اشاره:
توجه به فلسفه زبان از جمله مهمترين زمينه هاي فكري و پژوهشي فيلسوفان معاصر را شكل مي دهد. گذشته از اين مسئله كه زبان چگونه دنياي ما را مي سازد، نيز برخورد ما با زبان به عنوان ابزار ارتباطي با جهان و به تعبير هايدگر خانه وجود از مهم ترين مشغله هاي تفكر معاصر است. از اين رو صد و پنجمين نشست كتاب ماه ادبيات و فلسفه در تاريخ بيست و نهم مهرماه با سخنراني دكتر اميرعلي نجوميان با عنوان «ترجمه از ديدگاه والتر بنيامين و ژاك دريدا» ارائه شد. دكتر نجوميان از ديدگاه فلسفه هاي دريدا و بنيامين به بررسي ترجمه و تأويل (تعبيرو تفسير) مي پردازد.
در ترجمه هر متني اين پرسش پيش مي آيد كه آيا ترجمه عملي است تأويلي؟ به عبارتي ديگر، آيا افق زباني متن و افق زباني مترجم به افق سومي مي انجامد كه ترجمه نام دارد؟ از اين رو ترجمه را مي توان حاصل تلاقي افق ها دانست چرا كه دو زيست جهان (Lebenswelt)؛ يعني زيست جهان مولف و زيست جهان مترجم را به هم پيوند مي دهد. با هم مي خوانيم:
در آغاز اين نشست دكتر نجوميان به مفهوم و تلقي ترجمه در نقد معاصر پرداخت و سپس با بيان اين مطلب كه امروزه مطالعات نظري در ترجمه، به درستي نقشي محوري در تحقيقات دانشگاهي يافته است، در باب مفهوم ترجمه براساس نظريه نقادانه معاصر گفت: به كار گيري واژه ترجمه امروزه حتي از تلقي گسترده رومان ياكوبسن فراتر رفته است. او معتقد بود كه سه نوع ترجمه وجود دارد، ترجمه به ديگر نشانه هاي همان زبان، ترجمه به زبان ديگر و ترجمه به نظام غيركلامي نمادها. در يك كلام، امروزه ترجمه به تمامي خوانش ها، بازخواني ها و تأويل هاي متن نسبت داده مي شود. اما شايد بتوان گفت كه طرح اين نظريات به سال ۱۹۷۵ و اثر مهم و برجسته اي در زمينه ترجمه با عنوان «بعد از بابل» نوشته جورج استاينر بازمي گردد. او در اين كتاب ترجمه را در سطح هر گونه كنش براي فهم كلام قرار مي دهد. او معتقد است:«در درون و بين زبان ها، ارتباط انساني برابر با ترجمه است.» او حتي با تكيه بر ريشه لغوي كلمه ترجمه، از ارتباط آن با فهم و تأويل سخن مي گويد. او در اين اثر نظريه ترجمه را نظريه زبان، نظريه معني، نظريه ادبيات و نظريه فرهنگ مي داند. اما اين ديدگاه مختص استاينر نيست. هابرماس نيز در كتاب گفتمان فلسفي مدرنيته، خوانش نقادانه را ترجمه كردن مي خواند.
وي در ادامه افزود: در نظريه نقادانه معاصر، ترجمه هميشه با تأويل همراه بوده است. بنابراين ترجمه نوعي خوانش است و مترجم در آغاز و اساس، خواننده است. او متن را براساس انواع متفاوت نظام ها رمزگشايي مي كند. بنابراين آنچه درباره بحثهاي راجع به خوانش و تأويل صدق مي كند، درباره ترجمه نيز قابل طرح است.
دكتر نجوميان با بيان اينكه نظريه بنيامتني از نگاه معاصر به ترجمه شكل گرفته است، در اين باره تصريح كرد: هر متني با متون پيشين و همزمان خود احاطه شده است. در اين مسير به گفته تري ايگلتون به لحظه اصلي نخستين راهي نيست. بنابراين، هر خواننده يا مترجم هميشه متن را براساس ديگر متون مي خواند. تنها معيار خواندن متن، متون ديگري هستند كه قبل از آن متن نوشته شده اند و يا همزمان با آن متن هستند. اكتاويو پاز اعتقاد دارد كه همه متون «ترجمه هاي ترجمه هاي ترجمه ها» هستند.
وي در ادامه در باب نگاه سنتي به رابطه متن ترجمه با متن اصلي اذعان داشت: نگاه سنتي به زبان بر اين عقيده است كه كنش ترجمه، كنشي رو به زوال است چرا كه به قول يوهان هردر، فيلسوف قرن هجدهم، ترجمه، معصوميت زبان اصلي را مخدوش مي كند. اين ديدگاه در فلسفه يونان و سنت هاي مذهبي ريشه دارد كه سعي در حفاظت متن در برابر ترجمه و يكي نگاه داشتن آن دارند.
دكتر نجوميان در تبيين آراء والتر بنيامين اظهار كرد: بنيامين در سال ۱۹۲۳ در مقاله «وظيفه مترجم» ادعا مي كند كه وظيفه مترجم مي تواند بسيار مهم تر از نويسنده متن اصلي باشد. او اعتقاد دارد كه مترجم، از ميان موانع زوال يافته زبان اصلي خود، زبان خالص را رها مي سازد. او زباني را كه در اثر محبوس شده است، در خلق دوباره اش آزاد مي كند. بنيامين پروسه ترجمه را با پروسه نوشتن شعر مقايسه مي كند و مي گويد:«نيت شاعر آني ، نخستين و ترسيمي است اما نيت مترجم تقليدي، نهايي و نظري است، چرا كه نيت عظيم يكي كردن چندين زبان به يك زبان حقيقي در كار است.» او با اين رأي خود سلسله مراتب سنتي را واسازي مي كند و ترجمه كردن را در مقامي والاتر از نوشتن متن اصلي قرار مي دهد.
وي در ادامه با اشاره به اينكه براي درك نظر بنيامين بايد به خوانش او از داستان سفر پيدايش در مقاله «درباره زبان به مثابه خود و زبان انسان» بازگشت، تصريح كرد: سه رويداد مهم در سفر پيدايش، سه مرحله تاريخ زبان را روايت مي كند: الف، كنش نام نهادن انسان بر مخلوقات؛ ب، داستان درخت دانش و هبوط انسان از باغ عدن؛ ج، داستان برج بابل و پراكندگي انسان و زبان؛ بنيامين در داستان خلقت خداوند و نام نهادن انسان، نوعي كنش ترجمه را مي بيند. او نام اين مرحله را «نام نهادن» مي گذارد و «نام» را به عنوان «زبان اصلي» يا «زبان خالص» مي انگارد. دومين كنش ترجمه زماني رخ مي دهد كه نام به عالم دانش وارد مي شود. در اين مرحله به عقيده او زبان به وسيله اي براي تأثيرگذاري بر عقايد و دادن ارزش و قضاوت تبديل مي شود. زبان باغ عدن بي واسطه و خالص است اما زبان پس از هبوط، واسطه مي شود.
|
|
وسيله اي براي برقراري ارتباط و يك نشانه. اين مسئله پايه كثرت زبان ها را كه در داستان بابل آمده، مي گذارد. در اين مرحله انسان كه «خلوص نام را آسوده است»، از درك چيزها يعني مفاهيم اوليه و اشياي طبيعي كه توسط خداوند خلق شده اند و توسط انسان نام گرفته اند، دور مي شود. فهم نگاه بنيامين به تكثر زبان ها و زبان به عنوان وسيله يا نشانه، نقش مهمي در فهم نظريه وي درباره ترجمه دارد. چرا كه بنيامين فكر مي كند از دست رفتن اصل، زوالي است كه ترجمه در صدد مقاومت در برابر آن و وارونه كردن روند آن دارد.
دكتر نجوميان با يادآوري اين مطلب كه دريدا معتقد است بنيامين در مقاله وظيفه مترجم مي گويد ترجمه نه دريافت است، نه ارتباط و نه بازنمايي، در خصوص اين سه انكار اظهار نمود: بنيامين در آغاز اين مقاله بيان مي كند كه اثر هنري براي خواننده نوشته نشده است. بنابراين در همان ابتدا او مسئله دريافت و ارتباط را مورد سؤال قرار مي دهد. او حتي ايده مخاطب ايده آل را نفي مي كند، آنچه بنيامين را بر آن مي دارد كه نقش دريافت و ارتباط را نفي كند، اين است كه متن اصلي در پروسه دريافت و ارتباط شكل يگانه اي به خود مي گيرد كه اين شكل از ذات متن اصلي دور است. همچنين بنيامين معتقد است كه در پروسه ترجمه نيز دريافت و ارتباط اتفاق نمي افتد. در حالي كه در ترجمه تلاش براي يگانه سازي معني متن اصلي صورت مي گيرد اما آنچه باقي مي ماند، اين است كه يك پروسه تحسين يا ستايش بين دو زبان صورت مي گيرد. به بيان ديگر، دو زبان بر هم تأثير مي گذارند. زبان اول به درون زبان دوم نفوذ مي كند و زبان دوم، زبان متن اصلي را دوباره نويسي مي كند.
وي در ادامه در باب انكار بازنمايي در آراء بنيامين گفت: براي بررسي انكار بازنمايي در ترجمه بايد به تقليد (محاكات) بازگرديم. بنيامين معتقد است كه شباهت نبايد هدف نهايي مترجم باشد. بنيامين در بازنمايي تقليدي چيزها نوعي رابطه غير حسي بين كلام و بازنمايي قائل مي شود. اما در رابطه بين ترجمه و متن اصلي، پايه و اساس را بر تبادل دوستانه و دو جانبه خود و ديگري قرار مي دهد كه اين رابطه براساس شباهت نيست. از ديد ساختاري مي توان گفت كه اين پروسه شبيه رابطه خويشاوندي است. بنيامين معتقد است كه ترجمه به جاي بيان معني، انتقال چيزي يا شبيه سازي معني اصلي، بايد متن اصلي و متن ترجمه را به عنوان پاره هايي از يك زبان كلان تر به نمايش گذارد. به عبارت ديگر ترجمه نويد مدينه فاضله اي را مي دهد كه در آن زبان ها با يكديگر آشتي مي كنند و به سوي زبان حقيقت حركت مي كنند.
دكتر نجوميان ضمن بيان اينكه ترجمه براي والتر بنيامين يك رابطه متقابل ميان زبان ها به سوي زبان كلان تري را بنيان مي نهد، در باب آراء دريدا اظهار داشت: دريدا به تلقي «تماميت» در زبان، اعتقاد ندارد. به نظر او وقتي مترجم معني متن را به يك فهم يگانه تبديل مي كند، نيروي محدود كننده اي بر زبان تحميل شده است. او معتقد است عمل تك صدايي كردن متن اصلي، معاني بالقوه متن را از بين مي برد. اما دريدا مانند هميشه چرخشي در جهت عكس انجام مي دهد و مي گويد هر ترجمه گريزناپذيري به زنده بودن متن اصلي كمك مي كند و معناهاي جديدي را در متن اصلي برمي انگيزد. در نتيجه دريدا متن را ناپايدار شمرده و آن را يك پديده در حال زايش مي داند. با اينكه او به مفهوم نخستين «زبان اصلي» يا «حقيقي» اعتقاد ندارد، اما به رغم آن يك «دين» متقابل بين متن ترجمه و متن اصلي مي بيند. متن اصلي، تقاضاي ترجمه مي كند و هر ترجمه، خود يك متن اصلي براي ترجمه هاي مجدد است.
وي افزود: دريدا اعتقاد دارد كه اگر در پي برگرداندن معني متن اصلي در ترجمه هستيم، حتماً يك معني را بر ديگر معاني متن اصلي ترجيح داده ايم. در نتيجه، ترجمه متن اصلي به طور كامل عملي غيرممكن مي نمايد.
اگر حفظ معاني چندگانه متن اصلي درميان باشد. اما در عين حال مترجم به تكثير معاني متن اصلي كمك مي كند. يگانه سازي يعني متن اصلي از نظر دريدا ترجمه محسوب نمي شود. ترجمه اي كه معني واحدي را در متن اصلي جستجو مي كند، تناقض دارد، چرا كه واحد بودن متن اصلي خود به معني عدم امكان ترجمه است. به عبارت ديگر اگر متني چند معنايي باشد، ترجمه كامل ممكن نيست و اگر متن واحد باشد نيز تكرار آن در ترجمه امكان ندارد. اما ترجمه با نماياندن يك معني از متن اصلي، عملي گريزناپذير است و به اين ترتيب در روندي رو به رشد، معاني چندگانه متن اصلي را حفظ مي كند و به نوبه خود ترجمه هاي بيشتري را در جهت معناي چندگانه تشويق مي كند.
دكتر نجوميان با بيان اينكه از ديدگاه بنيامين متون ترجمه شده، غيرقابل ترجمه اند، در باب آراء دريدا در اين باره گفت: دريدا به عكس بنيامين ترجمه مجدد را نه تنها نفي نمي كند بلكه آن را ضروري هم مي داند. مفهوم «تكرار» كه به اشكال مختلفي در نوشته هاي دريدا به چشم مي خورند، به همين مسئله مرتبط است. براي دريدا، ترجمه به عنوان شكلي از خوانش و فهم در واقع نياز به تكرار شدن دارد چرا كه هر خوانش «دالي» براي خوانش هاي ديگر است و اين راز «بقاي» متن است.
دكتر نجوميان با مقايسه آراء بنيامين و دريدا درباره ترجمه به عنوان بقاي متن اصلي، اظهار نمود: به زعم بنيامين متن اصلي در زمان ترجمه شدن وارد پروسه بالغ شدن، دگرگوني و نوشدن مجدد مي گردد. دريدا اعتقاد دارد كه براي بنيامين، ترجمه يك جابه جايي شاعرانه است كه زبان خالص را رهايي مي بخشد. ترجمه در پي عرضه معني متن اصلي نيست بلكه سعي در بسط ساختار زبان دارد و زبان ها را درون يك بيان سمبليك قرار مي دهد. در نهايت، ترجمه و متن اصلي يكديگر را كامل مي كنند تا زبان كلان تري را در طي اين فرايند «بقا» شكل دهند و در اين ميان هر دو متن، ترجمه و متن اصلي، دگرگون مي شوند. رابطه متن اصلي و متن ترجمه مانند رابطه زندگي با بقاست، متن اصلي در ترجمه پس از مرگ خود به زندگي ادامه مي دهد. پس ترجمه تنها در پي انتقال معني نيست و در پي نمايش امكان خود است.
وي با اشاره به مقاله اي از دريدا با نام «ادامه حيات/مرزها» در تبيين نظريه «بقا» و «ادامه حيات» متن اصلي در انديشه هاي دريدا گفت: متن در واژگان دريدا، تلقي ويژه اي دارد. بسياري از منتقدان براين عقيده اند كه «متن» در «واسازي» دريدايي، نوعي نوشته است كه در آن پروسه دلالت صورت نمي پذيرد. اما به نظر مي آيد متن از ديدگاه وي فضايي است با دلالت هاي در حال تكثير. دريدا متن را يك وجود بسته نمي داند. بنابراين مي خواهد مرزهاي متن را مورد سؤال قرار دهد. از ديد او متن تنها يك نوشته تمام شده نيست، مضموني محصور در يك كتاب يا در حاشيه هاي خود نيست، بلكه شبكه اي ساخته شده براساس تفاوت است.
بافت رگه هايي است كه به طور بي پايان بر چيزي جز خود ارجاع دارند. بنابراين متن تمام حدودي كه براي آن مشخص شده در مي نوردد. متن نه به تمامي غايب است و نه به تمامي حاضر، بلكه در موقعيت معلق حيات درون مرگ درگير است. متن در آن واحد قابل ترجمه و غيرقابل ترجمه است. دريدا مفهوم بقا را با ادامه حيات مرتبط مي كند. او مي گويد اصطلاح ادامه حيات به اين معني نيست كه خود را در يك وضعيت بي روح نگاه داريم. براي او، اين واژه به معني حفظ متن در برابر پروسه اضمحلال و مرگ است. آنچه در يك متن رخ مي دهد و آن را به ادامه حيات سوق مي دهد، اين است كه يك متن، متن ديگر را مي خواند يا به بيان ديگر، متني، متن ديگر را ترجمه مي كند.