شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۰۵
جشنواره ۷
Front Page

سينما از نگاه يك فروشنده بليت
تا سينما نمرده است فيلم خوب بسازيد
يك فروشنده بليت به راحتي مي تواند به سليقه سينماي مردم و دلايل ركود در سينما پي ببرد. گاهي مشتري مي آيد و قيمت بليت را مي پرسد، تا مي گويم ۷۰۰ تومان از جا مي پرد و اعتراض مي كند كه چه خبر است؟ يك فيلم شبي ۲۰۰ تومان كرايه مي كنم و توي دستگاه مي گذارم و با خانواده نگاه مي كنم.
Fade
002721.jpg
اينجارابراي آنهايي گذاشتيم كه خاكسترنشين عشق به سينما شدند.

گيشه او مثل كنجي آرام و دنج، جزيره اي جداافتاده از هياهوي ميدان انقلا ب است.
عكس ها: هادي مختاريان 
مهرداد مشايخي 
صنعت سينما اجزاي مختلفي دارد، اجزايي كه الزاما با فيلم سازي مرتبط نيستند. البته به كار بردن اصطلاح صنعت سينما بنا به عادت و به خاطر كاربرد عمومي آن است وگرنه شرايطي كه سينماي ما با آن روبه رو است با شرايط امروزي يك «صنعت» زمين تا آسمان فاصله دارد. اين واقعيتي است كه بليت فروش سينما هم مي تواند تنها با اشاره به گوشه اي از مشكلات جزيي، آن را ثابت كند.
دنيايي در اتاقك كوچك گيشه 
اولين كسي است كه موقع رفتن به سينما با آن روبه رو مي شويد. چهره اش را به درستي نمي بينيد، حتي وقتي كه براي پرسيدن سوالي احتمالي مجبور مي شويد سرتان را خم كنيد تا صدايتان از سوراخ هاي روي شيشه گيشه به او برسد. فيلم ساعت چند شروع مي شود؟ چقدر بايد پرداخت كنيم؟ ساعت چند تمام مي شود؟ وقت هست دوري بزنيم؟ و ... ممكن است چند لحظه اي بيشتر با او ارتباط نداشته باشيد آن هم تنها وقتي كه خريدار بليت باشيد. با اين وجود او اولين كسي است كه مي تواند در مورد آمار فروش فيلمي اظهارنظر كند و موفقيت يا شكست فيلمي را در همان يكي دو روز اول بنا بر تجربه اش پيش بيني كند.
سرش را روي پيشخوان كوچك داخل گيشه گذاشته است و استراحت مي كند و تنها موهاي سپيدي كه از پشت شيشه پيداست نشان از سن بالاي او دارد. هنوز ساعتي به شروع فيلم مانده و خبري نيست. كسي سراغ بليت را نمي گيرد و فرصتي هست تا كمي استراحت كرد. بيرون محوطه تورفتگي جلو سينما «مركزي» در پياده روهاي اطراف ميدان انقلاب، زندگي با هياهوي هميشگي خود در جريان است، اما گيشه او مثل كنجي آرام و دنج، جزيره اي جداافتاده از اين هياهوست.
كم كم بايد بليت بفروشد. به سراغش مي روم، دعوتم مي كند به داخل گيشه. گيشه غرفه اي است يك متر در دو متر، اتاقك كوچكي كه چشم بسياري از عوامل سينما نظير تهيه كننده، كارگردان و مدير سينما به آن است؛ جايي است كه او بايد هر روز صبح تا شبش را در آن بگذراند. در و ديوار آن پر است از پوستر فيلم و عكس هنرپيشه ها و تقويم هاي ديواري جديد و قديم. روي زمين كنار صندلي، كتري چاي روي المنت مي جوشد. كنار شيشه گيشه دو نوار كاغذي چسبانده و روي آنها با خودكار قرمز، قيمت بليت را براي تعداد نفرات مختلف نوشته است: يك نفر ۷۰۰ تومان، دو نفر ۱۴۰۰ تومان و ... تا ۱۹ نفر. نوار دوم هم مربوط به بليت هاي نيم بها مي شود. روزهاي شنبه بليت نيمه بهاست: يك نفر ۳۵۰ تومان.
پنكه فلزي كوچكي بالاي در روي ديوار نصب شده است، روبه روي در هم تابلوي برق بزرگي، بخشي از فضاي گيشه را گرفته است. صندلي اش را تعارف مي كند تا بنشينم اما فرقي نمي كند نشسته باشي يا ايستاده چون به هر حال تكان نمي تواني بخوري.
حسين حسني، بازنشسته است. كت و شلوار پوشيده و با مشتريان محترمانه و با حوصله برخورد مي كند، به دانشجويي توضيح مي دهد كه ارايه كارت براي گرفتن بليت نيم بها نياز نيست چون امروز شنبه است و همه مي توانند بليت را نيم بها تهيه كنند. به دو نفر هم نشاني داروخانه را مي دهد و چند نشاني داروخانه هم يدكي در اختيارشان مي گذارد. مي گويد: «چون من سال ها در اين منطقه خدمت مي كردم، منطقه را مثل كف دستم مي شناسم.»
۶۶ ساله است با اصليتي تفرشي. سال ۳۷ براي كار به تهران آمد اما بعد از سربازي به شهرباني رفت و امروز پس از حدود ۲۶ سال خدمت در شهرباني، ۱۵ سال است كه در سينماهاي مركزي و شهر تماشا (وابسته به بنياد خيريه كامراني) متصدي فروش بليت است. مي گويد بعد از بازنشستگي در سال ۶۵، مسوولان سينما كه از قبل او را مي شناختند پيشنهاد كردند كه براي فروش بليت به اينجا بيايد. حسني پيش از آمدن به گيشه فروش بليت هم با سينما در ارتباط بود، او سالها مسووليت برقراري نظم در سينما را به عهده داشت.
نيمه جان رو به موت 
مي گويد الان سينما رو به موت است. بر مي گرديم به خاطرات خودش از۲۶-۲۵ سال پيش. مي گويد: «آن موقع از همين سينما مركزي زنگ مي زدند كلانتري تا چند سرباز و درجه دار برايشان بفرستيم و نظمي به وضعيت جلو سينما بدهند، اما با اينكه من براي اين كار چند مامور در اختيار داشتم براي كار ساده اي مثل به صف كردن مردم به مشكل بر مي خوردم و سرباز كم مي آوردم. گاهي جمعيت جلو سينما چنان زياد مي شد كه مشكل مي شد سر و ساماني به نظم تماشاچيان داد و اگر هم بليت تمام مي شد ديگر كسي جلودار اين جمعيت نبود. اما حالا چي؟» به محوطه جلو گيشه اشاره مي كند كه تقريبا خالي است. به جز شش يا هفت نفر كسي سراغ گيشه ها نمي رود، آن هم امروز كه بليت نيم بهاست.
به نظرم بليت نيم بها هم در بالا رفتن فروش چندان موثر نبوده است، اما او معتقد است همين نيم بها بودن، باعث مي شود عده اي كه مدت ها قيد سينما رفتن را زده بودند هر چند وقت يك بار به سينما بيايند. خانواده هاي پرجمعيت و جوان هايي كه دسته جمعي به سينما مي روند و دانشجويان را از آن دسته مي داند. با اين وجود روشن است كه مشكل كم فروش بودن فقط مربوط به قيمت بليت نمي شود. حتي حسني هم كه خودش در جواني از علاقه مندان پروپا قرص سينما بوده و به بازيگراني چون جان وين و چارلتون هوستون علاقه داشته است، اين روزها خانواده اش را براي ديدن فيلم به سينما نمي برد. اول خيال كردم دليلش نگاه پليسي يك مامور سابق شهرباني است و اينكه سينما جاي مناسبي براي خانواده ها نيست، اما خودش مي گويد: «فيلم ها جذابيت زيادي ندارند و سالانه به جز چند فيلم كه به درد خانواده ها مي خورد و با سليقه خانواده جور در مي آيد، بقيه اش تماشاچي ندارد.»
البته اينطور نيست كه قيمت بليت در كسادي يا رونق سينماها بي تاثير باشد، به نظر او سينما در رقابت با ديگر سرگرمي هاي سمعي و بصري عقب مانده است. مي گويد: «گاهي مشتري مي آيد و قيمت بليت را مي پرسد، تا مي گويم ۷۰۰ تومان از جا مي پرد و اعتراض مي كند كه چه خبر است؟ يك فيلم شبي ۲۰۰ تومان كرايه مي كنم و توي دستگاه مي گذارم و با خانواده نگاه مي كنم.»
به نظر او تلاش براي صدور كارت هاي نيم  بها از طرف خانه سينما براي كارمندان دولت، اعضاي انجمن ها و دانشجويان هم چندان موثر نبوده است. از فيلم هاي خارجي استقبال جدي نمي شود، اما فيلم خارجي هم براي باز كردن جاي خودش زمان مي خواهد. فيلم خارجي بايد شرايط پخش در ايران را داشته باشد، شناخته شده باشد و بازيگران خوبي هم در آن بازي كنند. به نظر او بايد شعور تماشاچي را جدي گرفت، اگر فيلمي در خارج از ايران جزو فيلم هاي درجه سه باشد، در ايران هم موفق نمي شود.
002724.jpg

اين تحليل ها كه مي خوانيد فقط تجربيات يك فروشنده بليت است، تجربياتي كه از استقبال و عدم استقبال مردم از فيلم هاي مختلف و اظهارنظر آنها بعد از بيرون آمدن از سينما به دست آمده است. خودش معتقد است استقبال از فيلم هاي خانوادگي و كمدي بيشتر از ديگر فيلم هاست و فيلم هاي ديگر در موارد معدود، فروش خوبي دارند. به نظرش امسال عروس خوش قدم و دنيا از همه پرفروش تر بودند، از آمار خبري ندارد اما حساب و كتاب ساده گيشه مي تواند نتيجه قابل قبولي بدهد. مي گويد بعد از اين دو تا، دختر ايروني هم پرفروش بود، سال قبل هم كلاه قرمزي خيلي خوب فروخت اما خانه اي روي آب كه در جشنواره سر و صدا كرد در اكران بعد از جشنواره فروش خوبي نداشت. وقتي در مورد فيلم هاي پرفروش صحبت مي كند به عكس هاي هنرپيشه ها روي ديوار اشاره مي كند وبعد متوجه مي شوم كه آنها هنرپيشه هاي مورد علاقه اش هستند: هديه تهراني، نيكي كريمي، ماهايا پطروسيان.
حرف هايش تمام نشده كه يكي از مسوولان سينما شماره آخرين بليت فروخته شده براي فيلم دختر ايروني را مي پرسد. بعد از اينكه جواب مي دهد به من مي گويد از صبح تا حالا براي اين فيلم فقط ۲۴۰ بليت فروخته ام، ديگر چقدر اين فيلم را تماشا كنند، كار سينماها شده اكران فيلم هاي تكراري. مي گويد امسال حدود ۳۰ فيلم در جشنواره شركت كرده اند در حالي كه چيزي نزديك به ۷۰ سالن سينما در تهران داريم، اگر ۳۰ فيلم ديگر هم به جز فيلم هاي جشنواره ساخته شده باشد، به هر سالن يك فيلم مي رسد؛ اين يعني اينكه سينماها در تمام طول سال بايد فيلم هاي تكراري نمايش بدهند.
اين هم شد كار؟
مرتضي و غلامرضا، دو پسر حسين حسني به كارهايي به جز كار سينمايي مشغول اند. مي گويد سينما جاي مناسبي براي كار كردن نيست. او اين تجربه را از سال هاي زيادي كه با سينما سر و كار داشته به دست آورده است. به نظرش سينما سازماندهي ندارد و معلوم نيست چه كسي متولي اين صنف است. مي گويد كسي كه در سينما كار مي كند از هيچ جا حمايت نمي شود، نه بيمه دارد و نه شركت تعاوني، نه كسي به فكر خانه سازماني براي آنهاست و نه فكري براي استخدام آنها مي شود.
البته وضعيت سينماهايي كه بنياد خيريه كامراني اداره مي كند اينطور نيست، اما حتي سينماهاي دولتي هم از كاركنانشان حمايت چنداني نمي كنند. يك آپاراتچي را مثال مي زند كه از ساعت ۹ صبح تا ۳۰:۱۰ شب در سينما كار مي  كند و يا بليت فروشي كه ۸ صبح مي آيد و ۹ شب بر مي گردد. مي گويد ۸۰ هزار الي ۱۴۰ هزار تومان حقوق مي گيرند كه به هيچ خرجي نمي رسد، حالا اگر منزلشان در شهرك واوان يا كرج باشد كه ديگر وقتي براي هيچ كاري نمي ماند، روزي بايد هزار تومان هم كرايه تاكسي بدهند.
از همه اينها بدتر وضعيت امنيت شغلي است. شغلي كه اين همه دردسر دارد و درآمدش هم چنگي به دل نمي زند، طرفداران زيادي دارد. حسني جوانان زيادي را به ياد مي آورد كه هر روز به سينما مي آيند تا كاري دست و پا كنند. جواناني كه حاضرند با ماهي شصت هفتاد هزار تومان هر كاري در سينما بكنند، اگر جايي براي خواب به آنها بدهند كه ديگر چه بهتر. مي گويد اين طوراست كه صاحبان سينما به راحتي مي توانند كارگر و كارمندشان را اخراج كنند. كار حسني فقط فروش بليت نيست، كار او اين است كه جواناني كه دنبال كار در سينما هستند را راهنمايي كند و به آنها مشكلات اين كار را بگويد و البته كار ديگري هم دارد و آن هم اينكه جواناني كه پول كافي براي خريد بليت سينما را ندارند و ملتمسانه اجازه ورود مي خواهند را به مدير سينما معرفي كند تا او اجازه ديدن فيلم را بدهد. قبول كنيد كه كار ساده اي نيست.

|  جشنواره ۱  |   جشنواره ۲  |   جشنواره ۳  |   جشنواره ۴  |   جشنواره ۵  |   جشنواره ۶  |
|  جشنواره ۷  |   جشنواره ۸  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |