فيلم اين در صحنهها مشكلترين از يكي و باشد
.بود صحنه
وارد كه جايي آن فيلم چرا كه سوال اين درمورد بيضايي
"ممنوع سياسي عكس" شده نوشته ديوار روي ميشود ، بيمارستان
ما و داشت وجود زمان آن در كه بود چيزهايي اينها:گفت ،
كمتر كه آنهايي بيشتر و چيزها معموليترين كرديم سعي
براي فقط هدفمان و بگذاريم را ميآورد بهوجود پرسش
.بود زمان آن يادآوري
حضور شاهد كشورمان در ما كه پرسش اين درباره بيضايي
و كرد تعجب اظهار نبوديم ، جنگ دوران در حتي مسلح افراد
را "جنگ دوران در تهران" عكس كتاب موضوع اين اثبات براي
.كرد معرفي
و ندارد خوبي آغاز فيلم چرا كه سوال اين به پاسخ در وي
هست فيلم در كه هرچه:گفت است كند ريتمش فيلم اول قسمت
اول از و ميشود شروع همانجا از فيلم آغاز.است ضروري
گلرخ كه بعدي صحنههاي ;است شده شروع دروغ و كلك فيلم
و داريم زماني توقف نوعي فيلم از مدتي براي ميشود ، وارد
مواجه بينظمي با كه است نظم بهدستآوردن براي اين
فيلم از بخشي هم اين كه ميرسد بلاتكليفي به و ميشود
.است
سگكشي و مسافران بين چرا كه سوال اين به پاسخ در بيضايي
در كه مسافران بعداز:گفت است ، افتاده فاصله سال 10
زيادي فيلمنامههاي سال 78 تا رسيد پايان به اواخر69
پيشنهاد را ايمني پرده و مقصد چشمانداز ، قبيل از را
فرهنگي ارزش و بودن مبتذل مثل دلايلي به كدام هر كه كردم
داشتن تلخ چشمانداز فيلمنامه مورد در حتي و نداشتن
.نشد پذيرفته
اين بازيگر عنوان به شما كه سوال اين به پاسخ در شمسايي
از كه عشقي عشق ، در را راهحل آيا اجتماع فرد يك و فيلم
:گفت ميدانيد؟ مبارزه شكل به تنفر يا و شده خالي محتوا
و بدهم ارائه حل راه ميتوانم نه و جامعهشناسم نه من
اين ;بدهد ارائه حل راه نميتواند هم كس هيچ ميكنم فكر
وجود به را تغييري خودشان در بايد كه هستند افراد تك تك
صادر دستوري هم فيلم.كند تغيير جامعه تا بياورند
توخالي همه عشقها يا و تنفر يا است بهتر عشق كه نميكند
ما به فيلم اين بلكه ;كرد مبارزه ميشود تنفر با و هستند
ميدهد رخ ما جامعه در كه اتفاقاتي از تا ميدهد هشدار
تغييريدر اگر فيلم ، اين از برداشت كوچكترين ;شويم آگاه
كند ، ايجاد تغيير جامعه به درنگاهش يا و آورد بهوجود فرد
.است حل يكراه من گمان به خودش
تاريخ نگاه بختياريهااز
بختياريها ادبيات و زبان درباره
قديم نژاد از بختياريها است گفته مشهور مورخ هرودوت
سوي به قفقاز و آرارات كوههاي از كه بودهاند ايراني
چون رسيدند ، (بلخ) جيحون رود جنوب به و كردند حركت مغرب
نهر كنار در يافتند بلامنازعه و وسيع خوب ، را آنجا اراضي
محل اين بعدها كه گزيدند مسكن ميشد ، ناميده دهار كه آبي
بودند ، آمده باختر از چون قوم اين و ناميدند "بختيار" را
تسلط زمان در و ميگفتند باختريان آنها به همسايگان
دهار رود و باكترا را بلخ و باكتريها را آنجا يونانيان
همچنين بزرگ ايل اين نام درباره.نهادند نام باكتروس را
اين داشتند بختيار نام به نيايي بختياري طوايف گفتهاند
چهار داراي او پسر داشت ، پسر دو اسطورهاي يا واقعي نياي
يك را پسر چهار صاحب.داشت پسر هفت دومش فرزند و پسر
تدريج به كه گفتند چهارلنگ آنها به كرده حساب طايفه
ديگري طايفه هم داشت پسر هفت آنكهشد زياد آنها تعداد
تاييد مورد چندان نظر اينشد ناميده لنگ هفت نام به
طايفه دو به بختياري ايل تقسيم گفتهاند و نشده واقع
بدين ;بوده مالياتي معيار يك از ناشي لنگ هفت و لنگ چهار
داشتند ، بيشتري دامهاي و مراتع لنگ چهار ايل چون معنا
و دام كه لنگها هفت و زيادتريميپرداختند ماليات
ميشد دريافت آنان از كمتري ماليات داشتند ، كمتري مراتع
و لنگها هفت به كه است مالياتي ضابطه همين براساس و
.شدهاند معروف لنگها چهار
ميلادي سال 1330 در كه است كسي نخستين مستوفي حمدالله و
كاظم ، محمد و است برده نام "بختياري" از گزيده تاريخ در
چهار طايفه دو به اولينبار نيز آراي عالم تاريخ صاحب
ايل حال هر به.دارد اشاره بختياري هفتلنگ و لنگ
شهرنشين و روستانشين كوچنشين ، صورت به اينك هم بختياري
و خوزستان استان از قسمتي بختياري و چهارمحال استان در
زندگي گذران به و مستقرند لرستان استان در اليگودرز شهر
.مشغولند
بختياري (گويش) زبان
و خالص اصيل ، زبانهاي جمله از بختياريها گويش يا زبان
لحاظ به كه است بوم و مرز اين پيش سال هزاران از مانده
و بوده كارآمد و پويا همواره آن متشكله عناصر و كيفيت
اين بومي فرهنگ و اقتصادي طبيعي ، زيستي ، شرايط با متناسب
.است يافته غنا و سامان قوم
نامتجانس و زمخت مهجور ، واژگان مهرآميز ، گويش اين در
تاكنون:مينويسد خود سفرنامه در راولينسونندارد وجود
زبان بازمانده را زاگرس منطقه در رايج گويشهاي اين
منظور) لري زبان ميرسد نظر به ولي ميدانستند پهلوي
برخي.است شده مشتق باستان فارس از (بختياري گويش
اين ميگويند و نميكنند تاييد را فوق برداشت صاحبنظران
در گويش اين و است پهلوي زبان نزديك مشتقات از ظريف گويش
.است شده مخلوط نيز عربي و تركي زبان به كمتر تاريخ طول
يك گاهي.است ايجاز زبان بختياريها ، زبان حال هر به
يك جانشين گفت ، خواهم تو به يعني "ايگم سيت" مانند عبارت
يا الفاظ نوع اين از زبان اين و است مفصل و بلند جمله
قرنها طي را بختياريها گويش.دارد فراوان كوتاه عبارات
.آموختهاند شفاهي طور به كوچكترها به بزرگترها
و ندارند ويژهاي و مستقل رسمالخط بختياريها اصولا
شيوه و زبان به نيز آنان فرامين و احكام و اسناد تمام
سه به كلا بختياري لهجه عليالاصول و است فارسي كتابت
:است زير شيوه
از تركيبي كه ديناراني لهجه لنگ ، هفت لهجه چارلنگ ، لهجه
و اسلوب داراي بختياري شفاهي گويشاست فوق لهجه دو
زبان دستور با را آن بتوان كه نيست علمي كامل استيل
.كرد بيان و تطبيق فارسي
بيان قابل قوم اين گويش در كه حذف يا تغييرات برخي اما و
:است قرار اين از است
كه دختر:مانند ميشود تبديل "دال" به گاهي "خ" حرف -
ددر ميشود
كه خر مانند گردد تبديل "_ه" به است ممكن "خ" حرف -
هر ميشود
پيل:ميشود كه پول مانند ميشود تبديل ي به (و) حرف -
.ميشود تبديل "بو" به "بابا" مانند واژهاي گاهي -
بختياري گويش در جمع نشانههاي
(مردان) پيايل (مرد) پيا مانند (يل) با:الف
(زنان) زنگل (مفرد) زن مانند (گل) با:ب
(چشمها) تيا (چشم) ته مانند الف حرف با:ج
بختياريون ميشود آن جمع كه بختياري (ون) با:د
بختياري زبان در افعال
تشكيل عناصر اين از بختياري در فعل ساختمان خلاصه بهطور
-شناسهها 5 -ماضي 4 بن -مضارع 3 بن -پيشوند 2 -ميشود1
بسيار بختياري گويش در فعل بحث اصولا.كمكي فعلهاي
.نميگنجد كوتاه مقاله اين در و است مفصل
:باستان فارسي با بختياري واژگان شباهت
بختياري وترانه شعر
آن از مختلف اشكال به و دارند دوست را شعر بختياريها
حرف موزون همگان چنان بختياري مناطق برخي.ميگيرند بهره
ميراث شعردوستي و شعرگويي و شاعرند همه انگار كه ميزنند
شاخه چند در بختياري شعر كلي نگاه يك در.است آنان تبار
عاشقانه ، شعر وطنخواهي ، و حماسي شعر مانند ميشود مطرح
جنگهاي در كه شاعراني به و بزرگان شعر و غم و شادي شعر
بگويند ، دشمن روحيه تضعيف در اشعاري كه داشتند وظيفه آنان
كمتر گاه نيز دسته اين كلام تاثير.ميگفتند بيتبندان
اشعار به و نبود وجنگآور نظامي كارآمد نيروي يك از
و ماتم روزهاي در اندوهفراوان و حزن با كه ويژهاي
ميشد ، خوانده تمام وقار و حجب با زنان توسط غمگساري
آثار و شاعران فعاليتهاي منظر از اگرميگفتند نوحه
كوهستاني علت به شايد متاسفانه كنيم ، نگاه تاريخ به آنها
مطالب كافي وتماسهاي ارتباطات عدم و منطقه اين بودن
برخي به تاريخ آنكه جز بهدستنميآوريم ، جامعي
لفظ آنها نام پسوند در گاه كه ميكند اشاره شاعران
يازدهم قرن در تاريخ همين اما ;است ايذهاي يا بختياري
كه مالميري ميرزاحسن بهنام ميكند اشاره شاعري به
بختياري گويش به البته كه او شعر نمونههاي خوشبختانه
هنرآوران و اديبان و شاعران درباره اما و است موجود نيست
داريم دست در فراوان اطلاعات خوشبختانه بختياري معاصر
پيشگامان بهنام بلندي شعر در خوشذوقي شاعر فيالمثل
خود ابيات لابهلاي در را آنان از نفر پنجاه و يكصد نام
پژمان:است قرار اين از آنان از تن چند نام.است آورده
بختيار ، عبدالعلي امير جمشيد بختياري ، اسعد بختياري ،
مهراب امينپور ، قيصر دكتر قائممقامي ، عالمتاج قائد ،
ضرغام ، مشفق صالحي ، علي سيد عليپور ، هرمز بختياري ،
اين فرهنگ و بختياري تاريخ تدوين در...و مرداني محمدعلي
اوژن سرهنگ:برد نام پژوهندگان اين از ميتوان نيز قوم
عبدالعلي عكاشه ، اسكندرخان بختياري ، اسعد سردار بختياري ،
.مكوندي اميري مهراب خسروي ،
مكوندي علي حسين
:منابع
.(نوروزي غلامرضا كوشش به /دوم كتاب) انزان كتاب -1
.اول جلد خسروي عبدالعلي اثر -بختياري فرهنگ -2
.مكوندي اميري مهراب -بيائيد بختياري سرزمين به من با -3
.دوم جلد خسروي عبدالعلي بختياري فرهنگ تاريخ -4
.صالحي علي سيد -بختياري ايل لغت فرهنگ -5
.بهاروند امانالهي اسكندر دكتر تاليف -لر قوم -6
.عيديوندي حافظ نوشته-بختياري ايل بر نگرش -7
تصويري و كلامي رسانههاي
دموكراسي و ديداري - شنيداري رسانههاي
زمينه در را مطلبي اينترنت ، كاربران از يكي:اشاره
شكلگيري در تصويري و كلامي رسانههاي مثبت كاركردهاي
كاركردي اهميت كه كردهاند ترجمه جامعه در دموكراسي فضاي
.ميكند دوچندان جهانسومي دركشورهاي را رسانههايي چنين
كردهاست تهيه "آويشن اشكان" كه را مطلب اين ترجمه گزيده
.ميخوانيم هم با
انبوه وجود از هدف كه پرسيدهايد خود از هرگز آيا
اجتماعي زندگي در تلويزيونها و راديوها روزنامهها ،
پاسخ آنها وجودي هدف كه شود داده جواب شايد چيست؟ امروز
و اتومبيلها آگهي متقاطع ، كلمههاي جدول پديده به دادن
.است ديگر چيزهاي بسياري و سرگرميها پاورقيها ، تولدها ،
يك رسانهها اينها ، همه كنار در كه آناست واقعيت اما
كه اينست آن مهمترين شايد كه دارند بردوش نيز ديگر وظيفه
هر در دمكراسي اصلي پاي روزنامهنگاران حضور بدون
.است لنگ جامعهاي
عصر رسانههاي براي بيان آزادي كه است ذكر قابل نكته اين
قرن دو درخلال كه است نوشتن آزادي قانون همان درواقع ما
.است داشته اعتبار كتابها و روزنامهها براي
به ما اجتماعي ساختار از مهمي بخش كه نيست تصادفي
چون موسسههايي وجود بيترديد.ميخورد پيوند رسانهها
امر يك دادگاهها و شهرداريها حكومت ، نمايندگان ، مجلس
كه گفت بايد اما.است اجتماعي زندگي ادامه براي ضروري
.باشند كافي نميتوانند خود خودي به همه اينها
در كه سازيم مجسم را جامعهاي خويش ذهن در ميتوانيم ما
آن بر انسان حالا.ندارد اعراب از محلي هيچ دمكراسي آن
در.سازد استوار آن در را دمكراتيك زندگي كه ميشود
يك ساختن براي كه انديشيد نكته اين به بايد كه اينجاست
.ضرورتهاست از بنيانهايي چه دمكراتيك جامعه
اين سوي به را ما ذهن غالبا Communication ارتباط واژه
را پيامي فرستنده يك كه بدينمعناميكشد مكانيكي پديده
كه درصورتي.ميدهد انتقال گيرنده يك به طريق اين از
"مشترك"معني كه است لاتين Communis واژه اين ريشه
معناست بدانCommunication كلمه دليل همين به و ميدهد
ميآورد پديد انسانها ميان مشترك پديده يا و نكته يك كه
.دارد وجود يا و
ميكند ، رشد جمعيت نظر از دمكراتيك جامعه يك كه زماني
براي خود نمايندگان بهعنوان را كساني هستند ناچار مردم
نظام اين صورت آن در برگزينند كارها رشته يك انجام
اين محتواي.ميگيرد عهده به نيز ديگر وظيفه يك ارتباطي
ميان تنگاتنگ و مداوم رابطه از است عبارت وظيفه
وظيفه بافت اين درشوندگان انتخاب و انتخابكنندگان
بهعهده سو دو اين ميان ارتباط كردن برقرار
.است روزنامهنگاران
ديگري شيوههاي دمكراسي ، كودكي دوران در كه گفت بايد
در مردم انبوه كه حزبهايي.داشت وجود پيام انتقال براي
.داشتند را ارتباطي نظام همان نقش ميشدند جمع آنها
اين بار آنها ، محلي و منطقهاي سازمانهاي و حزبها
انتخابكنندگان خواستهاي كه ميكشيدند بردوش را وظيفه
به نيز را سياستمداران پيام و برسانند سياستمداران به را
.دهند انتقال مردم انبوه
وظيفه اين كه ميبيند كند نگاه كنوني وضعيت به انسان اگر
و تلويزيون راديو شگفتانگيزي شكل به را پيامرساننده
طور به ما آنكه به توجه باگرفتهاند بهعهده نشريهها
شكلهاي به را وقتمان از ساعت شبانهروز6 در متوسط
كليدي نقش ميگذرانيم ، رسانهها با ارتباط در گوناگون
به بشري امروز جامعه دمكراتيك نظام در آنها كاركنان
.ميشود گذاشته نمايش به انكارناپذير گونهاي
كه است معتقد پوتنام رابرت نام به آمريكايي پژوهشگر يك
انسان تلويزيون بهويژه گروهي رسانههاي پاي در وقت صرف
.ميدارد باز اجتماعي جدي موضوعهاي به انديشيدن از را
و اجتماعي داوطلبانه كارهاي كاهش قبيل از نمونههايي
همين از ناشي ميتواند نيازمند انسانهاي به خدمت
برنامههاي به مردم اندازه از بيش دلمشغوليهاي
مردم به رسانهها كه را آنچه ظاهرا.باشد تلويزيوني
از تصويري چه ما كه است نكته اين بازتاب ميدهند انتقال
.داريم شهروند يك بهعنوان خود
كه بگذارد بهجا مردم ذهن در را تصوير اين رسانه يك اگر
بلكه ، ميكنند ، خودداري ماليات پرداخت از نهتنها ديگران
روا نيز تقلب دولت از اجتماعي كمكهاي دريافت براي
ميافتند فكر اين به نيز مردم بقيه صورت آن در ميدارند ،
صداقتي اجتماعي وظايف به نسبت خود از ندارد لزومي كه
.دهند نشان
ذكر ويژگي اين هميشه روزنامهنگاري ، حرفه مورد در
.است مردم ميان در واقعيت بازتاب آن كار كه ميگردد
درزمانه كه بيفزاييم هم را نكته اين بايد آن ، از گذشته
بهوجود هم را واقعيت حتي كه نيرومندند چنان رسانهها ما
.ميآورند
روزنامهنگاران كه ميشود قويتر هنگامي رسانهها ، نقش
.ميكنند استناد يكديگر حرفهاي به آنجا و اينجا
تلويزيون تحقيقي گزارشهاي به اشاره گاه روزنامهها
كمك روزنامهها از خود مطالب تاييد در راديوها و دارند
خود كار در روزنامهنگاران كه است آن واقعيتميگيرند
اين محتواي كه ميافكنند يكديگر كارهاي به نيز گوشهچشمي
درهمين درست.نيست كارها آن پذيرش جز چيزي درعمل واكنش
مقام رادر خود آنان كه است قدرت صاحبان افشاگرانه نقش
رسانهها كه نيست ترديد.ميدهند قرار مردم نمايندگان
اجتماعي پيچيده پديدههاي تا كنند كمك مردم به ميتوانند
چنين به توجه با.گردد فهم قابل آنان براي سياسي يا و
كه مييابند دست باور اين به روزنامهنگاران كه است نقشي
اينرو از و نيستند برخوردار درستي داروي و درك از مردم
.داشت اطمينان آنها به نميتوان
زباني با را فكري اوليه مواد كه هستند موظف رسانهها
آن از بيآنكه بگذارند ، مردم اختيار در فهم قابل
يا و انديشهها جهت در و يكسويه تصويري پديدهها
كه آيد گفته است لازم.بگذارند نمايش به خود هدفهاي
مشخص حل راه يك داراي تنها اجتماعي پديدههاي از بسياري
در را متعارضي راهحلهاي عمل در گاه بلكه ، نيستند ،
دانش حتي كه ميرسد بهنظر طبيعي.ميگذارند انسان برابر
.كند كفايت نميتواند زمينه اين در متخصصان آگاهي و
همه بيانگر نميتواند هيچكس كه گفت بايد ديگر بهعبارت
.باشد حقيقت
تكامل و آموزش پايههاي بر دمكراسي كه آيد گفته است لازم
بسياري امكانهاي زمينه اين در رسانهها.است استوار
را مردم اجتماعي و سياسي تواناييهاي و آگاهي كه دارند
آنان اختيار در آماده جواب يك كه شكل بدان نه.فراكشند
مواد همه خود برابر در آنها كه بدانگونه بلكه بگذارند
داشته كردن نتيجهگيري و مقايسه و انديشيدن براي را لازم
.باشند
پيشنهادخداپسندانه يك
در زير كوتاه نوشته در منتقد ، و شاعر تميمي ، فرخ :اشاره
ميتوان برخوردي چه امروز شعر با كه سوال اين به پاسخ
(ازكمي بيشتر هم شايد) كمي با را خود سخن داشت؟
كه ديدگاههايي كنار در ترتيب هر به.است طنزآميخته
خودشان گفته به كه نيز شاعر اين سخن آورديم ، تاكنون
خود پول با كه دارند شاعراني براي "خداپسندانه پيشنهادي"
آگاهي كه است نكاتي يا نكته حاوي ميكنند ، چاپ شعر كتاب
.است سودمند آن از
تميمي فرخ
به هم سنسكريت از و ميگيرد ريشه سنسكريت از فارسي زبان
هم گل كه زباني اينكه يعني خلاصه.است "همكرد" معناي
دلدار ، دلبر ، :ساختهاند دل واژه از مثلا ميكنند ،
اين كه (برانگيز دل نه و) دلانگيز دلير ، دلخور ، دلگير ،
از خيلي با سيما و صدا جمله از ها رسانه تمام در روزها
از پيش ميگذارند "بر" يك خارجي و داخلي ويراستاران
..و روحبرانگيز برانگيز ، چالش ميگويند فرضا و "انگيز"
.قسعليهذا.
برداشت چنين "برخوردن" مصدر از خيالپرداز شاعر من خب ،
به كه ميچينم كسي از اي(ثمره ;ميوه)"بر" كه ميكنم
مقال اين در كارمن حيطه -امروز شعر از اما.برميخورم او
نفر چند از جز به نخوردهام بري هيچ -است فاصله801360
گراناز شهيدي ، نظام نازنين:خانمها از:ميبرم نام كه
هرمز:آقايان از و سيهزاد شكوه و شاهحسيني مهري موسوي ،
علي و فلاح مهرداد احمدي ، مسعود خواجات ، بهروز عليپور ،
و كنند كار بيشتر بايد كه احتياط قيد با و) عبدالرضايي
همين سلحشور يزدان و قاسمفر (باشيم بهترشان آثار منتظر
.والسلام
جيب از توماني هزار چهارصد سيصد ، كتب براي كه بقيه اما
:دارم خداپسندانه پيشنهاد يك ميگذارند مايه مباركشان
را كذايي پولهاي آن و دهيم تشكيل امنايي هيات يك بياييم
صندوقدار به كنيم منتشر لاغري دفترهاي آن با است قرار كه
به ناخنكي استاد كه كنيم چارميخه و بسپاريم امنا هيات
.نزنند آينده شاعران بيتالمال
عبدالعظيم فارسي زبان دستور -بخريم1 پول اين از آنوقت
بنده همنسلان ابتدايي ، ششم كلاس در كه) قريب خان
الغيب حافظلسان -المتكلمين 3 افصح سعدي -2(ميخواندند
خسرو و شيرين و مجنون و ليلي -پيشتر 4 آنان از البته و
منشات -كليم 7 و صائب -باباطاهر 6 و خيام -گنجوي 5 نظامي
معاصران به برسيم و بهار ملكالشعراي آثار -قائممقام 8
را كلاسي هر مدرسان.اول فاز براي باشد اين فعلا شاعر ،
كار كه دوم فاز.برميگزينيم صلاح صاحب آدمهاي از هم
براي بماند ميشود مشكلتر بگوييم...اي و وسيعتر قدري
.مناللهالتوفيق و...بعد مقاله
شعر
ميدان ميانه چنين شعري
موحد ضياء
شعري
-را خداي -
شعري
گرفته دلم من:بي
و هست آنچه:با
-نيست -
.ست زندگي همين
لبخند يك از ستايش در شعري
سلام يك
گرم چاي جرعه يك دارد كه لذتي و
.خيام رباعي يك همراه
مصراع هر اول آفتاب با شعري
.آخر در شكوفه از باغي و
نزديك اين براي شعري
پارك در كودك تاب نزديك
را كودكان كه شعري
تر بازيگوش
كند
كند آبي را لالهها كه شعري
سبز را هوا
صاف را كاغذ چين
است ديري
يار زلف و باده جام رقص از
نيست خبري را شعر ميدان
عاشقانه شعري -را خداي -شعري
ديار اين در ناممكن شعري
بگوييد
گندمها زمزمه
كاوه پوران
ميدوزم چشم را گندم خواب
تشنگيهايش براي
دل و جان از
ميسوزم
عابران پاي صداي به ميسپارم گوش
دوان دوان برخي
زنان عصا بعضي
من اما
كفش كدام با
بگذرم گندمها احساس پيچ از
عاشقشان جوانههاي زمزمه كه
نگردد محبوس
ميبرم پناه
درختي تنومندي به
هديه كه
است خدايان
زمين و من تا
كنيم سجده ايستادگياش به
را عشق
ترنج تيمور
اين از بعد ! پنهان ماه اي دلخوشم خيالت با
اين از بعد گريبان در سر تو بيروي مينهم
نيست فانوس يك سوسوي ديوارها اين پشت
اين از بعد غريبان شام چون تيره لحظههايم
بيپروانهاند پاييز يك تكرار فصلها
اين از بعد باران زير من بيانتها ، كوچهاي
ميبرند كجايم تا خالي خيابانهاي اين
اين از بعد نيستان بغض از پر و جيب در مشت
شانهام سكوت بر را سرت بگذاري كه گر
اين از بعد بهاران عطر و گل غرق ميشوم
كن لال لحظههاي اين همصحبت را عشق
اين از بعد مرنجان را من !زبان شيرين اي..آه
نشده طي ايستگاه
حيراني رضا
پرت كوچههاي اين بيچراغيو و شب
!بلاتكليف پاهاي و من
رنگ به رنگ خيابانهاي
نميشوند روزمرگيهايم درمان
فاصله ديوارهاي
ماست انتظار از فراتر
؟ نرفته راه نشده؟چند طي ايستگاه چند
جهان ، انتهاي تا ما
داريم؟ فاصله چقدر
خوشبختي حباب
بروجرد -پاپي احسان
ميانديشم خويش سرگذشت به
روبهرو جاده به و
خود ابهام در مرا كه
ميكند گم
بختم اختر مگر -
زد سر سو كدام از
طالعم پيوسته كه
ميچرخد؟ درد مدار بر
من ،
قبيلهاي و من
تاريخ انزواي در كه
نشستهايم نظاره به
خبيث اربابان پايكوبي
را زمين
خالي دستهاي صداقت به ولي
هنوز زندگي نبض كه
جاريست عشق عروق در
ديريست كه
وامانده
هاي گريوه در
فراموشي
شكست خواهم تلنگري با
را خوشبختي حباب
دود عصر خروشان موج بر كه
سوار پرسه
درياست سينه
توفان
چايچي رضا
بودم ايستاده سرد و ساكت چه
نخستش گامهاي با
شد خاموش و كرد بيقراري اجاق در آتش ناگاه
برخاست رقص به توفان
را خشك برگ انبوه چرخاند
گرديد
پيچيد
غريد
كوبيد برهم را باز پنجرههاي و درها
را تنومند درختان كرد خم كمر و
پاشيد نور
گرفت جشن
كرد پاره را برق سيمهاي
را پنجره شيشههاي شكست و
خواند
رقصيد
كوچه انتهاي از و
را ياسها بوي آورد
پيمود را پلهها
را عطر بوي پراكند و
خانهام سراسر در
كرد رهايم تنها و بيقرار و
اتاقم شكسته شيشهها كنار
طبيعت
(19021867) اوكا ماسا شيكي:از شعر چند
چاوشي مهدي: ترجمه
نامدار شاعر) باشو شعر منتقد فقط ابتدا اوكا ، ماسا شيكي
شاعران از يكي عنوان به بعدها (بود ژاپني هايكوسراي
ژاپن در شعر سبك اين در عميق تحولي باعث كه هايكوسرايي
بنا را هايكويمدرن پايههاي و رسيد شهرت به گرديد ،
.نهاد
شعري مفاهيم از زيبايي طرحهاي كشيدن به شاعري كنار در او
زير دريافت خاصي اعتبار زمينه دراين و پرداخت نيز
:ميخوانيد را شعرهاياو از نمونه چند ترجمه
بهار در كوهستانها -1
.جا همه لميدهاند هم روي به
تابستاني رودخانه -2
آن فراز بر پلي
.ميزند آب به من اسب
زمستان اندوه -3
را كوچك دهكده مينوردد در
.كند مي پارس سگي
ديگر بار يك و:شب -4
بودم تو انتظار در كه زماني
.شد باران سرد باد
!سرديست هواي عجب -5
باران در خرچنگكوچكي
.ميخزد بالا كاج درخت از
|