آنها "شنفت" و ما "گفت" معضل
تمدنها گوي و گفت شناسي آسيب
تكقطبي ، مناسبات و تكصدايي نظامهاي در: اشاره
بهرسميت يا و ندارند وجود ديگري طرفهاي اساسا
.بگيرد در ميانشان شنودي و گفت تا نميشوند شناخته
به يك ، و بيست قرن آغازينسالهاي در ،"جهان"
.ميبرد بهسر شرايطي چنين در بسياري ، اعتقاد
اقتصادي ، سياسي ، مختلف درعرصههاي جاري روندهاي
در فراارادي ، و ارادي نحو به فرهنگي و اجتماعي
ميكند عمل نظامي چنين متشكله اجزاي جهتكاملكردن
نيز آن دربرابر موجود كمشمار و پراكنده مقاومتهاي و
استقرار و بسط.است نبرده پيش از كاري تاكنون ،
به نا ظاهر به دواتفاق محصول عالم ، تكصدايي نظام
يك سيطره و غلبه ;است بوده تمدنها ميان در همسو
.ديگر تمدنهاي وحاشيهگزيني عقبنشيني و تمدن
شنود و گفت امكان فراهمآوردن در نخست گام پس ،
يكسويه اينفرايند متوقفكردن اولا تمدنها ، ميان
يك آن در كه است فضايي دگرگونساختن ثانيا و است
به از و بداند غلبه و قهر درموضع را خود تمدن ،
طرفهايگفتگو ، عنوان به تمدنها ديگر رسميتشناختن
ميگردد موجب توفيق ، صورت در گام اين.زند باز سر
از يكي و شود باز نيز غرب تمدن "گوششنواي" تا
كه وصمت آرامش يعني گفتگو ، مستلزمات مهمترين
.آيد فراهم ميسازد ، ممكن را ديگران سخن شنيدن
در كه است بزرگي تمدنهاي بخودآمدن بعدي ، گام
سببكاهلي به البته و غرب تمدن تركتازي دوره
اينك و افتادهاند طولاني فترت و محاق در وارثان ،
بايد گفتگو ، عنوانطرف به رسميتشناختهشدن به براي
بروز و ذخاير بازشناسي اصيل ، هويت بازيابي به
اين پيمودن.ورزند مبادرت خود وتواناييهاي ظرفيتها
"زبانگفت" مقدمات ، اين پشتسرگذاردن و راه
و كرد خواهد باز نيز را ساليان طول در خموش تمدنهاي
بايد لذا.ميآورد فراهم را درگرفتنگفتوشنود ديگر شرط
غرب ، و اسلام ميان تمدني شنود و گفت كه كرد اذعان
و "ما گفت" معضل مستلزمرفع چيز ، هر از پيش و بيش
از دسته آن تلاش رو ، اين از.است "آنها شنفت"
موانع ميانبردن از و قصدبسترسازي به كه كساني
يا و ميرسانند مدد غرب پرگوييهاي به گفتگو ،
و انفعال به را شرقيها مختلف ، بهانحاي
واقع ، در ميخوانند ، فرا پيشين استماعپيشگي
آشكار مخالفين از بيش و است غرض نقض و نعلوارونه
منتفي را آن امكانشكلگيري تمدنها ، گفتگوي
.ميسازند
هم در و آميخته هم به چنان غرب و مسيحيت
و دشوار ديگري ، بدون يك هر فرض و تصور كه تنيدهاند
_ عموم مسيحيت ، و غرب حقيقي نسبت.است محال شايد
دواير افتاده هم روي سطح اما است ، وجه من خصوص
كدام هر از بخشناچيزي كه است چندان متداخل ،
براي را مستثنيات حكم كه بخشهايي ;ميماند بيرون
.دارند "مسيحي غرب" يعني تركيب ، اين
روم ، امپراطوري در مسيحيت ظهور از قبل تا چه اگر
جهان ، قديميتر تمدنهاي براي اروپا متمدنتر بخشهاي
به اما است ، بوده شناخته ايران و وهند مصر يعني
چه حسب بر و تاريخي چه از كه نيست روشن درستي
متمايز آنجغرافيا از را خود تمدنها اين معياري ،
با مثال عنوان به.ناميدهاند غرب را آن و ساخته
است ، نسبي موقعيت يك بيانگر شرق و غرب كه اين
در عالم غرب و شرق ميان مرز چرا كه معلومنيست
چرا يا و نگرديد برپا ايران و هند تمدن دو ميانه
و قرابت حتي و جغرافيايي لحاظ به كه مصر تمدن
عنوان به داشت ، قرار غرب جانب در فرهنگي ، تبادلات
و فرهنگي ونزديكي خويشي اگر ؟ نشد شناخته غرب
منازعات و باشد نخست سوال پاسخ هند ، و ايران تمدني
يكي را روم و ايران و يونان و ايران ميان مكرر
و رويارويي خطوط در غرب و شرق مرز واقعشدن ازاسباب
جانب در مصر باقيماندن بدانيم ، آنها ميان برخورد
ميتوان چگونه را آن غيرغربيشمردهشدن و شرق
آن غيرمسيحيماندن در بايد را پاسخ شايد ؟ كرد توجيه
.كرد جستجو
مفهوم كه انگاشت ميتوان چنين فرض ، اين بنابر
گسترش و بسط مسير با چيز هر از بيش غرب و شرق
مشترك ريشه بر علاوه كه الهي دينبزرگ دو سرزميني
ارتباط داشتهاند ، هم نزديكي ظهور خاستگاه ابراهيمي ،
زمين واگذاري و تصاحب سرنوشتنهايي با و ميكند پيدا
از اسلام ، و مسيحيت ميان متعدد منازعات و جنگها در
ميلادي ، قرنبيستم دوم نيمه تا هجري سيزدهم سال
چندان.ميخورد رقم استعماري جنگهاي خاتمه زمان
رقم گونهديگري به صليبي جنگهاي سرنوشت اگر كه
در مسلمانان عقبنشيني به منجر نبردهاي يا و ميخورد
و ميكرد پيدا ديگري سرانجام اروپا ، غرب
ميسيونرهاي مجاهدات و مصر در ناپلئون تطاولتبشيري
انتظار مورد آثار اسلامي ، سرزمينهاي ديگر در مسيحي
و شرق ميان مرزهاي قطع طور به پديدميآورد ، را خود
.ميگرديد جا به جا ميزان همان به نيز عالم غرب
فرهنگي فحواي و دراز و طول تاريخ كه نمود دقت بايد
ظهور به منجر حوادث از ،"غرب" و "شرق" تمدني _
در اروپا شرقي بخشهاي و شوروي در نظامسوسياليستي
جهان ، در آن متعاقب سياسي بلوكبندي و اخير دهههاي
تاثير تحت چند هر است ، راداشته تاثير كمترين
اين خطا به برخي سرد ، جنگ دوران در غالب پارادايم
غرب و شرق فرهنگيو غرب و شرق يعني مقوله ، دو
هژموني گسترش و ظهورميكردند خلط هم به را سياسي
درشرقيترين تصادفا كه عالم از خاصي مناطق در سرخ
شوروي) اروپا شرق در ،(چين) زمين جغرافيايي عرض
است ، پيوسته وقوع به شرقي اروپاي در و (سابق
ببخشد شرقي ماهيت غربي ، ذاتا يكپديده به نميتواند
غرب و شرق وجهي چند تصادمات و نشيب و پرفراز روند و
تحليل خويش تنگدامنه نظامي _ سياسي معادلات در را
نظامي _ سياسي وجه از بيش شرق ، و غرب.ببرد
و دارد وذوابعاد تمدني _ فرهنگي ماهيتي يكدست ،
و دين چيز ، هر از بيش را آن تمدني _ فرهنگي ماهيت
عالم سوي دو از يك هر در آن تاريخي سرگذشت
.است رقمزده
اقدام دو ( ع )عيسي ، زميني حيات خاتمهيافتن از پس
نصايح تا شد باعث خاصش شاگردان سوي از اساسي
تعاليمي به بدل او ارشاداتمعنوي و اخلاقي
نخست گامگردد جديد آيين يك قالب در نجاتبخش
پولس مشخصا رسولانو كه تلاشهايي با دگرديسي ، اين
(ع)مسيح مقدس سرگذشت راز و پررمز بازگويي در رسول
به وي آموزههايموجز كلامي تفسير و شريعتي تفصيل و
به مكتوبي مقدس متن به را آن نهايتا و دادند خرج
دوم گام و شد برداشته كردند ، بدل "جديد عهد" نام
جغرافيايي گسترش در او هم خصوصا و همانها بامجاهدات
سرزمينهايي در جديد كليساهاي بنيانگذاري و مسيحيت
شكل بود ، نيافته راه بدان نيز يهوديت آيين كهحتي
و غلاطيه از كه مسيري انتخاب با پولسگرفت
و قرنتس و آتن آسيايصغير ، در افسس و انطاكيه
مالت و كرت بالاخره و يونان در فيليپي و تسالونيكي
آييني كه را مسيحيت آورد ، در سر ايتاليا در رم و
اديان از و بود ميانه شرق سامينژادان متعلقبه
دامان در و برد غرب سمت به ميشد ، محسوب ابراهيمي
يعني اينسرنوشت ، .(1)داد قرار روم امپراطوري
از آن مركزيت انتقال و غرب بهسوي سرازيرشدن
و امپراطوري قلب در واقعشدن و رم به اورشليم
براي خاصي پيآمدهاي طبعا غرب ، راسالخيمهتمدن
آن ، جنبه مهمترين كه داشت دنبال به مسيحيت
.مسيحيتاست غالب وجه "غربيشدن"
خود گسترش و بسط آغازين دوران در اسلام آن ، برخلاف
كشيده آن صوب به و نگرديد غرب متوجه علت دو به
كه غرب در سرزنده دين يك حضور دليل يكيبه: نشد
جايگاه و موقعيت شرق ، در زردشت آيين با قياس در
قرار شكوفايي و رشد مسير هنوزدر آن حكومتي _ اجتماعي
آن اقليمي خاص شرايط و طبيعي موانع دوم و داشت
درنخستين مسلمانان براي را كار احيانا كه بود سامان
دشواري با جزيره شبه از خارج به خويش جولان
به اسلام سريعتر و بيشتر گسترش.ميساخت مواجه
اجتماعي بستر از ناشي بايد چيز هر از رابيش شرق سوي
ساسانيان حكومت تحت سرزمينهاي مساعد سياسي _
لخت اقليم و كوتاهترتيسفون فاصله چند هر دانست ،
سلحشوران شرقي ، سرزمينهاي نيمهبياباني و گرمسيري
بيشترتحريك را مسلمان تازه بيلجستيك و سبكاسلحه
و طبيعي مانع هيچ مدائن ، سقوط با كه خصوصا ;ميكرد
وجود آنها مقابل در ديگري عبور غيرقابل نظامي دژ
نواحي از برخي سقوط با حتي كه موقعيتي.نداشت
مثل جزيره ، شبه غربي شمال در بيزانس امپراطوري
به مسلمانان برايپيشروي راحتي به بيتالمقدس ،
.نيامد پديد غرب سوي
اسلام شدن سرازير و غرب سمت به مسيحيت كشيدهشدن
را عالم غرب و شرق تمايزيابي روند شرق ، جانب به
دوران شفاف و روشن چندان نه ومرزهاي كرد تكميل
غرب" ميان جداييساخت نمايان و پررنگ را باستان
واگرايانه خاطرات با ، همراه"اسلامي شرق" و "مسيحي
با و كرد پيدا تزايدي به رو روند دورتر ، گذشتههاي از
همراه روزافزونتري به روز بدبينيهاي و سوءتفاهمات
.گرديد
تمام با ،"اسلام" و "غرب" ميان امروز چالش و شكاف
تاريخي ، معناي در كه دگرگونيهايي و تحولات
است ، داده رخ غرب و شرق فرهنگي و جغرافيايي ، سياسي
آب آن ، پيشينههاي تمام با آبشخور ، همين از هنوز
قاطع چندان نه همينمرزگذاريهاي به ناظر و ميخورد
كه ميرسد نظر به و است مديد و پايدار حال عين در و
پارادايم ، نميتوان اين در جز را دو آن رابطه
تلاش ادامه در ما.داد توضيح و كرد تبيين بهخوبي
در را اسلام و غرب ميان مناسبات تا كرد خواهيم
آغاز "سوءتفاهم" با كه توضيحدهيم فرايندي قالب
مزمن ، "سوءظن" يك به تبديلشدن از پس و ميشود
.سردرميآورد كارسازيشده ، "سوءنيت" يك از سرانجام
*
چند تمدن يك هخامنشي ، بزرگ امپراطوري كه حالي در
شكل ايران پهناور سرزمين در را فرهنگي چند و قومي
به خود از حيث اين از را بينظير تجربه ويك داد
آن ، همعصر تمدنهاي و امپراطوريها ،(2)گذارد يادگار
غرب ناحيه در آن رقيب يوناني ، مهمترين تمدن خصوصا
و داشتند نژادي و قومي بهشدت ماهيتي بينالنهرين ،
قلمروهاي درگسترش آنها بزرگ مانع خصلت ، همين
در سلوكي حكومت عمر كوتاهبودن.بود خويش سرزميني
شايد آسيايصغير ، و مصر در آن ديگر شاخههاي و ايران
نژادي آميزش عدم و برتريجويانه روح همين از ناشي
.بودهاست خويش سلطه تحت ملل با فرهنگي وستد داد و
با را آن و ميدانستند برتر قومي را خود يونانيان
منفي مواريث از كه خاصي انسانشناختي مبادي
و قوممحوري.ميكردند بود ، توجيه يونان بزرگ فلاسفه
در نظركردن و عالم مركز مثابه به رم و آتن ديدن
ومرآي منظر از و تحقير ديده به ديگر ملل و اقوام
_ هلني عقبه از كه است خصلتي مهمترين شايد خويش ،
.است شده منتقل بعد اعصار مسيحيان به غرب رومي
تمام در تا نداد اجازه مسيحيت به كه خصلتبود همين
بسته حصارهاي از ظلماني قرون به مشهور دوران طول
تحولات به و بيرونبيايد خويش جغرافيايي و ذهني
.كند نظر تامل سر از و درايت به خويش پيرامون شگرف
جنوبي نواحيغربي ، به مسلمانان دستاندازي نبود اگر
اين اثر بر كه ناخواستهاي تاثيرات و اروپا شرقي و
پديد مسيحيان انديشه و روحيه در تصادمات و تماسها
عصر به غربيان ورود نحوه و مسيحيت تاريخ آمد ، يقينا
.ميخورد رقم ديگر گونه به جديد
و برگزيدگي نشئه در سالها اين تمامي در مسيحي غرب
فرهنگي ستد و داد و ارتباط از بينياز را خود سيادت ،
و فرهنگ فاقد ايشان ، نظر از كه خويش باپيرامون
شمال ، وحشيهاي.ميديد بودند ، توجهي قابل مدنيت
كمتر شرق ، بدوي عربهاي و زنگيهايجنوب و بربرها
حتي آنان ;داشتند عرضه براي ارزشمندي رهآورد
.برنميانگيختند را مسيحي درونگراي تمدن كنجكاوي
هيچگاه نيز ميانه قرون عسرت از خروج از پس غرب
بيرون به تا نكرد پيدا را موقعيت و فرصت اين
عاري نگاهي با خويش جغرافيايي و فرهنگي ازمرزهاي
كاشفين كنجكاوانه نگاه حتي.بنگرد طمع و تحقير از
شائبه از خالي هيچگاه نيز بعدي ادوار ومردمشناسان
را آنان "برتريت" باز كه نامآوري و ماجراجويي
.است نبوده ميساخت ، ارضاء را ايشان "خوديت"و مكشوف
رسوخ و مدنيت بسط با شمالي ، تهديد كه حالي در
در خارجي خطر ميرفت ، ميان از بهتدريج مسيحيت
و ميگرديد افزونتر روز به شرقي ، روز و جنوبي مرزهاي
اسلام نوپديد آيين سوي از مسيحيت محاصره حلقه
درذهن اسلام از كه چهرهاي لذا.ميشد تنگتر
از كابوسي با همراه آغاز ، از ميبست نقش مسيحيان
و سياسي فرهنگي ، مرزهاي نزديكي در بالقوه خطر همين
با تازهنفس آييني ظهور.است بوده جغرافياييخويش
اديان نقص بر ابرام با و جهاني داعيهاي و صولت
فينفسه تمدنمسيحي ، گوش كنار در خود از پيش
گامهايي با كه آن به رسد چه بود ، نگرانكننده
مقدس امپراطوري اين دروازههاي پشت به را خود بلند
رسانده نميگذشت ، آن نضج از قرن سه دو از كهبيش
قرن تا هشتم قرن از روم مقدس امپراطوري.باشد
كرد ، آماده صليبي برايجنگهاي را خود كه يازده
برد سر به مدعي و مهاجم رقيب اين كابوس در تماما
.اماننديد در آن تهديدات از را خود آن ، يك حتي و
كليسا و دولت از اعم مسيحي ، غرب ميگويد ، اسپوزيتو
بهتر شرايط آن در كه بود شده مواجه دشمني تهاجم با
كافر ، و وحشي عنوان به و بخواند رااهريمن آن ميديد
او.كند مبادرت آن فهميدن به تا نمايد تكفير و طرد
حالت از راآميزهاي غربي انسان بهارثرسيده احساس
اسعدي).ميداند اروپايي قوممحورانه تفاخر و ترس
.(و 118 1377108
شجاعيزند عليرضا
دارد ادامه
|