گفتگو با دكتر احمدپور دارياني
موانع كار آفريني
|
|
هفتمين كنگره بين المللي كارآفرينان مسلمان جهان ديروز با شركت بيش از ۷۰۰ تن از مقامات و كارآفرينان مسلمان از جمله وزيران صنايع و بازرگاني تركيه و كار الجزاير در تهران آغاز شد.
كنگره بين المللي كارآفرينان جهان به عنوان يك تشكل كارآفريني از سال ۱۹۹۵ فعاليت خود را با مركزيت استانبول آغاز كرده و دامنه فعاليت اين تشكل هم اكنون به ۲۶ كشور جهان گسترش يافته است.ايجاد ارتباط منطقي بين كارآفرينان مسلمان در كشورهاي مختلف جهان از جمله اهداف اوليه اين تشكل است.
كنگره بين المللي كارآفرينان مسلمان جهان همه ساله توسط نمايندگي مجمع بين المللي كارآفرينان در يكي از كشورهاي جهان برگزار مي شود كه با عضويت ايران در اين تشكل، در سال گذشته مقرر شد، هفتمين اجلاس در ايران برگزار شود.
به همين مناسبت با دكتر محمود احمدپوردارياني استاد دانشگاه صنعتي اميركبير و رئيس مركز كارآفريني اين دانشگاه گفت وگويي درباره مفهوم كارآفريني داشته ايم كه متن آن در پي مي آيد.
در بيست و چند سال گذشته كه مدير چند سازمان بزرگ بودم همواره يك پرسش اساسي برايم مطرح بود كه چرا يك مدير از مدير ديگر كارآيي بهتري دارد؟
در دوره هاي مهندسي پاسخ اين پرسش را نيافتم ولي پس ا ز آنكه در رشته مديريت با واژه «كارآفريني» (Enterprenership) آشنا شدم، انگيزه اي كه داشتم باعث شد روي اين موضع كار كنم.
اين پرسش ها كه چرا يك فرد از فردي ديگر موفق تر است، يا اينكه چرا يك شركت عملكرد اقتصادي بهتري از شركتي ديگر دارد و يا اين كه چرا يك كشور از كشور ديگر پيشرفته است دريچه جديدي برايم باز كرد و متوجه شدم كه ما در طي ۴۰ سال گذشته در آشنايي، معرفي، فرهنگ سازي و نهادينه كردن موضوع كارآفريني در سطح جامعه، يك غفلت استراتژيك داشته ايم. اين مفهوم اصلاً وارد دانشگاههاي ما نشده است، در حالي كه در آمريكا حدود ۲۰۰۰ دانشكده در سطح ليسانس، فوق ليسانس و دكترا دوره كا رآفريني دارند.
بحث كارآفريني يك بحث توسعه اي است. الگوهاي مختلفي براي توسعه در دنيا وجود دارد، از جمله توسعه هاي درون زا يا برون زا، توسعه هاي مبتني بر صادرات يا واردات، توسعه هاي مبتني بر مزيت هاي رقابتي يا مبتني بر الگوهاي جمعيتي خاص، ولي آخرين مدل توسعه در واقع توسعه از طريق كار آفريني است.
شما وقتي به كشوري مثل ژاپن نگاه مي كنيد مي بينيد كه الگوي توسعه آن، از مسير شركت هاي بزرگ بوده است. مخصوصاً از دوران روي كارآمدن امپراطوري «ميجي» و سقوط حاكميت سامورايي ها كه دولت از طريق شركت هاي بزرگ توسعه را آغاز كرد و هولدينگ هايي مثل ميتسوبيشي، سومي تومو، ميتسويي، پاناسونيك، تويوتا در اين كشور شكل گرفت.در كشورهايي مثل سنگاپور يا تايوان مي بينيد كه توسعه از طريق اِسِمي ( شركتها ي كوچك و متوسط) است.شركت هاي كوچك و متوسط در اندونزي حتي وزارت اسمي دارند.اين كشورها الگوي توسعه شان از طريق شركت هاي كوچك است.
در كره جنوبي هم توسعه ابتدا از طريق شركت هاي بزرگ بود. شركت هاي بزرگي مثل سامسونگ و ال.جي محور قرار گرفتند. در كشورهاي سوسياليستي مثل شوروي، توسعه از طريق دولت و تمركز دولتي بوده در واقع توسعه تا آن زمان، تركيبي از اين سه محور بوده است.
ولي آخرين پديده اي كه از آن صحبت مي كنند، ابتدا رشد و توسعه اقتصادي از طريق Primery Economy يعني اقتصاد اوليه بود ولي در حال حاضر مي گويند Secendry Economy يعني توسعه از طريق كارآفريني كه در اين روش توسعه، تمركز بر روي افراد خاصي است كه مدل هاي انگيزشي و خلاقانه دارند. افرادي كه به آنها قهرمانان صنعتي و قهرمانان توسعه مي گوئيم. افراد خاصي كه مي آيند و لكوموتيوران توسعه مي شوند.
كارآفرينان چنين نقش كليدي اي را در توسعه دارند.
كارآفريني ويژگي اي نيست كه در همه باشد. در تعريف به فردي كارآفرين مي گوئيم كه داراي ايده و فكري جديد است و از طريق ايجاد يك كسب و كار كه مي تواند يك مغازه، يا كار در منزل يا فروشگاه يا شركت باشد، يك محصول يا خدمت جديدي به بازار ارائه دهد.
اين بحث بسيار مهمي است كه بدانيم لكوموتيوران توسعه چه كسي است؟ در بنگاه هاي اقتصادي، از گذشته اين بحث وجود داشته است كه انسان ها از زمان غارنشيني هميشه به دنبال عامل تغيير بودند. اين عامل تغيير چيست شما وقتي به اقتصاددان ها نگاه مي كنيد، مثلاً مركانتليست ها مي گفتند كشوري موفق است كه منابع اوليه بيشتري (مثل طلا و نقره) داشته باشد و فعاليت هاي تجاري، عامل و موجد ارزش افزوده باشد.
اما در اقتصاد مكتب ديگري به نام «Naturalism» يا طبيعيون به وجود آمد كه مي گفتند كشوري موفق است كه زمين بيشتري داشته باشد. «توماس مان» گفت: زمين يگانه سرچشمه نعمت است.
اين اقتصاددانان، فعاليتهاي كشاورزي را محور توسعه مي دانستند. بعدها عده اي از كلاسيك ها آمدند و گفتند كه كشوري كه توليد در آن محور باشد موفق است. در اين مرحله موضوع انقلاب صنعتي مطرح شد. در اين ميان شومپيتر كه او را پدر كارآفريني مي دانيم، آمد و حرف بسيار جالبي زد. اين اقتصاددان مكتب اطريش در سال ۱۹۳۴ گفت كه عامل اساسي توسعه، نوآوري است. همه حرف او اين بود كه ايجاد شركت هاي جديد توسط كارآفرينان نوآفرين، موجب خروج شركت هاي قديمي از صحنه بازار مي شود. اين تخريب را تخريب خلاق نامگذاري كرد. اين تخريب خلاق در چند حالت بوجود مي آيد: اين كه كسي محصول يا خدمت جديد ارائه دهد، در توليد فرآيند جديدي ايجاد كند، بازار جديدي را پيدا كند، منبع جديد و يا اينكه تشكيلات جديدي را در داخل تشكيلات قديمي بوجود آورد.
مثلاً زماني كه معلمان از يك تكه چوب در پاي تخته كلاس درس استفاده مي كردند، نجارها كارشان ساخت اين تكه چوب ها بود. در اين زمان يك انسان خلاق از آلومينيوم براي اين كار استفاده كرد. به طوري كه آن تكه چوب بلند تبديل به يك قطعه آلومينيومي قابل حمل شد كه به عنوان خودكار و نوشت افزار مصرف مي شد. در اين حالت، اوضاع نجارها به هم ريخت. پس از آن، فكر جديد ديگري آمد و از يك باتري كوچك و ليزر يك «پوينتر» ساخت كه موجب شد بازار قبلي كنار زده شود. «شومپيتر» مي گويد كه در اقتصاد هر چه از نوآوريها زاد و ولد بيشتري داشته و چرخه تخريب خلاق گسترده تر باشد، اقتصاد پويا و كارآمد تر است.
با اين حساب اساس كارآفريني، نوآوري است. اين مطلب در واقع جوهره ناب كارآفريني است. ولي ما در فضاي ساده تر به ايجاد شركت هاي جديد هم كار آفريني مي گوئيم. به اين معنا، براي شناخت اقتصاد توسعه يافته در يك كشور مي توان به ميزان ايجاد شركت هاي مختلف هم توجه كرد. طبق آمارها تاسال ۲۰۱۰ در آمريكا ۸ ميليون شركت ايجاد مي شود. در كشور ما آخرين آمارها از تعداد شركت هايي كه مي خواهند اظهارنامه مالياتي بدهند تا جامعه حسابداران رسمي به كار آنها رسيدگي كنند چيزي حدود ۵۰ هزار شركت است. كه اين تعداد با نگاه به شركت هاي داخل بورس، خيلي هم كمتر خواهد شد.
اصولاً كشور توسعه يافته كشوري است كه يك اقتصاد قوي داشته باشد. من اقتصاد قوي را با دو پارامتر نشان مي دهم. يكي وجود كارآفريناني كه قدرت نوآوري داشته باشند و ديگري وجود كار آفريناني كه تمايل به ايجاد كسب و كار دارند و شركت تاسيس مي كنند.
شومپيتر اعتقاد دارد كه كارآفريني موتور توسعه اقتصادي است. اساس حرف او اين است كه موتور توسعه اقتصادي در واقع نوآوري است.
روشن نبودن اين مفهوم در كشور ما به خاطر اين است كه ما به مسائل مختلف نگاه صنفي داريم. اگر ما به دنبال به وجود آوردن يك كشور موفق هستيم، بايد بتوانيم يك اقتصاد موفق سازماندهي كنيم. و اقتصاد موفق در گرو استراتژي هاي مدون، جامع و فراگير است كه كارآفريني در آن محور قرار گيرد. بايد فضايي را بوجود آوريم كه كارآفرينان در آن فضا بتوانند رشد و نمو كنند.
پانزده سال قبل مجله اي را كه در آن ليست ۵۰۰ شركت برتر دنيا نوشته شده بود خواندم. در ابتداي اين ليست، شركت هاي نفتي، بانكي و شركت هاي مختلف آمريكايي، انگليسي، ژاپني، هلندي و امثالهم بودند.
شركت هايي مثل شل، تويوتا، جي اي، جي ام و غيره. در انتهاي ليست به شركتهايي از كشور چين، مالزي و تركيه برخورد كردم. اين سئوال برايم بوجود آمد كه چرا اقتصاد ما قدرت معرفي حتي يك شركت در سطح ۵۰۰ شركت داراي كلاس جهاني را ندارد. از آنجا بود كه فهميدم اقتصادي موفق است كه قدرت سازماندهي شركت هاي برتر را در سطح كلاس جهاني داشته باشد. قدرتي كه ما نداريم. اين كار آفرينان هستند كه مي توانند چنين شركت هايي را ايجاد كنند.
از موانع كارآفريني در كشور ما يكي دولتي بودن اقتصاد است. كارآفريني در بستر بخش خصوصي مي تواند رشد و نمو داشته باشد. ما اين فضا را ايجاد نكرده ايم. در واقع اصلي ترين مانع كارآفريني در كشور ما، نگاه و نگرش دولت است دولت با اين مفهوم آشنا نيست. بسياري از مسئولين كارآفريني را مترادف با اشتغال مي دانند. در صورتي كه اينطور نيست. ايجاد اشتغال در واقع خروجي مجموعه كارآفريني است. اگر نگاه سيستمي داشته باشيم، چنانچه ورودي يك سيستم كارآفريني باشد، خروجي اين سيستم ايجاد اشتغال است.
در واقع مفهوم كارآفريني هنوز شناخته نشده و اين يكي ديگر از موانع كارآفريني در كشور ما است.در واقع بايد براي مجموعه دولت و سياستمداران نظام مفهوم كارآفريني و اهميت آن تشريح شود.
ادامه دارد
|