دوشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۴۷
حتي در دور دست ترين شهرها هم ديگر كسي احساس امنيت نمي كند
تير خلاص به روياي شهروند جهاني
001176.jpg
برگردان: حميد ذاكري 
جنگ عراق، واقعيت هاي تلخي را آشكار ساخت؛ جهان روز به روز به آينده اي تاريك نزديك تر مي شود. تجربه نازي نشان داد كه چندجانبه گرايي، دموكراسي ها را در برابر تعرضات جنگ طلبانه حفاظت مي كند. ممكن است جنگ در منشور سازمان ملل محكوم باشد ولي كشورهاي پرقدرت هر وقت مصلحت خود ديدند، دست به جنگ زدند، اگر چه معمولا به نمايندگي و غالبا در جهان سوم!
چه كسي مي انديشد كه امروز بهتر از ديروز است و آينده همچون آفتاب تابان مي درخشد؟! كارهاي بزرگ بايد توسط انسان هاي بزرگ انجام شود، آيا امروز انسان هاي بزرگ وجود دارند؟ پس از پيروزي ايالات متحده در عراق، بسياري از مردم با فضيلت آمريكا كه به انترناسيوناليسم و جامعه جهاني مي انديشيدند، روز به روز نااميدتر مي شوند.
دوست عزيز، بيا با هم كمي «غيرخوش بينانه»، يا بهتر است بگوييم «واقع گرايانه»، با قضايا برخورد كنيم و نگاهي به اوضاع و احوال ايالات متحده بياندازيم: جنگ عراق به هر صورت به پايان رسيد (به پايان رسيده يا تازه شروع شده است؟) و اكنون آمريكا در عراق مشغول انجام كارهايي براي ايجاد عاقبتي قابل قبول بر اين نبرد است؛ اما عاقبت هر چه باشد، يك چيز قطعي است و اين است آن چيز: جنگ عراق تير خلاص را به شقيقه روياي «شهروندي جهاني» كه از حدود نيم قرن پيش با تاسيس سازمان ملل متحد در اذهان پديد آمد، شليك كرد. آنچه مسلم است جنگ، به جاي نظم نوين مبتني بر امنيت جمعي، يكي از واقعيت هاي انكارناپذير جهان بعد از ۱۱ سپتامبر را روشن ساخته است و اين است آن واقعيت: قوي ترين كشور جهان تصميم دارد سيستم بين المللي را در مغز خود از اين رو به آن رو كند!
سيستم بر اين پايه استوار بود كه كشورهاي نيرومند بر اساس مصلحت ها و مقتضيات جهاني، نه بر اساس ميل و اراده خود عمل كنند و چنان بر خويش مسلط باشند كه بتوانند بر انگيزه هاي منبعث از قدرت فائق آمده و هر آنچه را كه در توانشان است انجام ندهند. آنها اين اصل را نه از آن رو كه رعايت حال ديگران را بكنند، مد نظر داشتند (هر كشوري در نهايت به فكر منافع خويش است و هرگز به دارايي هاي خودبه صورت اموال قابل بخشش به ديگران نگاه نمي كند)، بلكه اين ديدگاه از خاكستر جنگ هولناك دوم جهاني سر بر آورده بود كه منافع مترتب بر چندجانبه گرايي بر ضررهاي آن مي چربيد. تجربه نازي نشان داد كه يك جانبه گرايي مي تواند به سختي مورد تعرض كشورهاي جنگ طلب قرار گيرد و دموكراسي ها براي حفاظت در برابر چنين تعرضاتي بيش از هر چيز نياز به حمايت متقابل يكديگر و در نهايت چندجانبه گرايي، دارند.بنيانگذاران سازمان ملل متحد تمام تلاش خود را براي جمع آوردن تمام كشورها زير پرچم اين سازمان و اتصال آنان به يكديگر با طناب فولادين دكترين امنيت جمعي به كار بردند.
جهان مصيبت بار
اما اين سيستم هرگز واقعا خوب كار نكرد. ممكن است جنگ در منشور سازمان محكوم و غيرقانوني باشد (به جز در مواردي چون دفاع از ميهن يا تهديد عليه امنيت جمعي)، اما در دوران جنگ سرد، هر دو ابر قدرت اتحاد شوروي و ايالات متحده علايق خود را دنبال كردند و هر گاه ضروري دانستند وارد جنگ شدند، اگر چه معمولا به نمايندگي و غالبا درجهان سوم. همين شايد به تنهايي كافي باشد تا هر كسي را قانع كند كه مفاهيم بشردوستانه و مورد احترامي كه در اسناد سازمان ملل، مثل منشور جهاني حقوق بشر و ديگر بيانيه ها، به چشم مي خورد، چيزي بيش از يك سري مفاد اخلاقي مصرحه با ديدگاه آرزومندانه جمعي نيست. با هر معيار واقع بينانه كه نظر كنيم، جهان همان مكان مصيبت  باري است كه هميشه بوده است و همچنان كه توسط بعضي عقايد افراطي، ماركسيسم يا ليبرال سرمايه داري مورد بي توجهي قرار گرفته، توسط قانون بين المللي نيز هيچ انگاشته شده است.اما اين ديدگاه بدبينانه توسط بسياري قابل قبول نيست، مگر در تاريك ترين ادوار. هيچ يك از ما نمي خواهيم باور كنيم كه هيچ اميدي براي دنياي بهتر وجود ندارد، همچنان كه نمي خواهيم قبول كنيم كه هيچ اميدي براي خود و خانواده مان متصور نيست. آمريكايي ها نوعا آدم هاي اميدواري هستند و با پديده هاي خوش بينانه برخورد مي كنند؛ آنها همواره بر اين عقيده اند كه امروز بهتر از ديروز و اكنون بهتر از گذشته است، حتي وقتي چنين نيست. آمريكايي ها، همچون معدود مردمي در ديگر نقاط جهان، مي انديشند كه آينده همچون آفتاب تابان مي درخشد!
البته، فقط اين زيرساخت هاي روانشناختي و فرهنگي نيست كه نسل آمريكايي هاي بعد از ۱۹۴۵ را به باور جامعه بين المللي و امكان دموكراسي جهاني و عدالت فراگير وا داشته است. زماني در اروپاي غربي و آمريكاي شمالي، مردم با شكوفايي اقتصادي مواجه و تا حدي ثروتمند شدند كه پيش از آن در تاريخ سابقه نداشت؛ زماني كه مبارزات مردمي براي عدالت و حقوق زحمت كشان، حقوق زنان، حقوق شهروندي ظاهرا به نتيجه رسيد و به تدريج بسياري گمان بردند كه دوران نابرابري و هر آنچه كه پيشينيان در طول ادوار طولاني آن را نظم طبيعي آفرينش تصور مي كردند، به پايان رسيده است. در چنين زماني، طبيعي است كه آرزوي رسيدن به دنيايي كه در آن همه چيز در جاي خود قرار گرفته و عدالت بر آن حاكم باشد، جهاني كه در آن همه مظاهر نابرابري و ستم و نيز جنگ، به كلي از ميان رفته و همه چيز تحت كنترل خرد جمعي باشد، چندان دور از دسترس نمي نمود.
خبرها خوب نيست 
امروز، نه فقط به خاطر عراق، چنين انتظاراتي غيرمعقول و وابسته به جهان آينده به نظر مي رسد. يكي از دوستان سرخورده من در سازمان ملل متحد اخيرا مي گفت:«ما ميل داريم بگوييم كه سازمان ملل به عنوان تشكيلات جهاني ديگر وجود ندارد، جهان بايد آن را دوباره اختراع كند! اما همه ما مي دانيم كه انسان هايي در سطح بنيانگذاران اين سازمان امروز وجود ندارند و سياست بين المللي از وجود آنها خالي است. پس امكان دوباره سازي اين سازمان هم وجود ندارد، چرا كه كارهاي بزرگ بايد توسط آدم هاي بزرگ انجام شود.»در واقع، امروز به جز توني بلر و انگلستان هيچ كشوري به طور جدي با افكار آمريكا در راستاي دموكراتيك كردن جهان همراه نيست (!)
بله، هنوز كساني هستند كه مي خواهند اعتقاد خود را به سازمان ملل حفظ كنند، اما تعداد آنها روز به روز كم و كمتر مي شود. البته بسياري نيز اعتقاد دارند كه آمريكا مانعي در راه رسيدن جهان به بسياري ازآرمان هاي دموكراتيك است. آنچه مسلم است، دولت هاي اروپايي به طور فزاينده اي به سوي ايدئولوژي حقوق بشر مي روند.
تا آنجا كه به نظام بين المللي مربوط است، مهم ترين چشم اندازهاي شرايط كنوني چه هستند؟ يك سازمان ملل وجود دارد كه در نامربوطي غرقه است و جز نقشي كه به عنوان التيام و تسكين در رابطه با شوربختي هاي بشري بازي مي كند، هيچ فرآيند ديگري ندارد. چشم اندازي از روابط بين المللي وجود دارد كه بيشتر با جهان آماده جنگ پيش از ۱۹۱۴ اروپا شباهت دارد تا دنياي چند جانبه وابسته به مسوول تصوير شده توسط طراحان منشور سازمان ملل متحد. يك قاره كامل به نام آفريقا هست كه تا گلو در غرقاب فاجعه اقتصادي فرو رفته، غرقابي كه خود موجد آن نيست. يك اروپا هست كه تنها زبانش در خدمت حقوق بشر است، اما با تمام وجود به دنبال علايق واقعي خويش است. مثل يارانه هاي كشاورزي كه به طرز موثري آفريقاي نيمه صحرايي را به محدوديت صادرات كشاورزي و درگيري با فقر روزافزون محكوم ساخته است و پس از آن ايالات متحده است كه ظاهرا به يك امپراتوري شباهت دارد.
آيا خبرهاي خوبي هم هست؟ آگوستو پينوشه در لندن بازداشت شده، يا اسلوبودان ميلوسويچ بقيه عمر خود را در زندان سازمان ملل خواهد گذراند؟ آيا در اين احوال در جايي ديگر، بين ۲ تا ۴ ميليون آفريقايي در جنگ هاي ضداستعماري نمي ميرند؟ واقعيت اين است كه بيرون از كشورهاي توسعه يافته، تمام جهان عملا در شرايطي بدتر از چند دهه قبل به سر مي برد. هر جا پيشرفتي حاصل شده، حتي در بهترين و سالم ترين زمينه هاي اخلاق بين المللي، در قلمرو معيارها بوده، يعني قوانيني كه خيلي از كشورها سعي در ناديده گرفتن و طفره رفتن از آن را دارند و از همين رو هر چه زمان مي گذرد، مردم آگاه و با فضيلت به وجود كشتارگاهي بزرگ به نام سياره زمين بيشتر ايمان مي آورند! اينكه ناگهان همه كشورهاي جهان از خواب خود خواسته بيدار شوند و براي منافع درازمدت خود هم كه شده، به عنوان كشورهايي مسوول در روابط بين الملل، كشورهايي كه در قبال همسايگان، در قبال جهان، تعهدات و مسووليت هايي دارند، وارد عمل شوند و نقش راستين خود را در جهان سرشار از شرمساري امروز ايفا كنند، بيشتر به يك معجزه شبيه است.
نقش آمريكا در انحطاط جهان 
محققا يك اقتصاد جهاني متصل به هم و سخت پيچيده و كلاف وجود دارد كه بخش اعظم آن تحت سلطه آمريكاست و توسط نهادهاي مالي عظيمي چون بانك هاي مركزي، صندوق پول بين المللي و بانك جهاني مديريت مي شود. اما مشابه اين معنا در جامعه جهاني وجود ندارد. يعني تشكيلاتي پيچيده و مرتبط كه علايق و ارزش ها در آن به اشتراك و پيوسته باشد و كشورها با تعلق خاطر و به مفهوم واقعي كلمه از طريق اين تشكيلات به يكديگر مرتبط و ملتزم به رعايت اصول و ارزش هاي مورد توافق باشند - نه اينكه فقط عضويت آن را داشته باشند، مثل عضويت در سازمان ملل - وجود ندارد. به همين سبب، حتي بلوك هاي دوره جنگ سرد تجزيه شده اند: اكنون اعضاي گروه ۷۷ (۷۷(G-، تشكيلات بين المللي با اهميتي كه ساز و كار دنياي توسعه يافته موجد آن بوده است، به جز در اصول بسيار ريشه اي، در ساير موارد براي توافق با يكديگر مشكل دارند. جنگ عراق بسي تفاوت ها و اختلافات فرو پوشيده را آشكار ساخت. در جريان اين جنگ عمق دسته بندي ها در خانواده فراآتلانتيك (كشورهاي آن سوي اقيانوس اطلس) از يك سو و شكاف هاي ژرف بين كشورهاي اروپايي از ديگر سو به خوبي نمايان شد. از جامعه جهاني بگذريم كه ظاهرا سخن گفتن پيرامون آن نيز وقت تلف كردن است؛ چگونه مي توان يك سيستم بين المللي داشت و به آن اميدوار بود، در حالي كه آنچه عملا پس از ۱۱ سپتامبر شاهد آنيم نشان دهنده تخريب مداوم ايده واقعي تفاهم در روابط بين المللي است.
اما آنچه حايز اهميت است اينكه كشور آمريكا نقش عمده تري در اين انحطاط روزافزون داشته است. ليبرال ها تمايل دارند دولت بوش را در اين رابطه سرزنش كنند، اما در واقع، دكترين هاي سياست خارجي بوش تا حد زيادي دنباله راه كلينتون است و تفاوت چنداني بين آنها وجود ندارد. شايد دموكرات ها فراموش كرده اند كه دولت كلينتون براي اولين بار با شعار «اگر مي توانيم با متحدين و اگر مجبوريم تنها» پا به ميدان نبردي گذاشت كه بوش ادامه دهنده آن است. بله، كلينتون و همكارانش براي تحقير آشكار سازمان ملل تلاشي نكردند، اما هيچ اثري از گرايش چند جانبه و احترام به آراي ديگر كشورها و سازمان ملل در دخالت آنان براي توقف جنگ در بوسني يا حل بحران خاورميانه به چشم نمي خورد. در واقع، وقتي پطروس غالي، دبير كل وقت سازمان ملل، در قضيه بالكان به آنچه كلينتون و آدم هايش مي گفتند عمل نكرد، ايالات متحده راه او را براي دور دوم دبير كلي اين سازمان سد كرد، حال آنكه ۱۴ عضو شوراي امنيت به تداوم حضور پطروس غالي در سمت دبيركلي تمايل داشتند. آنچه مسلم است كششي عميق و غالب در مجموعه حاكميت آمريكا براي استفاده از قدرت اين كشور وجود دارد و اين جو در هر دو دولت كلينتون و بوش به يكسان ديده مي شود، جوي كه عموما از روحيه نظامي گري آمريكا نشات مي گيرد و ذهنيت يكجانبه گرايي را بر دولت و مسوولان ايالات متحده تا مغز استخوان نفوذ داده است.
با همه اينها، نمي خواهيم نظريه راديكال رايج در ميان بعضي از تئوريسين هاي سياسي، مثل نوام چامسكي در ايالات متحده و رژي دبراي در فرانسه، را به تمامي تاييد كنيم كه سقوط سيستم بين المللي را نتيجه شرارت و تبهكاري بي حد و حصر سياست خارجي آمريكا مي داند. بر اساس اين نظريه، آمريكا ريشه و اساس همه بدكاري ها و اعمال شيطاني است. به هر نحو، عمل يك جانبه  آمريكا در قضيه عراق، بيش از پيش سازمان ملل را به انفعال و تبديل شدن به صدفي توخالي سوق داد. اما اين واقعيت كه سازمان ملل متحد فقط در صورت حمايت آمريكا (بخوانيد: در صورت تاييد آمريكا) مي تواند موثر عمل كند مويد اين نكته دردناك است كه اين سيستم بين المللي چه جوهر ضعيف و توان اندكي داشته و دارد.

جهانشهر
آي تي شهر
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
طهرانشهر
|  آي تي شهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  طهرانشهر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |