آرزوهاي بر باد رفته يك شهر
يك قصه كوتاه، واي از اين تقدير
|
|
اكبر هاشمي
نمي توان گفت امروز سومين روز زلزله تلخ شهر بم است. چه اينجا زمان مفهومي ندارد و مردم همچنان در ميان تلي از آوار مشغول يافتن اجساد عزيزان خود هستند. اينجا زمان معنا ندارد. همه چيز از حركت باز ايستاده، زندگي و زمان. اين را عقربه هاي ساعت مسجدي مي گويد كه تنها دو ديوار از آن باقي مانده است. بر روي يك ديوار تمثال امير مومنان علي(ع) و در سمت چپ ساعتي كه عقربه ها، روي ساعت ۴۵/۷ دقيقه از حركت بازمانده اند و اين طرف تر روي ديوار كلامي از مولاعلي(ع) در مورد هوس راني «اي مردم من از دو چيز بر شما بسيار بيمناكم، يكي هوسراني، ديگري آرزوهاي بسيار.» اما ديگر در اين شهر آرزويي نمانده و همه آرزوها بر باد رفته است.
سكينه خانم دارد دق مي كند، وقتي تلفن ماهواره اي خبرنگاران واحد مركزي خبر را مي بيند، گمان مي برد از نيروهاي امدادي هستيم، جلو مي آيد:
«تو رو خدا بياييد اينجا را نگاه كنيد»، سكينه خانم كه زني ميانسال است مي گويد اينجا نزديك به ۱۰ تا جوان زنده به گور شده اند.
- از او مي پرسيم فرزندانش هستند.
نه، آن شب اينجا حنابندان بود.
ساعتي بعد نيروهاي امداد، جوان ها را يكي يكي از زير آوار بيرون آوردند. ۱۰ جوان رعنا را كنار هم داخل پتو پيچيدند. سكينه خانم مي گريد و به دستي كه از پتو بيرون افتاده نگاه مي كند، حالا بلندتر. هنوز مي توان رنگ حنا را روي دست جوان ديد.
بي اختيار به ياد رويا مي افتم. اولين شب وقتي به فرودگاه كرمان رسيديم. بلافاصله كه چرخ ها با زمين تماس پيدا كرد، همه مسافران به سمت درهاي خروجي هواپيما هجوم آوردند. اما هنوز از پلكان هواپيما خبري نبود همه بي قرار بودند، مخصوصا خانواده ها، موبايل ها يكي پس از ديگري به صدا درآمد. دختري كه پشت سرمان نشسته به موبايلش جواب مي دهد، به لهجه زيباي كرماني.
- ما الان فرودگاهيم.
آن طرف خط چيزي مي گويند.
- با بچه ها آمدم.
باز هم چيزي مي گويند.
«گريه، گريه»، دست هايش مي لرزند: «نه، بچه ها هستند فقط تو رو خدا دعا كنيد، دعا كنيد.» «گريه، گريه، گريه»
يك قصه كوتاه، اي واي از اين تقدير. زن ها در سرماي كشنده شب كوير در زير پتو و بر روي پياده روها نشسته و در حالي كه جنازه هاي عزيزانشان را در گوشه اي كنار هم قرار داده اند، مرثيه سرايي مي كنند. اينجا ديالوگ ها با نوعي ريتم و همراه با گريه ادا مي شوند، زني به زن ديگر نگاه مي كند و آهنگين و با گريه مي گويد:
- قد بالابلندشو ديده بودي؟
ديده بودم.
- عجب گلي بود.
- عجب گلي بود.
وقتي نگاهت مي كنند خواسته يا ناخواسته تو نيز سرت را به نشانه افسوس و درد تكان مي دهي و گاهي نيز پدري را كه تنها از فرزندش يك شيشه شير باقي مانده يا يك عروسك پاندا سفيد و سياه، باز هم خواسته يا ناخواسته، در آغوش مي كشي و با او گريه مي كني و دلداري اش مي دهي.
نيروهاي امداد در گوشه و كنار شهر بم، در حال تجسس اند، سگ هاي ايتاليايي كار پيدا كردن محل جنازه ها را راحت تر مي كنند. ابتدا گفته مي شد اين سگ ها فقط قادرند انسان هاي زنده را رديابي كنند اما مربيان سگ ها مي گويند فرقي نمي كند هم زنده ها و هم مرده ها را پيدا مي كنند.
ماشين هاي امدادرساني كشور تركيه به دليل رنگ پرتقالي و قرمز كاملا از ديگر نيروها متمايزند اما علي رغم پيش رفته بودن امكانات شان، تعداد آنها به نسبت جمعيت زير آوار كم است.
يكي از بزرگترين مشكلات، دفن اجسادي است كه به صورت جمعي به خاك سپرده مي شوند. بي آنكه نام و نشاني از آنها در جايي ثبت شود.
بر خلاف شب اول، در شب دوم به دليل حضور پررنگ تر نيروهاي امدادي و نظامي، كمتر صداي شغال ها به گوش مي رسد. تنها احشامي مثل گاو و گوسفند و البته بيشتر، گاوها در سطح شهر رها هستند. خودروها دائما در حال حركتند و هر لحظه چندين خودرو از كارناوال خودروها وارد شهرستان بم مي شوند. خودروهاي نظامي در شهر نيز با حمل يك تيربار بزرگ در حال گشت زني هستند. ضمنا ساكنان يك روستا همگي كشته شده اند و روستاهاي بسيار ديگري نيز نابود شده اند. همچنين شايعه سيل كه از شب اول وجود داشت، قوت گرفته است.
تا يكشنبه شب بيشتر خبرنگاران به تهران بازگشته بودند و آنها كه مانده اند از فرط خستگي بي هوش شده اند و برخي نيز علي رغم خستگي و بي خوابي و سرماي كشنده، از هجوم خاطره هاي تلخ روزهاي گذشته در امان نبوده و چند روز متوالي بيدار بودند.
|
|
هذيان هاي جاده نفرين شده
|
|
مرگ و مير در جاده كرمان - بم به بالاترين حد خود در چند دهه اخير رسيده. ساعتي نيست كه مرده اي روي دست جاده نماند
شهرام فرهنگي
جاده بوي خاطره مي دهد. ميان سياهي مسير و آسمان آن خط هاي سفيد و باريك مظهر اميد و انتظارند. جاده كرمان - بم هنوز هم بوي خاطره مي دهد. اين خاطره اما تا ابد در ذهنمان مي ماند. انتهاي اين جاده به مرگ مي رسد. نشاني از اميد نيست.
زلزله وحشتناك است. يكباره جنازه ها دورتان حلقه مي زنند. در شهري كه بوي تعفن مي دهد، خروار، خروار از زير آوار جسد درو مي كنند و صداي شيون زنان و بچه ها پاياني ندارد، مرگ هاي هميشگي چه اهميتي دارند؟ لعنت بر اين جاده و خط هاي سفيدش كه روزگاري بوي نخلستان مي دادند. حالا كه بم دهان باز كرده و انسان بلعيده، جاده هم وسوسه شده. قرباني مي گيرد و كسي خم به ابرو نمي آورد.
پس لرزه هاي زلزله فقط آن تكان هايي نيست كه گاهي مردم شهر را ياد آن شب نحس مي اندازند، پس لرزه اصلي فاجعه هايي است كه پشت سر عجوزه مرگ - زلزله - حركت مي كنند و انسان ها را با خود مي برند.
مردم بومي كرمان و بم از جاده مي ترسند. بوي خون به مشام اين مار سياه رسيده كه ميان كوير خوابيده. حالا كه بم چشم هايمان را كور كرد، جاده چه آسان جان مي گيرد.
... راه گريزي نبود. بايد بارها و بارها اين مسير شوم را مي رفتيم و مي آمديم. وسط سرماي كوير با آن ستاره هاي فريبنده اش و زير آفتاب داغ ظهر با آن درخشش بي فايده اش. همه مي دانستند كه جاده امن نيست. چه آنكه مي خواست برود وچه آنكه بايد اجازه رفتن مي داد. اين بود كه فرمانداري كرمان با اكراه مجوز حضور در بم را براي مشتاقان صادر مي كرد.
زلزله شهر را مسخ كرده. چه انتظار بيهوده ايست اينك از يك داغ ديده بخواهيم پايش را كمتر روي پدال گاز فشار دهد. در بم كسي به انتظار عزيزش نيست اما گاهي جسدها هم نياز به همدم دارند. بايد عجله كرد. جاده كش آمده. مسير ۳ ساعته از كرمان تا بم چه كند مي گذرد. براي كساني كه عزيزانشان را از دست داده اند زندگي چه مفهوم پوچي دارد. جاده بي رحم است و با هوش. سهل انگاري را بو مي كشد و هرگز آن را نمي بخشد. مرگ و مير در جاده كرمان - بم به بالاترين حد خود در چند دهه اخير رسيده. ساعتي نيست كه مرده اي روي دست جاده نماند. با سرعت و خواب آلوده مي روند تا به مرگ برسند. مرگ روي جاده؟ در اين شهر ماتم زده اين حادثه عادي (!) چه اهميتي دارد؟
... شب بود. اولين شبي كه مي رفتيم تا به بم برسيم. جاده اي كه هميشه شب ها خلوت بود حالا پرنور شده بود. از يك طرف مي رفتند كه به اجساد و آوار برسند و از سوي ديگر مي آمدند كه با دست پر برگردند. وقتي همه به زود رسيدن فكر مي كنند فاجعه از راه مي رسد.
كاميوني كنار جاده چپ كرده بود. در تاريكي كوير و آن سرعت بالا كه نمي شد تشخيص داد كسي داخل آن كاميون واژگون هواي دنيا را تنفس مي كند يا نه. چه غم انگيز بود اينكه كسي براي راننده شايد نيمه جان كاميون دلسوزي نمي كرد. آخرين نفس هاي او مقابل زندگي به پايان رسيده خانواده هاي بمي چه كم اهميت بودند!
چند كيلومتر جلوتر- چه اهميتي دارد چقدر جلوتر - يك دوو وضعيتي مشابه داشت. تكرار همان داستان غم انگيزي كه خوانديد.
آفتاب آمد و شب دست سياهش را از روي آسمان برداشت، وقتي كه يك روز و نيم از عمر شوم زلزله بم گذشت ما دوباره در جاده بوديم. اين بار حال كساني را درك كرديم كه براي خروج از بم عجله داشتند. آنطرف خيلي ها نقش يك شب پيش ما را بر عهده گرفته بودند.
در اين فضا سبقت يعني يك قدم حركت به سمت مرگ. راننده هاي شتاب زده جسورانه از خط خارج مي شوند، وقتي اين اتفاق به شكل توام در هر دو طرف جاده رخ مي دهد فاجعه اي در راه است. معمولا مماس با هم به مسير اصلي باز مي گردند اما اين واژه لعنتي «معمول» زاده اشك است. اتفاق ديگري هم ممكن است. برخوردي هولناك و مرگي ديگر روي جاده بم.
هر چه ابعاد حادثه بم گسترده تر مي شود، جاده هم حريص تر مي شود. صبح بازگشت از بم پرايدي را ديديم كه مچاله شده بود. روي صندلي عقب آن دو جنازه به وضوح ديده مي شدند. فريادرسي نبود. براي مردم ديدن جنازه عادت شده، تصادف كه ساخته خودمان است، فعلا زلزله مغز و قلبمان را منجمد كرده است.
باز هم كمي جلوتر و بار ديگر حادثه اي ديگر. اين بار اتوبوس براي رد نشدن از روي اتومبيلي كه از روبرو مي آمد به جاده خاكي مي رفت. ارتفاع جاده تا سطح خاكي كوير اجسادي تازه به مسير تقديم كرد. وقتي كه گرد و خاك خوابيد اتوبوسي را ديديم كه مسافران وحشت زده اش عاجزانه تقاضاي كمك مي كردند.
... و هنوز هم زلزله مهم تر از خودنمايي گاه و بي گاه جاده است. اولين پس لرزه از راه رسيد. مرگ روي جاده ديگر براي اين مردم مهم نيست. چشم آنها به ديدن جسد عادت كرده. همه مسخ شده اند. چشم ها كور و گوش ها كر. مرگ يعني آوار، يعني زنده به گور. تصادف كه فاجعه نيست. وقتي كه بم دهان گشود وانسان بلعيد، جاده هم بي قرار است. اين جاده بوي خون مي دهد. ديگر خاطره اي نيست و اگر هست كه طعم تهوع آوري دارد!
|
|
ازقلب فاجعه
تنها هجوم
علي رغم آنكه گفته مي شد در شهر امنيت وجود ندارد، ساختمان بانك ها بدون داشتن نگهبان از هر گونه تعرضي مصون مانده بود. تنها در ساعت ۴۵/۹ دقيقه تعدادي ازمردم به انباري از روغن هجوم بردند. كه تنها به دليل نياز مردم به مواد خوراكي بود.
تخليه سردخانه ها
به علت تعداد بسيار زياد كشته ها سردخانه هاي شهر كرمان اقدام به تخليه مركبات و حتي گوشت ها كردند تا جنازه ها از بيمارستان ها به اين سردخانه ها منتقل شود. باتوجه به عمق فاجعه و كم بود امكانات از جمله « لودر» براي بيرون آوردن جنازه ها، پيش بيني مي شود با متعفن شدن جنازه ها، مشكلات بيماري در شهر بوجود بيايد.
شهامت دخترانه
حضور دختران و پسران جوان در قالب امدادگران جالب توجه بود، مخصوصا شهامت آنان در بيرون آوردن اجساد و گريه آنان با گريه خانواده داغداران.
اكثر ماشين هايي كه به سمت كرمان يا ديگر شهرهاي اطراف حركت مي كردند،حامل مجروحين و ياجنازه بودند. دربيشتر صندوق عقب ماشين ها چندين جنازه جاي داده شده بود . بخصوص از زماني كه مردم متوجه شدند كشته شدگان در گورهاي دسته جمعي دفن مي شوند. در روز اول ،حمل جنازه نياز به مجوز داشت اما بعداً خودروهاي سواري كار انتقال جنازه را صورت دادند. گفتني است در شب اول دو محموله بزرگ ترياك توسط مامورين كشف شد كه در بين جنازه هاي جان باختگان جاسازي شده بود.
همچنين جاده كرمان - بم كه به دليل ناامن بودن و گروگان گيري توريست ها- كه آخرين آن چندي پيش صورت گرفته بود-، در اين چند روز به روي خودروهاي سواري باز است.
مرثيه سرايي
روبروي هم نشسته اند و مرثيه سرايي مي كنند. « ديدي پسرم چه قدو بالايي داشت» و ديگري مي گويد: ديدم.
زني كنار خيابان نشسته و شيون مي كند. ما هيچي نمي خواهيم غذا نمي خواهيم ، آب نمي خواهيم فقط عزيزانمان را بيرون بياوريد....
نخلستان، قبرستان
مرده ها كه راحت شدند ، بيچاره زنده ها كه نمردند!
بايد از گورهاي دسته جمعي گريخت. لحظه درنگ يعني تا ابد بي خبري از قبر عزيزان. قبرستان جوابگوي آن همه جسد نيست. اين است كه مرده ها در نخلستان به خواب مي روند. زير خاكي كه روزي آب پاي درختانش مي ريختند.
مرده به جاي ميوه
بوي مرگ مي آيد. بوي تعفن. جنازه ها راهي به سردخانه ندارند. در اين قبرستان چه كسي هوس ميوه مي كند. بايد فكري كرد. سردخانه اي اگر باقي مانده باشد تبديل به آسايشگاه مردگان مي شود. ميوه ها كنار خيابان باشند بهتر است.
تنها جسد مي خواهند
ديگر كسي دنبال انسان زنده نيست. همه از اين آوار جسد مي خواهند. مردم واقع بين شده اند. آنها مي دانند كه بعد از چند روز زير خشت هاي سنگين و خاك، آدم زنده باقي نمي ماند. همه از آوار تنها جسد مي خواهند . تنها همين.
دختر همسايه
صلوات يعني مرده اي تازه از شكم خاك متولد مي شود. پرسه از اين ويرانه به آن ويرانه عذابي است اما بايد رفت، چاره اي نيست. دو گروه همزمان مشغول بيرون كشيدن دو جنازه از زير آوار بودند. دو همسايه.
گروه اول جسد مردي را تا نيمه از خاك بيرون كشيده بودند كه نگاهمان به خانه همسايه افتاد هيكلي سر تا پا سياه از خاك بيرون آمد. تصور كرديم يكي از مردان بم است اما موهايش كه تا كمر امتداد داشتند حقيقتي ديگر را فرياد مي زدند. دختر همسايه سر تا پا كبود بود. بدنش له شده بود و يك چشم اش از جا بيرون آمده بود. صداي صلوات آمد.
تسبيح
پدر كه مثل پسربچه ها گريه مي كرد جلو آمد. آقا عكس خانواده مرا هم بگيريد. اين مادرم است اين هم پدرم، اين برادرم، اين يكي برادر بزرگترم و اين خواهرم، پتو كنار رفت و چهره خواهر را ديديم. تسبيح در دست اش حبس شده بود.
|
|
ترافيك شيرين
شنبه ششم آذر ساعت ۶ عصر ترافيك عجيب تقاطع ميرداماد - شريعتي همه را متعجب و تا حدودي عصباني كرده است، مردم مجبورند مسافت زيادي را در خيابان شريعتي به سمت جنوب پياده روي كنند، بارش برف شروع شده و هوا لحظه به لحظه سردتر مي شود.
كمي جلوتر نرسيده به حسينيه ارشاد وانت ها دوبله پارك كرده اند و كمك هاي مردمي را بار مي زنند. راننده ها كه با اين صحنه مواجه مي شوند ترافيك شديد حاصل از آن را فراموش مي كنند و به اين صحنه خيره مي شوند. كمي پايين تر روبه روي حسينيه ارشاد كاميون ها به نوبت پارك مي كنند و مردم با عجله هداياي خود را بار مي زنند. بعضي از رهگذران با شوق به بچه هاي هلال احمر كمك مي كنند و پتوها، چراغ ها، بطري ها و كنسروها را بار كاميون ها مي كنند. اين، از معدود ترافيك هاي شيرين بود.
|
|
سفر گران به بم
رفتار در حادثه هميشه دو بعد دارد؛ رفتار انسان دوستانه همراه با حس كمك رساني براي بهبود اوضاع و رفتار سودجويانه از خلا امكانات لازم پس از حادثه يا نبود مراقبت هاي انتظامي.
هر چند پس از پيچيدن خبر زلزله مردم از شب اول به اهداي خون و وسايل مورد نياز پرداختند و از اين راه با بازماندگان بم همدردي كردند، اما گروهي هم از فرصت استفاده كرده و نبود اتومبيل كرايه براي رفتن به بم را غنيمت شمردند و متقاضيان سفر از كرمان به بم را با تقاضاي كرايه هاي سرسام آور شوكه كردند.
در حالي كه خبرنگاران و عده اي از مردم با عجله سعي دارند خود را به بم برسانند، رانند ه هاي كرايه براي مسافت بم كرايه هايي بين ۴۰ تا ۵۰هزار تومان مطالبه مي كنند.
|
|
كمك كنيد
اگر توي ماشين هستيد، راديو پيام را روشن كنيد. بخش هاي مختلف خبري اين شبكه راديويي علاوه بر اين كه شما را درجريان آخرين خبرهاي مناطق آسيب ديده از زلزله مي گذارند يك خاصيت مهم ديگر هم دارند. اعلام مراكزي كه پذيراي هدايا و كمك هاي مردم شهر به بازماند ه هاي حادثه بم هستند، مراكز آماده براي خون گرفتن و رساندن بسته هاي خون به بيمارستان ها و برنامه هاي فرهنگي هنري بر پا شده در شهر كه قرار است درآمدهايشان را به ماجراي زلزله اختصاص بدهند.
يك نكته ديگر هم مسير عبور آمبولانس هايي است كه چند روز است مجروحين و مصدومين حادثه را از فرودگاه مهرآباد به بيمارستان هاي مختلف تهران منتقل مي كنند. اين مسير به خصوص خيابان آزادي بايد خلوت نگه داشته شود. لطفا باماموران نيروي انتظامي و راهنمايي رانندگي كه به همين دليل در شهر حضور فعال دارند همكاري كنيد.
|
|
مشكل ارتباط
در روزهايي كه ارتباط تلفني دو طرفه با بم هنوز با مشكل روبروست، استفاده از تلفن همراه، كماكان ممكن ترين راه برقراري تماس با بم، به نظر مي رسد. آن هم با ارسالSMS .
روز يكشنبه علي اكبر صنعتي- مديرعامل شركت مخابرات- گفت كه اين شركت تا به حال به وسيله دو آنتنTS ، ارتباط با بم را ممكن كرده است اما چون حجم تماس زياد است شماره گيري مشكل شده است.
يك مركز ۲۵۶ شماره اي موقت كه بعضي از شماره هاي آن به گروه هاي امدادي اختصاص دارد به اين گروه ها امكان ارتباط بيشتري داده و همچنين دستگاه اينمارست ارسال شده به منطقه، امكان ارتباط گروه هاي امدادي در مناطق روستايي رابيشتر مي كند.
البته خبرنگاران، در روزهاي گذشته براي تماس به شدت دچار زحمت شدند وجمله تمام خطوط به سمت مشترك مورد نظر اشغال مي باشد اعصاب همه را خرد كرد.
|