چهارشنبه ۳ دي ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۶۱
ديداري از مدرسه مروي (فخريه)
خيابان ناصرخسرو بازارچه مروي
001932.jpg
شهر تهران از روزگاران گذشته در كنار ساير ويژگي هاي خود، به شهر علم آموزي نيز شهره بوده است. شاهد اين ادعا وجود مدارس بي شمار در روزگاران گذشته اين شهر بزرگ است. يكي از اين مراكز علم آموزي مدرسه مروي (فخريه) است.
اين بنا در خيابان ناصرخسرو و بازارچه مروي قرار دارد و در حدود سال هاي ۴۰-۱۲۳۰ه.ق (دوره فتحعلي شاه قاجار) توسط والي مرو، حاج محمدحسين خان، ملقب به فخرالدوله ساخته شده است.
مدرسه مروي يكي از قديمي ترين مراكز علمي تهران و از خوش ساخت ترين آنها به شمار مي رود (هر چند تغييرات دوره هاي بعد، صورت قديمي آن را مخدوش كرده است.)
مدرسه مروي با طرح چهار ايواني و در يك طبقه ساخته شده است و داراي صحن مستطيل شكل وسيع، با حوض هشت ضلعي در ميانه و چهار محوطه باغچه كاري شده در اطراف آن است.
در اطراف اين صحن، علاوه بر چهار ايوان، حجره هاي متعددي با ايواني در جلو و صندوق خانه اي در عقب، شبستان ستونداري در ضلع جنوبي و مدرس مستطيل شكلي در جانب شمالي، كتابخانه و حياط هاي خلوت و همچنين فضاهاي ديگري قرار گرفته است. نماي روبه صحن طاق ها در قسمت پشت و نيز ايوان هاي اصلي و ايوان هاي حجره ها، تماما كاشي كاري است.
پوشش ايوان هاي اصلي مقرنس گچي و ايوان حجره ها كاربندي گچي است. سردر ورودي مدرسه، در حدود ۳۰ سال پيش، فروريخت كه بعدها با پوشش مسطح بازسازي شد. جلو ايوان جنوبي نيز با در و پنجره هاي چوبي مسدود شده و فضاي آن به عنوان مسجد كوچكي مورد استفاده قرار مي گيرد. تزيينات اين ايوان در جريان تعميرات و تغييرات، تقريبا از بين رفته و تنها اندكي از كاشي كاري قديمي در محراب آن باقي مانده است.
مدرس اصلي و ضلع شمالي بنا، در اصل پوشش گنبدي داشته كه در جريان تغييرات اخير با پوشش شيرواني و متناسب با بخش هاي ديگر مسقف شده است. در اين بازسازي بخشي از فضاهاي كناري به آن الحاق شده است.
از ويژگي هاي خاص اين مدرسه وجود تعداد زيادي نورگير يا روزنه سقفي است كه تقريبا بر روي تمامي پوشش هاي طاقي تعبيه شده است.
تعداد اين نورگيرها در شبستان ستوندار به بيست عدد مي رسد.
در ايوان شمالي بنا، كتيبه اي از كاشي و خط نستعليق كه حاكي از اتمام بنا در سال ۱۲۴۰ هجري قمري و همچنين كتيبه هايي در توصيف بنا و باني آن به تاريخ ۱۲۳۰ه.ق وجود دارد و در گوشه شمال غربي بنا نيز كتابخانه اي همزمان با بناي مدرسه ساخته شده است.
اين كتابخانه امروزه داراي حدود هزار جلد نسخه خطي است. مدرسه مروي يكي از حوزه هاي علميه فعال است كه توليت آن با آيت الله مهدوي كني است. اين بنا به شماره ۴۱۲ به ثبت تاريخي رسيده است.

ديروز - امروز
باغ فردوس، جايي در دوردست!
مطمئنا هر كدام از تهران نشين ها در طول عمرشان براي يك بار هم كه شده سري به باغ فردوس زده اند. اين محل باستاني كه هنوز هم از مكان هاي ديدني و جذاب تهران به شمار مي رود براي خودش حكايتي دارد.
اين محل مظلوم كه حالا ديگر آرام آرام دارد نامش هم از دنيا درمي رود و در اطراف خود به جز سنگ و آهن و سيمان نمي بيند، زماني آنقدر از آبادي تهران دور بوده كه جناب محمدشاه قاجار تصميم مي گيرد براي دوري از خلايق و به نيت گوشه نشيني در جايي امن برج وبارويي بسازد تا مثلا از تهران دور باشد. شايد جناب شاه هرگز به ذهنش هم نمي رسيده كه شهر تهران زماني آنقدر پيشرفته شود كه باغ دوردست او را در خود ببلعد.
باغ فردوس حدودا در يك كيلومتري جنوب غربي تجريش واقع است و هم اكنون دست اندركاران سينما، برنامه هاي متنوعي را در آنجا برگزار مي كنند.
نكته جالب ديگري كه فهميدنش براي تهراني ها لازم به نظر مي رسد اين است كه جناب محمدشاه قاجار در همين باغ سرسبز و مهم ديروز و گرفتار امروز از دنيا رفته است.
در تذكره هاي مربوط به ساليان دور به نكاتي برمي خوريم كه نشان از دوري زياد اين مكان از تهران دارد. در يكي از همين نوشته ها آمده كه محمدشاه در غربت و دور از آبادي بدرود حيات گفته است. انگار جناب شاه در كشوري ديگر مرده و باغ فردوس، لقب مكاني دور و غريب را به خود مي گيرد.
ظاهرا مكان كنوني باغ فردوس، آن زمان در جايي بلند قرار داشته و از همين جا مي شده تهران و تمام آبادي هاي آن را زير نظر داشت. بدون شك، شاه خوش ذوق و اطرافيانش علاوه بر دوري گزيدن از مردم و شهر هدف ديگري هم داشته  اند و آن هم چوب زدن زاغ سياه تمام افراد تحت حكومتشان بوده.

اولين ها
اولين عكس در شب
پس از ورود حرفه عكاسي به جميع شغل هاي عهد ناصري، برخي طهراني ها درصدد فراگيري اين فن برآمدند. يكي از ايشان عكاسي بود به نام جعفر خادم كه در دوره مظفرالدين شاه به شهرت رسيد.
پاتوق و محل عكاسي وي نزديك چهاراه حسن آباد بود. آن روزها مردم مي آمدند و به صورت فردي و دسته جمعي با ژست هاي مختلف جلو دوربين مي ايستادند و عكس مي گرفتند.
جعفر خادم مي ديد كه عكسبرداري تنها در روز و توسط نور آفتاب مقدور است. پس بنا به خلاقيتش چاره اي انديشيد و عكسبرداري در شب را آ غاز كرد. ابتكار وي بدين صورت بود: پودر منيزيم را در ظرف درازي مي ريخت و دو طرف پودر را به سر سيم لخت برق وصل مي كرد.
كساني كه براي عكسبرداري مي آمدند؛ پس از اظهار آمادگي شاهد بودند كه جعفر خادم كليد برق را زده و در نتيجه؛ منيزيم مشتعل و نور درخشان آني و لحظه اي مانند فلاش عمل مي كرد و عكس گرفته مي شد.
در آن زمان كه تنها اين عكاس قادر به عكاسي در شب بود، قيمت عكس در شب گرانتر از روز بود. چيزي حدود سه برابر.

توپ مرواريد
نشانه اي از يك شهر دور؛ طهران
001930.jpg
چه چيزها كه آدم نمي شنود؟! در طهران چه اتفاقي هايي كه نمي افتد! هنگامي كه هنوز فتحعلي شاه بر مسند قدرت تكيه زده بود، زماني كه هنوز مردم، دارالفنوني به چشم نديده بودند، در ميدان ارگ، هر روز اتفاقات عجيبي مي افتاد. يك توپ جنگي كه به تعبيري نامعلوم بازمانده لشكركشي نادرشاه افشار به هندوستان و غنيمت آن ديار بود، محلي براي وقوع اتفاقات زيادي شد. اين توپ كه در واقع به همت عباس ميرزا، نايب السلطنه و در زمان فتحعلي شاه در كارخانه توپ سازي قاجاريه به سال ۱۲۳۳ هجري قمري ساخته شده بود و بر روي آن اشعاري از «ملك الشعرا» و «فتحعلي خان صبا» حك شده بود، ناگهان به يك شيء ويژه مبدل شد. نام آن «توپ مرواريد» بود. البته امروزه كمتر طهراني پيدا مي شود كه داستان «توپ مرواريد» را شنيده باشد يا بداند. توپ مرواريد در نزد برخي مردم طهران ارج و قربي داشت و همچون شيء مقدسي ، وسيله اي شده بود براي خواستن حاجت يا طلبيدن مرادها و آمال. در شبهاي جمعه، در ميدان ارگ، همان تعداد از مردم محتاج، در اطراف اين توپ گرد آمده و با هزار آرزو و اميد و چشمهايي گريان، به اميد رفع مشكلات، ساعتها مويه مي كردند. اين توپ، وسيله اي مقدس براي عده اي از مردم بود. افرادي كه حاجتي داشتند براي برآورده شدن حاجتشان، توسط قفل و پارچه هايي به اين توپ دخيل مي بستند. مردم از پير و جوان، خرد و كلان، به هيات زائران، در اطراف توپ مرواريد مي چرخيدند و با وردها و زمزمه ها طلب مراد مي كردند. زنان نازا، دختران شوهرنكرده، جوانان آرزومند، مردان پردرد، همه و همه، بر گرد اين توپ جمع مي شدند و ساعتها به راز و نياز مي پرداختند. همگي آنها معتقد بودند كه توپ مرواريد، صاحب كرامت است و حاجتشان را روا خواهد كرد. يكي ديگر از كاركردهاي آن، بستن دخيل بود؛ اگر محكومي كه به جرمي بايد اعدام و به دار آويخته مي شد، از دست ماموران و گزمگان فرار مي كرد، براي در امان ماندن از دست قانون مقابل اين توپ آمده و در برابر آن مي نشست. اگر اين اتفاق مي افتاد، صرف نظر از نوع محكوميت شخص موردنظر، هيچ كس حق نداشت او را دستگير كرده و تحويل قانون دهد. به عبارتي اين توپ، محلي شده بود براي پناه جستن افراد خاطي و گناهكار. در زمان فتحعلي شاه، اين رسم در طهران و در ميدان ارگ شايع بود كه از «توپ مرواريد» به عنوان يك شيء مقدس و آسماني ياد مي كردند. اما در زمان اميركبير بود كه اين قائله پايان يافت. او كه از مصلحان جامعه بود، به برداشتن اين توپ از ميدان ارگ و بردن آن به محلي ديگر، اقدام كرد.
توپ مرواريد از آن روزگار تا به امروز در دانشكده افسري قرار دارد. واقعه «توپ مرواريد» يكي از آن نوادر اتفاقاتي است، كه چهره طهران روزگاران دور را بهتر مي نماياند. يك شيء دست ساخت انسان و نمادي از فرهنگ غرب، چنان بر ذهن عده اي از عوام نادان سايه انداخته بود كه همه چيز را تحت شعاع خود قرار داده بود.

مركز فرهنگي - هنري صبا؛ از ۱۳۱۵ تا ۱۳۸۲
علي الله سليمي
- اين روزها شهروندان تهراني در هنگام عبور از خيابان شهيد مظفر، حدفاصل خيابانهاي طالقاني و بزرگمهر ساختمان بزرگ و بازسازي شده اي را مي بينند كه تبديل به يك مركز فرهنگي هنري شده است.
نماي اصلي اين ساختمان هيچ شباهتي به ساختمانهاي مدرني كه اين روزها در گوشه و كنار اين ابرشهر ساخته مي شود ندارد.
ساختمان، يك بافت كاملا سنتي دارد كه به زيباترين شكل ممكن بازسازي شده است و اينك به عنوان «مركز فرهنگي- هنري صبا» وابسته به فرهنگستان هنر جمهوري اسلامي ايران فعاليت خود را آغاز كرده است.
مسوولان مركز فرهنگي - هنري صبا براي اين ساختمان قديمي و مجهز كاركردهاي چهارگانه اي را در نظر گرفته اند: طبقه فوقاني براي برپايي نمايشگاههاي هنري در نظر گرفته شد. برپايي سخنراني ها و نشست هاي تخصصي، فرهنگي و هنري در طبقه همكف اين ساختمان برگزار مي شود. طبقه زيرين هم براي برگزاري كارگاههاي هنري و ميزگردهاي تخصصي در نظر گرفته شده. همچنين در بخش شمال غربي اين مركز ساختماني الحاقي براي ارائه آخرين دستاوردها و تحقيقات هنري و فروش كتابهاي هنري داخلي و خارجي پيش بيني شده است.
اين مركز در تاريخ ۱۵ دي ماه ۱۳۸۱ پس از طي دوران بازسازي با برپايي نمايشگاه آثار نقاشي ۹ تن از اعضاي پيوسته گروه هنرهاي تجسمي فرهنگستان هنر جمهوري اسلامي ايران از جمله: حبيب الله آيت اللهي، محمود جوادي پور، جواد حميدي، مهدي حسيني، زهرا رهنورد، جلال شباهنگي، حبيب الله صادقي، مصطفي گودرزي، مرتضي مميز و ميرحسين موسوي افتتاح شده است و از آن تاريخ فعاليت هاي مستمر فرهنگي و هنري خود را به شهروندان تهراني ارائه مي دهد.
موقعيت ساختمان 
اين ساختمان در دو طبقه همكف و فوقاني و يك طبقه تحتاني شامل اتاق آئينه، حوضخانه با كاشي كاري هاي بي نظير، گچ بري هاي مقرنس شكل در حاشيه سقف اتاق، سنگ هاي مرمر نفيس در كف و ديوارها، پنجره هاي رفيع با گره چيني و شيشه هاي رنگي همراه با نقوش اصيل مي باشد.
با توجه به محوطه بيروني و دروني ساختمان و وسعت بنا و حواشي آن يعني دو ساختمان مجزا و جنبي در شمال غرب و جنوب غرب، اين محل بهترين مكان براي تخصيص به يك مركز فرهنگي- هنري بوده است. خصوصا اينكه به لحاظ قرارگيري در جغرافياي شهري، در مكاني بسيار مناسب به لحاظ نزديكي به مراكز دانشگاههاي معتبر هنري واقع شده است.
تاريخچه ساختمان 
با مراجعه به اداره ثبت اسناد و املاك شمال غرب تهران ، پرونده ثبتي اين ساختمان با مشخصات زير ارائه گرديد:
- در تاريخ ۱۳/۱۱/۱۳۱۵ اولين سند رسمي به نام آقاي محمدميرزا دولتشاهي ثبت شده است كه پس از فوت ايشان به نام همسرشان خانم آذر دولتشاهي ثبت شده است.
-در تاريخ ۹/۸/۱۳۱۷ خانم آذر دولتشاهي، بخشي از سند را به نام خانم زهره رئيسي وثوق فرزند ظهيرالملك واگذار مي كند و بخش ديگر را در همين تاريخ به نام خانم فيروزه طباطبايي ديبا فرزند ناصر السلطنه طباطبايي ديبا منتقل مي كند.
-در تاريخ ۱۷/۱۰/۱۳۲۰ سند اين ملك به مدت ۶ سال در رهن بانك ايران - بنا به درخواست وام خانم زهره رئيسي وثوق- ، گرو مي ماند.
-در تاريخ ۲۷/۶/۱۳۲۴ آقاي آنتوان ايسه فرزند ژرژ سهم خانم زهره رئيسي وثوق را خريداري مي كند.
-در تاريخ ۱۱/۵/۱۳۲۸ بانك كشاورزي و پيشه هنر ايران به مدت دو سال به درخواست وام آقاي ناصر طباطبايي ديبا، سند مربوطه را در رهن باقي مي گذارد.
-در تاريخ ۲۸/۱۲/۱۳۳۰ بنا بر استعلام بيمه ايران از ثبت بانك، آقاي ناصر طباطبايي ديبا به عنوان مالك بخشي از سند معرفي مي شود.
-در تاريخ ۱/۵/۱۳۳۷ آقاي آنتوان ايسه سهم خود را به آقاي عباس اسكندري واگذار مي كند.
-در تاريخ ۲۳/۴/۱۳۴۱ بانك ايران و غرب به دليل بدهي مالكين درخواست بازداشت سند را مي كند.
-در تاريخ ۲۲/۱/۱۳۴۲ آقاي آنتوان ايسه با در دست داشتن كل سند مالكيت (شش دانگ) آن را به مبلغ ۲۲۱۵۰۰۰۰ ريال همراه كليه لوازم داخلي آن (شامل كمدها و لوسترها و...) به آقاي عباس اسكندري منتقل مي نمايد.
-در تاريخ ۶/۱۰/۱۳۷۴ شعبه دوم دادگاه انقلاب بنا به حكم ۶۴۵۲ مورخ ۶/۱۰/۱۳۷۳ و بنا به شكايت بنياد مستضعفان و جانبازان، سند را از اختيار وراث آقاي عباس اسكندري خارج مي كند.
نهايتا اين ساختمان بعد از طي چنين سرگذشتي، اينك به مكاني فرهنگي و هنري براي استفاده عموم شهروندان تهراني تبديل شده است و در تمام ايام سال پذيراي شهروندان فرهنگ دوست تهراني و ايراني است.

تفريحي كه در مغازه ها را كركره اي كرد
از تفريحات جوانان دهه ۳۰ شمسي مي توان به كافه ها، ترياهاي روشنفكري و... اشاره كرد. يكي از اين تفريحات براي جوانان سالمي كه نه اهل كافه بودند و نه محافل روشنفكري، گونه اي ورزش بود. طهران كه در آن زمان هنوز با كوچه و خيابان سنگ فرش و گاري و درشكه در چشم انداز قرار داشت داراي محلات به هم پيوسته اي بود كه بيشتر توسط كوچه ها يا ميدان گاهي خالي وخاكي، خيابان ها و محله ها را به يكديگر وصل مي كرد.
سمت چپ چهارراه خاني آباد فعلي، فضايي خاكي و بزرگ بود و در امتدادش خياباني بلند به عرض شش متر. جمعه ها عصر جوانان محل در اين خيابان گردهم مي آمدند و به بازي و مسابقه تيروكمان مشغول مي شدند.تهيه اين كمان ها و مسابقه با آن حكايتي جالب دارد: معمولا پس از يافتن چوبي مناسب به شكل كمان، از دباغ خانه مقداري «زه» ساخته شده از روده گوسفند تهيه مي كردند. قيمت معمول آن ده شاهي بود كه تهيه آن براي جوانان آن روز خيلي هم آسان نبود. تيرهايي از چوب تهيه مي كردند و نوك آن را به شكل پيكان با فلز پوشش مي دادند.جمعه ها عصر، كمان دارها با چند پيكان براي مسابقه مي آمدند و هدف، درهاي چوبي مغازه هاي آن طرف ميدان گاهي خالي خاني آباد بود. به ترتيب مي ايستادند و تيراندازي شروع مي شد.
شنبه ها صبح، كسبه محل كه از قبل خود را با اين وضعيت سازگار كرده بودند، پس از باز كردن مغازه ها و آب و جارو و مراسم دود كردن اسپند، در زخمي و تيرخورده را ترميم مي كردند. آخر هفته باز اين وضعيت ادامه داشت تا درهاي كركره اي وارد طهران شد و مغازه ها در خيابان هاي بالاتر كه به خاطر امنيت از آنها استفاده مي كردند، الگويي شدند براي دكان هاي خاني آباد و ايشان به خاطر تعطيل كردن مسابقات تيروكمان محله، درها را تعويض كردند و برخي هنوز همان كركره هاي سالهاي دور را هر صبح بالا مي دهند و به كسب وكار مي پردازند.

لوطي اكبر، امين محله پامنار
يكي از لوطي هايي كه نامش هنوز هم گاه گاهي از زبان مردم گرفتار امروز تهران شنيده مي شود شخصي است به نام «لوطي اكبر خان پامناري» همانگونه كه از نام اين لوطي پيدا است اهل حوالي پامنار تهران قديم بوده. مي گويند كه لوطي اكبر علاوه بر زورمندي و سخاوت در امانت داري هم زبانزد خاص و عام بوده وهمواره سعادت و خوشبختي ديگران را طلب مي كرده. ارادت قلبي او به ائمه اطهار بخصوص مولا علي(ع) و تاثير جوانمردي هايش باعث كمك كردن لوطي اكبر به فقرا و نيازمندان مي شود تا جايي كه وقتي چشم از جهان فرو مي بندد اهل پامنار يكپارچه اين جمله را زبان به زبان به همديگر مي گفته اند كه «پناه بي پناهان مرد!» نقل است كه اهل پامنار هر وقت قصد رفتن به سفري طولاني را داشته اند لوطي اكبر را امين ترين فرد دانسته و زندگي و خانمان خود را به او مي سپرده اند.مي گوينديكي از كارهاي لوطي اكبر كمك كردن به جوانان در امر ازدواج بوده، او هرگاه متوجه مي شده كه جواني قصد ازدواج دارد ولي دستش خالي است فورا مساله را به گوش ريش سفيد محل مي رساند و با خرج كردن از اعتبار خود مراتب سرگرفتن يك عروسي را فراهم مي آورده.

طهرانشخص
پينه دوزهاي سالهاي دور
001928.jpg
پينه دوزها در عهد قاجار، هم به صورت دوره گرد و هم دكان دار كار مي كردند و كارشان دوخت ودوز شكافتگي ها و پارگي هاي كفش، پاشنه انداختن، قالب زدن و كف انداختن ، تعويض بند و سگك و وصله كردن كفش هاي پاره بود و هم بدين سبب پاره دوز هم ناميده مي شدند. در برخي متون از آنان به عنوان رقعه دوز نيز ياد شده است.
درفش، سوزن، چكش، سندان كوچك، گزن، پياله اي سريش، گيوه هاي كهنه، تكه هاي چرم و تيماج و نخ و موم از ابزار و وسايل و مصالح پينه دوز بود.
نقاشي اين ستون مربوط است به تصوير يكي از اين پينه دوزها به نام استاد رضاي پينه دوز.

طهرانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
در شهر
درمانگاه
فرهنگ
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  درمانگاه  |  طهرانشهر  |  فرهنگ  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |