فرهنگ پذيري - واپسين بخش
فرهنگ و تعامل اجتماعي
|
|
فرايند فرهنگ پذيري
فرايند اجتماعي فرهنگ پذيري به طور كلي شامل شش مرحله است كه عبارتند از:
۱- تماس ۲- ارتباط ۳- برآورد و ارزيابي ۴- پذيرش كامل يا جزئي الگو (طرد الگو) ۵- ادغام و سازگاري ترتيبات ابتدايي ۶- همانند گردي
شرايط ابتدايي به وجود آمدن ارتباط، برقرار شدن تماس ميان دو جامعه يا دو گروه از افراد است، مراد آن شرايط فيزيكي است كه فرصت ايجاد ارتباط و مناسبات اجتماعي را ميان افراد به دست مي دهد.
مردم شناسان و جامعه شناسان با تأكيد بر خصلت مستقيم و مداوم تماس ها، به تعريف زير قائل هستند: فرهنگ پذيري، پديده هايي را در بر مي گيرد كه از تماس مستقيم و مداوم بين گروه هاي فردي با فرهنگ هاي مختلف برمي خيزد و همچنين تحولات بعدي سنخ هاي اصلي فرهنگي گروه ها را نيز شامل مي شود. به علاوه، حتي اگر تماس ميان دو قوم مستمر نباشد، فرهنگ پذيري وجود دارد. يك برخورد كوتاه ميان دو جامعه كافي ا ست كه فرايندي را آغاز كند كه قادر به تأثيرگذاري ابتدايي باشد. با تحليل فرهنگ پذيري از ديدگاه درازمدت، مشاهده مي شود كه تغيير شكل هاي فرهنگي بي استثناء در تمام جامعه هايي كه با يكديگر ارتباط برقرار كرده اند به وجود مي آيد. فرهنگ پذيري الزاماً دگرگوني هايي را در ميان گروه هايي كه با يكديگر ارتباط برقرار مي كنند به وجود مي آورد. فرض برقرار شدن مناسبات ميان جوامع، به وجود آمدن مبادلات و وام گيري هاي فرهنگي متقابل است. از اين رو اثرات حاصل از فرهنگ پذيري ذاتاً دوجانبه است. بيتس و پلاگ فرهنگ پذيري جوامع را بر روي طيفي ترسيم مي كنند كه در يك سر طيف فرهنگ پذيري كامل و در طرف ديگر طيف دفع و يا عدم پذيرش بيگانگان مي باشد.
شرايطي كه در آن تماس فرهنگي رخ مي دهد بر نتايج آن تأثير شگرفي دارد. در يك سراين پيوستار نمونه هايي داريم از جوامعي كه تقريباً تحت سلطه ديگران قرارگرفته اند و سنت هاي فرهنگي شان جاي خود را به سنت هاي جامعه مسلط داده است. در سر ديگر آن، جمعيت هايي را داريم كه با كوشش در جهت پرهيز از گروه نو وارد و يا دفع آن در برابر تماس با جوامع ديگر واكنش نشان مي دهند. در ميان اين دو سر، موقعيت هايي جاي مي گيرند كه در آن موقعيت ها، يك جامعه برخي از ويژگي هاي تازه را در عملكردهاي فرهنگي اش ادغام مي كند، اما از رها كردن همه جانبه رسوم سنتي اش نيز پرهيز مي نمايد. فرهنگ پذيري كمابيش يك خيابان دوطرفه است. بيشتر گروه هاي بشري در اقتباس از ويژگي هاي جوامع ديگر به گونه اي گزينشي عمل مي كنند و سعي مي كنند، عناصر فرهنگي قرض گرفته از ديگران را با باورداشت ها و عملكردهاي خودشان درآميزند.
انواع فرهنگ پذيري
جوامعي كه با يكديگر در ارتباط هستند، روند فرهنگ پذيري در اين جوامع به دو صورت ممكن است به وقوع بپيوندد:
۱- جوامعي كه با يكديگر در ارتباط هستند، هيچ كدام برتري مادي يا معنوي نسبت به ديگري نداشته باشد. فرهنگ پذيري كه بين آنها به وقوع مي پيوندد دو جانبه و به ميل و دلخواه است.
۲- وقتي كه پديده هاي فرهنگي يك جامعه در سايه برتري تكنولوژيك، قدرت نظامي، امكانات بيشتر اقتصادي و فني، سياست هاي نظام يافته توسعه طلبي و سلطه سياسي بر جامعه ديگر تحميل مي شود، اين نوع فرهنگ پذيري يك جانبه و تحميلي است.
به تبع تقسيم فرهنگ به مادي و غيرمادي، فرهنگ پذيري نيز در دو زمينه مادي و غيرمادي صورت مي گيرد: فرهنگ پذيري در زمينه مادي شامل تكنيك ها، ابزارها، فنون و وسايل علمي مي باشد كه قابل اندازه گيري و مقايسه كمي هستند. بسياري معتقدند براي رشد و توسعه جوامع اين گونه فرهنگ پذيري لازم و ضروري مي باشد. فرهنگ پذيري در زمينه غيرمادي شامل اعتقادات زبان، هنر، ادبيات، باورها، آداب، رسوم و سنت ها و... مي شود كه به آساني نمي شود آنها را اندازه گيري كرد.
به طور كلي دو نوع فرهنگ پذيري را مي توان بررسي و طرح كرد:
نوع اول، هنگامي است كه دو فرهنگ به طور مستمر با يكديگر ارتباط و تماس دارند، بدون آن كه يكي بر ديگري سلطه نظامي يا سياسي داشته باشد. اين فرايند را فرهنگ پذيري از نوع جذبي مي ناميم. در اين فرايند هر فرهنگ به طور ارادي و آزاد عناصري از فرهنگ ديگر را با تغيير يا بدون تغيير مي پذيرد و از آن خود مي سازد. در اينجا ما با تعامل فرهنگي سروكار داريم، هر دو فرهنگ خود را در اين فرايند پربار مي كنند و در واقع يك نوع مدل فرهنگي در جهت غنا بخشيدن به يكديگر صورت مي گيرد.
نوع دوم، هنگامي است كه يك فرهنگ در برخورد خود با فرهنگ ديگر، روشهاي قهرآميز و ابزارهاي سلطه سياسي و نظامي را به كار مي گيرد. اين نوع فرايند فرهنگ پذيري به مراتب پيچيده تر و گسترده تر است و در سه شكل ظاهر مي شود:
اولين حالت، عبارت است از «درون سازي». در اين فرايند فرهنگ مسلط رفته رفته فرهنگ تحت سلطه را كاملاً يا به طور جزيي در خود جذب مي كند.
دومين حالت ممكن «خودجوشي» است، در اين حالت تركيب جديدي از فرهنگ پديدار مي شود. به عبارت ديگر، عناصر فرهنگي گوناگون به صورت يك نظام فرهنگي بازسازي شده در مي آيد. اصولاً اين فرايند قسمتي از جامعه را در برمي گيرد.
سومين حالت از نوع «واكنشي» است. در اين حالت اعضاي فرهنگ مسلط در اتحاد با يكديگر عليه آن قسمت از فرهنگ زير سلطه كه جذب ناپذير و استحاله ناپذير است به ستيزه و مبارزه مي پردازد.
متغيرها و روندهاي فرهنگ پذيري
فرهنگ پذيري، متغيرها و روندهاي متعدد دارد. برخي از اين متغيرها از اين قرارند:
۱) يك مورد مربوط مي شود به ميزان تمايز و تفاوت فرهنگي. ميزان تفاوت فرهنگ هايي كه در تماس آمده اند از نظر تكنولوژي (فناوري) ، ايدئولوژي و ارزشها، ساختارهاي اجتماعي و جز آن نقشي مهم در جريان فرهنگ پذيري ايفا مي كنند.
۲- مورد ديگر شرايط و شدت تماس است. تماس ممكن است خصمانه باشد يا دوستانه، ممكن است تعداد معيني از عناصر معرف يك يا هر دو فرهنگ را در برگيرد يا احتمال دارد كه به تسلط و تماس گسترده و ژرف بينجامد. اين متغيرها ممكن است بر اثر مرور زمان به سبب طولاني شدن تماس تغيير كنند و طبيعت فرهنگ پذيري را به همين نسبت تغيير دهند.
۳- موقعيت هاي فرادستي- فرودستي، فرهنگ ها ممكن است در شرايطي برابر در تماس قرار گيرند، اما اغلب اتفاق مي افتد كه فرهنگي به علت به كارگيري نيرو و قدرت عريان، فشارهاي اقتصادي، ابعاد بزرگتر يا برتري تكنولوژيك (فناورانه) يا حيثيتي كه در نظر فرهنگ فرودست دارد موقعيتي فرادست كسب كند.
۴- كارگزاران تماس. در اينجا بايد ديد كارگزاران تماس چه كساني هستند. ميسيونهاي مذهبي، بازرگانان، مقامات رسمي دولتها(در سطح عالي يا معمولي)؟
۵- جهت جريان تماس. به چه ميزان جريان نوآوري يكسويه يا دوسويه است؟ بسته به متغيرهاي ياد شده، چند جريان و روند ممكن است به وقوع پيوندد و از اين گذشته برخي از جريانها ممكن است همزمان رخ دهد:
۱- جانشيني - عنصر ويژه تازه يا مجموعه اي از خصوصيات جديد سر برمي آورند كه جانشين خصوصيات و ويژگي هاي موجود مي شوند و بر اثر پذيرش همان كاركردها را انجام مي دهند.
۲- افزودني- خصوصيات و ويژگي هاي جديد يا مجموعه اي از خصوصيات يا نمادها ممكن است جانشين عناصر موجود نشوند ولي به آنها اضافه شوند. در اين حالت گاه دگرگونيهاي ساختاري در خور توجهي بوجود مي آيد و گاه به دگرگونيهاي ساختاري نمي انجامد.
۳-بهم آميختگي / درهم آميزي- خصوصيات تازه يا قديم ممكن است در هم بياميزد و نظام يا خرده نظام جديدي را شكل دهند. در چنين وضعيتي دگرگونيهاي ساختاري در خور توجهي جلوه گر مي شود.
۴- فرهنگ زداينده - تماس ممكن است موجب فقدان بخشي از فرهنگ بشود، بي آن كه امر جانشيني صورت بگيرد. مثال بارز اين مورد را مي توان در سطح اقتصاد مشاهده كرد كه كالاهاي كارخانه اي به از دست رفتن تكنولوژي پيشين بينجامد يا تحميل اقتدار حكومت، خسران نهادها يا كاركردهايي را موجب شود.
۵- بنيانگذارانه - ساختارهاي جديدي كه در هيچ يك از فرهنگ هاي در تماس آمده ريشه ندارند، ابداع مي شوند تا بتوانند پاسخگوي نيازهاي تغيير يابنده باشند.
۶- طرد كننده- تغييرات مطلوب آن قدر زيادند و به حدي با شتاب رخ مي دهند كه تعداد قابل توجهي از افراد نمي توانند آنها را بپذيرند. در چنين وضعي معمولاً مقاومت در مقابل تغيير بروز مي كند چنين مواردي مي تواند به نرخ بالايي از سقط جنين و كودك كشي بينجامد و ميل به بازگشت به گذشته را تقويت كند، زمينه ساز شورش ها يا جنبش هاي ديني شود و نياز به حمايت هاي فوق طبيعي را اشاعه دهد. محتواي غيرعقلاني جنبش هاي طردكننده اغلب چشمگير است.
افزايش مطالعات درباره واقعيات فرهنگ پذيري به بررسي مجدد مفهوم فرهنگ انجاميد. از اين پس، مفهوم فرهنگ همچون مجموعه اي پويا و كم و بيش منسجم و متجانس تصور مي شود. عناصري كه يك فرهنگ را تشكيل مي دهند، از آنجا كه از منابعي از نظر مكاني و زماني متفاوت فراهم مي آيند، هرگز كاملاً در يكديگر ادغام نشده اند. به بياني ديگر در نظام، فرصت حركت وجود دارد، بويژه كه نظامي بي نهايت پيچيده مطرح است. اين فرصت همان زمان و فرجه اي است كه آزادي افراد و گروهها براي «دست كاري» فرهنگ در آن جاي دارد. همه فرهنگ ها به سبب واقعيت عمومي تماس هاي فرهنگي، به درجاتي متفاوت، فرهنگ هايي «مختلط» هستند كه در پي تداوم ها و عدم تداوم ها شكل گرفته اند. غالباً ميان دو فرهنگ كه در تماس دراز مدت با يكديگرند، تداومي به چشم مي خورد كه از آنچه ميان وضعيت هاي متفاوت يك نظام فرهنگي واحد وجود دارد، هنگامي كه در لحظات متمايز تحول تاريخي خود در نظر گرفته شود، بيشتر است، ميان فرهنگ هايي كه بيش از پيش و دست كم در درون يك فضاي اجتماعي مشخص، با يكديگر در ارتباطند، عدم تداوم واقعي وجود ندارد. فرهنگ هاي اختصاصي حتي هنگامي كه تفاوت هاي خود را افزايش مي دهند تا موجوديت خود را بهتر به اثبات برسانند و از يكديگر متمايز شوند، مطلقاً با همديگر بيگانه نيستند. عده اي از ما صاحبنظران گروههاي اجتماعي را از نظر پذيرا شدن فرهنگ هاي ديگر به صورت زير تقسيم بندي نموده اند:
الف- گروههاي بسته: جوامعي هستند كه نوآوري هاي اقوام ديگر را به سختي مي پذيرند و در تكنولوژي و سنن و زبان جامعه خود متعصبند، موقعيت جغرافيايي و عدم رفت و آمد با گروههاي ديگر مي تواند از جمله عوامل اين امر باشد.
ب- گروههاي باز: بعضي از جوامع به علت موقعيت مكاني (محل عبور گروههاي ديگر، حالت هاي بندري) يا مسافرت هاي افراد يا عوامل ديگر، آمادگي پذيرفتن، عاريت گرفتن، تقليد در زمينه هاي مختلف فرهنگي را دارند كه اصطلاحاً به آنها گروههاي باز و گروههاي مستعد مي گويند.
ج- گروههاي مهاجر: برخي از گروهها به صورت دسته جمعي يا به طور پراكنده (در اثر سيل، خشكسالي، جستجوي كار، مسائل سياسي يا عوامل ديگر) مجبور شده اند به محل ديگر كوچ كنند، اين گروهها الزاماً براي انطباق با جامعه ميزبان، فرهنگ جديد را مي پذيرند و ممكن است مدتها براي حفظ يا احياي هويت ملي خود بعضي از جنبه هاي فرهنگ گذشته را رواج دهند. نمونه هاي مختلفي از اين قبيل را مي توان در بين مهاجريني كه از نقاط مختلف جهان به آمريكا سفر كرده اند مشاهده نمود.
د- گروههاي مهاجم: هنگامي است كه گروه يا گروههايي در اثر تهاجم سياسي و نظامي جامعه ديگر را اشغال مي كنند، تاريخ نشان داده است كه گروههاي مهاجمي كه براي هميشه مانده اند نه به آساني فرهنگ آن را پذيرفته اند و نه به آساني توانسته اند فرهنگ خود را اشاعه دهند و شواهد حاكي است كه گروه مهاجم مواردي از فرهنگ جامعه مغلوب را پذيرفته و در مسائلي برعكس توانسته است فرهنگ خود را تحميل كند يا اشاعه دهد.
با توجه به متغيرها و روندهاي ياد شده كه به تفصيل مورد بحث قرار گرفت در يك جمع بندي مي توان به موارد زير كه در روند فرهنگ پذيري در هر جامعه اي ممكن است به وقوع بپيوندد اشاره نمود:
اختلاط يا جذب- دو فرهنگي كه با هم در تماس در آمده اند از هم بازشناخته نشوند و فرهنگ واحدي شكل دهند. در مورد گروهها، احتمال اين امر زياد نيست، اما در مورد افراد چنين احتمالي اغلب به وقوع مي پيوندد.
الحاق- يك فرهنگ استقلالش را از دست مي دهد، اما به عنوان خرده فرهنگ به صورت كاست، طبقه يا جامعه اي متكثر به حيات خود ادامه مي دهد.
خاموشي- يك فرهنگ چنان خصوصياتش را مي بازد كه ديگر نمي تواند به حيات خود ادامه دهد و فرو مي كشد. جنگ، بيماريهاي ناشناخته يا اشتغال افراد از يك فرهنگ به فرهنگ ديگر را مي توان از موارد بروز چنين وضعيتي دانست.
انطباق -در اين روند در فرهنگ تعادل سازي دروني يا بيروني تازه اي به دست مي آيد. دگرگوني ادامه پيدا مي كند ولي از سرعت آن كاسته مي شود و به صورت منتخب و گزينه اي عمل مي كند. ساختارهاي جديدي به وضع موجود افزوده مي شوند، بي آن كه ساختارهاي پيشين را از ميان بردارند بنابراين فرهنگ پذيري انگاره اي از تغييرات است كه در آن درجه اي از همگرايي بين دو فرهنگ به چشم مي خورد. همگرايي مزبور ممكن است مستلزم تغييراتي در هر دو فرهنگ باشد، يا اين كه به طور عمده در يكي از آنان دگرگوني ايجاد كند، همگرايي در اينجا به معناي اين نيست كه شباهت ها بر تفاوت ها رجحان يافته اند، بلكه تنها بدين معناست كه دو فرهنگ پيش از زماني كه با هم در تماس نبودند به يكديگر شبيه شده اند.
از آنجا كه شخص نو آمده نمي تواند تمام سوابق فرهنگي خود را نفي كند، ناچار است همچنان كه مقولات فرهنگ ميزبان را مي آموزد موافق مقولات فرهنگ مادري خود در آنها مداخلاتي كند. در نتيجه هيچ گاه فرهنگ ميزبان را تماماً نمي ربايد و به اندرون آن راه نمي برد، بلكه فقط پا به حول و حوش آن مي گذارد و از اين جهت «انسان حاشيه نشين» خوانده مي شود. در چنين مواردي فرهنگ پذيري جرياني دو سويه است: هم فرهنگ ميزبان در فرهنگ اوليه فرد تأثير مي گذارد و هم فرهنگ مادري در فرهنگ ميزبان مؤثر مي افتد، با اين تفاوت كه تأثير فرهنگ مادري در فرهنگ ميزبان چندان محسوس نيست.
احمد پاليزدان
*منابع در دفتر روزنامه موجود است.
|