يكشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۳۲۳
۱۶۰ سال پيش با خشت و گل ساخته شد
تكيه «حصار بوعلي»؛ حسينيه پير شميران
حصار بوعلي نام يك محل است. محلي كه دو قنات زنده و جاري دارد با كوچه هاي باريك و ديوارهاي كاهگلي
بابا مهر
003744.jpg
خانه اي كه در سال هاي خفقان رضا شاهي مامن عزاداران بود.

محور جنوبي خيابان شهيد باهنر، نزديك پارك نياوران. اول صداي آب را مي شنويد.
صداي عبور ملايم و صبور آب. دقت كه مي كنيد مي بينيد آب انگار از زير خانه ها و توي حياط ها هم رد مي شود؛ آب قنات. با دو سه پرسش مي شود فهميد قنات «ميرزاعلي» و «تكيه آقا» دو رشته قنات در شرق و غرب اين محله هستند. محله اي كه از شمال به خيابان نياوران، از شرق به خيابان پاسداران، از غرب به خيابان كامرانيه و از جنوب به خيابان فرمانيه محدود مي شود. اين نام ها به خودي خود براي مخاطب امروز مفاهيمي پشت سر دارند، اما اين همه ماجرا نيست. آشنايي زدايي و كليشه شكني وقتي اتفاق مي افتد كه تصوير بعدي را ببينيد: كنار ديوار كاهگلي وقتي چشمتان مي افتد به تنه پدر و مادر دار آن درخت، مطمئن مي شويد آن نام ها مفاهيم ديگري هم مي تواند داشته باشد. ديگر مي شود يقين داشت كه با اثر انگشت يك روستا روبه رو هستيد. روستايي كه كامران ميرزا نايب السلطنه حاكم تهران، وزير جنگ (پسر سوم ناصرالدين شاه)، درست كنار آن باغي را به وسعت ۴۰۰ هزار متر پهن كرد.
اينجا تهران است؛ جايي نزديك پارك نياوران. حالا كسي دارد با صدايي محزون نوحه مي خواند. روي ديوارها پارچه سياه كشيده اند. محرم است.
سنت هاي پابرجا
حصار بوعلي، بنا به يك سنت قديمي براي خودش مسجد و حسينيه جداگانه دارد. اين سنت متداول محله هاي شميران است. مسجدجامع اينجا سابقه اي ۱۷۰ ساله دارد.
سال ۱۳۴۷ تجديدبنا شده است. ۴۲ سال است نماز جماعت هر شب توسط آيت الله حاج سيدمحمدتقي حكيم در آن اقامه مي شود. برنامه شرح نهج البلاغه و تفسير قرآن كريم هم دوشنبه ها و پنج شنبه ها به قوت خودش باقي است.
۲۰۰ متر دورتر از مسجد جامع، يك مسجد ديگر هست. مسجد «كوچيكه»، كنار شرشره آبي كه قنات تكيه آقا را به نهر عمومي وصل مي كند، باب دل آنهايي است كه در خلوت نمازخانه و آهنگ ريزش آب، با حضرت دوست راز و نياز دارند، مسجدي جمع و جور، دنج و ساده. شايد به خاطر همين صفات است كه بانوان محل، سفره حضرت امام حسن مجتبي (ع) را اينجا پهن مي كنند. نان و پنير و سبزي و خرما، شله زرد و آجيل مشكل گشا در يك سفره سبز همراه با دعاي توسل و دل هاي صاف، يك آيين مذهبي با همين عناصر شكل مي بندد.
خشت بر خشت؛ پناهي براي حجله قاسم 
003747.jpg

حدود ۱۶۰ سال پيش در نخستين سال هاي حكومت ناصرالدين شاه، اين ساكنان حصار بوعلي بودند كه براي ساختن تكيه آستين بالا زدند. هماهنگ با معماري عصر قاجار در ساخت و ساز اينگونه ابنيه، تكيه حصار بوعلي با خشت و گل روي پاهايش ايستاد. در آن روزگار براي فضاسازي مكاني مقدس، سليقه هايي به كار مي رفت كه حكايتش در سينه و حافظه پيرمردان ۹۰ ساله محل است. آنها كه در اواخر سلطنت احمدشاه، نوجواناني بودند كاري، در كنار پدرانشان و دستشان به افراشتن اين سقف مشغول بود. مي شود فرصت را غنيمت شمرد و همراه يكي از آنها شد و به سال ۱۲۶۴ قمري برگشت...
قصد ورود به تكيه را داريم. تكيه اي درست در مركز محل، كنار بازارچه. بازارچه اي كه دورادور تكيه است: نانوايي، قصابي، قهوه خانه، زورخانه، بقالي،نجاري، كفاشي، سلماني، ماست بندي. و چسبيده به آن باغ بزرگ با نهرهاي شاخه شاخه و درخت هاي سربه فلك كشيده. «باغ عزيزخان» شرق تكيه است. جايي كه امروز آن را فرهنگسراي نياوران مي خوانند.
از در چوبي آهن كوب گوشه جنوب غربي وارد تكيه مي شويم. سكوت را صداي پاي آب قنات ميرزاعلي مي شكند، وقتي بعد از گذر از چند خانه و باغ از وسط تيكه رد مي شود. شايد به هواي همين آهنگ است كه كبوترهاي چاهي وياكريم ها زير اين سقف بلند، بدون هراس پرواز مي كنند. آنها هم مي دانند اينجا كجاست. معمولاً كسي توي امامزاده ها و تكايا كاري به كار پرندگان ندارد.
در ضلع جنوبي تكيه يك مجموعه پله اي شكل به اسم «دير» ديده مي شود.
دير با چراغ هاي تك پايه و شمعدان هاي برنز و ترمه هاي كار يزد و گلدان هاي گل، تزيين شده است. دو گوشواره دوطبقه در دو طرف دير و يك يك طاق نما ضلع جنوبي را تكميل مي كند. ضلع شرقي با سه طاق نما و يك تالار فوقاني سقف چوبي پيش روست. شمال تكيه تالار بزرگ سراسري است. ضلع غربي هم با سه طاق نما و دو گوشواره دو طبقه، در دو سو و سردر ضربي، نقشه ذهني ما را از تكيه كامل مي كند.
پيرمرد حالا به سكوي وسط تكيه اشاره مي كند. سكويي چهارگوش به بلندي ۷۰ سانتي متر از سطح زمين. مي گويد: «اينجا صحنه نمايش تعزيه است.» تعزيه خوان هايي كه بنا به رسم ديرينه چند روز را به اجراي تعزيه اختصاص مي دهند. بقيه اش را مي شود حدس زد. شهر با لباس سرخ و چكمه هاي سياه روي همين سكو دشنه اش را بالا خواهد برد و فرود خواهد آورد. ياد علامت گرداني هاي عزاداران مي افتيم و بوي اسپند و بيش بادها. تكيه حصار بوعلي سه علامت عتيقه دارد. سه، پنج و هفت تيغه. هر سه با شال هاي بته جقه اي به ستون ها بسته شده اند. كنار آنها وسيله اي است كه نام درستش را نمي دانيم. پهنايش نزديك به سه متر است. پيرمرد به كمك مي آيد: «اسمش مشعل است. كم كمش چهل تا چراغ لاله و چهل تا شمع، پله پله روي آن سوار مي شود. شب ها كه دسته عزاداران از تكيه مي رفته بيرون شمع ها مسير را روشن مي كرده. آن زمان ها برق درست و حسابي نبوده حالا هم همان روال سابق اجرا مي شود و به اين مشعل مي گويند چهل چراغ. چهل چراغ هاي حالا اغلب جمع و جورند.»
پيرمرد مي رود به سمت سكوي وسط: «اين دو تا هم گهواره علي اصغر و حجله قاسم است. اوايل سلطنت پهلوي اول اين وسيله ها متداول بود، هنوز هم هست. هر كدام از اينها هم نوحه خودش را دارد.» دست پيرش را مي كشد روي حجله قاسم، زمزمه مي كند: «اين حجله دامادي است هرگز نديدم شادي ات...»
خواستند تكيه را خراب كنند
وقتي چندين نفر از اهالي محل يك خاطره را تعريف كنند كه مربوط به هفتاد سال پيش باشد، بعد هم تاييد آن را از زبان بقيه بشنويد نمي توانيد منكر قضيه شويد. ما عين خاطره را مي آوريم، نقل به مضمون:
همه چيز وقتي شروع شد كه خواستند تكيه را خراب كنند. چو انداخته بودند مي خواهند مدرسه بسازند يا همچو چيزي. اواخر حكومت رضاخان بود. بهانه وجود مسجد جامع و تكيه آقا را داشتند. مي گفتند كمبود فضاي آموزشي داريم. يك روز صبح سر و كله يك مشت كارگر با بيل و كلنگ پيدا شد. گفتند تكيه حصار بوعلي بايد خراب شود. گفتند دستور است. هر كس رفت يك گوشه. كلنگ ها را بردند بالا كوبيدند به ديوارهاي خشت و گل. كار به پنج ضربه نكشيد. زنبور بود كه از جوف ديوارها و سقف بيرون مي ريخت. جنگ بين انسان و زنبور. هر جاي تكيه را كلنگ زدند لانه زنبور بود. آنها از آشيانشان دفاع مي كردند. كارگرها دست از كار كشيدند. خيلي هاشان گفتند اينجا خانه حسين است. خيلي هاشان گفتند خانه خراب مي شويم. آنها مجبور شدند منصرف شوند.
در همان سال ها بود كه خروج دسته هاي عزادار و عزاداري به صورت علني ممنوع اعلام شد. تكيه هاي رسمي تعطيل شدند. شهرباني ماموريت يافت به شدت با هر گونه برنامه اي در اين زمينه مبارزه كند و اگر كسي مقاومت كرد بازداشت شود. اما چراغ حسينيه روشن ماند. در اين سال ها عزاداري ماه محرم در حصار بوعلي هرگز تعطيل نشد. خانه هاي مرحوم حاج گداعلي عسكريان و حاج ميرزاحسن عسكريان در اين زمانه سرپناه عزاداران بود. اين خانه با ديوار آجري و سر دري قديمي هنوز در حصار بوعلي پابرجاست.»

ناگفته هايي از زندگي حاج علي اصغر صفار هرندي
چهل و سه سال حضور در مسجد دروازه غار
003741.jpg
روح الله مهرپارسا
پنجاه و دو سال پيش در سال ۱۳۳۰، پدرم در خيابان ري، باغ جنت، روبه روي در جنوبي ميدان انبار گندم، چلوكبابي جنت را راه انداخت. جنب چلوكبابي يك مغازه لبنياتي بود كه اكثر بارفروشان و مشتري هاي ميدان، براي صرف يك وعده غذاي سالم نظير خامه، كره، عسل، انواع پنير و مربا كه در كاسه هاي سفالين آبي عرضه مي شد به اين مغازه مي آمدند. آن موقع از پيتزا و ساندويچ خبري نبود. صاحب مغازه كه صبح ها تا قبل از اذان ظهر در مغازه بود با چهره اي روشن و محاسني كوتاه و منظم و عرق چيني سياه بر سر، در حالي كه لبش به ذكر خدا مشغول بود، پشت ميز كار ديده مي شد. من هر روز پيش از ظهر از منزل (بازارچه سوسكي) به مغازه پدرم مي آمدم. از پشت شيشه لبنياتي، طرز برخورد اين مرد را با مشتريان شاهد بودم و در عالم نوجواني سكناتش را غير از ديگر كسبه مي ديدم. از پدرم پرسيدم: صاحب اين مغازه همسايه شما با بقيه كسبه فرق دارد... »پدرم خدا بيامرز گفت: «ايشان آقا ميرزاعلي اصغر صفار هرندي، پسر حاج علي اكبر است كه نزديك سر قبر آقا، بازارچه عباس هرندي لبنياتي دارد. از آن پدر باخدا همچين فرزندي بايد كه يك شاهي پول حرام توي كسبش وارد نشود. ميرزا علي اصغر اين قدر كارش درست است كه مي شود پشتش نماز خواند.»
بعد فهميدم اين مرد كه آن زمان بيست و پنج شش سال بيشتر نداشت درس طلبگي مي خواند و شاگرد شيخ محمدتقي بروجردي پيش نماز دروازه غار است.
چند سال بعد
مغازه باغ جنت را پدرم فروخت و ديگر گذارم به آنجا نمي افتاد، لذا هيچ خبري از آن لبنياتي و صاحبش نداشتم تا اينكه روزي در جمع پاتوق بچه هاي محل كه معمولا نزديك بازارچه روبه روي خرازي «سپهر شاهين» بود با جوان ريزنقش و خوش صحبت و مطلع از وقايع روز كه هميشه هم با دوچرخه رفت و آمد مي كرد آشنا شدم.
معلوم شد او اخوي ميرزاعلي اصغر هرندي، رضا است (شهيد سال هاي بعد) كه در قماش فروشي  برادرش كار مي كند.تازه فهميدم حاج علي اصغر هرندي بعد از واگذاري لبنياتي باغ جنت، يك مغازه بزرگ پارچه فروشي در نزديك مسجد دروازه غار داير كرده است. چرا كه بعد از رحلت آيت الله حاج شيخ محمدتقي بروجردي، استادش، مسووليت امامت مسجد به عهده او قرار گرفته بود. با اين اقدام بايستي هم به كسب و كارش مي رسيد و هم به اقامه نماز جماعت ظهر و شب مسجد كه در ايام ماه مبارك رمضان نيز صبح ها هم اضافه مي شد. حالا ديگر اغلب به مسجد دروازه غار مي رفتم و علامه هرندي را مي ديدم كه نيم ساعت به اذان مغرب ،در لباس ساده كسب و كار وارد مي شود. پس از تجديد وضو به اتاق كتابخانه مي رود و پس از چند دقيقه در حالي كه ملبس به لباس مقدس روحانيت شده خود را براي اقامه نماز جماعت آماده كرده و در محراب مسجد مي ايستد. اين اتاق متبرك ۴۳ سال شاهد حضور مستمر او در ظهر و مغرب براي پوشيدن لباس روحانيت بود.
۱۳۲۶ مسجد دروازه غار
بعد از تخريب كليه دروازه هاي اطراف تهران در سال ۱۳۰۹، رفته رفته محله هاي جديدي در محدوده هاي داخل و خارج اطراف دروازه ها ايجاد شد. محله دروازه غار يكي از آنان است كه در منتهي اليه حاشيه جنوبي محلاتي قديمي نظير «بازارچه صابون پزخانه» و «بازارچه حاج غلامعلي» شكل گرفت وليكن آباداني اين محله قبل از ۱۳۲۰، به تدريج پس از انتقال كوره هاي آجرپزي از داخل دروازه غار به بيرون از آن يعني محور جنوبي خيابان شوش فعلي شروع شد. نياز به مسجد همواره اولين خواسته  اهالي محسوب مي شد. بر همين اساس در سال ۱۳۲۶ مسجد دروازه غار ساخته شد و آيت الله حاج شيخ محمدتقي بروجردي و علامه حاج علي اصغر صفار هرندي، در طول عمر خود، دو امام جماعت وارسته را به خود ديد. در واقع پس از رحلت استاد، مسووليت سنگين امامت مسجد و ارشاد ساكنان دروازه غار به شاگردش علامه هرندي سپرده شد، آن مرحوم نيز در طول ۴۳ سال فعاليت مستمر كه ۲۵ سال آن در زمان خفقان ستم شاهي و ۱۸ سال پس از پيروزي انقلاب تا سال ۱۳۷۵ (پنج سال آخر عمر به دليل بيماري، مسجد نمي رفتند) در سنگر محراب و منبر توانست جمع زيادي را در مسير عقيده و جهاد پس از انقلاب استوار كند و پيام آور «ان الحيوه عقيده و الجهاد» باشد. اين را هم بايد اضافه كرد كه حاج علي اصغر صفار هرندي، پس از انقلاب كه امكانات عديده و موقعيت هاي خاص در اختيارش بود، همچنان در جنوب شهر ماند و خدمتگزار مردم بود. او سرانجام در رمضان ۱۳۸۰، در محله قديمي سقاباشي خيابان ايران، در سن ۷۵ سالگي دار فاني را وداع گفت.

تهرانشخص
ميرزا يانس ارمني، حافظ بيت المال ايران
يكي از اشخاصي كه نامش به كرات در تاريخ تهران آمده، مردي درستكار و فاضل است كه علاوه بر هوش و ذكاوتش در امر مديريت، تاثير بسزايي هم در روند رشد اصولگرايي داشته. اين آدم موفق و كاردان كه از ارامنه شريف ساكن تهران بوده، در دوره اي از عمر خود چنان قابليتي از خود بروز مي دهد كه مقام مشاور وزير ماليه ايران را از آن خود مي كند. «ميرزا يانس» كه قطعا همه ارامنه ساكن تهران با نام او آشنا هستند علاوه بر نفوذ در دستگاه حكومت و تلاش براي آبادي اين سامان، مورد اعتماد ديگر هم كيشان خود هم بوده، چون چند سال بعد با كسب آرايي چشمگير به نمايندگي اقليت ارامنه در مجلس شوراي ملي راه پيدا مي كند. يكي از مشخصات بارز آقاي يانس، دلسوزي اش براي بيت المال بوده. آنگونه كه گفته اند او در زماني  كه در وزارت ماليه (دارايي ايران) خدمت مي كرده تمام هم و غم خود را براي جلوگيري از ريخت و پاش هاي غيرضروري به كار مي گيرد. موفقيت او در اين كار و تاكيدش بر درستكاري و صداقت و عدم سوء استفاده از منصب دولتي تا جايي پيش مي رود كه مرحوم مدرس در جايي از او به عنوان مردي فهيم و راست كردار نام مي برد. مدرس در يكي از نطق هايش در مجلس به شدت به اوضاع نابسامان مملكت مي تازد و اعتراض خود را در زمينه حيف و ميل بيت المال توسط دولتمردان به گوش نمايندگان مي رساند. او كه روي صحبتش بيشتر به مسوولان وزارت ماليه بوده، با نام بردن از ميرزا يانس مي گويد: «در آن وزارتخانه هيچ كس دلش به حال بيت المال و خزانه ملت نمي سوزد، اما من در آنجا يك نفر را سراغ دارم كه به فكر حفظ بيت المال است و آن هم ميزرا يانس ارمني است.» ميرزايانس كه نامش با درستكاري و انسانيت پيوند خورده چه در زمان نفوذ در دارايي ايران و چه در دوره نمايندگي مجلس چهارم خدمات ارزنده اي به هم نوعان خود ارايه داده و شانس اين را داشته كه در آن دوران پرهياهو و سراسر فساد، اوج انسانيت خود را حفظ كرده و يك تنه در مقابل همه بريزوبپاش ها ايستادگي كند. يانس با تكيه بر اراده قدرتمند و ارادتش به انسان و انسانيت حالا ديگر به يكي از افراد گزيده و وزين اين سامان تبديل شده. انساني كه در زمان كار در وزارت ماليه سعي مي كرد قانون و قانونمداري را سرمشق كار خود قرار داده و به ديگران منتقل كند.

ديروز - امروز
نياوران همان «كردوي» است
نياوران امروز نه تنها ديگر آن نياوران تاريخي نيست، بلكه روزبه روز به سوي فراموش كردن اصل خود پيش مي رود. اين منطقه كه هم اكنون به بناهايي مثل كاخ نياوران، فرهنگسرا و... شناخته مي شود در زماني نه چندان دور آنچنان يال و كوپال و عظمتي داشته كه در كتاب ها نوشته اند. همين نياوران امروز كه اگر با وسيله بخواهيم از اين سر تا آن سرش برويم بايد يكي دو ساعت وقت تلف كنيم، در همين چند دهه گذشته فقط ۶۷۰ نفر سكنه داشته كه در كمال صلح و صفا با همديگر زندگي مي كرده اند. آنگونه كه گفته اند اوج شلوغي اين منطقه در تابستان ها بوده، چون در اين فصل تعداد نياوران نشين ها به يك هزار نفر مي رسيده. يعني جمعيتي برابر با يك كوچه بن بست اكنون. روستاي نياوران در گذشته حدود ۵ كيلومتر با تهران فاصله داشته و جزو كوچكي از منطقه شميران به حساب مي آمده.
نياوران در گذشته به دليل دارا بودن باغ و بستان هاي فراوان همواره مورد طمع افراد راحت طلب بوده، به گونه اي كه اغلب سلاطين تمايل داشته اند كه براي راحتي خود روستانشين هاي نياوران را ضايع كرده و براي خود استراحتگاهي بنا كنند. گرچه ديگر حتي يك خشت از بناهاي به زور تصرف شده باقي نمانده و همراه صاحبان خود به فنا رفته اند اما يادآوري اين موضوع به خودي خود نشان از رنج بسيار ساكنان اين منطقه در قديم دارد. آنچنان كه از كتاب هاي مربوط به تهران قديم برداشت مي شود منطقه شميران به خصوص بخش نياوران هر از چندگاهي مورد هجوم راهزنان و دزدهاي حرفه اي واقع مي شده و بسياري از درخت ها و ميوه هاي باغات به هدر مي رفته.
نكته جالب توجه درباره ساكنان اين بخش در قديم، علاقه زيادشان به شخصيت هاي اسطوره اي ايران است. نقل است كه بسياري از خانواده ها در آن دوره، اغلب نام فرزندان خود را بر اساس نام شخصيت هاي شاهنامه انتخاب مي كرده اند و بسياري از افراد آنجا معمولا در كار شاهنامه خواني تبحر داشته اند. شايد اين علاقه و عشق از گذشته دورتر نياوران سرچشمه گرفته باشد. چون مدتها قبل حتي نام بخش نياوران هم نام يكي از اساطير باستاني ايران بوده.
حتما نام بهرام چوبينه را شنيده ايد و از عشق و علاقه ايراني ها به او اطلاع داريد اما اشتباه نكنيد چون نام برادر اين شخصيت به نياوران قديم جلا مي داده و آن آدم هيچ كسي نيست به جز جناب «كردوي.»

رعايت حقوق همديگر
در روزهاي مخصوص به عزاداري ماه محرم، اغلب تهراني هاي قديم، خود را به بازار بزرگ شهر، سبزه ميدان، تكيه ها و حسينيه ها مي رسانده اند و براي شركت در مراسم عزاداري به هرگونه ممكن، به همديگر كمك مي كرده اند و با آش، پلو، شله زرد و حلوا به غريب خانه ها سرمي زده اند و به افراد غريبه و بي سرپناه آنجا، خوراكي و لباس مي رسانده اند. نكته جالب توجه در ازدحام روزهاي عزاداري، رعايت حق و حقوق همديگر بوده كه اغلب افراد به آن توجه خاص نشان مي داده اند. از سال ۱۳۳۲ ه.ق، شركت كنندگان زن در يك سوي خيابان و مردها در سوي ديگر اجتماع مي كرده اند. اغلب زن ها در آن دوره خصوصا در اين روزهاي خاص با چادرهاي سياه و حجاب كامل و با پيچه و روبنده اي در انظار حضور پيدا مي كرده اند.

نماد يك باور مذهبي
برخلاف تصور همگان منظور از نخل، درخت خرما نيست، بلكه اين نام به تابوتي چوبي تعلق داشته كه تهراني هاي قديم در روزهاي عزاداري بخصوص تاسوعا و عاشورا آن را در پارچه اي سياه مي پيچيده و همراه با علم وكتل بر روي شانه هاي خود حمل مي كرده اند. درباره وجه تسميه تابوت نخل، اطلاعات دقيقي در دست نيست و به نظر مي رسد ريشه در يك باور مذهبي كهن داشته باشد. هنوز هم در جاهايي از شهر تهران سنت نخل گرداني اجرا مي شود و مردم نذورات خود را با نيت خيرخواهانه به درون آن مي اندازند. يكي ديگر از مراسم مخصوص ايام شهادت سالار شهيدان، علامت گرداني است كه عمرش با همين نخل گرداني برابر است.

تكيه هاي مهم تهران
در تهران عهد ناصري، چندين تكيه مهم وجود داشته كه مردم در روزهاي عزاداري در آنجا به تماشاي شبيه خواني و شنيدن روضه مي پرداخته اند. اين تكيه ها كه اغلب فعاليتشان حول محور مناسبات مذهبي بوده، معمولا با كمك هاي مردمي اداره مي شده اند. بسياري از آن تكيه ها متاسفانه امروزه يا تخريب شده اند و يا در حال تخريب هستند. از تكيه هاي معروف و مشهور آن دوران مي توان از تكيه دولت، تكيه حاج ميرزاآقاسي، تكيه حاج رجبعلي، تكيه ميرزاحسن حكيم باشي، تكيه سپهسالار، تكيه نياوران، تكيه سلطنت آباد، تكيه خلج ها، تكيه دباغ خانه، تكيه عودلاجان، تكيه مدرسه مسجد حوض، تكيه زنبورك خانه، تكيه حمام خانه، تكيه صاحب ديوان، تكيه عرب ها، تكيه سرپولك، تكيه حاجي باقر، تكيه افشارها، تكيه درخونگاه، تكيه قورخانه، تكيه بربريها، تكيه قاطرچي ها و... نام برد.

طهرانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
در شهر
سفر و طبيعت
عكاس خانه
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  در شهر  |  سفر و طبيعت  |  طهرانشهر  |  عكاس خانه  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |