پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۰۳
گاوخوني، انتظار و سرخوردگي
ياقوت و برليان هم اگربود،سينما نبود
گاوخوني فيلم بسيار مهمي بود، آنقدر كه سكوت نسبي جشنواره را كاملاً بهم زد، آنقدر كه بسياري تا ساعت ۲ صبح ايستادند تا حرف هاي عوامل فيلم را بشنوند، آنقدر كه... گزارش كامل جلسه مطبوعاتي را بخوانيد
002667.jpg
مثل خود گاوخوني غيرمنتظره بود. براي من كه اولين تجربه ام را در يك كنفرانس مطبوعاتي سينمايي مي گذرانديم، تعارفات بي دليل و خودداري هاي عجيب جماعت منتقد، غيرقابل باور به نظر مي رسيد.
«گاوخوني» فيلمي كه بسيار منتظرش بوديم، دور از توقع بود و غيرمتعارف. از خوبي يا بدي اش كه بگذريم، فيلم بحث انگيزي بود و توقع يك جلسه پرسش و پاسخ پرحرارت، كاملا طبيعي. ما به همين اميد به كنفرانس مطبوعاتي رفتيم، اما نتيجه چه بود؟ دوستاني كه تا گردن داخل صندلي ها فرورفته بودند و حتي الامكان از ايراد پرسش هاي تند حذر مي كردند و البته همكاراني كه به تحسين و تمجيد فيلم مي پرداختند و خسته نباشيد مي گفتند و تعريف مي كردند.
عكس: ساتيار
افخمي: اصولا فيلم ساختن و نگه داشتن تماشاچي در سالن كار سختي است. ادعاي شما هم يعني اينكه فيلم غيرقابل تحمل است و تماشاچي ها بايد چشمانشان را ببندند كه چنين چيزي هنوز تجربه نشده تا ثابت شود
رهنما: گاوخوني يكي از روشن ترين نقاط كارنامه من است. من در اين فيلم خيلي شگفت زده بازي بهرام رادان بودم، چون اولش خيلي پشت سرش حرف زدم و گفتم يعني بهرام مي تواند؟ اما او عالي بود. بهرام، مرا حلال كن!

پژمان راهبر
و اينك گاوخوني
ساعت از ده شب گذشته و روي صندلي منتظريم. بالا مشغول جاسازي كپي فيلم در دستگاهند. دفعه اي بعد آرم اسپانسرهاي جشنواره جاي خود را با عبارت مقدس «هوالمصور» عوض مي كند و بعد اين ۴ كلمه: علي معلم تقديم مي كند. علي معلم تهيه كننده فيلم، مدير مسوول و سردبير ماهنامه دنياي تصوير است؛ ماهنامه اي پرفروش و تقريبا متفاوت كه هر سال مراسم باشكوهي را با عنوان حافظ برگزار مي كند.
قبلا درباره او شنيده بوديم كه طرفدار سينماي پرفروش نه به معناي عوام زده يا فيلمفارسي است و استراتژي جوايز حافظ را نيز بر همين اصل استوار كرده. او با قد و قامت رعنا و لباس هاي شيك و صداي گرم مي تواند هر مجلسي را تحت تاثير خود قرار دهد، همانطور كه وقتي در لابي سينما استقلال ايستاده بود و سيگار مي كشيد و با جمعي حرف مي زد، خيلي ها صاف يا دزدكي نگاهش مي كردند.
معلم قبل از شروع فيلم يك پايه بلند كه كنار پرده قرار داشت را برداشت تا تمام پرده براي نمايش در اختيار فيلمش باشد. با اين وصف هيچ كس شك نداشت كه در اين سانس آدرنالين بدنش حسابي بالا خواهد رفت. اين قسمت را خوب به خاطر داشته باشيد كه بعدا به درد مي خورد.
تيتراژ ادامه دارد
«فيلمي از بهروز افخمي» اين عبارت به اندازه عبارتي كه چند دفعه بعد آمد يعني فيلمي از جعفر مدرس صادقي، كاركرد داشت. اين بار قصد كارگردان در تيتراژ فيلم، معرفي صرف نبود. شايد او مي خواست بگويد كه فيلم، فيلم مدرس صادقي است.
مونولوگ 
فيلم با تك گويي بهرام رادان آغاز شد. ماجرا از اين قرار بود كه فيلم با نماي سوبژكتيو حركت مي كرد. رادان شخصيت اول فيلم حرف مي زد و ما از چشم او مي ديديم. اين نكته بديع و تازه كاملا به چشم منتقدان آمد. اما براي قضاوت بسيار زود بود. هيچ كس فكر نمي كرد تك گويي شامل شرح كامل اتفاقات، در بيش از سه چهارم فيلم ادامه داشته باشد. بله، افخمي داستان را از زبان رادان روايت مي كرد و پيش مي رفت و اين سينماي متفاوت هر دفعه بيشتر كفر جماعت حاضر در سالن را بالا مي آورد. صداي رادان- به خوب يا بدش كاري نداريم- روي تصوير سنگيني مي كرد و ما مشغول شنيدن «گاوخوني» بوديم. رادان مي گفت و ما مي شنيديم و جمعيت خيلي آرام و تك تك سالن را ترك مي كرد.
002643.jpg
عكس ها: ساتيار

رادان مي  گفت و ما مي شنيديم و حيفمان مي آمد سالن را ترك كنيم. رادان مي گفت و ما مي شنيديم و هي منتظر بوديم اتفاق تازه اي بيفتد...
اما حتي عادي شدن روايت فيلم و تبديل دوربين به دوربين سوم شخص آن اتفاق نبود. آخر فيلم نقش اول با لباس داخل زاينده رود شد و به سمت گاوخوني رفت. دفعه اي بعد تيتراژ پاياني روي پرده افتاد و بينندگان طبق معمول كف زدند، اما ... گاوخوني اين بود؟
جلسه
از آقاي شيدفر مي پرسيم كه آيا جلسه مطبوعاتي برگزار مي شود يا نه. او جواب مي دهد كه ديروقت است و معلوم نيست . اما بعد مي شنويم كه باتوجه به حضور عوامل فيلم « دوستان بفرمايند داخل» گرچه فيلمي ها مي روند كه از صبح بتوانند در سالن باشند. رضا درستكار منتقد سينما مجري جلسه است و او ضمن تشكر از حضار از علي معلم، بهروز افخمي، بهاره رهنما، بهرام رادان، جعفر مدرس صادقي و ساير عوامل مي  خواهد كه تشريف بياورند روي سن. در اين بين مدرس صادقي غايب است اما سازنده موسيقي فيلم به عنوان آ خرين نفر پشت ميز مي نشيند. رضا درستكار زنگ شروع جلسه را مي زند، با اين جمله:
آقاي افخمي گفتند بر خلاف بقيه روزها سوالات كتبي نباشد. از دوستان خواهش مي كنم آماده پرسش به صورت شفاهي باشيد. (او بعد از يك مكث كوتاه) فيلم بسيار متفاوت است. من كه كارم ديدن است تا به حال لنگه گاوخوني را نديده ام و براي من جالب است كه كسي اين فيلم را ساخته كه طرفدار سينماي كلاسيك آمريكاست.
توضيح: اول جلسه ما فكر مي كنيم درستكار فقط برگزار كننده جلسه است، اما او خيلي زود خودش را لو مي دهد و در شمايل يك طرفدار فيلم ظاهر مي شود: «عده اي به شكل اعتراض از سالن بيرون رفته اند، اين طبيعي است اما قبول كنيد كه ما هم خوب فيلم نديده ايم.» و بعد چند جمله ديگر درباره فيلم كه همه اينها مقدمه اي است براي اينكه افخمي شروع كند:
تشكر مي كنم از همه كساني كه موفق شدند فيلم را تحمل كنند. البته قرار نبود امشب فيلم پخش بشود  اما وقتي شنيديم كلي آدم اينجاست، اين كپي را كه اشكالاتي دارد، رسانديم. ما از صبح داريم روي اين كپي كار مي كنيم، حتما تمايل بيش از حد فيلم به رنگ قرمز را ديده ايد. دليل اينكه صبح فيلم پخش نشد هم همين بود. خب، در ادامه، بعضي عيوب جزئي فيلم را رفع كرديم اما كوشش براي چاپ كپي جديد به نتيجه نرسيد. درستكار از او درباره سياسي بودن فيلم مي پرسد و جواب افخمي اين است كه «اين فيلم را به واقعيت دنياي عيني ارجاع ندهيد. من اين را نمي پسندم.» و بعد توضيحاتي درباره اقتباس از اثر مدرس صادقي:
آثار ادبي در سينماي ايران، خيلي جايي نداشته اند. البته كوشش هايي شده براي اقتباس از آثار معتبر، اما موفق نبوده است. هدف من كوشش براي انتقال يك داستان به سينما با حفظ ارزش ادبي بود.
او رمان گاوخوني را بسيار دوست مي داشته اما ساخت فيلم را فرد ديگري به او پيشنهاد مي دهد. علي معلم كه در فاصله يك «رضا درستكار» با او نشسته است: «علي معلم گفت فيلم را بسازيم و ريسك مالي ساخته شدن فيلم را تقبل كرد.» ضمن اينكه افخمي هميشه اين حسرت را با خود دارد كه چرا بازار كوچك سينماي ايران اجازه ساخته شدن داستان هايي كه دوست دارد همه بخوانند را به كسي نمي دهد.
راحت بخوابيد
درستكار: بسيار جاي شور و شعف است كه آقاي معلم آمده اند فيلم بسازند و به شكل روشني فيلم عجيب، آبرومند و شريفي را ساخته اند. آدمي كه دانش تئوريك دارد... من خدا را شاهد مي گيرم... (همانطور كه ملاحظه مي فرماييد، هيچ تعارفي در كار نيست.)
علي معلم: اميدواريم بينندگان فيلم اذيت نشده باشند. به هرحال بعد از تماشاي ترميناتور ۳، ديدن گاوخوني سوءهاضمه ايجاد مي كند. به نكته اي كه آقاي درستكار گفتند توجه كنيد. در روزگار تنبلي ذهن و دوره اي كه فيلمسازهاي ما عادت كرده اند به راحت برخوردكردن، تلاش براي ساخت چنين فيلمي پراهميت است و اميدواريم تعدادي تماشاگر براي اين كار وجود داشته باشد. فيلم گاوخوني بين دو لبه سينماي عامه پسند و جشنواره اي قرار دارد و شايد هيچكدام از دوطرف را راضي نمي كند. به هرحال اجازه بدهيد كمي تنوع هم وجود داشته باشد.
(معلم با اين مقدمه مي رود سر ماجراي اينكه چرا پيشنهاد ساخت گاوخوني را به بهروز افخمي داده.)
شايد اين بي ربط ترين كاري باشد كه در زندگي عقلاني آدم اتفاق مي افتد (خنده حضار) اين داستان ذهن است و بهروز، بي تعارف، وحشت داشت از انجام اين كار. ما وسط كار فراموشخانه بوديم كه آقاي انتظامي، سكته قلبي كرد و تحمل آن كار سنگين برايش بسيار دشوار بود.در همين حين، بهروز آمد و گفت فيلم گاوخوني با روايت راوي ساخته بشود و اين كار صورت گرفت. متاسفم اگر باعث كسالت شدم. اميدوار بودم فيلم گاوخوني خوابتان كند اما اميدوارم كابوس نديده باشيد.
سيندرلا
(و بلندگو مي رسد دست درستكار تا تعارفات شروع بشود: صددرصد اين فيلم، فيلم قابل بحثي است، حتي اگر همه شما به آن دايره سياه بدهيد و اين مقدمه اي است براي شروع حرف هاي بهاره رهنما، بازيگر نقش اول زن كه البته حضور پررنگي در فيلم نداشت.)
اين توضيح درباره بهاره رهنما ضروري است كه همسر وي پيمان قاسم خاني از بهترين فيلمنامه نويسان طنز ايران است:
من خيلي خوشحالم از اينكه در يكي از متفاوت ترين كارهاي سينماي ايران حضور داشتم. از حضور در اين جمع، چيزهاي زيادي ياد گرفتم و گاوخوني يكي از روشن ترين نقاط كارنامه من است. من در اين فيلم خيلي شگفت زده بازي بهرام رادان بودم، چون اولش خيلي پشت سرش حرف زدم و گفتم يعني بهرام مي تواند؟ اما او عالي بود. بهرام، مرا حلال كن!
انگار من رل سيندرلا را بازي كردم. اين نتيجه روياهاي من بود. الان كه فيلم را مي ديدم با ديدن آقاي انتظامي ياد پدرم افتادم و چشمهايم تر شد. ما در ايران، فيلم پرفروش و سوپراستار بازي و از اين چيزها زياد داريم. اجازه بدهيد يكبار هم ديوانه ها فيلمشان را بازي كنند.
تغيير طبقه 
لازم به توضيح نيست كه درستكار، دوباره ميكروفن را مي گيرد تا مقدمه اي درباره رادان بگويد. البته اينبار جماعت اعتراض مي كنند و درستكار زياد مايه نمي گذارد. رادان كه آخرين نفر از دست چپ نشسته، در سراسر جلسه از بازي خودش بسيار راضي به نظر مي رسد، اما مگر نه اينكه او در اكثر لحظات فيلم فقط نريشن گفته؟
من از سينمايي به اسم سينماي شور عشقي و زرشكي آمدم. مسعود كيميايي به من گفت كاش من تو را آورده بودم به اين سينما، اما من خوشحالم كه آدم هاي بزرگ مرا نياوردند. من در اين چند سال، تلخي ها را چشيده ام. آن روز كه آقاي معلم زنگ زدند و گفتند بيا و با ما كار كن واقعاً خوشحال شدم، چون افخمي از فيلمسازان مورد علاقه من است. آن لحظه فكر كردم بايد قد علم كنم تا افخمي مرا ببيند. من هميشه فكر مي كردم گاوخوني را چطور مي شود فيلم كرد؟ و بعدا فهميدم فقط يك كارگردان باهوش از پس اين كار برمي آيد. من از آقاي افخمي متشكرم كه طبقه بازيگري مرا عوض كرد.
سينما چيه؟
(از اين به بعد ميكروفن پرتابلي دست به دست بين منتقدان و خبرنگاران مي گردد)
اصولا ساده ترين كاري كه مي شود در اقتباس داستان هايي كه در سبك جريان سيال ذهن قرار دارند انجام داد، استفاده تك  گويي است و اين به دليل مشكلات در راه به تصوير كردن اين داستانهاست.
افخمي: اينكه راه ساده در پيش گرفته شده (استفاده از معماري كلمات) هيچ ايرادي ندارد. راه هاي ساده معمولا بهترين راه ها هم هستند. شما در تيتراژ هم مي بينيد كه نوشته ايم فيلمي از جعفر مدرس صادقي. ما رويكردمان را آنجا توضيح داديم. ضمنا من اصراري ندارم به اينكه يك اثر سينمايي داشته باشم و عقيده  هم ندارم شان سينما اجل از صداست. اين يك اقتباس خيلي خيلي وفادار از رمان گاوخوني بود.
چطور به اين نتيجه رسيديد؟
نوشتن فيلمنامه دو بار اتفاق افتاد. يك بار ۴۰ صفحه اي نوشتم و بعد پاره كردم و گفتم نمي توانم. در اين تلاش اوليه من سعي كردم ماجرا را دراماتيزه كنم و قرار بود صحنه ها را بسازيم. من هم فكر كردم دارم يك اقتباس وفادار انجام مي دهم، اما ديدم داستان نفله مي شود. آقاي معلم هم به من جرات داد و گفت بساز، هر چه مي خواهد بشود، بشود. خلاصه، يك روز كه در مجلس در حال چرت زدن بودم به اين نتيجه رسيدم كه فيلمنامه تك گويي يك آدم باشد. كه در واقع راهي بود براي پيدا كردن تصاويري كه گاوخوني رويش روايت بشود.
اما صدا بر تصوير غلبه دارد. اين سينما نيست.
آقا يك سوال اساسي، اصلا سينما چيه؟ ما بايد از اين تعابير و چارچوب هاي گنگ، خودمان را خلاص كنيم. داستان من به معماري كلمات وابسته است.
چقدر اميدواريد؟
ما اين فيلم را براي خودمان ساخته ايم. براي اينكه در حد متوسط ضرر بكنيم، آماده ايم.
با توجه به نوع كار شما بهتر نبود از بازيگر غيرحرفه اي استفاده مي كرديد؟
بهرام رادان الان هم بازيگر حرفه اي نيست ! او علاقه مند است و عاشق و من هم هميشه دنبال آدم هاي عاشق مي گردم.
علي معلم بحث درباره بازيگر را تكميل مي كند: اين فيلم يك تجربه جديد بود و من از اينكه اين بچه ها قبول كردند در چنين تجربه اي حضور داشته باشند، متشكرم.اصولا در سينماي ايران بازيگران فكر مي كنند بايد جلو دوربين شكلك دربياورند. اما بازيگران گاوخوني كار مشكلي كردند. آنها قرار بود از بازيگري، احتراز كنند، پس بايد هنرپيشه هاي كارداني مي بودند.
و تكمله: ما كمتر بازيگري داريم كه در صدا هنرپيشه باشد، اقلا در نسل جديد و اين از اشكالات سينماي ماست. گفتن نريشن اين فيلم كار راحتي نبود. رادان بايد بدون لحن آن را ادا مي كرد و اين بسيار دشوار است.
بهاره رهنما: من با اين سوال شما دوزاري ام افتاد. تا چند دقيقه پيش فكر مي كردم در اين فيلم كار خاصي نكردم اما حالا نقشم را خيلي دوست دارم. (اين جملات را مقايسه كنيد با اولين حرفهاي او و نقطه درخشان و غيره!)
آقاي افخمي، برخلاف نظر شما عقيده دارم تصوير ساده ترين راه است. رمان را كه مي خوانيم بلافاصله تصوير آن در ذهن ما ساخته مي شود. اما در فيلم شما اين تصوير تبديل به ديالوگ شده و تماشاچي منفعل مي ماند. آيا شما تصوير را فدا نكرديد؟
قبلا توضيح دادم كه من خودم را درگير چيستي ها و چرايي ها نمي كنم. اين كه سينما فقط تصوير است، باوري است مربوط به سينماي صامت. ضمن اينكه كلماتي كه در ذهن تبديل به تصوير مي شوند، به واسطه كلمات شكل مي گيرند و البته اين تصوير چيز قابل توجهي نيست و با عكس فرق دارد.
آيا براي انتخاب اين رمان دليل سياسي داشتيد؟
من نمي توانم اظهارنظر كنم. دست حادثه در اين ماجرا بيشترين تاثير را داشت. من با شركت طنين صوت قراردادي بستم تا اين كتاب را برايشان به صورت نوار بخوانم. بعد از چند بار خواندن داستان و مكرر شنيدنش، علاقه مند شدم.
آ قاي افخمي شما درباره صدا زياد صحبت كرديد. به نظر من اگر ما اين فيلم را به صورت يك نمايش راديويي هم مي ديديم، فرقي نمي كرد.
من اينطوري فكر نمي كنم. اصولا فيلم ساختن و نگه داشتن تماشاچي در سالن كار سختي است. ادعاي شما هم يعني اينكه فيلم غيرقابل تحمل است و تماشاچي ها بايد چشمانشان را ببندند كه چنين چيزي هنوز تجربه نشده تا ثابت شود.
من در حرفهاي شما يك نوع تفرعن مي بينم.
روانكاوي مي كنيد؟ بعدا راجع به اين موضوع بيشتر حرف مي زنيم.
شما تصور ذهني من را نسبت به شخصيت هاي داستان بهم زديد.
بهاره رهنما: ببخشيد!
آقاي رادان ويژگي اين تجربه چه بود؟
من سر فيلمبرداري ۶ ماه با آقاي افخمي زندگي كردم.
من از دوستان مطبوعاتي انتظار داشتم جدي تر اين فيلم را نقد كنند. شما گفتيد فيلم ما شخصي است.
نه ما نگفتيم.
حالا كه شما نگفتيد پس من مي گويم!
شما هميشه عادت داريد جاي همه حرف بزنيد؟
به هر حال به نظر من اين فيلم با تماشاچي ارتباط برقرار نمي كند.
معلم: پس پيشگويي هم پس به كلمات شما اضافه شد.
شما به سينماي داستانگوي آمريكايي علاقه مند بوديد؟
از كجا مي دانيد آمريكايي نيست؟
كمي از حاشيه 
اواسط مصاحبه مطبوعاتي بهاره رهنما مشغول ارسال ودريافت پيغام از طريق موبايل بود كه گوشي افخمي زنگ خورد. متفاوت است ديگر!
بهرام رادان گفت سر نريشن يكي دو بار خوابش برده.
مجادله يك منتقد در دقايق آخر درباره داستان با بهروز افخمي آنقدر طولاني شد تا سرانجام بقيه حاضران با اعتراض كات دادند.
بهاره رهنما خبر از اعزام بازيگران فيلم به تور فرانسه در هنگام اكران، خبر داد!
از سازنده موسيقي فيلم در جلسه يك بار سوال شد. آيا اين نكته مهمي بود؟
شوك 
002646.jpg

گاوخوني همانطور كه انتظار مي رفت شوك بزرگ جشنواره بود، البته با كمال تاسف نه در آن جهتي كه فكر مي كنيد، در جهت اينوري. مباحثات فراوان پيرامون اين فيلم درست دقايقي بعد از اكران آغاز شد، يعني زماني كه فيلم تازه شروع شده بود. عجيب نيست؟
آنهايي كه چپ و راست از سالن سينما بيرون مي رفتند، قيافه كلافه اي داشتند. حساب بكنيد آدم يكبار صبح همه كار و زندگي اش را ول كند و بيايد سينما و بگويند فيلم آماده نيست، بعد دوباره ساعت۶ و۷ بعدازظهر خبر بدهند كه خودت رابرسان ساعت ۱۰ گاوخوني را پخش مي كنند. بعد هم بعد از كلي جا گرفتن كنار بچه ها و متمركز شدن روي فيلم، چيزي روي پرده بيفتد كه باور نمي كني.
برويم به كمي عقب تر. گاوخوني در تمام اين چند ماه، فيلمي بود كه انتظارش را مي كشيدند. علي معلم تهيه كننده بود و بهروز افخمي كارگردان و فيلم از روي رمان جعفر مدرس صادقي اقتباس شده بود. خبرها هم حكايت از اين داشت كه كار، كار متفاوتي است حتي آنهايي كه باورشان نمي شد اين قصه تبديل بشود به تصوير و سينما. فكر مي كردند افخمي عشق سينماي كلاسيك، فيلمي در مي آورد كه شايسته اين همه انتظار هست. به همين دليل هم از اول جشنواره تا ساعت۲۲ سه شنبه هيچ وقت سالن سينما مطبوعات اينطور پر نبود و هيچ وقت اينقدر آدم با كارت و بي  كارت تلاش نمي كردند خودشان را برسانند به لابي سينما استقلال و خودشان را براي تماشا گرم كنند. .
آقاي درستكار
اواخر جلسه زماني كه خبرنگاري با نام عبدالعلي زاده اعتراض خود را به تبليغ مجله دنياي تصوير از تريبون جشنواره فجر به نحو ملايمي ابراز كرد، رضا درستكار در پاسخ به طنز و جد گفت: «اين امتيازي است كه براي منتقدين سطح بالا قايل مي شوند.»
نكته اين بود كه او از اعضاي اصلي مجله دنياي تصوير، تهيه  كننده فيلم بود و در اين بحث به عنوان برگزاركننده، بي طرف به نظر نمي رسيد. درستكار كه البته از بيان مناسبي براي اجرا بهره مي برد، در پايان جلسه با اعتراض يكي از حضار روبه رو شد: «آقاي درستكار، با عرض معذرت، آقاي معلم و افخمي به اندازه كافي از صراحت لهجه برخوردارند. لطفا از اين دوستان دفاع نكنيد.» (اين اعتراض با تشويق حاضران همراه بود)
البته او كه نويسنده و منتقد موجه و قابل اعتنايي است، شايد قصد نداشت از فيلم دفاع كند، اما به دليل آنچه كه بهروز افخمي آمادگي ذهني در مقابل فيلم خواندش بيش از اندازه براي فيلم مايه گذاشت.
او در اواخر فيلم گفت: «فيلم هايي مثل مهرگياه، شازده احتجاب و ... در گيشه شكست خوردند، اما مانند الماس و برليان در تاريخ سينماي ايران مي درخشند.» آيا واضح تر از اين ممكن است؟
دفاع از مدافع 
علي معلم در دفاع از درستكار با لحني تقريبا عصباني گفت: «ما خودمان مي توانيم حرف بزنيم و احتياجي به وكيل مدافع نداريم. اما من از آقاي موسوي كه مدير برگزاري جلسات هستند مي خواهم حتما از منتقدان استفاده كنند از جانبدار فيلم باشد تا آدم هاي بي ربط.» او روي اين كلمه آخري به شدت تاكيد كرد. به عقيده او آثار مستقل نبايد آماج حملات واقع شوند.
سوال؟
نكته عجيب مراسم پرسش و پاسخ، ازدياد آدم هايي بود كه از فيلم راضي بودند و البته حضور بازيگر فيلم در جمع كساني كه سوال مي كردند. البته سوال كه چه عرض كنيم!
002649.jpg

فردا صبح 
جلسه ساعت ۲ نيمه شب با غرولند و نگاه چپ چپ كاركنان سينما استقلال به پايان رسيد، گرچه هنوز سوال بسيار بود.
يك جمله درباره گاوخوني
منصور ضابطيان: من افخمي سينماي كلاسيك را دوست دارم.
نيما حسن نسب: رمان جعفر صادقي رمان خوبي بود، حيف.
حسين معزي نيا: (نظري ندارد) نه، اين يك فيلم .
امير قادري: يا در مي آمد يا در نمي آمد. در نيامد

جشنواره ۳
جشنواره ۱
جشنواره ۲
جشنواره ۴
جشنواره ۵
جشنواره ۶
جشنواره ۷
جشنواره ۸
|  جشنواره ۱  |  جشنواره ۲  |  جشنواره ۳  |  جشنواره ۴  |  جشنواره ۵  |  جشنواره ۶  |  جشنواره ۷  |  جشنواره ۸  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |