گزارشي از سقط غير قانوني جنين
مرگ را به رقص درآورده اند
|
|
علي رحيمي نژاد
ني ني چشمان دخترك دو دو مي زند؛ مضطرب است و منتظر؛ منتظر پيكان سفيدرنگي كه بايد آن طرف خيابان، روبروي مغازه خواربار فروشي توقف كند و زني ميانسال و كوتاه قامت با مانتو و مقنعه سرمه اي به وي علامت بدهد تا سوار شود.
به كسي كه چيزي نگفتي؟
اين اولين سؤال زن سرمه اي پوش است و دخترك در پاسخ به چشم هاي او زل مي زند و ساكت و بي صدا مي ماند. قبلا جايي خوانده است: «زن جواني به خاطر سقط جنين غيربهداشتي جان خود را از دست داد» اما زن سرمه اي پوش كه حتي نامش را هم نمي گويد، قول داده هيچ مشكلي پيش نيايد.
- چند ماهته؟
چهره اش رنگ مي بازد، استخوان هايش از ترس يخ زده است، منجمد مي شود، خيابان، ترافيك، ساختمان هايي كه از هر سو روئيده اند، راننده پيكان، زن سرمه اي پوش و سگ عروسكي كوچكي كه جلوي ماشين، سرش تكان تكان مي خورد. تصاوير درهم در مقابل چشم هايش تيره و تار مي شود. صداهاي گنگ و نامفهوم، بوق ماشين ها و جيغ بچه اي كه هوس شكلات كرده است. روي صندلي يله مي شود...
خانم! خانم...! دكتر صدايش مي زند.
چشم هايش را باز مي كند.
- شما باردار هستيد. ۶ هفته. اما هنوز تنفس جنين محسوس نيست.
دستي شانه اش را تكان مي دهد. به خود مي آيد. هنوز سوار ماشين است. چهره زن كوتاه قد با دندان هاي نامرتب و سياه و لبهايي كه به كبودي مي زند، مقابلش ظاهر مي شود:
-گفتي چند ماهته؟
برگه سونوگرافي را از لابه لاي وسايل داخل كيفش پيدا مي كند و خودش هم نمي داند چرا دستهايش مي لرزد. كاغذ را به او مي دهد: كي مي رسيم؟
- نترس! ما كارمان همين است روزي ۳ بار سقط جنين مي كنيم. پول كه با خودت آوردي؟
۷۰۰ هزار تومان. براي تهيه اين پول مجبور شده است تمام طلاهايش را مخفيانه بفروشد. از شبنم، زهره، مريم و... پول قرض كند و....
«نمي توانم درد را تحمل كنم.» زير لب اين را مي گويد و تراول چك ها را به زن مي دهد.
- ببخشيد ولي ما هميشه پول را اول مي گيريم. كار خطرناكيه هر لحظه ممكن است دستگير شويم!
شماره تلفن زن را از يكي از دوستانش گرفته بود. او هم سقط جنين كرده۲ ؛ بار و هر بار همين ترس، همين وحشت مثل خوره در جانش افتاده و تمام بدنش را ذوب كرده بود.
يك متخصص زنان و زايمان مي گويد: «از آنجا كه سقط جنين هاي غيرقانوني غالبا غيربهداشتي انجام مي شود خطرات زيادي در پي دارد. در بسياري از موارد چون سقط به طور كامل صورت نمي گيرد، برخي از اعضاي جنين در رحم مادر مي ماند و رحم را دچار پارگي و عفونت مي كند و حتي مي تواند باعث مرگ شود.»
ماشين مقابل ساختماني چندطبقه در محله اي خلوت متوقف مي شود. در آخرين نقطه غربي شهر. آخرين نقطه...پزشكان متخصص مي گويند: «افرادي كه به طور غيرقانوني سقط جنين مي كنند معمولا مكان هاي غيربهداشتي مانند آرايشگاه، توالت پارك ها و خانه هايي در خارج از شهر را براي اين كار انتخاب مي كنند و چون اكثر آنها غيرمتخصص هستند حتي يك وسيله جراحي نيز در اختيار ندارند.
-اول من مي روم بعد تو پشت سرم بيا و حواست را خوب جمع كن. پاهاي دخترك سست مي شود. درخت هاي كنار خيابان دور سرش مي چرخند؛ انگار كه خون آشام هايي باشند كه مرگ را به رقص درآورده اند.آسانسور خراب است و او بايد تمام ۴ طبقه را از پله ها بالا برود؛ پله هايي كه هر كدام از بالا به چاهي عميق, سياه و بي انتها مي ماند.در باز مي شود. زني با موهاي طلايي، همان طور كه به سيگارش پك مي زند و دود را رو به سقف بيرون مي دهد، با اشاره به او مي فهماند روي صندلي پلاستيكي سفيدرنگ و سرد بنشيند تا نوبتش شود.
خانه ساكت است. سكوتي كه تو را ديوانه مي كند و دلت مي خواهد فرياد بكشي. تمام شيشه ها را خرد كني، سيلي محكمي به زن سرمه اي پوش و آن زن كه تندوتند سيگار مي كشد، بزني و بگريزي؛ اما نه!
- بچه را چه مي كني؟ جنيني كه در شكم داري؟ ۶ هفته است و اگر پدرت بفهمد، اگر مادرت بفهمد حتما تو را خواهند كشت. او را دوست داشتي، عاشقش بودي؛ پسري كه سوار بر اسب سفيد مهرباني آمد تا تو تصوير كريه جنين هاي در قفس هاي شيشه يي تكه يي از واقعيت هميشه مورد ترديد و بحثي است كه در جوامع وجود دارد و به دوصورت، دو نوع سو ا ل را مي توان درباره آن مطرح كرد: آ-يا زنان بر بدنشان حق دارند يا جنين ها،بر گردن پدر ومادرشان وظيفه اي را مي گذارند. اين سوال ها البته به وقتي كه ادامه بارداري،براي مادر خطرجاني داشته باشد علي از اعراب ندارند.
را به شهري دور، شهر روياها و آرزوهايت ببرد و حالا تو بر مركب مرگ نشسته اي. آن روز نتوانستي «نه» بگويي. همه مسافرت بودند و او در خانه تنها. نتوانستي پيشنهادش را رد كني و حالا او رفته است؛ كجا؟ معلوم نيست. شايد هم خودش را مخفي مي كند، از همان روز كه جواب سونوگرافي را گرفتي، ديگر تلفن جواب نداد، خوب مي داند تو نمي تواني به كسي حرفي بزني و اين بهترين سلاح او براي فرار است.
غالب كساني كه سقط جنين مي كنند: زناني هستند كه به خاطر رابطه نامشروع يا در دوران نامزدي، عقد و ازدواج موقت باردار شده اند و زنان ديگري نيز به خاطر فقر، فرزند زياد و ناقص الخلقه بودن نوزادشان تصميم به اين كار مي گيرند، غافل از اين كه با پاي خود به استقبال مرگ مي روند.
-«مريض من ناز مي كند، تو بيا» هنوز سيگارش تمام نشده، دخترجواني از اتاق بيرون مي آيد. صورتش از اشك خيس خيس است؛ انگار كودكي است كه از ترس آمپول گريه مي كند اما او اكنون و براي هميشه معصوميت خود را از دست داده و ديگر راه جبراني باقي نمانده است.وارد اتاق مي شود. بايد روي تخت سفيدرنگ كه شبيه به تخت بيمارستان است، بخوابد اما قبل از آن زن سرمه اي پوش كاغذي را به او مي دهد: بنويس در حالت خونريزي شديد به اين محل مراجعه كردم و در حالي كه هيچ چاره ديگري وجود نداشت با سقط جنين ۶هفته اي ا م موافقت كردم.دخترك عين كلمات زن را مي نويسد، امضا مي كند و اثر انگشت مي زند.به انگشت سبابه اش كه هنوز اثر جوهر از آن پاك نشده، نگاه مي كند و مي گويد: «آن روز خيلي مي ترسيدم. اصلا اميدي به زنده ماندن نداشتم. بارها مرگ را جلوي چشم هايم ديدم.»
دخترك را چند روز بعد از سقط جنين دوباره به طور اتفاقي ديدم و تمام آن ماجرا بار ديگر در ذهنم تكرار شد. ماجراهايي كه مو را به تن هر آدمي سيخ مي كند.چاره ديگري نداشتم. مجبور بودم. نيم ساعت بعد از سقط، زن سرمه اي پوش مرا با همان پيكان تا ميدان صادقيه رساند و آنجا پياده ام كرد و گفت ديگر با او تماس نگيرم و شماره تلفن و نشاني اش را به كسي ندهم.آن زن و همكارش اكنون محلي را كه براي سقط جنين غيرقانوني انتخاب كرده بودند، خالي كرده و به جاي ديگري رفته اند، در يكي از خانه هاي همين شهر و شايد همين حالا دختركي جوان در آن با مرگ دست و پنجه نرم مي كند تا نوزادش هرگز متولد نشود.
دكتر هلن احمديان - متخصص زنان و زايمان - مي گويد: «متداول ترين شيوه براي سقط جنين استفاده از آمپول پروستادين است كه دو نوع دامي و انساني دارد و نوع دامي آن بسيار خطرناك و مرگ آور است با اين وجود تا چندي پيش رايج ترين نوع داروهاي سقط جنين در بازار قاچاق دارو بود اما اكنون نوع انساني آن در ناصرخسرو يافت مي شود. البته بعضي ها هم از دستگاه كورت كه مخصوص كورتاژ و كاملا بهداشتي است استفاده مي كنند. هر چند آن هم خطرات مخصوص به خود را دارد.»
وارد خيابان ناصرخسرو مي شوم. نمي دانم بايد چه كنم و سراغ چه كسي بروم. زير گوشم زمزمه مي كند: «دارو! دارو!»
بي مقدمه و شتاب زده مي پرسم: داروي سقط جنين داري؟
نگاهي مي اندازد و خيلي عادي مي گويد: ۱۳ هزار تومان.
|