... اگر مي خواهيد چاي و قهوه بنوشيد!
كافي شاپ ها را پديده غربي قلمداد مي كنند، چيزي كه نسخه كمرنگي از قهوه خانه هاي سنتي به شمار مي رود. حقيقت اين است كه قهوه خانه ها نيز با ظاهر سنتي شان، مكان هايي تجملا تي شده اند و به دليل قيمت هاي بسيار بالا ، مورد استفاده همه مردم قرار نمي گيرند، بنابراين اسراف جاري در كافي شاپ ها ارتباط منطقي با قهوه خانه ها دارد. با اين وصف اين مسأله كه كجا و چگونه مي توان در اين شهر بزرگ ساعتي نشست و چاي يا قهوه اي نوشيد به قوت خود باقي است. كافي شاپ ها پاسخگوي اين امر نيستند.
وجود مراكزي براي تفريح، خوردن و نوشيدن قابل درك است، ولي آيا نبايد پديده كافي شاپ ها و هزينه بالا ي آنها را كه با اسراف گرايي آميخته شده نقطه مقابل شرايط مالي خيلي بد بسياري از شهروندان دانست؟حقيقت اين است كه در شهري با فاصله هاي بسيار عميق اقتصادي و اجتماعي زندگي مي كنيم
نرگس هاشمي
زير نور چراغ هاي زرد، طعم تلخ قهوه، گفت وگو، خنده و نگاه و البته وقت كشي. حقيقت اين است گاهي نمي داني چطور دوسوم حقوقت را داده اي تا لحظه اي به زعم خودت خوش باشي.
اينجا بالا تر از ميدان «م» است، كافي شاپ... اين كافي شاپ روزانه ميزبان حداقل پنجاه جوان است. مي گويند آنها براي گذران وقت به اين جا مي آيند و به نشستن كنار هم بيش از نوشيدن و خوردن اهميت مي دهند. منوي كافي شاپ مملو از اسامي آشنا و ناآشنا و گاه عجيب است.شايد با اين اسامي، قيمت هاي آنچناني طبيعي است وقتي با يك انتخاب شانسي در مي يابي كه فقط يك تكه كيك قديمي خودمان را با يك قهوه ترك سفارش داده اي و برايش ۲۵۰۰ تومان پرداخته اي. گويا بقيه اسامي منو هم همان بستني هاي ايتاليايي و قهوه هاي معمولي هستند كه صرفاً با سنجاق شدن به اسامي فقط قيمت هايشان افزايش پيدا كرده اند! با اين احوال كافي شاپ شلوغ است و كم نيستند جواناني كه مشتاق حضور در آنجا هستند.
آقاي قنبري صاحب كافي شاپ عقيده دارد برخي جوان ها خود را امروز مستقل قلمداد مي كنند و بسياري از آنها كم و بيش براي خود كاري دارند و كسب درآمد مي كنند. بنابراين با پولي كه به دست ميآورند با دوستانشان در محيطي دنج صحبت مي كنند، چيزي مي خورند و به قيمت ها هم چندان توجه نمي كنند. دختر خانمي با لباسي كاملا ً پوشيده پشت يكي از ميزها نشسته و روزنامه مي خواند. ده دقيقه بعد دختري با شالي آبي و مانتو كوتاه وارد شده و مقابل او مي نشيند هر دوي آنها كارمند هستند. يكي از آنها كارمند اداره دولتي، ديگري در يك شركت خصوصي منشي است. با خنده به لباس هايشان اشاره مي كند و مي گويد: از ظاهرمان پيدا است نه؟ نفر دوم در مورد هزينه هاي اين مكان مي گويد: كار مي كنيم تا بتوانيم خرج تفريح مان را خودمان در بياوريم و باري روي دوش خانواده نباشيم. در ضمن بعد از اين همه خستگي كار، مي خواهيم يكديگر را ببينيم. ما پارك نمي رويم. كافي شاپ بر خلا ف آنچه به نظر مي رسد با توجه به بسته بودن محيط و نظارت مسئولا ن مربوطه فضاي سالم تري است.
يكي از جامعه شناسان مي گويد: رفتن به رستوران ها و كافي شاپ ها امروزه رواج بيشتري پيدا كرده و يكي از اشكال رفتن به مكان هاي عمومي و تفريحي به عنوان يكي از مراودات اجتماعي به شمار مي رود. در حال حاضر كه امكان رفتن به مكان هاي تفريحي طبيعي مانند كوه و درياو ... تا حدودي رايج شده افرادي با رفتن به اين مكان ها سعي مي كنند گاهي خلا ‡ دروني خود را به طريقي جبران كنند. البته اين كار علا وه براز كف رفتن زمان و همين طور از دست رفتن مقادير زيادي هزينه ممكن است در ابعاد وسيع تري مشكل آفرين باشد.
در يك رستوران FAST FOOD (غذاهاي آماده) خيابان نياوران خانواده اي پنج نفره را هنگام انتخاب غذاي مورد نظر خود مي بينم. پدر خانواده مي گويد: به اين نتيجه رسيده ايم حداقل ماهي يك مرتبه براي تنوع هم كه شده دسته جمعي از منزل خارج شده و به يكي از اين مكان ها بياييم. نظر من و خانم اين است به رستوران هاي سنتي و سفره خانه ها برويم ولي بچه ها موافق اين نظر نيستند آنها فكر مي كنند من و مادرشان كهنه و قديمي فكر مي كنيم... او در مورد مقدار هزينه اي كه مي پردازد مي گويد: ماهي يك مرتبه رفتن به رستوران ها هزينه زيادي بر دوش خانواده ما نمي گذارد، ولي در بعضي از اين مكان ها ارقام صورت حساب به صورت نجومي است كه عمدتاً به خاطر فضاي مثلا ً متفاوت آنجا است، نه كيفيت مواد عرضه شده. امين پسر بزرگتر خانواده مي گويد: به طور متوسط هر هفته يك يا دو مرتبه با دوستانم به كافي شاپ يا رستوران ميآيم كه هركس سهم خود را مي دهد كه در اين صورت هزينه زيادي بر كسي تحميل نمي شود. او هم عقيده دارد هر قدر فضا و محيط كافي شاپ مدرن تر به نظر مي رسد قيمت ها هم افزايش مي يابد.
|
|
او و دوستانش معمولا ً به يكي از اين كافي شاپ ها مي روند، ولي مي گويند پاتوق اصلي آنها كافي شاپي در خيابان قيطريه است. از طرز لباس پوشيدن و شكل و شمايلشان پيداست اهميتي به قيمت منوي جلوي رويشان نمي دهند. ظاهراً محدوديتي براي خرج كردن ندارند. اين قشر كافي شاپ نشين ها نمايانگر اسراف جاري در جامعه هستند. او صراحتاً مي گويد: براي فرار از محيط دلگير خانه هر قدر هم كه پول خرج كنيم اهميتي ندارد. اما دوستش عقيده دارد: شايد چون هميشه پول توجيبي را بدون زحمت در اختيار داشته ايم مي توانيم اين چنين راحت و آسوده خرج كنيم. ولي مي دانيم كساني هستند كه شايد سالي يك بار هم به اين مكان ها پا نگذارند. خواهر او مي گويد: البته براي آمدن به كافي شاپ هزينه هاي جانبي ديگري را هم بايد مد نظر داشته باشيم. وقتي مي پرسم چه هزينه هايي مي گويد: مسأله لباس و جامه مطرح است. نمي توان دائم با يك مدل مانتو و روسري بيرون آمد، بايد به فكر خريدن و پوشيدن لباس هاي تازه باشيم! دوستانش انگار با او موافق هستند. او در ادامه صحبت هايش مي گويد: در مجموع شايد من به تنهايي سيصدهزار تومان در ماه براي خانواده ام خرج دارم. شراره مي گويد: مادر من هر هفته پنجاه هزار تومان براي هزينه هايم در اختيارم قرار مي دهد كه تقريباً تمام آن، خرج آمدن به كافي شاپ مي شود.اوايل براي آمدن به كافي شاپ و رستوران ها اين بهانه را داشتيم كه غذاهاي جديد را امتحان كنيم ولي حقيقت اين است كه غذا چيزي نيست كه ما در مورد طرز تهيه و مواد آن اطلا ع نداشته باشيم...
هنگامي كه مي خواهند آنجا را ترك كنند قرار و محل ملا قات فردايشان را مي گويند و تأكيد مي كنند همگي بايد بيايند چون قرار است يكي از دوستانشان عكس هاي تولد خواهرش را بياورد. به نظر مي رسد آنها صرفاً دنبال بهانه اي براي خرج كردن هستند.
يكي از كارشناسان امور اقتصادي و اجتماعي مي گويد: در گذشته هزينه زندگي تا اين حد زياد نبوده و اكثر مردم با احتياط و دقت فراوان خرج مي كردند. در گذشته خانم خانواده با مواد غذايي موجود در منزل هر روز دو وعده غذاي كامل و سنتي براي تمامي افراد خانواده تهيه مي كرده، ولي امروزه معمولا ً تمامي افراد خانواده يكي از وعده هاي اصلي غذا را خارج از منزل صرف مي كنند و اين امر براي خانواده هايي با درآمد بالا به نوعي تنوع طلبي منجر شده، بنابراين رفتن به رستوران ها و كافي شاپ ها جزو لا ينفك زندگي برخي از اين خانواده ها شده است.
مقوله كافي شاپ براي آنان مسأله اي وراي غذا خوردن صرف وتنوع بخشيدن به تغذيه است.كافي شاپ كوچكي كه فقط پنج ميز فضاي آن را پر كرده است، با نور كم و موسيقي خارجي، فضاي فرنگي را تداعي مي كند!
دو جوان بيست ساله در مورد آمدن به كافي شاپ مي گويند: آمدن به اينجا آسانتر از اين است كه بخواهيم در خيابان ها قدم بزنيم. هر وقت بخواهيم صحبت كنيم به اينجا ميآييم. كافي شاپ ها محل مناسبي براي گپ زدن به شمار مي روند. وقتي در مورد قيمت ها از بهروز مي پرسم مي گويد : قيمت هاي اينجا چندان زياد نيست، وقتي به قيمت هاي سان شاين روي ميز اشاره مي كنم، يعني يك ليوان بستني و ژله ۶ هزار توماني مي گويد: همه جا قيمت ها به همين صورت است، اما نكته اين است بايد روي فضاي زيبا و صميمي اينجا هم حساب كنيم. وقتي اينجا هستيم متوجه گذرزمان نمي شويم... در جمله هاي او نوعي تلا ش براي فرار از واقعيت ها موج مي زند، شكلي از خيال پردازي.
در خيابان دولت يك پيتزايي در گوشه دنجي وجود دارد كه شكل ظاهري اش متفاوت به نظر مي رسد. معمولا ً دراين محل خلوت براي نشستن جايي وجود ندارد و اگر بخواهيد غذا را داخل آن بخوريد بايد در انتظار بمانيد تا ميزي خالي شود. امروز هم ساعت شش بعدازظهر چند جوان آمدند. دو جوان از مدير آنجا مي خواهند چند ميز را كنار هم قرار دهد. تولد يكي از آنها است و هر دو منتظر دوستانشان هستند. امير مي گويد: قيمت غذاي اينجا از تمام رستوران هاي اطراف گرانتر است، ولي خب كيفيت غذاي آن بالا است و ضمن آنكه برگزاري گردهمايي هايي مثل جشن تولد به اين صورت تفريح بيشتري دارد. يكي از آن دو در حالي كه كمك مي كند ميزها جابه جا شوند مي گويد: تولد هر كس سالي يك بار برگزار مي شود بنابراين بايد خرج كند . دوستان آنها كم كم از راه مي رسند. از جمله خواهر و برادري دو قلو كه با اتومبيل پژوي آبي رنگشان آمده اند. برادر اشاره مي كند خواهر از مخالفان گرفتن تولد در اينجا است. خواهر در دفاع از خود مي گويد: غذاي اينجا بي دليل گران است- حداقل نفري ۵ تا ۷ هزار تومان- به نظر من مي شد با نصف همين هزينه در جاي ديگري تولد گرفت و دور هم جمع شد. با اين حرف صداي مخالفت بقيه بلند مي شود. يكي از ميهمانان مي گويد: فضاي اينجا مناسب حال ما جوان ها است و مي توانيم اينجا شاد باشيم. در حالي كه شاد بودن در كوچه و خيابان دردسرهاي فراواني دارد. همه بچه ها قيمت ها را مناسب مي دانند. البته با توجه به ماشين هايي كه جلوي چشم من پارك مي شدند اين نظرات زياد هم دور از ذهن نبود.بالا خره خواهرصاحب ميهماني با كيك وارد شد و از من خواست ديگر از قيمت ها صحبت نكنم. ولي وقتي كادوها باز مي شدند از آورنده پرسيدم براي خريد اين عروسك چقدر هزينه كرده؟ او به آرامي جواب داد چون اين عروسك اصل است چهل و پنج هزار تومان پول داده. وقتي از آنجا خارج مي شوم هوا كاملاً تاريك شده، ولي صاحب ميهماني و دوستانش قرار است همه بعد از خوردن شام، به كافي شاپ ديگري بروند كه تا بعد از نيمه شب باز است. ديگر نمي خواهم در مورد هزينه هاي آنجا بپرسم چرا كه قاعده و چارچوب روشني وجود ندارد و بعيد مي دانم به اعداد و ارقام روشني دست يابم.
يك كارشناس امور اقتصادي مي گويد: شايد هزينه تحميل شده به خانوارها براي رفتن به كافي شاپ ها در ابتدا زياد به نظرنيايد ولي هنگامي كه برآورد مي شود، بار سنگيني بر دوش خانواده ها است. برخي جوان هاي امروزي كه شاغل هستند به خود اين اجازه را مي دهند بخش قابل توجهي از حقوق خود را صرف رفتن به كافي شاپ و مكان هاي تفريحي گران قيمت كنند.
در اين هنگام از شيشه كافي شاپ چشمم به دختركي مي افتد كه كنار خيابان با دسته اي فال ايستاده و ملتمسانه به رهگذراني كه در حال عبور هستند مي نگرد. احتمالاً شايد صورت حساب همين دو نفري كه جلويم نشسته اند از هزينه غذاي يك هفته او بيشتر باشد و همين طور هم هست. حقيقت اين است مي توان پديده كافي شاپ ها و هزينه بالا ي آنها را نقطه مقابل شرايط مالي خيلي بد بسياري از شهروندان دانست. جاي تأسف است كه در شهري با فاصله هاي بسيار عميق اقتصادي و اجتماعي زندگي مي كنيم.