چهارشنبه ۱۷ دي ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۷۵
خاطره يك هم ولايتي جوان
كاش دنبالش رفته بودم
001038.jpg
فريدون صديقي 
هم ولايتي گفت: آهاي مردم، تختي! تختي!
هواي باران، هواي رطوبت بود. بوي كهنه و غريب ولايتي ها در بعدازظهر جمعه اي كه شهامتش را گم كرده بود و اصلا نمي خواست خود را به فردا برساند پياده رو را پر كرده بود.
شهرستاني ها سرگشته و گم گشته دنبال گمشدگاني بودند كه زير نور نئون ها خود را به روشني آفتاب رسانده بودند اما چهره ها چه رنگ پريده بود و گام ها چه حسرت بار. سايه فرار پيش از خودشان مي دويد.
تهران سال ۴۴ در پاييز و در صف طولاني و درهم مشتاقان سينما در خيابان ولي عصر، تهران بدحال و بدرنگي بود. تهران بي خاصيتي بود كه ولايتي ها ي آن در جمع ادا اطواري هاي شيك و پيك و زلف بر بادها مي خواستند خود را گم كنند.
در ولايت در هواي سربي و دود هميشگي چه كار مي شد كرد؟ بي شرف ها حتي براي سايه آدمها هم پرونده سازي مي كردند. طول قدمهايت را قد مي كردند. عمق نگاهت را هم مي خواندند و اين بود دليل سكوت در آن پريشاني و دربدري. دسته گلي بود ميان حنجره هاي زخمي... .  اين بود كه جوانان ولايتي اگر مي شد- و سعي مي كردند كه بشود -خود را گاه وبيگاه ازهواي سربي، از بوي دود و از تعقيب كوچه به كوچه بيرون بكشند. سفري به تهران، حتي شش ماه و يك سال يكبار، نفس تازه اي بود براي گمگشتگي در ميان رنگها و بي رنگهاي تكرار تهران.
در تهران مي دويدي كه به جايي برسي، به سفينه زمينه نارنجي تاكسي كه آن وقتها پيدا كردنش، يعني خالي پيدا كردنش توفيقي بود. تهران و لاله زار، يا تهران، خيابان پهلوي سابق و سينما، اگر مي شد تئاتر و بعد جلو دانشگاه و خريد چند كتاب اديبانه.
در تهران پدرمرده، دنبال چه چيز مي شد گشت؟ چه چيزي مي توانست سر پرشوري را به درد آورد؟
براي ولايتي جوان در آخرين جمعه پاييز سال ۴۴، در خيابان ولي عصر، بالاخره اتفاقي افتاد، چيزي خود را نشان داد تا هواي دم كرده و خفه گل دهد. از دور آمد. نمي دانم چطور آمد، چطور پيدايش شد. هم ولايتيم مي گفت: پايين تر، از تاكسي پياده شد. از دور آمد، از دور مي آمد. شانه پهن و كمر باريكش همراهش بود. موهاي كوتاهش هم و لبخند مليحي به پنهاي تمام صورتش.
آهاي، آهاي، مردم، تختي! تختي!
هم ولايتي تاب نياورد كه شوقش را در دل نگهدارد.
تختي! تختي!
صدايش چون كبريتي در هواي باروتي جرقه زد، گرومپ، آتش فشاني از شوق، تن ها را گرفت. مي آمد و جانانه مي آمد و سوي ما مي آمد. جمعيت كوچه را گرفت. جمعيت، تمام نگاه بود. جهان پهلوان لبخند مليحش را در گوشه لبش كاشته بود. هم ولايتي نتوانست طاقت بياورد.
آقاي تختي سلام!
گفت: سلام 
جهان پهلوان از ميان كوچه، نگاه هاي مشتاق و تن هاي تبدار گذشت، در سينما را باز كرد و رفت تو. صف خريداران بليت به هم ريخت ولايتي ها تمام پهناي صورتشان را چسبانده بودند به شيشه.
جهان پهلوان يكبار برگشت و ديد نگاهها دارد گرمش مي كند. اما حجب وحيا رهايش نكرد. از كسي كه در حال حرف زدن بود جدا شد در سينما را باز كرد، صف، دوباره خود را بازيافت، جمعيت كوچه را گرفت. جهان پهلوان قدم زنان سرازيري خيابان پهلوي سابق را به سوي وليعهد سابق پيش گرفت و در هواي باروتي پاييز گم شد.
اولين بار بود كه مي ديدمش. انگار عمري بود كه ديده بودمش. به ولايت كه برگشتم تا چند ماه از آن اولين بار مي گفتم و بعد جدي تر دنبالش كردم. جهان پهلوان، اسطوره اخلاق بود، اسطوره مقاومت در برابر نامردان. جهان پهلوان را بارها در عكسهايش و در مسابقاتي كه مي داد دنبال كردم و به كمك منوچهر لطيف، مفسر كشتي، بيشتر شناختمش. حالا فكر مي كردم تهران چيزي دارد كه به همه چيزها مي ارزد...؛ «جهان پهلوان»
۶ ماه بعد، دوباره ديدمش. در پل چوبي تهران پشت چراغ قرمز و پشت فرمان يك فولكس واگن سفيد رنگ. فقط چند لحظه وقت داشتم ببينمش، بعد از چراغ قرمز گذشت، نگاهم به دنبالش دويد كه زير چرخهاي اتومبيلش در پيچ شميران له شد. حيف! كاشكي دنبالش مي رفتم. جهان پهلوان بعد از آن روزها و پيش از ترانه ها در من زنده ماند و «مرگش» زنده ام كرد و چقدر دنبالش بودم، دنبال خودم بودم كه «اورا در خودم پيدا كنم» اما نشد. نشد كه نشد. پدرسوخته ها حتي آدم را از داشتن عكسش هم منع مي كردند. حتي از مرور كردن نامش. اما جهان پهلوان همه جا خود را تكرار مي كرد؛ در تاريكترين ذهن ها، در غم بي پهلواني ها. جهان پهلوان خود را در ذهن ها تكرار و در عمل ها تجربه كرد.

به نقش تختي
خسرو نقيبي
«ميان گود، جهان پهلوان در كسوت پهلواني پايتخت با تنكه باستاني و بازوبند پهلواني مي چرخد.
عنوان بندي فيلم در اين صحنه انجام مي شود، با محو شدن آخرين نوشته، دوربين به طرف استوانه نوري كه از نورگير سقف زورخانه مي تابد، پيش مي رود و ذرات نور را مي نوردد و از دهانه سقف به آسمان مي رسد...» (۱)
اين آغاز حماسه اي است كه علي حاتمي براي تختي تداك ديده بود، اما اين پروژه سرانجام نيافت. بيماري، ميانه هاي ساخت فيلم گريبان علي حاتمي را گرفت و اينگونه شد كه تختي و حاتمي حقيقت را روي دوش مردم يافتند (۲). بدين سبب تختي هيچگاه تصوير نشد.
آغاز
از همان سال شصت و دو يعني زماني كه قرار بود حاتمي فيلم را با مشاركت بنياد مستضعفان بسازد، او دو دلمشغولي عمده داشت. يكي لوكيشن و دكوري كه بتواند به حوادث فيلم جان بخشد و ديگر، بازيگري كه بتواند نقش تختي را آنگونه كه بايد تصوير كند.
داستان لوكيشن با همان بازديدهاي سال شصت و دو و سه حل شد. اما داستان بازيگر ادامه يافت. اصلي ترين مشكل اين بود كه ايفاگر نقش جهان پهلوان بايد سه خصيصه مي داشت. اول اين كه بازيگر مي بود. دوم اين كه از كشتي سر رشته مي داشت و سوم و از همه مهمتر خوشنامي اين فرد براي جان بخشيدن به يك اسطوره و پهلوان ملي بود.
عزيز ساعتي در اين باره مي گويد: «(حاتمي چند ماهي مانده به فيلمبرداري) هنوز هيچ بازيگري براي نقش هاي ديگر انتخاب نكرده بود. چون مساله اصلي، انتخاب بازيگر نقش تختي بود. همه تحقيق هايش را درباره تختي انجام داده بود. با بستگان و نزديكان و دوستان تختي صحبت كرده بود وعكس هاي بسياري از او داشت. اگر از بازيگري حرفه اي استفاده مي كرد، مساله كشتي گرفتن نگران كننده مي شد و اگر كشتي گيري را براي اين نقش انتخاب مي كرد، مساله بازيگري دغدغه خاطر بود. اين دو عامل مشكل آفرين و بغرنج، باعث شد كه تست هاي گريم براي انتخاب بازيگر نقش تختي، هفته ها طول بكشد. عده اي از بازيگران تست گريم شدند، كه از ميان همه آنها فرامرز قريبيان مناسب تر تشخيص داده شد و از ميان كشتي گيران خسرو نظافت دوست. (۳)
عبدالله اسكندري مي گويد: « دو تست، موفق انجام شد و دو گزينه: فرامرز قريبيان و خسرو نظافت دوست» و ساعتي در يادداشت همان روزهايش نوشته: «بسياري از كشتي گيران ايران كه چهره شان اندك شباهتي با تختي داشت، تست گريم شدند. سازمان تربيت بدني و فدراسيون كشتي به اعتبار نام حاتمي و تختي، كشتي گيران را به دفتر عبدالله اسكندري مي فرستادند تا آزمايش شوند. اين دو نهاد مايل بودند در فيلمي كه از اين قهرمان نام آور كشتي ساخته مي شود، سهم و نقشي داشته باشند.» (۴)
اسكندري اما از آن گريم ها چيزي به ياد نمي آورد. وقتي از او درباره اين موضوع مي پرسم مي گويد: «كس ديگري نبود. نظافت دوست را تست زديم و قريبيان. از ميان اين دو هم نظافت دوست چون خيلي شبيه تر بود، برگزيده شد.»
فيلمبرداري 
همه اين داستان مربوط به دهه شصت است. اما براي بار دوم كه نيمه هاي دهه هفتاد و آخرين سال حيات حاتمي بود، چهره ها هم تغيير يافته بود. نه نظافت دوست ديگر جوان بود و نه قريبيان. اما نظافت دوست هنوز مي توانست نقش تختي را ايفا كند. او پس از اين سال ها هنوز مي توانست جهان پهلوان باشد و البته قريبيان هم از گردونه بازيگران خارج نشد. قرار شد او نقش مربي تختي حبيب الله بلور را ايفا كند. يادداشت عزيز ساعتي پس از مرگ حاتمي در اين مورد هم قابل استناد است: «عامل مهم در انتخاب نظافت دوست، اين بود كه تماشاگر در نگاه اول، او را به عنوان تختي باور كند. هنوز آزمايش بازيگري در كار نبود. حاتمي مي دانست كه به هر حال مشكلاتي در زمينه بازيگري خواهد داشت. اما آن جنبه از فيلم جهان پهلوان كه تماشاگر، بازيگر نقش او را به عنوان تختي بپذيرد، اهميت بيشتري داشت.»(۵)
شايد مهم ترين معضل در اين زمينه اين بود كه تماشاگر ايراني، چهره جهان پهلوان را مي شناخت، هنوز هم مي شناسد و براي همين حاتمي نمي توانست مثل سلطان صاحبقران، هزاردستان يا كمال الملك بازيگري را برگزيند كه تماشاگر بي هيچ دافعه اي او را در اين نقش بپذيرد.
پايان 
خسرو نظافت دوست سرانجام نقش تختي را بازي مي كند. نقش جهان پهلوان ايران را در يك سكانس كوتاه، تنها صحنه اي كه افخمي از زندگي - بخوانيد- مرگ تختي بازسازي مي كند. در كابوس همسر كارگردان فيلم تختي، نظافت دوست، تختي غلتيده در خون است. او در باقي فيلم هم البته حضور دارد. در نقش خودش و در ديدار با كارگردان فيلم افخمي.
اين گونه شد كه كسي نتوانست به نقش تختي او را زندگي كند. حتي خسرو نظافت دوست كه وقتي او را مي بيني بي اختيار ياد تختي مي افتي. شايد هيچ كس نبايد در اين قالب فرومي رفت. در قالبي به نقش تختي...
پي نوشت:
۱-فيلمنامه اوليه جهان۲ -پهلوان،-۳ نوشته علي حاتمي / سكانس هفتم 
۴-جمله نخست فيلمنامه تختي،-۵ نوشته بهروز افخمي 
۶-يادداشت عزيز ساعتي در ماهنامه فيلم،-۷ شماره ۲۰۱
۴و-۵ همان

يك فيلم، دو نگاه
و باز هم پاتوق فرهنگي كتاب  ما. در كانون فيلم كوتاه پاتوق فرهنگي، برنامه اي با عنوان «يك فيلم، دو نگاه» در شرف اجرا است كه قرار است همراه نمايش فيلم ها، جلسه نقد و بررسي آن فيلم ها نيز برگزار شود البته با حضور منتقدان برجسته. مثلا سه شنبه ۱۶ دي ماه يعني همين ديروز اولين فيلم هاي اين برنامه يعني فيلم هاي «برمي گرديم گل شيلر مي چينيم» و «خواب كودكي ام را مي بينم» به كارگرداني محمد جعفري از ساعت ۱۹ تا ۲۱ به نمايش و نقد توسط محمد تهامي نژاد، گذاشته شد و برنامه هاي آينده پاتوق هم تا پايان اسفند ۸۲ در اين خصوص به شرح زير است: در تاريخ ۳۰/۱۰/۸۲ فيلم «كفار» به كارگرداني بهمن كيارستمي، ۱۴/۱۱/۸۲ فيلم «زندگي همين است» و فيلم «پرسه» به كارگرداني پيروز كلانتري، تاريخ ۲۸/۱۱/۸۲ فيلم «سازه هاي آبي» كار كارگردان، فرشاد فداييان، ۲۵/۱۲/۸۲ دو قسمت از سريال «رنگ هاي آينه» به كارگرداني ناصر پويش و در ۱۹/۱۲/۸۲ دو فيلم «خدايگان خاك» و «شروه در مهتاب» به كارگرداني فرشاد فرشته حكمت كه زمان همه اين برنامه ها در اين روزها ساعت ۱۹ تا ۲۱ است و از طرف كانون فيلم كوتاه پاتوق، اكران و سپس نقد و بررسي مي شود.

جايزه حداقلي
تا به حال رسم بوده كه گروه ها و سازمان هاي مختلف، در كنار ديگر جوايز جشنواره فجر به برگزيدگان شان از ميان فيلم هاي جشنواره جايزه بدهند. كل اين جوايز در مراسم جداگانه اي به برندگان اهدا مي شد. در اين ميان انتخاب هاي بانمكي هم به چشم مي خورد؛ از جمله جايزه اي كه سازمان ترافيك تهران در جشنواره پارسال به فيلم «نفس عميق» داد. اما امسال برگزاركنندگان جشنواره، براي حفظ شان سينماي ايران، قوانيني وضع كرده اند از جمله اين كه هر سازماني، حداكثر بايد پنج تا داور معرفي كند و شرايطش را با ارزش جوايز تا ۲۰ بهمن ماه اعلام كند و بالاخره اين كه جوايز از هشتصدهزار تومان در هر رشته كمتر نباشد!

راك براي زلزله
گروه هاي راك جدي ايراني هم قصد دارند براي كمك به زلزله زده ها كنسرت بگذارند. اما آنها مي دانند كه سعيد و ماتريكس نيستند. پس كسي براي كمك به زلزله زده ها به كنسرت شان نخواهد رفت. پس يك اجراي گروهي ترتيب داده اند. اسم دو تا از اين گروه ها يعني «۱۲۷» و «سرخس» را از طريق مسابقه گروه  هاي زيرزميني شنيده ايم و باراد و بابك رياحي پور هم كه اصلا آلبوم داده اند. قرار است كه اين كنسرت ۲۰ و ۲۱ دي ماه در تالار فارابي اجرا شود.

صبح تا شب
جواد رسولي 
سينما
امروز بهترين انتخاب براي ديدن يك فيلم خوب، حوزه هنري و فيلم «ويل هانتينگ خوب» است. اين فيلم را «گاس ون سنت» سال ۹۷ ساخته. از اين كارگردان يك فيلم توي تلويزيون خودمان ديده ايم به نام «پيدا كردن فارستر» و آخرين فيلمش هم سال گذشته نخل طلاي جشنواره  كن را برد. فيلم نامه ويل هانتينگ خوب را دو تا ستاره جوان سينماي آمريكا يعني مت ديمون و بن افلك نوشته اند و جالب است كه اسكار بهترين فيلم نامه را هم به دست آوردند. رابين ويليامز هم در نقش يك دكتر روانكاو توانست با اين فيلم اسكار بهترين بازيگر نقش مكمل را ببرد. خود مت ديمون هم در نقش اصلي داستان، نامزد اسكار بود اما رقابت را به جك نيكلسون باخت. «ويل هانتينگ خوب» ساعت ۳۰:۱۶ و ۱۹ در سالن كوچك نمايش داده مي شود. راستي امروز علاقمندان به استاد مسعود كيميايي مي توانند سري به خانه هنرمندان بزنند. از ساعت ۱۸ تا ۲۱ امشب برنامه شبي با مسعود كيميايي در خانه هنرمندان برقرار است.
فرهنگسرا
امروز در فرهنگسراي بهمن اين كلاس ها برگزار مي شوند: ساعت ۸ تا ۱۰ گل سازي ايتاليايي، ساعت ۱۴ تا ۱۶ كلاس احكام، ساعت ۱۰ تا ۱۲ گل سازي بلندر و ساعت ۱۰ تا ۱۱ و ۱۱ تا ۱۲ هم كلاس ماشين نويسي. اگر خواستيد توي اين كلاس ها (و كلاس هاي متنوع ديگري كه روزهاي ديگر برگزار مي شوند) شركت كنيد، سري به اين فرهنگسرا بزنيد و توي كلاس ها ثبت نام كنيد. در فرهنگسراي سالمند (ميدان امام حسين، ايرانمهر، پارك خيام) هم كلاس هاي آموزنده اي مثل آموزش سفره آرايي، سفره عقد، خوشنويسي، طراحي رنگ روغن، نقاشي، شيريني پزي و گل چيني و بلندر برگزار مي شود. در خانه فرهنگ ستارخان (ضلع جنوب شرقي پل ستارخان، كوچه سيداف)، همشهري هاي مقيم غرب تهران مي توانند از كلاس هاي آموزش قرآن (به زبان انگليسي، فارسي و عربي)، تفسير مثنوي معنوي، نهج البلاغه، تكنيك هاي موثرNLP ، متافيزيك، نقاشي روي پارچه و شمع سازي استفاده كنند.
موسيقي 
امشب، اولين شب اجراي كنسرت ماني رهنما است. او فردا و پس فردا هم اجرا دارد و از مدت ها پيش اعلام كرده بود كه درآمد شب اول اجرايش را به مردم زلزله زده بم هديه مي كند. اگر شما هم بدتان نمي آيد صداي رهنما را به همراه گروه سازهاي زهي و بادي كه همراهي اش مي كنند بشنويد، دست به كار خريد بليت شويد. كنسرت در سالن ميلاد نمايشگاه بين المللي برگزار مي شود.
سعيد شهروز هم يك كنسرت سه روزه برگزار مي كند. براي خريد بليت اين يكي، وقت بيشتري داريد چون قرار است ۲۴ تا ۲۶ دي ماه برگزار شود. موسيقي اين كنسرت را بهنام ابطحي تنظيم كرده و سرپرست اركستر محمدرضا عقيلي است. اين يكي هم در سالن ميلاد برگزار خواهد شد، اما مهمترين نكته شايد رقابتي باشد كه بين اين كنسرت و كنسرت شجريان كه هم زمان در سالن وزارت كشور برگزار مي شود، درمي گيرد. رقابتي كه بعيد است به نفع طرفداران موسيقي پاپ تمام شود. به خصوص كه سه غول موسيقي سنتي يعني شجريان، عليزاده و كلهر كنار هم جمع شده باشند.
نگارخانه 
در نگارخانه آثار امروز مي توانيد از يك نمايشگاه گروهي مينياتور بازديد كنيد. اين نگارخانه در خيابان انقلاب، روبه روي درب اصلي دانشگاه تهران، خيابان فخررازي، شماره ۱۳۶ قرار دارد. نگارخانه آريا هم ميزبان آثار نقاشي مرتضي اسدي است كه فقط تا فردا ادامه دارد. آدرس اين گالري هم هست: خيابان وليعصر، بالاتر از خيابان شهيد بهشتي، كوچه زرين، شماره ۱۱. در نگارخانه الهه از امروز نمايشگاه آثار گرافيك گروه رنگ پنجم به نمايش درمي آيد. كافي است از ساعت ۱۶ تا ۲۰ سري به خيابان آفريقا، خيابان گلفام، پلاك ۴۷ بزنيد. آثار نقش هاي برجسته مسي آقاي عبدالرضا مجدي در نگارخانه باران به نمايش درآمده اند. آدرس هست ميدان دركه، خيابان شهيد احمدپور، نبش كوچه غزال، پلاك .۷
تلويزيون 
آدم رويش نمي شود بگويد امشب تلويزيون چيز دندان گيري براي تماشا ندارد. سريال خانه اي در تاريكي (شبكه۳، ساعت ۱۵:۲۰) كه هنوز موتورش گرم نشده و آتش و شبنم (شبكه يك، ساعت ۱۵:۲۲) هم كه بيشتر به شوخي شبيه است. كاش لااقل جام باشگاه هاي اروپا زودتر شروع شود تا فوتبال هاي جذابي ببينيم. به هر حال امشب اين برنامه ها را مي توانيد ببينيد: پزشكان (شبكه۵، ساعت ۱۹)، سواران باد (شبكه۲، ۴۵:۱۹)، بوي غريب پاييز (شبكه۲، ساعت ۲۱) و تكرار مجموعه بچه هاي خيابان (شبكه ۵، ساعت ۲۳). برنامه  سينماي ايران هم از شبكه يك ساعت ۱۵:۲۳پخش مي شود. راستي، براي آنهايي كه حس نوستالژي كارتون هاي قديمي، دارد بيچاره شان مي كند دو تا پيشنهاد مناسب داريم: يكي برنامه كودك شبكه اول ساعت ۱۵:۱۷ كه كارتون پسر شجاع را پخش مي كند و آن يكي برنامه كودك شبكه ۲، ساعت ۲۵:۱۵ و تماشاي كارتون بامزي. چهارشنبه خوبي داشته باشيد.

صادق هدايت
001029.jpg
سال هاست كه مرده ولي هنوز ويترين كتاب فروشي ها، از كتاب هايش پر است. چه كتاب هايي كه خودش نوشته و چه آنهايي كه درباره اش نوشته اند. اين چند وقت هم كه مجموعه نامه هايي كه براي يكي از دوستانش نوشته و همچنين مجموعه چند داستان خارجي ترجمه هدايت با عنوان «ديوار» به بازار آمده است.
و حالا يك مجموعه داستان ديگر از او نيز تجديد چاپ شده است كه هدايت در آن داستان هايي از كافكا، چخوف، سارتر، گاستون شرو، آرتور شينستلر و چند نفر ديگر را به فارسي برگردانده است. اسم كتاب هست «گراكوس شكارچي و داستان هاي ديگر» نشر اسطوره منتشرش كرده و ۱۷۰۰ تومان قيمت دارد.

سميرا مخملباف
001041.jpg
وقتي كه «روزي كه زن شدم» يكي ديگر از ساخته هاي خانواده مخلباف، اكران شد؛ شعار تبليغاتي آن بود: «اگر براي سرگرمي به سينما مي رويد؛ به ديدن اين فيلم نرويد.» فيلم تازه اين خانواده هنرپرور يعني «پنج عصر» هم لابد با چنين ديدگاه سطحي و ساده انگارانه اي ساخته شده؛ پس به هيچ عنوان نمي شود ديدنش را توصيه كرد، اما اگر شما به چنين تقسيم بندي باور داريد و فكر مي كنيد به همين سادگي مي شود بين هنر و سرگرمي يا كار جدي و تفريح خط كشيد؛ پس بد نيست بدانيد كه آخرين فيلم سميرا مخملباف، يعني «پنج عصر» قرار است جايگزين «تب» شود. از آنجا كه چيزي تا شروع جشنواره فجر نمانده، كمتر تهيه كننده اي حاضر است در چنين شرايطي فيلمش را اكران كند.

ماني رهنما
001032.jpg
خيلي از خواننده ها به خاطر مصيبت زده هاي بم كنسرت گذاشته اند. از محمد نوري گرفته تا محمد اصفهاني. ماني رهنما اما قبل از زلزله برنامه كنسرتش را اعلام كرده بود. پس بعد از وقوع فاجعه، اعلام كرد كه عوايد شب اول كنسرتش را به مردم زلزله زده بم اختصاص مي دهد و يك ترانه هم مخصوص مردم اين شهر در برنامه گنجانده و اينطور كه معلوم است، شعر اين ترانه هم به همين مناسبت سروده شده است. رهنما يكي از جدي ترين خواننده هاي پاپ معاصر است كه قصد تقليد از قديمي ها را ندارد و شان خودش را حفظ كرده است. اما در جلسه مطبوعاتي كنسرت جديدش گفته كه مي خواهد به سمت مضامين مثبت تر و روشن تر در آثارش برود و الگوهاي تازه اي را در آثارش تجربه كند. خدا به خير بگذراند.

تهرانشهر
ايرانشهر
جهانشهر
حوادث
در شهر
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |