چهارشنبه ۱۹ فروردين ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۳۴۴
جهانشهر
Front Page

هدف: واقعيت
«عكس مي گيريم. از داخل چادرها، از بچه ها،  از مادر و نوزاد،  از گوسفندها،  از ابر و باران و گل و لاي و دود هيزم. باران سيل آسيا مي آيد و تا زانوانم در گل فرو مي روم.
متوجه مي شوم دوست عكاسم نيست. بچه ها مي گويند چند لحظه پيش رفت لب جاده و با يك جيپ ارتشي رفت سمت اهواز. پس مي توانم بيشتر بمانم و بيشتر به دوستان جديدم نزديك شوم. همه زير باران خيس و گل. از دور هم صداي توپخانه مي آيد، مي مانم.»
.... از وسط معركه، نوشته اي از كاوه گلستان 
يكسال و چند روزي پيش (۱۳ فروردين ۸۲) كاوه گلستان دراثر انفجار مين در منطقه اي به نام كفري،  در عراق، هنگام تهيه گزارش براي  B.B.C كشته شد.
او كه متولد ۱۳۲۹ بود، در جريان انقلاب اسلامي، با چاپ عكس هايي از رويدادهاي انقلاب به نامي آشنا در سطح بين المللي بدل شد، درحالي كه پيش از آن، جدي و حرفه اي، حرفه عكاسي و خبرنگاري را آغاز كرده بود.
نگاه تيزبين و نكته سنج او براي ديدن موضوعات حساس و استعداد شگرفش در به تصويركشيدن آنها، نام او را در ميان خبرنگاران و عكاسان جهان، به نامي آشنا بدل كرد. چنانكه به تصوير درآوردن حوادث كردستان در اوايل انقلاب، عكس هايش از جبهه هاي جنگ ايران و عراق و تصاوير گوياي او از درد و رنج انسان ها، جوايز بين المللي ازجمله جايزه پوليترز را نيز برايش به ارمغان آورد.
او در سال ۱۹۹۱ فيلم مستندي نيز ساخت كه «ثبت حقيقت» نام داشت و براي كانال ۴ تلويزيون انگلستان ساخته شده بود. در اين فيلم او به عنوان خبرنگار و عكاس ايراني با استفاده از عكس هاي خود و مصاحبه اي با صاحبنظران و روشنفكران ايراني فيلمي بديع ساخته است.
يقيناً حرفه اي هاي حرفه خبرنگاري و عكاسي معتقدند كه او فصل نويني در عكاسي مطبوعاتي ايران گشوده و نگاه تيزبين و دقيق و به دنبال ثبت لحظه هاي حياتي، به همراه حسي انسان دوستانه و دردآشنا را بيش از هركسي در اين حيطه، رواج داده است.
در پشت تصويرهاي سياه و سفيد و عكس هاي دلخراش گلستان كه تضادهاي شديد طبقاتي و واقعيت هاي تلخ روزگار را به ما نشان مي دهد، دل رئوف و مهرباني وجود داشت كه سرشار از حس همدردي و مهر به انسان ها بود.
عكس هاي گلستان در جريان بمباران شيميايي حلبچه، از به يادماندني ترين آثاري است كه از او به جاي مانده است. او با دوربين اش، هزاران مقاله و گزارش نوشت و با عكس هايش حكايت هايي ناگفته را بازگفت كه به گزارشگران در نگارش گزارش نيز ياري مي رساند.
او تنها يك عكاس خبري نبود و آنچنان كه بهمن جلالي در مراسم يادبود كاوه گلستان - در سال پيش - سخن گفته بود: «جذابيت گلستان در چندوجهي بودنش بود. او تنها يك عكاس خبري نبود، تنها يك روزنامه نگار نبود. در كنار اينها آدم خلاقي بود كه در ايران كسي مانند او وجود ندارد كه هم در فضاهاي خشن عكاسي كرده باشد و يا فيلم بلند ساخته باشد و هم در كنار آنها به عكاسي هنري پرداخته باشد. اين خصلت ممتازي بود كه كاوه گلستان داشت.»
پس از ساختن فيلم «ثبت حقيقت» در سال ۱۹۹۱ او به فيلمبرداري خبري پرداخت و پس از چندي كار با آسوشيتدپرس به بي.بي.سي پيوست و همكار جيم ميور، خبرنگارB.B.C در تهران شد.
روز چهارشنبه دوم آوريل، در اثر انفجار مين در نزديكي كفري در شمال عراق كاوه گلستان فيلمبردارB.B.C كشته و استوارت هيوز تهيه كننده، مجروح شد.
جيم ميور، خبرنگارB.B.C كه همراه آنان بوده، در بخش هايي از گزارش روز واقعه مي نويسد: «... ظاهراً دليلي نبود كه نتوانيم به محل موردنظرمان برسيم. ما از شيب پوشيده از چمن و از روي جاي چرخ هاي به جامانده از وسايل نقليه قبلي بالا رفتيم و به مسيري رسيديم كه مستقيماً به دژ ختم مي شد.
من مي خواستم به سمت راست ساختمان بروم و ماشين را در آنجا پارك كنم، ولي راهنماي ما گفت كه بهتر است از سمت چپ برويم كه يك فرورفتگي داشت كه مي شد ماشين را در آن پارك كرد....
به سمت چپ ساختمان رفتيم، چندمتر در فرورفتگي راندم و ماشين را متوقف كردم، با عجله شروع كرديم به پايين رفتن از ماشين كه كارمان را زودتر شروع كنيم. ناگهان انفجاري در كنار ما روي داد.
موج انفجار به سمت چپ صورتم برخورد كرد و باعث شد كه حالت گيجي پيدا كنم و گوشهايم سوت بكشد... بلند شدم استوارت را در سمت راست ماشين پيدا كردم..... متوجه شدم كه كاوه آنجا نيست. فرياد زدم: «كاوه كجاست؟ كاوه كجاست؟» و بين گفت: «آنجاست، سمت چپ، مرده است.»
به طرف چپ نگاه كردم. جسدي را ديدم پوشيده از خاك كه در ده متري ما افتاده بود. گفتم: «نه اين كاوه نيست...... كاوه گلستان را كه زندگي پربار و پيچيده اش را به خوبي مي شناختم و در سه سال گذشته در آن شريك بودم، كسي كه چندين نسل از عكاسان ايراني را تربيت كرده بود، اينجا در كنار من مرده بود و من زنده مانده بودم..... كاوه اكنون در آرامش است. ولي زندگي همچنان ادامه دارد....»
...« پشت كيسه هاي خاك با اجساد بي سر همسنگر بودم. جنگجويي كه يك چشم از دست داده بود، مي گفت براي هدف كردن تنها به يك چشم نياز دارد. ما هشت سال از زيوه تا فاو نگاهمان در چشم مرگ بود. همانطور، با يك چشم، دوخته به تصوير داخل تاريك و جداي دوربين و تصوير، فشرده اي بود از واقعيت. هدف، واقعيت بود....»
«كاوه گلستان، از وسط معركه، دنياي سخن، ۱۳۶۹»

ماموريت ناممكن ۲
004998.jpg
جهانگير كوثري: فوتبال را در خانواده استقلال آموخت، نزد عباس كردنوري در آن زمان كه تيم تاج (استقلال) خانواده هاي مختلفي داشت، دكتر امروز فوتبال ما در باشگاه  افسر بازي مي كرد. افسر در دسته دوم باشگاههاي تهران تيم شاخص بود. بيژن خان با آن لهجه كردي شيرين محبوبيت خاصي داشت. همه فكر مي كردند، بيژن يكسال بعد در تاج بازي خواهد كرد، اتفاقا در چند بازي دوستانه در تيم بزرگسالان تاج (استقلال) هم بازي كرد. يك مدافع لاغر، كشيده و قدرت سرزني بي نظير كه ناگهان سر از تيم پاس درآورد.
ليسانسيه هاي زيادي براي گذراندن دروان خدمت خود به تيم نظامي پاس مي رفتندو بيژن ذوالفقار نسب هم يكي از آنها بود كه در پاس باقي ماند تا اينكه تيم پرسپوليس در دهه پنجاه او را جانشين جعفر كاشاني كرد. او دوران پرشكوه خود را در تيم پرسپوليس و تيم ملي گذراند.
پس از آن ديگر او را نديديم تا دهه شصت كه با درجه دكتراي فوتبال از دانشگاه بروكسل بلژيك به ايران آمد. او شايد تنها دكتر فوتبال امروز ورزش باشد كه مسائل تئوري و عملي را چون بزرگان فوتبال جهان مي شناسد و با آن آشناست. نجابت و وقار او اجازه نداده است كه بتواند تماميت دانش خود را در عرصه فوتبال ايران به خوبي پياده كند.چه آن زمان كه «ويه را» در راس تيم ملي قرار گرفت و ايران در ملبورن درخشيد و هيچكس سايه او را نديد.
دقيقا در آن زمان كه همه چيز فوتبال مي رفت كه از دست برود، او به داد تيم ملي رسيد و چه در زمان حاضر كه دوباره بايد بار افتاده و آب ريخته فوتبال ملي را جمع كند. دكتر فوتبال ما در ماموريت شماره دو خود بايد دو شكست سخت در مقابل كره جنوبي و چين را براي مردم به فراموشي بسپرد و روزنه هاي اميد را براي فوتبال اميد ما باز كند.
دكتر ساكت و سر به زير فوتبال اين توان را دارد كه معجزه كند. دو دهه است كه از كنار وي آسان گذشته ايم و هر زمان به بن بست رسيديم، او را صدا زديم. عشق به ورزش و فوتبال و ايران هميشه عاملي بوده تا او بدون درنگ اين خطر را بپذيردو مسئوليت نيمه كاره و لشكر شكست خورده را سامان ببخشد. او يك بار در ملبورن ماموريت ناممكن را با موفقيت انجام داد. دكتر فوتبال ما اين بار نيز موفق خواهد شد؟

شفيع: بدون صراحت و شجاعت
004989.jpg
اولين برنامه ورزش ومردم بهرام شفيع در سال ۸۳ از اين بابت كه او يكي دو گفت وگويي درست و حسابي را با محمد مايلي كهن و سرپرست تيم المپيك جفت وجور كرده بود، ديدني بود، اما مثل هميشه وقتي به جايي رسيد كه بي محابا از يك نفر تعريف كند، دوست داشتيم شماره برنامه اش را بگيريم و فرياد بزنيم آقاي شفيع دست بردار!
او قبل از مصاحبه تلفني با عيسي اسحاقي مسوول روابط عمومي به علي كفاشيان ميهمان  برنامه گفت: اگر از جواناني است كه نمره اش بيست است و آنقدر در ستايش از او مايه گذاشت كه... بايد به شفيع يادآور شد كه اگر برنامه عادل فردوسي پور گرفته، يكي از دلايلش اين است كه بيخودي از جملات رنگ و وارنگ براي هندوانه گذاشتن زير بغل آدمي كه دوست ماست ولي نمي دانيم از چه بابت بايد تا اين حد مورد تشويق قرار بگيرد، استفاده نمي كند.
استاندارد يك برنامه تلويزيوني با اين تعداد بيننده ايجاب مي كند كه آقاي شفيع نسبت به جملاتي كه انتخاب مي كند، وسواس بيشتري به خرج دهد.
شفيع ۲۵سال است كه پيگيرانه برنامه ورزش و مردم را اجرا مي كند. با اين حال مدت زمان، معيار مناسبي براي ارزيابي كيفيت يك برنامه نيست.
آقاي شفيع در يكشنبه شب از همان صفاتي بي بهره بود كه بارها بخاطرش رئيس فدراسيون را موردستايش قرار داد؛ شجاعت و صراحت. در غير اين صورت او بايد به رئيس فدراسيون مي گفت كه چرا برنامه ريزي براي تيم المپيك را اينقدر دير آغاز كرده است؟ چرا همچنان معتقد است كه مايلي كهن بهترين گزينه داخلي براي هدايت تيم ملي است؟ چرا گوش هايش را بر انتقادات بست و لجوجانه استراتژي غلط خود را پي گرفت؟
طرح اين سوالات البته به شجاعت و صراحتي نياز دارد كه برنامه اي مثل ورزش و مردم را از نود متمايز مي كند.

هنكس در كن
004992.jpg
فرهاد فرجاد
منبع: يو.اس.اي.تودي 

جديدترين فيلم برداران كوئن با عنوان «زن كش ها» بيشتر به اقتباسي جنوبي از «يازده نفره اوشن» مي ماند كه البته در آن خبري از پسرهاي خوش تيپ و كت و شلواري هاي لاس وگاسي نيست، ولي به هر حال مي تواند خنده تماشاگر را حسابي درآورد.
داستان فيلم در شهري خواب آلود از حومه مي سي سي پي اتفاق مي افتد، جايي كه گروهي پنج نفره از كلاهبرداران آس و پاس، تصميم مي گيرند به يك كازينوي قايقي دستبرد بزنند. سارقان، توسط پرفسور گلدويت هيگينسن دور (تام هنكس) رهبري مي شوند، جنتلمني جنوبي و اهل انديشه و فكر كه شكل و شمايلي شبيه به مارك تواين دارد با همان كت و شلوار سفيد قرن نوزدهمي و پاپيون. تام هنكس با آن خنده خاموش و خطابه هاي اغراق آميز خود، بدون شك يكي از سرگرم كننده ترين شخصيت هاي سينمايي امسال را خلق كرده است. پرفسور افراد گروه را در زيرزمين خانه اي كه يكي از اتاق هايش را از خانم مانسن (ارما پي.هال) اجاره كرده، جاي مي دهد و به صاحب خانه خود كه زني مذهبي و اهل كليسا است مي گويد: در پي سازماندهي يك گروه نوازنده موسيقي كليسا است. ولي در حقيقت او نقشه حفر تونلي به كف قايق مستقر در ساحل را در سر مي پروراند.
كمدي سياه و قابل توجه - و البته نه شاهكار - برادران كوئن، در حقيقت نسخه اي جديد از فيلمي به همين نام در سال ۱۹۵۵ است كه با بازي الك گينس و پيتر سلزر همراه بود و با استقبال هم روبه رو شد. در عين حال به نظر مي رسد فيلم جديد، در بسياري جهات متاثر از «آه برادر، تو كجايي» با بازي جورج كلوني است.
كمدي «زن كش ها» از لطافت چنداني برخوردار نيست اما به گونه اي تاثيرگذار پرداخته شده است.
پيش به سوي كن 
از ديگر سو، نشريه اسكرين ديلي گزارش مي دهد فيلم جديد اتان و جوئل كوئن به جشنواره كن راه يافته و در هجدهم ماه مي (ارديبهشت) به نمايش درخواهد آمد. بدين ترتيب خالقان آثار ارزشمندي چون «فارگو»، «آه برادر تو كجايي» و «مردي كه آنجا نبود» اين بار همراه با تام هنكس حضور در كن را تجربه مي كنند.
براي هنكس، اين اولين حضور در جشنواره پرقدرت پاريسي به شمار مي رود، اما برادران كوئن پيش از اين، شش بار ديگر كن را تجربه كرده اند.
اين دو، در سال ۹۱، بالاترين جايزه كن - نخل طلايي - را به خاطر فيلم بارتون فينك از آن خود ساختند كه جايزه بهترين كارگرداني را نيز برايشان به همراه داشت. همچنين جايزه بهترين كارگرداني در سال ۹۶ براي فيلم فارگو و در سال ۲۰۰۱ براي فيلم مردي كه آنجا نبود، بار ديگر به آنها رسيد.
گفتني است جشنواره كن امسال با نمايش فيلم «تعليمات بد» از پدرو آلمودوار در دوازدهم ماه مي آتي افتتاح و در بيست و سوم مي خاتمه خواهد يافت.

طراح كانون وكلا
از يك مشت عده اي كه براي عموم سخت ناشناس اند، ولي همه با اثر و نتيجه كار آنان در تمام لحظه هاي زندگي سروكار دارند، مي توان به آنان كه در صنعت ساختمان مشغول اند اشاره كرد كه شايد در بين آنها جذاب ترين چهره ها «معمار»ها باشند.
شايد در جامعه توسعه يافته چهره هاي معماري به اندازه ستاره هاي دنياي موسيقي معروف باشند،  شايد هم آنها را در صفحه هاي زردترين نشريات پيدا كنيم كه مثلاً «قاب عينك فلاني از نقره است.» اما بغير از جامعه متخصص ايراني سخت پيدا مي شود كه «معمار»ي را خوب بشناسد،  يا حتي اگر تمجيدكننده اثري در سطح شهر باشد نداند آن را چه كسي طراحي كرده است.
ما از بين چهره هاي درخشان معماري، اين آدم هاي بيشتر موثر و كمتر سرشناس براي مردم «سيد هادي ميرميران» را انتخاب كرديم كه شايد به واسطه بردن جايزه «معمار ۸۲» نام او بچشم خواننده هاي روزنامه هاي عمومي آمده باشد.
«هادي ميرميران» طراح ساختمان كانون وكلا كه به خاطر اين اثر يكي از شخيص ترين جايزه هاي داخلي را به خود اختصاص داد، ۵۹ سال پيش در قزوين حتماً به اين اميد متولد شده بود،  تا روزي يكي از تاثيرگذارهاي جامعه معماري ايران باشد.
براي همين به دانشكده هنرهاي زيبا رفت و ۵ سال بعد با بالاترين نمره مدرك كارشناسي ارشد معماري خود را اخذ كرد تا وارد كار شود.
در دوره اول كارش از همان ابتداي فارغ التحصيلي تا زمان انقلاب در شركت ملي فولاد ايران در بخش طراحي شهري مشغول به كار شد، پس از آن به مدت ۸ سال در شركت خانه سازي ايران در بخش طراحي معمار ارشد بود و در همين زمان سازمان خانه سازي و توسعه شهري اصفهان همين سمت را در بخش طراحي داشت اما از ۱۶ سال پيش شركت مشاوره نقش جهان پارس را تاسيس كرد و به عنوان مدير آن مشغول به كار شده است.
برخلاف خيلي از معمارها كه يا در حوزه طراحي فعاليت مي كنند يا در حوزه تحقيق، پژوهش و نقد، ميرميران معماري فعال در دو حوزه است.
ازجمله نوشته هاي چاپ شده او مي توان به «حركت تازه در رسومات معماري» كه در شماره ۳۱ و ۳۲ مجله معماري شهرسازي چاپ شد و «نگاهي گذرا به معماري دوره قاجار» كه در مجله «معمار» شماره ۸ چاپ شد مي توان اشاره كرد.
بغير از اين، ۷ مطلب ديگر را از او مي توان در مجلات تخصصي اين حوزه پيدا كرد كه همگي منابع اطلاعاتي موثري براي فعالان اين حوزه است.
اما ازجمله مقالات او به آخرين مقاله كه دو سال پيش در دانشگاه پرديس اصفهان و در مركز بين المللي گفت وگوي بين تمدن ها ارايه شد تحت عنوان «تاثير معماري اسلامي بر روي ساختمان هاي مسيحيت و يهوديت» اشاره كرد.
اگر ميرميران الان در سلامت كامل به سر مي برد، دانشجويان بسياري مي توانستند از د انش او بهره ببرند،  با اين حال او هنوز هم تدريس را رها نكرده است، او كه تدريس را از سيزده سال پيش از دانشگاه علم و صنعت آغاز كرد درحال حاضر در دانشكده هنر و معماري واحد مركز مشغول به كار است، همچنين در دانشكده معماري واحدهاي شيراز و همدان دانشگاه آزاد تدريس مي كند.
جوايز:
- ديپلم افتخار از جامعه مهندسين مشاور ايران به خاطر معرفي و ارتقاي معماري ايراني 
- برنده اولين جايزه «استاد پيرنيا» در سال ۲۰۰۰ به عنوان معمار برتر سال ايران 
- برنده جايزه «مهراز» در سال ۲۰۰۲

دو چهره
004995.jpg
برديا افشين- هميشه صف مخالفان و موافقان خودش را دنبال كشيده، اما امروز اگر اندازه بگيريم مي  بينيم صف مخالفان علي دايي خيلي درازتر از موافقان اوست.
وقتي افشين پيرواني با لباس شخصي روي نيمكت نشسته بود، بازوبند كاپيتاني پرسپوليس هم به متعلقات علي دايي اضافه شد و پاي تلويزيون چند برابر بيشتر از روي سكوها نشسته بودند و از اين بين يكي مثل هميشه گفت: «اين كي از فوتبال دست بر مي دارد؟» به هر حال علي دايي با بازوبند كاپيتاني فوق العاده بازي كرد، يكي از روزهاي بزرگش بود، بازي نه چندان مهم در بزرگنمايي اش نتوانست بكوشد. دايي مثل آنچه بود كه موافقانش، اين عده كم اما مهم، از او ياد مي كنند.
يك مهاجم سطح بالا بود، در روزي كه سرخ ها خيلي خوب نبودند، او همه كار كرد، پا به توپ بازي ساخت، خطر ساخت، پاس داد، شليك كرد، بازي را به تساوي كشاند وبعد از ميهمان يك شكست خورده ساخت. دايي درست مثل همان مهاجمي بود كه برانكو ايوانكوويچ نمي تواند از نام او بگذرد، اما باز هم همان كسي است كه مخالف هاي بيشمار دارد. همان كسي است كه همانقدر دل بدست آورده است، دل از دست داده است و هنوز هم همان كسي است كه متعلقات بسياري دارد؛ بازوبند كاپيتاني تيم ملي.
بيشترين بازي ملي در بين ايراني ها، ركورد بيشترين گل زده در سطح بين الملل و خيلي چيزهاي ديگر و حالا بازوبند كاپيتاني پرسپوليس و از همه مهمتر طرفداري كسي كه خيلي خداداد عزيزي را دوست ندارد. وقتي راجع به علي دايي مي پرسيم مي گويد: «چه كسي جاي او را مي گيرد؟» در حالي كه براي او كريمي، مبعلي يا نويدكيا مي توانند جاي خداداد عزيزي را بگيرند و البته براي او حسين كعبي و مهدي اميرآبادي از محمد نوازي باارزش ترند.
براي او علي دايي كاپيتان تيم ملي است؛ حتي اگر خيلي ها به مهاجم محبوب ايوانكوويچ بگويند «دايي تو ديگه كي هستي، ۷۰ سالته تيم ملي هستي!»

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   جهانشهر  |   حوادث  |   در شهر  |   درمانگاه  |
|  زيبـاشـهر  |   سفر و طبيعت  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |