اديب وحداني
بايد نفس بكشي مرد
نفس بكشي
بياي بالا، براي هوا
مايكل كيمن يك آدم بود با چندين كاركرد و يك عمر زندگي حرفه اي اش، پر بود از آفرينش، هنر، دوستي و آشتي. كار كيمن را خيلي ها شنيده اند و خيلي ها هم، نه! از آنهايي كه شنيده اند بعضي مي دانندكه كي بورد«خودمان را تا مرگ سرگرم مي كنيم» راجر واترز را كيمن نواخته است و رهبري كارهاي اركسترال پينك فلويد را انجام داده و آثار متاليكا را براي اركستر تنظيم كرده است و مخاطب هاي عصبي و عاصي راك را با موسيقي سمفونيك آشتي داده و حس رسمي موسيقي سمفونيك را قدري تعديل كرده است و به معني محترم و امروزي كلمه هم آدم بوده و هم هنرمند، آن هم در حرفه موسيقي كه به قول هتفيلد«آدم بودن در اين حرفه بسيار دشوار است.»
موسيقي كلاسيك براي ما وبراي غربي ها تفاوت هاي جدي اي دارد. در ايران شايد فقط لوريس چكناواريان بتواند اجراهايي داشته باشند كه تمام سالن را پر كند.
درغرب، موسيقي كلاسيك قسمتي از تاريخ هر فرد محسوب مي شود و پدرها و مادرها خيلي دوست دارندبچه هاشان مخاطب موسيقي كلاسيك شوند. آن پدرها ومادرها معمولا يادشان مي رود كه موسيقي كلاسيك معمولا در اجراهاي موسيقي روز (يا موسيقي مردمي) به روزو قوي تر ، محكم تر و استوارترشده ودوباره در فرم هاي موجزتر باز توليد مي شود. برخي از اين پدرها ومادرها باز يادشان مي رود كه كلاسيك بودن موسيقي به معني اجرا شدن آن با اركسترهاي بزرگ نيست و فقط دوست دارند، بچه هايشان با موسيقي روزمره بزرگ شوند و بچه ها بروند اجراهايي را ببينند كه در آن مردم به جاي تي شرت و شلوار جين، فراك و كت شلوار پوشيده اند. كيمن كسي بود كه اين كار را مي كرد. پدرها، مادرها و بچه ها، همه را راضي مي كرد چون هنرمند بود.
موسيقي مردمي عنصرهاي انواع سبك هاي موسيقي را مي گيرد، دروني كرده، باز توليد مي كند و پس مي دهد.
از موسيقي مداراي بلوز سياه پوستان تا موسيقي كانتري عصرها و شب هاي خستگي كارگرهاي سفيد پوست و از موسيقي گاسپل روحاني كليساهاي كهنه تا انواع موسيقي كلاسيك و ملودي هاي محلي جهان همه و همه دستمايه موسيقي مردمي هستند. موسيقي راك كه بيشترين مرزها را مي شكند، از عنصرها و توانايي ها و امكانات موسيقي كلاسيك استفاده هاي «زير پوستي» زيادي مي برد. كيمن اينها را استخراج و بازسازي كرده و جرات مي كرد كه از كليشه هاي اركستراسيون رسمي عبور كند.
نتيجه، كارهايي بود كه جذاب بودند ومردم پسند و منتقد راضي كن. هم مخاطب هاي موسيقي كلاسيك به اين روش با موسيقي مردمي مانوس مي شدند و هم گوش هاي مشتاق مخاطب هاي موسيقي راك با شنيدن اين موسيقي، به تحمل نرمي صداي اركسترها تن مي داد.
كيمن با رويي گشاده، جديت را به وقت كار گذاشته بود و به وقت استراحت درگير رسميت هاي آزاردهنده رهبران اركسترهاي كلاسيك نمي شد.
كيمن در توضيح چگونگي شكل گيري مشهورترين آهنگي كه براي اركستر تنظيم كرده است، گفت: «وقتي باب راك با من براي تنظيم «هيچ چيز ديگري مهم نيست»تماس گرفت، نسخه اي از آهنگ را از او گرفتم؛ ديدم يا بايد دقيقا از ساختارهاي آكوردها تبعيت كرد ه يا از ملودي آواز خواننده پيروي كنم يا راه سومي را بروم. يعني چيزي را بسازم كه هم ملودي متفاوتي با كل آهنگ داشته و هم با آن متناسب باشد. آن را ساختم و براي اركستر تنظيم و ضبط كردم و فرستادم. وقتي آهنگ را شنيدم ديدم اصلا صداي اركستر نمي آيد. ديگر خبري از گروه نداشتم تا آنها را در مراسم اهداي جايزه گرمي ديدم.
گروه (متاليكا) به من گفتند بيا پشت صحنه و آنجا برايم يك نسخه آهنگ به اسم«نسخه آسانسوري» را پخش كردند كه فقط گيتار و آواز و اركستر سمفونيك بود.» اين اسم «نسخه آسانسوري» از شباهت آن آهنگ با قطعه هايي كه در آن آسانسورها پخش مي شود بر مي آمد! اما كيمن اعتراض نمي كرد و تكه اي از ليريك همان آهنگ:
خيلي نزديك به هم باشيم ، فاصله مهم نيست
به حساب دل ها خيلي زياد نمي شه
به اون چيزي كه هستيم اعتماد كنيم
و هيچ چيز ديگه اي مهم نيست
So close no matter how far
Couldnt be much more from the heart
Forever trusting who we are
And nothing else matters