رندان تشنه لب را آبي نمي دهد كس
گويي ولي شناسان رفتند از اين ولايت
در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود
از گوشه اي برون آي اي كوكب هدايت
(لسان الغيب)
به يمن ميلاد روشنايي و نور و به بركت تولد امام راستيني كه يك تنه در مقابل تهاجم فرهنگ هاي جورواجور روزگار خود ايستاد تا تفكر متعالي اسلام را از دستبرد هرگونه التقاط و تحريف محفوظ بدارد به گشت و گذاري در سيره آن امام همام مي پردازيم باشد كه در حريم امن كلام ايشان راه بسوي حقيقت برده و در اين شب روزگار سرگشته و حيران نمانيم.
***
مردي از اهل شام در مدينه ساكن بود و به خانه امام باقر(ع) بسيار آمد و رفت داشت و به آن حضرت مي گفت: «... در روي زمين بغض و كينه كسي را بيش از تو در دل ندارم و با هيچكس بيش از تو و خاندانت دشمن نيستم! و عقيده ام آن است كه اطاعت خدا و پيامبر و اميرمومنان در دشمني با توست، اگر مي بيني به خانه تو رفت و آمد دارم بدان جهت است كه تو مردي سخنور، اديب و خوش بيان هستي»، در عين حال امام عليه السلام با او مدارا مي فرمود و به نرمي سخن مي گفت. چندي نگذشت كه آن شخص بيمار شد و مرگ را روياروي خويش ديد و از زندگي نوميد شد. پس وصيت كرد كه اگر به دارباقي شتافت «امام باقر» بر او نماز بگذارد.در نيمه هاي شب بستگان او، وي را مرده ديدند. صبحگاهان وصي او به مسجد رفت و امام باقر(ع) را مشاهده كرد كه نماز صبح را به پايان برده اند(۱) و به تعقيب مشغول.
وصي گفت: آن مرد شامي به سراي ديگر شتافته و خود چنين خواسته كه شما بر او نماز گذاريد.
حضرت فرمود: او نمرده است... شتاب مكنيد تا من بيايم.
سپس حضرت برخاست و تجديد وضو و طهارت به جاي آورد، دو ركعت نماز خواند و دست ها را به دعا برداشت، آنگاه به سجده رفت و همچنان تا برآمدن آفتاب، در سجده ماند. آنگاه به خانه شامي آمد و بر بالين او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد. شربتي به كام او ريخت و به بستگانش فرمود غذاهاي سرد به او بدهند و خود بازگشت. ديري نپاييد كه آن شخص شامي شفا يافت و به نزد امام آمد و گفت: «گواهي مي دهم كه تو حجت خدا بر مردماني.»(۲)
اخلاق و سلوك امام باقر(ع) بي شباهت با رفتار پيامبر اكرم نيست، زماني كه حضرت خبردار شدند مردي كه هر روز بر سر ايشان خاكستر مي ريخت، بيمار شده است نگران حال او مي شوند و به عيادت وي مي شتابند.(۳)
آيا اينها مواردي نيستند كه خداوند در قرآن مي فرمايد اي پيامبر اگر خلق نيك نداشتي، مردم از اطرافت پراكنده مي شدند. آيا همين روش و منش، پايه هاي قدرت اسلام و مسلمانان نيست؟
آيا همين سيره، و همچنين اخلاق و دانش امام محمدباقر(ع) نبود كه زمينه ايجاد دانشگاه امام جعفر صادق (ع) را فراهم كرد؟
امام ابوجعفر، باقرالعلوم، پنجمين پيشواي ما، جمعه نخستين روز ماه رجب سال ۵۷ هجري در شهر مدينه چشم به جهان گشود(۴) او را «محمد» نام نهادند، كنيه اش «ابوجعفر» و لقب آن حضرت «باقرالعلوم» يعني شكافنده دانش ها است. از ويژگي هاي امام باقر(ع) راستگويي، بخشندگي و چهره اي جذاب در حد كمال و تمام است.
پيامبر اكرم(ص) به يكي از ياران پارساي خود «جابربن عبدالله انصاري» فرمود: اي جابر! تو زنده مي ماني و فرزندم «محمدبن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب» را كه نامش در تورات «باقر» است در مي يابي، بدان هنگام سلام مرا بدو برسان.
امام محمد باقر(ع) به منظور ايجاد انسان اخلاقي، مي بايد او را بي نياز از خلايق و حاكمان جور مي ساخت، اما الگو چگونه ايجاد مي شد؟ «محمدبن منكرر» از صوفيان آن روزگار مي گويد: در روز بسيار گرمي از مدينه بيرون رفتم، ابوجعفر محمدبن علي بن الحسين را ديدم - همراه با دو تن از غلامانشان - يا دو تن از دوستانشان - از سركشي به مزرعه خويش باز مي گردد با خود گفتم: مردي از بزرگان قريش در چنين وقتي در پي دنياست! بايد او را پند دهم. نزديك آمدم و سلام كردم، امام در حالي كه عرق از سر و رويش مي ريخت با تندي پاسخم داد، گفتم: خدا ترا به سلامت بدارد آيا شخصيتي چون شما در اين هنگام و با اين حال در پي دنيا مي رود! اگر در اين حالت مرگ در رسد چه مي كني؟ فرمود به خدا سوگند اگر مرگ در رسد در حال اطاعت خداوند خواهم بود زيرا من بدينوسيله خود را از تو و ديگر مردمان بي نياز مي سازم، از مرگ در آن حالت بيمناكم كه سرگرم گناهي باشم. گفتم: رحمت خدا بر تو باد، مي پنداشتم كه شما را پند مي دهم، اما تو مرا پند دادي و آگاه ساختي(۵)
امام باقر(ع) اطاعت خداوند را مترادف با بي نيازي خود به وسيله انجام كار بر روي زمين مي دانست. به عبارت ديگر، ايشان حرفه، شغل و كار را قرب به خداوند و مايه عزت انسان مي دانند. اين از جمله علم و حكمتي است كه از سرچشمه وحي به ائمه(ع) و از جمله امام باقر(ع) رسيده است. جابربن عبدالله نزد امام باقر(ع) مي آمد و از آن حضرت دانش فرا مي گرفت و به آن گرامي عرض مي كرد: اي شكافنده علوم! گواهي مي دهم تو در كودكي از دانشي خداداد برخورداري(۶)
«عبدالله بن عطاء مكي» مي گفت: هرگز دانشمندان را نزد كسي چنان حقير و كوچك نيافتم كه نزد امام باقر(ع).(۷) «حكم بن عتيبه» كه در چشم مردمان جايگاه علمي والايي داشت در پيشگاه امام باقر چونان كودكي در برابر آموزگار بود . همين قدرت فكري باعث شده بود تا از محضر اين امام همام شاگردان برجسته اي به شرح زير ظهور كنند:
۱-«ابان بن تغلب» كه محضر سه امام را دريافته بود - امام زين العابدين و امام محمدباقر و امام جعفر صادق عليهم السلام. ابان هر وقت به مدينه مي آمد، حلقه هاي درس مي شكست و در مسجد جايگاه خطابه پيامبر را براي تدريس او خالي مي كردند. چون خبر درگذشت ابان را به امام صادق(ع) دادند فرمود: به خدا سوگند مرگ ابان قلبم را به درد آورد(۸).
۲- «زراره»: دانشمندان شيعه ميان پروردگان امام باقر و امام صادق عليهماالسلام ۶ تن را برتر مي شمردند و زراره يكي از آنهاست. زراره در دوستي امام چنان استوار بود كه امام صادق(ع) ناگزير شد براي حفظ جان او به عيبجويي و بدگويي او تظاهر كند و در پنهان بدو پيام داد اگر از تو بدگويي مي كنم براي ايمن داشتن توست، زيرا دشمنان، ما را به هر كسي علاقمند ببينند به آزار او مي كوشند(۹).
۳- «كميت اسدي»: در قالب نغز شعر در دفاع از اهل بيت سخنان پرمغز مي سرود. كميت در برخي از اشعار خويش، امامان راستين را در برابر بني اميه چنين معرفي مي كند: «آن راهبران دادگر همچون بني اميه نيستند كه انسان ها و حيوان ها را يكي بدانند، آنان همچون عبدالملك و وليد و سليمان و هشام اموي نيستند كه چون بر منبر نشينند سخناني بگويند كه خود هرگز عمل نمي كنند. امويان سخنان پيامبر را مي گويند اما خودكارهاي زمان جاهليت را انجام مي دهند(۱۰).
۴- «محمدبن مسلم»: فقيه اهل بيت و از ياران راستين امام باقر و امام صادق عليهماالسلام بود. امام صادق(ع) او را يكي از آن چهار تن به شمار آورده كه آثار پيامبري به وجودشان پا بر جا و باقي است. «عبدالله بن ابي يعفور» مي گويد به امام صادق(ع) عرض كردم گاه از من سئوالاتي مي شود كه پاسخ آن را نمي دانم و به شما نيز دسترسي ندارم، چه كنم؟
امام «محمدبن مسلم» را به من معرفي كرد و فرمود: چرا از او نمي پرسي(۱۱).
حكومت و سياست در سيره امام باقر(ع)
هرچند پيامبران و ائمه هدي براي قدرت اصالتي قائل نيستند اما همواره امويان به مقام عصمت و حكمت و علم والاي امام رشك مي بردند و به هر وسيله اي اعم از ثروت، قدرت و تزوير براي غصب و تصرف حكومت و خلافت متوسل مي شدند و در اين راه از هيچ جنايتي ابا نداشتند. امامت امام باقر(ع) در زمان خلافت وليد و سليمان بن عبدالملك و عمربن عبدالعزيز و يزيدبن عبدالملك و هشام بوده است.
دوران امامت امام محمدباقر(ع) مصادف با ادامه فشارهاي خلفاي بني اميه و حكام آنها با شيعيان در عراق بود، از اين رو امام به شيعيانش توصيه كرد: «من بلي من شيعتنا ببلاء فصبركتب الله له اجرالف شهيد» «كسي از شيعه ما به مصيبت گرفتار شود و پايداري نمايد، خداوند پاداش هزار شهيد را براي او مي نويسد». اين سخن حاكي از فشارهايي بود كه بر شيعيان وارد مي شد و امام مي كوشيد به اين وسيله آنان را به مقاومت و خويشتنداري هرچه بيشتر فرابخواند و اين سختگيري ها به دليل ادعاي ولايت و امامت امامان بود. هرچند در اين راه امام باقر(ع) موضعگيري ملايمي را عليه دستگاه خلافت اموي كه هرگونه مخالفتي را به شدت سركوب مي كرد، اتخاذ كرده بودند، اما امويان مي دانستند كه اين موضعگيري رمز پايداري و بقاي هسته مقاومت است. امويان همچنين دانستند كه نقطه اتكاء امامان معصوم تأكيد بر روي ولايت و امامت، به همان معناي زعامت و تصدي امر است و آنان خود را شايسته آن مقام مي دانستند.(۱۲)
زراره يكي از اصحاب امام باقر(ع) حديثي را از ايشان روايت مي كند كه امام در تشريح مباني اسلام فرموده است:
بني الاسلام علي خمسه اشياء: علي الصلوه و الزكاه و الحج و الصوم و الولايه.
اسلام بر پنج چيز بناشده است؛ نماز؛ زكات؛ حج؛ روزه و ولايت و رهبري
زراره مي گويد: عرض كردم كدام يك از اين مباني برتر است؟
حضرت فرمود: الولايه افضل؛ لانها مفتاحهن. والوالي هو الدليل عليهن
ولايت و رهبري برتر است. زيرا كليد و راهگشاي مباني ديگر است و اين رهبر؛ راهنماي مباني ديگر است.(۱۳)
«از ديدگاه امام باقر رهبري در اسلام نه تنها يك اصل و پايه بلكه كليد مباني اسلام است و بدون آن اسلام راستين در صحنه جهان تحقق نخواهد يافت. بدون رهبري امام حق؛ نماز؛ زكات؛ حج و روزه نمي توانند به فلسفه واقعي خود نايل آيند. بر مبناي ولايت الهي است كه نماز به واقع ذكر خدا مي شود و آنچه را كه با ذكر خدا در تضاد است نفي مي كند. كسي كه طوق بردگي طاغوت را به گردن دارد چگونه مي تواند ادعاي بندگي خدا كند و صادقانه بگويد: «اياك نعبد و اياك نستعين». جامعه اي كه گرفتار مفاسد و كژيهاي ناشي از امامت امامان ستمكار است و هيچ تلاشي براي برخورد با اين فساد بنيادي نمي كند چگونه مي تواند در گفتن «اهدنا الصراط المستقيم» جدي باشد؟! همچنين بر مبناي ولايت است كه درآمدهاي بيت المال در راه صحيح و واقعي صرف مي گردد و حج به عنوان بزرگترين همايش هر ساله جهان اسلام نقش خود را در ايجاد وحدت ميان امام و امت ايفا مي كند و روزه محيط جان و جامعه انسان را مصفا و پاكيزه مي گرداند. بنابراين چنانكه امام باقر(ع) فرمود« ولايت، كليد مباني اسلام و والي دليل و راهنماي آنهاست.»
بدين ترتيب، مفتاح مباني اسلام طبق روايتي كه از امام محمدباقر(ع) نقل گرديد مقوله ولايت و در امتداد آن ولايت فقيه است. امام(ع) در حديث فوق بر جدايي ناپذير بودن ديانت از سياست تأكيد مي كنند.
اگر قرار است امام حسين(ع) اميرالمؤمنين باشد بايد عاشورا را از او گرفت و عباس و قاسم و مسلم و علي اكبر و خلاصه همه ۷۲ تن را از گرد وجود نازنين او دور كرد. اما نمازش را بخواند و به مستحبات دل خوش دارد اما كاري به كار حكومت و حاكميت و سرنوشت امت و از اين دست معقولات نداشته باشد. فرعون را به سياستش واگذارد و موسي را به ديانتش!
اگر امر بر اين قرار گرفته كه علي(ع) وصي پيامبر خدا باشد بايد ذوالفقارش را غلاف كند و تازيانه اش را در كنجي پنهان نمايد و كاري به كار هيچكس نداشته باشد. احترام اشرافيت تازه پديد آمده امثال طلحه و زبير را داشته باشد و مته به خشخاش مال اندوزان نگذارد كه از كجا آورده اند و اين همه مال و منال در اندوخته آنها چه مي كند؟! علي قول بدهد كه بر سنت شيخين برود و دل به دل هاي سوخته امثال ابوذر و سلمان و عمار ندهد و در صفين و نهروان و نبرد جمل با يارانش حضور به هم نرساند و با خطبه هاي آتشين خود پرده از سياهكاري هاي امثال معاويه و عمروعاص و ابوموسي اشعري برندارد و در مقابل قرائت هاي گوناگون فرصت طلبان و دين به دنيافروشان ايستادگي ننمايد و احترام قرآن را ولو بر نيزه هاي تزوير و ريا نگاه دارد و كژانديشي و كج رويهاي گروه خوارج را به نماز شب و سجده هاي طولاني و صوت جلي آنها ببخشد و اين قدر دگم بازي در نياورد. امام باشد اما متين و محترم در گوشه اي بنشيند و اين قدر نق نزند كسي با او كاري نخواهد داشت!! هم عمر خودش طولاني مي شود و همه اينكه چند روز زندگي را نه برخود و نه بر ديگران زهر مي كند!
مخالفان ولايت نيك مي دانند كه وقتي ولايت و رهبري جامعه اسلامي از ماهيت و محتوا تهي گردد و حقيقت آن قلب شود بالتبع كليه مباني اسلام و احكام الهي نيز از مدار خارج شده و در دور و تسلسلي بي حاصل و پوچ تبديل به لقلقه زبان و اعمالي بي هدف خواهد شد. اين جريان شوم از لحظه احتضار پيامبرخدا به قيام عليه امامت قامت مي بندد و در شوراي سقيفه بني ساعده نخستين سنگ انحراف اسلامي از مسير حقيقي اش را با تحريف ولايت و تخطئه و تضعيف امر رهبري بنا مي گذارد. در اطراف اين محور انحرافي است كه احكام خمسه اسلام وسيله و دستاويز حكام جور قرار مي گيرد.
گروه گروه علماي سوء در مساجد بر منبر رسول خدا مي نشينند و قرائت خطبه و اقامه نماز و جماعت مي نمايند اما آبي از اين همه دين گرايي براي تعالي امت و اعتلاي ديانت گرم نمي شود كه هيچ بلكه نتيجه خلاف و ميوه تلخ هم به بار مي آورد. هيچ بركت و روحانيتي از اين همه صلاح انديشي و حق گويي! پديد نمي آيد... دعاها مستجاب نمي شود و ناگهان درهاي آسمان كه تا ديروز امدادهاي غيبي آن جان مسلمين را نوازش مي داد همه بسته مي شود. چرا؟! چون اتفاقي كه نبايد مي افتاد؛ افتاده است. عمود خيمه اسلام خدشه برداشته است... همه چيز ظاهراً مستقر و برقرار است اما رهبري و ولايت از جايگاه خود خارج شده و تحت اشراف مشتي اشراف مترف درآمده است.
بي جهت نيست كه امامان معصوم ما كه هريك براي بازگرداندن شريعت جدشان قيام مي كنند در معرض سخت ترين آزار و اذيت ها قرار گرفته و دشمنان؛ آن ها را تا پاي شهادت مي برند. اگر امامت در جايگاهي كه خداوند درنظر گرفته مستقر نگردد ديانت محلي از اعراب نخواهد داشت.
حج ابراهيمي محقق نخواهد شد و جهاد ريشه كفر و بيداد را نخواهد سوزاند. وقتي ساحت ديانت از امامت خالي شود مباني اسلام خودبخود تحريف و تبديل به چرخي هرز خواهد شد.
در ظهر عاشوراي سال ۶۱ هجري هم در جبهه حسينيان نماز اقامه شده بود و هم در جناح دشمنان خدا عده اي قامت به نماز بسته بودند؛ اما نماز ۷۲ تن كجا ونماز لشكريان عمر سعد كجا؟!
در جبهه يزيد اهل نمازشب و روزه و به اصطلاح جهاد هم بودند اما چون اين شعارهاي عبادي در ذيل اسم مظهر اسم ا... اعظم كه امام مبين و برحق عصر است اقامه نمي شد ناگزير شيطان بر آن حكومت مي كرد.
روز عاشورا اگر حربن يزيد رياحي هزار ركعت هم نماز مي خواند نمايندگان يزيد با او كاري نداشتند اما وقتي خود را به جبهه امام رسانيد و بيعت كرد دنيا روي سر يزيديان خراب شد زيرا با اين حركت همه حركات و اعمال حر معني پيدا مي كرد و تبديل به حقيقتي مي شد كه در ذات احكام الله نهفته است.
آري، اسلام منهاي ولايت توده انباشته اي از احكام و فرامين و شعارهايي است كه بلاصاحب رها شده و هركس مي رسد آن را وسيله اهداف و آمال خود مي كند.
دقيقاً از اين منظر است كه به عمق معنا و حقيقت كلام امام باقر(ع) پي مي بريم كه مي فرمايد: مفتاح و كليد تمام مباني اسلام چون نماز و زكات و حج و روزه، ولايت است. يعني مادامي كه ولايت استقرار دارد اسلام محكم و پابرجا در مسير حقيقي خود برقرار خواهد ماند.
دشمنان اسلام مي گويند ما به عقايد شما احترام مي گذاريم؛ كاري به كار نماز و روزه شما نداريم مشروط به اينكه شما هم دست از ولايت و رهبريت اسلامي برداريد. (چون كه صدآمد نود هم پيش ماست).
ساز خشن و مخالف جدايي سياست از ديانت هم دقيقاً همين را مي خواهد چون وقتي ولايت نباشد سياستي هم نخواهد بود و ديانتي هم اگر بماند ديانتي بي مسما است....
موضع گيري هاي امام باقر(ع) عليه حكام ظالم بني اميه، تا آنجا سخت و پايدار بود كه براي آنكه شيعيان فكر حكومت و مخالفت با بني اميه را از سر بيرون كنند، امام باقر(ع) را با فرزندانش امام صادق(ع) به شام فراخواندند و مورد اهانت و تحقير قرار دادند.
از اين رو براي حفظ نهضت شيعيان تقيه يكي از اصولي ترين سپرهايي بود كه شيعه در پناه آن، خود را در دوران هاي سياه استبداد اموي و عباسي حفظ كرد.
تقيه
امام باقر(ع) فرمود: «تقيه از دين من و دين آباء من است، كسي كه تقيه ندارد دين ندارد.»
تقيه به معني حفظ سر، رازداري و امانت داري است. تا كسي سري و رازي نداشته باشد، رازداري در مورد او معنا ندارد. اما اين راز در زندگي امامان شيعه چيست؟ و چرا تنها معدود انگشت شماري به لياقت و صلاحيت تقيه و رازداري نايل مي شوند؟
آيا اين رازداري تنها در امور ماوراء طبيعي است كه نمي شود راز امام را در مسايل ماوراء طبيعي خلاصه كرد و در غيب گويي منحصر نمود. چرا امام به ياران خود در فضيلت كتمان چنين چيزي، چندان توصيه كند كه در كتب حديث شيعه، بابي به عنوان الكتمان پديد آيد؟ اين راز چيزي بايد باشد كه در صورت برملا شدن، جمع شيعه و خود امام را خطر بزرگ تهديد كند و آن چيز غير از امور غيبي و ماوراءطبيعي است.
بنابراين چرا نگوييم كه راز، مسايل و مطالبي در پيرامون اسرار تشكيلاتي امام است. آيا اين راز استراتژي، تاكتيك ها، تكليف مهره هاي مؤثر، منابع مؤثر مالي و... نيست؟ و اين همان رازدان و امانتداران راز است.
از سه عنوان «باب، وكيل و صاحب»؛ كه مصداق هر يك را در چهره هاي مشخص و مبرزي از رجال شيعه مي توان يافت، طرحي روشن از واقعيت شيعه و روابط آن با امام(ع) و مجموعاً تكاپوي تشكيلاتي شيعيان به دست مي آيد. شيعه در اين طرح مجموعه اي از عناصر هماهنگ و همگام و مصمم است كه گرد محور عظيم و مركزي الهام بخش و مقدس گرد آمده است و از او مي آموزد و فرمان مي گيرد. از اين رو نمونه هايي كه از ارتباطات امام باقر(ع) با جمع خود در دسترس است از يك سو نمايشگر صراحتي در زمينه آموزش هاي فكري است و از سوي ديگر نشاندهنده پيوستگي و تشكل محاسبه شده ميان آنان و امام. فضيل ابن يسار از نزديك ترين ياران امام(ع) در مراسم حج با آن حضرت همراه است، امام(ع) به حاجياني كه پيرامون مكه مي گردند، مي نگرد و مي گويد: در جاهليت بدين گونه مي گرديدند، ولي فرمان آن است كه به سوي ما كوچ كنند و پيوستگي و دوستي خود را به ما بگويند و ياري خود را به ما عرضه كنند. به هر روي نارضايتي ها و انقلاب ها و... مردم موجب شد كه مردم سيل آسا به سوي مدينه به محضر امام باقر(ع) سرازير شوند و امكاناتي در نشر حقايق براي آن حضرت به وجود آيد و دعوت هاي شيعي كه بر اثر ستم گري هاي خلفا متوقف مانده بود اكنون در بسياري از اقطار اسلامي خصوصاً در عراق و حجاز و خراسان، ريشه دوانيده و قشر وسيعي را به خود متوجه ساخته و حتي دردائره محدودتر به صورت يك پيوند فكري و حزبي درآيد.
به همين دليل آن روزي كه امام سجاد(ع) فرمود: «در همه عراق دوستان ما به ۲۰ نفر نمي رسند» سپري شده بود و اكنون هنگامي كه امام باقر(ع) به مسجد پيامبر در مدينه وارد مي شدند جماعت انبوه از خراسان و ديگر مناطق شيعه نشين مانند مدينه و كوفه،... به استقبال حضرت مي شتافتند.
ح. طاهري
پانوشت ها
۱- تعقيب، دعاها و ذكرهايي است كه بدون فاصله پس از نماز مي خوانند
۲- امالي شيخ طوسي، ص ۲۶۱ چاپ سنگي با اختصار
۳- فروغ ابديت (۲ جلدي)
۴- مصباح المتهجد شيخ طوسي ص ۵۵۷
۵- ارشاد شيخ مفيد، ص ۲۶۴، چاپ آخوندي
۶- علل الشرايع شيخ صدوق، ج ۱، ص ۲۲۲، چاپ قم
۷- ارشاد شيخ مفيد، ص ۲۴۶، چاپ آخوندي
۸- جامع الرواه، ج ۱، ص ۹
۹- جامع الرواه، ج ۱، ص ۱۱۷ و ۳۲۴
۱۰- الشيعه و الحاكمون، ص ۱۲۸
۱۱- تحفه الاحباب، محدث قمي، ص ۳۵۱، جامع الرواه، ج ۲، ص ۱۶۴
۱۲- كتاب انديشه حكومت ديني، ج ۱، ص ۵۲۱ تا ۵۲۹
۱۳- كتاب رهبري در اسلام، محمد ري شهري، ص ۱۱۵.