حصار بوعلي نام يك محل است. محلي كه دو قنات زنده و جاري دارد با كوچه هاي باريك و ديوارهاي كاهگلي
بابا مهر
محور جنوبي خيابان شهيد باهنر، نزديك پارك نياوران. اول صداي آب را مي شنويد.
صداي عبور ملايم و صبور آب. دقت كه مي كنيد مي بينيد آب انگار از زير خانه ها و توي حياط ها هم رد مي شود؛ آب قنات. با دو سه پرسش مي شود فهميد قنات «ميرزاعلي» و «تكيه آقا» دو رشته قنات در شرق و غرب اين محله هستند. محله اي كه از شمال به خيابان نياوران، از شرق به خيابان پاسداران، از غرب به خيابان كامرانيه و از جنوب به خيابان فرمانيه محدود مي شود. اين نام ها به خودي خود براي مخاطب امروز مفاهيمي پشت سر دارند، اما اين همه ماجرا نيست. آشنايي زدايي و كليشه شكني وقتي اتفاق مي افتد كه تصوير بعدي را ببينيد: كنار ديوار كاهگلي وقتي چشمتان مي افتد به تنه پدر و مادر دار آن درخت، مطمئن مي شويد آن نام ها مفاهيم ديگري هم مي تواند داشته باشد. ديگر مي شود يقين داشت كه با اثر انگشت يك روستا روبه رو هستيد. روستايي كه كامران ميرزا نايب السلطنه حاكم تهران، وزير جنگ (پسر سوم ناصرالدين شاه)، درست كنار آن باغي را به وسعت ۴۰۰ هزار متر پهن كرد.
اينجا تهران است؛ جايي نزديك پارك نياوران. حالا كسي دارد با صدايي محزون نوحه مي خواند. روي ديوارها پارچه سياه كشيده اند. محرم است.
سنت هاي پابرجا
حصار بوعلي، بنا به يك سنت قديمي براي خودش مسجد و حسينيه جداگانه دارد. اين سنت متداول محله هاي شميران است. مسجدجامع اينجا سابقه اي ۱۷۰ ساله دارد.
سال ۱۳۴۷ تجديدبنا شده است. ۴۲ سال است نماز جماعت هر شب توسط آيت الله حاج سيدمحمدتقي حكيم در آن اقامه مي شود. برنامه شرح نهج البلاغه و تفسير قرآن كريم هم دوشنبه ها و پنج شنبه ها به قوت خودش باقي است.
۲۰۰ متر دورتر از مسجد جامع، يك مسجد ديگر هست. مسجد «كوچيكه»، كنار شرشره آبي كه قنات تكيه آقا را به نهر عمومي وصل مي كند، باب دل آنهايي است كه در خلوت نمازخانه و آهنگ ريزش آب، با حضرت دوست راز و نياز دارند، مسجدي جمع و جور، دنج و ساده. شايد به خاطر همين صفات است كه بانوان محل، سفره حضرت امام حسن مجتبي (ع) را اينجا پهن مي كنند. نان و پنير و سبزي و خرما، شله زرد و آجيل مشكل گشا در يك سفره سبز همراه با دعاي توسل و دل هاي صاف، يك آيين مذهبي با همين عناصر شكل مي بندد.
خشت بر خشت؛ پناهي براي حجله قاسم
حدود ۱۶۰ سال پيش در نخستين سال هاي حكومت ناصرالدين شاه، اين ساكنان حصار بوعلي بودند كه براي ساختن تكيه آستين بالا زدند. هماهنگ با معماري عصر قاجار در ساخت و ساز اينگونه ابنيه، تكيه حصار بوعلي با خشت و گل روي پاهايش ايستاد. در آن روزگار براي فضاسازي مكاني مقدس، سليقه هايي به كار مي رفت كه حكايتش در سينه و حافظه پيرمردان ۹۰ ساله محل است. آنها كه در اواخر سلطنت احمدشاه، نوجواناني بودند كاري، در كنار پدرانشان و دستشان به افراشتن اين سقف مشغول بود. مي شود فرصت را غنيمت شمرد و همراه يكي از آنها شد و به سال ۱۲۶۴ قمري برگشت...
قصد ورود به تكيه را داريم. تكيه اي درست در مركز محل، كنار بازارچه. بازارچه اي كه دورادور تكيه است: نانوايي، قصابي، قهوه خانه، زورخانه، بقالي،نجاري، كفاشي، سلماني، ماست بندي. و چسبيده به آن باغ بزرگ با نهرهاي شاخه شاخه و درخت هاي سربه فلك كشيده. «باغ عزيزخان» شرق تكيه است. جايي كه امروز آن را فرهنگسراي نياوران مي خوانند.
از در چوبي آهن كوب گوشه جنوب غربي وارد تكيه مي شويم. سكوت را صداي پاي آب قنات ميرزاعلي مي شكند، وقتي بعد از گذر از چند خانه و باغ از وسط تيكه رد مي شود. شايد به هواي همين آهنگ است كه كبوترهاي چاهي وياكريم ها زير اين سقف بلند، بدون هراس پرواز مي كنند. آنها هم مي دانند اينجا كجاست. معمولاً كسي توي امامزاده ها و تكايا كاري به كار پرندگان ندارد.
در ضلع جنوبي تكيه يك مجموعه پله اي شكل به اسم «دير» ديده مي شود.
دير با چراغ هاي تك پايه و شمعدان هاي برنز و ترمه هاي كار يزد و گلدان هاي گل، تزيين شده است. دو گوشواره دوطبقه در دو طرف دير و يك يك طاق نما ضلع جنوبي را تكميل مي كند. ضلع شرقي با سه طاق نما و يك تالار فوقاني سقف چوبي پيش روست. شمال تكيه تالار بزرگ سراسري است. ضلع غربي هم با سه طاق نما و دو گوشواره دو طبقه، در دو سو و سردر ضربي، نقشه ذهني ما را از تكيه كامل مي كند.
پيرمرد حالا به سكوي وسط تكيه اشاره مي كند. سكويي چهارگوش به بلندي ۷۰ سانتي متر از سطح زمين. مي گويد: «اينجا صحنه نمايش تعزيه است.» تعزيه خوان هايي كه بنا به رسم ديرينه چند روز را به اجراي تعزيه اختصاص مي دهند. بقيه اش را مي شود حدس زد. شهر با لباس سرخ و چكمه هاي سياه روي همين سكو دشنه اش را بالا خواهد برد و فرود خواهد آورد. ياد علامت گرداني هاي عزاداران مي افتيم و بوي اسپند و بيش بادها. تكيه حصار بوعلي سه علامت عتيقه دارد. سه، پنج و هفت تيغه. هر سه با شال هاي بته جقه اي به ستون ها بسته شده اند. كنار آنها وسيله اي است كه نام درستش را نمي دانيم. پهنايش نزديك به سه متر است. پيرمرد به كمك مي آيد: «اسمش مشعل است. كم كمش چهل تا چراغ لاله و چهل تا شمع، پله پله روي آن سوار مي شود. شب ها كه دسته عزاداران از تكيه مي رفته بيرون شمع ها مسير را روشن مي كرده. آن زمان ها برق درست و حسابي نبوده حالا هم همان روال سابق اجرا مي شود و به اين مشعل مي گويند چهل چراغ. چهل چراغ هاي حالا اغلب جمع و جورند.»
پيرمرد مي رود به سمت سكوي وسط: «اين دو تا هم گهواره علي اصغر و حجله قاسم است. اوايل سلطنت پهلوي اول اين وسيله ها متداول بود، هنوز هم هست. هر كدام از اينها هم نوحه خودش را دارد.» دست پيرش را مي كشد روي حجله قاسم، زمزمه مي كند: «اين حجله دامادي است هرگز نديدم شادي ات...»
خواستند تكيه را خراب كنند
وقتي چندين نفر از اهالي محل يك خاطره را تعريف كنند كه مربوط به هفتاد سال پيش باشد، بعد هم تاييد آن را از زبان بقيه بشنويد نمي توانيد منكر قضيه شويد. ما عين خاطره را مي آوريم، نقل به مضمون:
همه چيز وقتي شروع شد كه خواستند تكيه را خراب كنند. چو انداخته بودند مي خواهند مدرسه بسازند يا همچو چيزي. اواخر حكومت رضاخان بود. بهانه وجود مسجد جامع و تكيه آقا را داشتند. مي گفتند كمبود فضاي آموزشي داريم. يك روز صبح سر و كله يك مشت كارگر با بيل و كلنگ پيدا شد. گفتند تكيه حصار بوعلي بايد خراب شود. گفتند دستور است. هر كس رفت يك گوشه. كلنگ ها را بردند بالا كوبيدند به ديوارهاي خشت و گل. كار به پنج ضربه نكشيد. زنبور بود كه از جوف ديوارها و سقف بيرون مي ريخت. جنگ بين انسان و زنبور. هر جاي تكيه را كلنگ زدند لانه زنبور بود. آنها از آشيانشان دفاع مي كردند. كارگرها دست از كار كشيدند. خيلي هاشان گفتند اينجا خانه حسين است. خيلي هاشان گفتند خانه خراب مي شويم. آنها مجبور شدند منصرف شوند.
در همان سال ها بود كه خروج دسته هاي عزادار و عزاداري به صورت علني ممنوع اعلام شد. تكيه هاي رسمي تعطيل شدند. شهرباني ماموريت يافت به شدت با هر گونه برنامه اي در اين زمينه مبارزه كند و اگر كسي مقاومت كرد بازداشت شود. اما چراغ حسينيه روشن ماند. در اين سال ها عزاداري ماه محرم در حصار بوعلي هرگز تعطيل نشد. خانه هاي مرحوم حاج گداعلي عسكريان و حاج ميرزاحسن عسكريان در اين زمانه سرپناه عزاداران بود. اين خانه با ديوار آجري و سر دري قديمي هنوز در حصار بوعلي پابرجاست.»