عكس ها: ساتيار
جواد رسولي
عسگرپور: تا سال پيش بايد درباره كل سينماي ايران اظهارنظر مي كردم، اما حالا فقط درباره فيلم خودم حرف مي زنم.
بابك حميديان: (اولين جمله اي كه مي گويد) سلام! اين جا هواش خيلي بده!
عسگرپور: چهل سالگي ويژگي هاي خاصي دارد. من البته تازه واردش شده ام اما آقاي كيانيان سالهاست كه وارد چهل سالگي شده اند.
عسگرپور: (درباره هزينه توليد فيلم) ميانگين توليد در سال ۸۱ و ۸۲ را در نظر بگيريد. يك چند درصدي پايين تر از آن، هزينه توليد قدمگاه شد.
رضايي راد (نويسنده فيلمنامه) در فيلم، اطلاع رساني و گره گشايي به صورت قطره اي است.
عسگرپور: اسم فيلم قبلا بود «براي ديگري» اما عوضش كرديم. يك دليل تغيير نام اين بود كه اسم سريال هاي تلويزيوني را در ذهن، متبادر مي كرد.
فرزاد موتمن: يك جور احساس بدهكاري به سينماي ايران مي كردم و دوست داشتم با اين فيلم دين ام را ادا كنم.
موتمن: من يك تكنيسين هستم. در سينماي متوسط ايران مولف معنايي ندارد.
موتمن: نمي خواهم مقايسه كنم ولي سودربرگ هم همين كار من را مي كند. هم كافكا مي سازد هم يازده يار اوشن را.
نيكي كريمي: گريم من سنگين بود؟
موتمن: ما توي زندگي واقعي همه مان عاشق مي شويم، ولي همه ما در زندگي آدم نمي كشيم. به همين دليل هم داستان باج خور دور و تخيلي به نظر مي رسد.
نيكي كريمي: در تمام بيست فيلمي كه توي اين چهارده سال كار كرده ام، در هيچ كدام به اندازه بازي در باج خور لذت نبرده ام.
پنج شنبه شب، جشنواره به نيمه رسيده و سالن سينما استقلال، آن هم ساعت يك ربع به ۹ نسبتا شلوغ است. استقبال مطبوعاتي ها از جلسه هاي ۱۰ شب، دلگرم كننده است. آنها برگشته اند! بيرون از سالن خيلي ها هنوز دارند درباره فيلم بوتيك جروبحث مي كنند. فيلمي كه در بخش مسابقه سينماي ايران پذيرفته نشد اما ظاهرا طرفدارهاي زيادي بين منتقدها پيدا كرده است. يك دليل شلوغي جلسه امشب، شايد اين باشد كه خيلي ها منتظر رفتن كمال تبريزي و عوامل فيلم مارمولك روي صحنه هستند. كسي توضيح نمي دهد كه چرا امشب اين جلسه برگزار نمي شود. حداقل پشت ميكروفون كسي اين كار را نمي كند.
قدمگاه: غافلگيري بزرگ
ضا درستكار، منتقد و نويسنده سينمايي كه شب نمايش گاوخوني هم اجراي جلسه را به عهده داشت مجري است. او از عوامل فيلم «قدمگاه» دعوت مي كند بروند بالا. محمدمهدي عسگرپور (كارگردان فيلم) به همراه رضا كيانيان، بابك حميديان، نگار جواهريان (بازيگران فيلم) و مدير توليد كار، پشت ميز، روي صندلي هايشان مي نشينند و به درستكار نگاه مي كنند كه دارد براي حاضران در سالن حرف مي زند. او مي گويد كه از ته قلب از دوستان مطبوعاتي اش كه او را به شكل هاي گوناگون در نشريه ها و سايت هايشان مورد تفقد قرار دادند سپاسگزار است و انشاءالله كه خدا او را به راه راست هدايت كند. اينبار ديگر اصلا نمي گويد كه از فيلم قدمگاه خوشش آمده و اصلا هم زياد حرف نمي زند. اين اعتراف پر از نيش و كنايه باعث مي شود نگراني برطرف شود و همه نفس راحتي بكشند.
رضا كيانيان موهايش را كوتاه كرده. لباس خاكستري پوشيده كه به موهايش خيلي مي آيد. لبخند مي زند و حسابي سرحال است. با اين سر و وضع بيشتر از قبل شبيه آل پاچينو شده و فكر كنم خودش خوب اين را مي داند، هر چقدر هم كه به روي خودش نياورد. از آن بالا با دو، سه نفر كه پايين نشسته اند چاق سلامتي مي كند و بعد از اين كه از درستكار تشكر مي كند كه به او گفته جوان، ادامه مي دهد: «با اين نوري كه توي صورت من انداخته ايد، ماجرا درست مثل بازجويي شده.» نور را فيلمبردارهاي جلسه توي صورت او انداخته اند.
يك سوال از كيانيان: چرا صدايي كه براي اين نقش توي فيلم استفاده كرده ايد تصنعي است؟ چرا شبيه هماني است كه در سريال بچه هاي خيابان بازي كرده ايد؟ كيانيان جواب مي دهد: «وقتي مي گه تصنعي پس لابد تصنعي شده ديگه، من چي بايد بگم؟ بعد هم من توي بيست تا نقش صدايم يك جور شبيه هم بود، هيچ كس هيچ چي نگفت، حالا توي اين دو تا نقش صدا شبيه هم شده، صداي همه درآمده. به نظرم صدا به نقش مي خورد، همين.» بعد درباره اينكه چرا نقش را پذيرفته حرف مي زند: «وقتي فيلمنامه را خواندم دوست اش داشتم. وقتي داستاني را دوست داشته باشم، يعني دلايل كافي براي پذيرفتن نقش هست. راستش را بخواهيد از سن ۴۰ سالگي به بعد، آدم ديگر براي كارهايش دنبال دليل نمي گردد.»
درستكار تذكر مي دهد كه دوستان، اسم خودشان و نشريه شان را روي برگه سوال ها بنويسند، چون بعضي از سوال ها آنقدر بي ربط و دور از شان نقد و منتقد است كه آدم خجالت مي كشد آنها را بخواند. درستكار ظاهرا حسابي دلش پر است. بعد باز يك سوال از كيانيان درباره اينكه چرا شبيه عزت الله انتظامي حرف مي زند؟ او مي گويد اين را كه صداي شخصيت، شبيه انتظامي است قبول دارد. مي گويد انتظامي در بازيگري استاد او است و در واقع او بخشي از بازي انتظامي را تضمين كرده است، مثل شاعري كه شعر يك شاعر ديگر را تضمين مي كند و اين كار به نظرش هيچ اشكالي ندارد. قدرداني از انتظامي هم هست.
بابك حميديان درباره نقش اش توضيحاتي مي دهد. مي گويد: «يكي از دلايل اصلي اينكه نقش در فيلم، جا افتاده برنامه ريزي صحيح بوده. يك هفته اول فيلمبرداري، من در گروه تنها بودم وبا آقاي عسگرپور يخ هايم باز نشده بود، اين تنهايي خيلي كمكم كرد. كم كم اما ترسم ريخت و ديگر عادت كردم به دوربين كه مثل عنكبوت به من نزديك مي شد، توجه نكنم. در مدت سه چهار سالي كه تئاتر كار كرده ام و دانشجوي اين رشته بودم هيچ وقت با بازيگرهاي بزرگ چشم تو چشم نشده بودم. با آقاي پسياني كار كرده بودم اما با ايشان بازي نكرده بودم. به خاطر همين از بازي با رضا كيانيان وحشت داشتم.» كيانيان بر مي گردد طرفش و مي پرسد از من مي ترسيدي؟ من اينقدر ترسناكم؟ بابك مي گويد بله! كيانيان هم ادامه مي دهد پس چرا اينقدر با هم رفيق شديم؟ بر مي گردد رو به حاضران در سالن و مي گويد چرند مي گه ما كلي با هم رفيق شديم!
ساعت ۲۵:۹ شده و ۲ نفر ديگر از عوامل فيلم هم سر مي رسند و مي روند بالا، نويسنده فيلمنامه و يكي ديگر از بازيگران فيلم. عسگرپور- كه انگار عادت ندارد به شوخي هاي خودش بخندد- توضيح مي دهد كه از اينكه همه از ديدن فيلمش غافلگير شده اند خيلي تعجب نكرده. مي گويد چون مي دانسته همه منتظر يك فيلم بد هستند، اگر فيلم متوسط هم از كار در مي آمد همه را غافلگير مي كرد! موبايل كيانيان زنگ مي خورد او خيلي سريع موقعيت را براي طرف توضيح مي دهد و بعد موبايل را خاموش مي كند و مي گذارد توي جيبش. آن طرف تر يك خانم خبرنگار واكمن اش را مي برد روي صحنه و به جاي اينكه آن را بگذارد روي ميز، مي برد كنار يكي از باندهاي صداي سالن كه از قد خودش بالاتر است و با كلي زحمت آن را مي گذارد كنار بلندگو.
رضا كيانيان به عنوان حرف آخر، مي گويد كه مي خواهد رازي را براي همه فاش كند. وقتي داشتم نقش را كار مي كردم، به عسگرپور گفتم اين، من را ياد بابام مي اندازد. مي خواهم نقش بابام را بازي كنم. مادر من سينما نمي رود ولي وقتي عكس فيلم را توي يك مجله ديد به من گفت نمي دانم چرا عكس باباتو تو مجله سينمايي چاپ كرده اند. ته دلم اين نقش را تقديم مي كنم به بابام ولي روي دلم تقديمش مي كنم به آقاي انتظامي كه پدر هنري من است؛ در واقع نقش را به باباهام تقديم مي كنم.
باج خور: فيلمي از يك تكنيسين
فرزاد مؤتمن و نيكي كريمي به عنوان عوامل فيلم باج خور مي روند روي صحنه. مؤتمن همان اول توضيح مي دهد كه چرا آنها اينقدر كم اند. مي گويد براي فيلم هفت پرده فقط ۱۰ نفر در جلسه مطبوعاتي حضور داشتند و براي شب هاي روشن چند نفر بيشتر. اين طوري او ۲ بار جلو اعضاي گروهش خجل شده و ديگر نمي خواسته اين موضوع تكرار شود. به همين دليل هم به مهدي احمدي و بهرام دهقاني و چندنفر ديگر زنگ زده و گفته نيايند. از طرفي كم بودن عوامل، يك حسن ديگر هم دارد؛ باعث مي شود بحث بي خودي گسترده نشود و به چيزهاي اصلي پرداخته شود ضمن اينكه جلسه هم طولاني نخواهد شد.
مؤتمن توضيح مي دهد كه باوجود دو فيلم قبلي اش كه ويژگي هايي خاصي داشته اند، اما دليلي ندارد كه من علاقه اي به سينماي مردم پسند و تجاري نداشته باشم. اتفاقا چون سينماي ايران به من اجازه داده بود دو فيلم با ويژگي هايي كه خودم دوست داشتم در آن بسازم، يك جوري احساس دين مي كردم و مي خواستم با فيلم باج خور دين ام را به اين سينما ادا كنم. دوست ندارم يك خط را بگيرم و در همان خط فيلم بسازم.
بيضايي، كيميايي، مهرجويي و خيلي از فيلمسازهاي مهم ايراني اين طوري اند. يعني در همه فيلم هايشان يك جور هستند. من مي خواهم خيالتان را راحت كنم كه مولف نيستم. اصلا يكي از دلايل ساختن باج خور نقدهايي بود كه براي شب هاي روشن ديدم و خبر از تولد يك هنرمند و آثار هنري و اين چيزها مي داد و من را حسابي ترساند.
يك نفر مي پرسد چرا اين قدر در فيلم سيگار مي كشند؟ مؤتمن جواب مي دهد: دنياي نوار، تيره و تاريك است. آدم هاي اين دنيا فقط سيگار نمي كشند، سراغ خلاف هاي زيادي مي روند اما ما باتوجه به چارچوب هاي سينماي ايران فقط مي توانستيم همين سيگارش را نشان بدهيم. از كليشه هاي نوار همين حلقه دود سيگار مانده، اين يكي را ديگر بگذاريد بماند. لطفا.
مؤتمن خيلي سرحال است و با لذت و هيجان از فيلم هايي كه دوست دارد حرف مي زند و ايده هايي را كه از آن فيلم ها گرفته و در باج خور استفاده كرده مي شمارد. درباره نقش رعنا كه نيكي كريمي نقش اش را بازي كرده هم مي گويد: «خيلي راجع به بانويي از شانگهاي و ريتا هيورث با هم حرف زديم.»
نيكي كريمي درباره ويژگي هاي «فم فتال» حرف مي زند. شخصيتي كه يكي از كليشه هاي نوار است و ترجمه فارسي اش مي شود «زن مرگبار» . «اين زن ها از مردها متنفرند و زجر كشيده اند بنابراين مي توانند بقيه را زجر بدهند. باهوش هستند و براي هر كارشان نقشه دارند و فقط وقتي مي ميرند كه عاشق كسي شده اند.»
مؤتمن هم در جواب سوالي كه پرسيده چرا پايان فيلم اين جوري است مي گويد: «باج خور يك تراژدي است و در آن همه بايد كشته شوند. ايده اش همان (سامورايي) ساخته ژان پيرملويل است و بايد همين جوري اجرا مي شد، كليشه اي و كهنه تا تاثير خودش را بگذارد.»
وقتي كه مؤتمن دارد از روي صحنه پايين مي آيد، كيف اش كاملا كوك است ظاهرا تصور نمي كرده اين همه خبرنگار و منتقد در سينما استقلال حاضر باشند. از فيلمش راضي است چون همين دو ساعت پيش در سينما آفريقا ديده كه مردم از فيلم خوش شان آمده. مي گويد دفعه بعدي بيشتر غافلگير مي شويد چون ديگر فيلمي مثل باج خور نمي سازم. تا دم در سينما استقلال چند خبرنگار دنبالش مي روند و از او سوال مي پرسند و تحويلش مي گيرند. مؤتمن امشب، خوشحال ترين فيلمسازي است كه فيلمش در جشنواره به نمايش درآمده.