سلير ۲۰۰۴ درست مثل ۱۹۹۲
|
|
اديب وحداني-گروه سليرslayer))به اندازه كافي همه جا خوب شناخته شده است. آهنگ هاي كوتاه مدت در آلبوم هاي كوتاه مدت و اجراهاي صحنه اي طولاني، فرمول موفقيت بسياري از چهره هاي راك بوده است.
از جيمي هندريكس اسطوره اي گرفته تا جوان هاي آفسپرينگ همه علاقه هاي زيادي دارند كه طبق يك سنت معقول رفتار كنند: يك تعداد آهنگ بسازند كه مثلا نيم ساعت يك آلبوم مي شود. بعد بروند روي صحنه و يك تعداد از آهنگ هاي قديمي خودشان و يك تعداد آهنگ قديمي يا جديد از گروه هاي ديگر را با هم بازنوازي كنند، وسط آهنگ ها هم اصلا قضيه را مثل بداهه نوازي هاي موسيقي دان هاي كلاسيك و محلي (و بعد از آنها) موسيقي جز (جاز!) عوض كنند و هر نوازنده اي كه بلد است و ازش بر مي آيد آهنگ ها را جور ديگري، بنوازد يا تكنوازي هاي مفصل داشته باشد تا به آنجا برسد كه گروه موسيقي و مردم همه راضي و با حال خوش صحنه كنسرت بيايند بيرون و مردم بروند نوارهاي گروه را بخرند، نوازنده ها و اعضاي گروه كه همه رفتارها و قيافه هايشان و حتي گاه روحيه هاشان عين مخاطب هاست، فقط در همين خريدن آثار گروه است كه مشابه طرفدارها و مخاطب ها نيستند. سنتي كه ذكر آن تا اينجا آمد سنتي است كه مدام تضعيف مي شود. يعني اين روش آهنگ ساختن و موسيقي نواختن كه از توي گاراژ خانه ها در مي آيد و به روي صحنه هاي داراي چندين هزار مخاطب و استاديوم هاي با چند صد هزار شنونده مي رود رسمي است كه هي دارد ور مي افتد، يعني وقتي كار يك جمع از اين جور گروه ها مي گيرد ۱۰ هزار تا (يا يك خرده كمتر يا بيشتر از آن) گروه به صورت كلوني سازي تكثير مي شود. اين گروه هاي متعدد توسط شركت هاي بزرگ توليد و پخش موسيقي حمايت مي شوند و تبليغ هايشان روي ديوارهاي متروها و محل هاي تجمع جوانان جاي مي گيرد و مجال نفس كشيدن گروه هاي بي حمايت را مي گيرند، مگر اين گروه ها خيلي گردن كلفت و با بته باشند. يكي از اين گروه ها كه بيشتر از ۲۰ سال است در صحنه موسيقي فعال است و هميشه هم چهار اسبه از پيشروترين گروه ها بوده، سلير است، سلير چهار عضو افسانه اي دارد: تام آيارا كه هر قدر داد مي كشد سر حنجره اش انگار بلايي قرار نيست بيايد، كري كينگ و جف هنمن كه ذكر فهرست وسايلي كه براي توليد صداهاي قشنگ! به كار مي برند. دستكم به اندازه حجم همين مطلب جا مي خواهد و در آخر پل بوستاف كه صدابرداري ساز درامزش به قول پيام مومني بي نظير است؛ البته اشتباه شد. پل بوستاف كه از سال هاي اولين دهه ۱۹۹۰ به گروه آمده بود تا جايگزين ديو لومباردو شود، دوباره از گروه سلير بيرون رفته است تا غول بزرگ تاريخ ساز درامز سر جاي خودش برگردد. ديو لومباردو چند سال بعد از ضبط يكي از مهم ترين آلبوم هاي موسيقي ترش، از سلير خارج شد و بسياري از طرفداران گروه به عزاداران گروه تبديل شدند. پل بوستاف بسيار قوي بود، اما مثل هر آدمي كه جانشين يك آدم قوي مي شود، هر كار خوبي كه مي كرد به پيروي از لومباردو و به حساب او نوشته مي شد. سلير با سليپ نات و هيت بريد و چند تا گروه كم سن و سال ديگر امسال در جاهاي مختلفي (مثلا در اوزفست) موسيقي نواختند و براي ضبط آلبوم جديدي كه هنوز اسمي ندارد. از ۳ روز قبل همراه لومباردو به استوديو رفتند، پل بوستاف هم با يك گيتاريست قبلي گروه تستمنت به تمرين مشغول شده است.
|
|
مثل يك تولد
عباس ثابتي راد-همواره تلويزيون توجه خاصي به برنامه هاي عامه پسند داشته و توليدات عمده اين رسانه در جهت سرگرمي اين قشر بوده. در طول سال هاي اخير كمتر ديده شده كه تلويزيون از چارچوب اين تعريف خارج شود و قدم در وادي ديگري بگذارد كه اقبال عمومي آن قابل پيش بيني نباشد.
پس از سال ها، تلويزيون از اين محافظه كاري دست برداشت و اينبار از شبكه يك سيما سريالي را به نمايش گذاشت كه علي رغم تازگي داراي ويژگي هاي جذابي است. چهارشنبه ها از شبكه اول سيما، سريالي به نام «آوازمه» پخش مي شود. اين كار از جمله كارهاي شاخصي است كه در كارنامه اين شبكه مي درخشد. شايد جاي خالي كارهايي از اين دست كه سال ها در تلويزيون احساس مي شده، با «آوازمه» تا اندازه اي پر شود.
حسينعلي ليالستاني، كارگردان متفاوت سينما كه سه فيلم بلند سينمايي را با نام هاي «بلندي هاي صفر»، «مصائب عاشق فقير» و «تابلويي براي عشق» در كارنامه دارد، اينبار در تلويزيون، با سريالي از جنس كارهاي خود دوباره به صحنه آمده است.
ليالستاني در اين سريال با استفاده از بازيگراني چون خسرو شكيبايي، حسين پناهي و سيروس گرجستاني و ثريا قاسمي و مهرداد نظري و بسياري ديگر، توانسته است كاري را عرضه كند كه فراسوي دغدغه هاي مخاطبان معمول، از پتانسيل جديدي در تلويزيون خبر بدهد. آوازمه اگرچه تنها دو قسمت از آن پخش شده، اما بحث هاي بسياري را در محافل هنري برانگيخته است.
آيا تلويزيون ظرفيت سريال ها و برنامه هايي از اين دست را دارد؟ فلاح ليالستاني، اينبار با دغدغه هميشگي اش كه در كارهاي سينمايي آن را به تصوير كشيده، در تلويزيون با مخاطبان بسياري روبه رو است. مخاطباني كه شايد در اين روزها، ناچارند سريال هاي نازل خارجي را ببينند و از امكانات فرهنگي و توليدات خوب هنري محروم بمانند. اما در اين روزهاي آغازين سال، شايد آوازمه، نويدي است براي تمام مخاطبان تلويزيوني كه از اين پس شاهد آثاري خوب و درخور باشند. خسرو شكيبايي در مصاحبه اي گفته است كه اين كار دستمزد تمام دوران بازيگري اش است.
شايد اين كار ليالستاني تولدي باشد براي تمام توليدات هنري وطني. چقدر خوب مي شود كه انبوه سريال هاي درجه چندم خارجي جاي خود را به توليدات خوبي چون آوازمه بدهند. آوازمه براي تمام توليدان هنري مانند يك تولد است كه با مخاطبان عامه نيز ارتباط برقرار كنند.
|
|
جهانبگلو و انديشه انتقادي
دكتر رامين جهانبگلو، چهارشنبه شب طي سخناني در تالار سوره حوزه هنري اصفهان با موضوع «روشنفكري و انديشه انتقادي» افزود: مهم ترين دليل وجود عقل ابزاري، ناتواني جريان روشنفكري در به ثمر رساندن شيوه انتقادي است. وي تصريح كرد: عدم وجود آزادي سوژه در تعقل كردن را مي توان مثال ديگري دانست كه به بخش هاي مختلف زندگي انسان ايراني مربوط مي شود. وي اظهار داشت: كاربرد عقل انتقادي گذاشتن علامت سوال در برابر هر مولفه جديد و قديم، از جمله توسعه، مدرنيزاسيون و سنت است.
وي افزود: در عقل انتقادي روشنفكر با استفاده از انديشه خود به نقد سياست مي پردازد و ممكن است به جواب قطعي هم در اين رابطه نرسد.
جهانبگلو عقل ابزاري را حذف پرسش و انديشيدن در هر موضوعي دانست و افزود: پرسشگري و روشنگري در عقل ابزاري جايگاهي ندارد.
اين استاد رشته فلسفه در بخش ديگري از سخنان خود افزود: انسان ايراني امروزه حاصل ارزش ها و هنجارهاي تمدن ايراني است كه با چالش جدي ميان سنت و مدرنيته روبه رو است.
وي به جريان مدرنيزاسيون ايراني اشاره كرد و گفت: ايراني مي خواهد فرزند زمان خود باشد ولي نمي تواند سنت را به كلي حذف كند. به زعم جهانبگلو، روشنفكران ايراني از يك طرف به دنبال مدرنيته و آزادي خواهي هستند كه مدام در طول ادوار مختلف متوقف شده است و از طرف ديگر از فهم مطلق سنت در عذابند و در نتيجه از فهم مدرنيته نيز ناتوان مانده اند.
وي در ادامه سخنان خود، روشنفكر را انساني خودآگاه دانست كه نسبت به خود و جامعه اطرافش، نگاه انتقادي دارد. جهانبگلو خاطرنشان كرد: روشنفكر با تعهد اخلاقي و مسووليت اجتماعي، عشق به انديشيدن و حضور در جهان هستي را تجربه مي كند.
وي يكي از وظايف روشنفكران را ايجاد فضاي جديد و بيان مسايلي تازه دانست و گفت: جرات پرسش كردن از خود و جامعه چنين فضايي را براي روشنفكر و جامعه ايجاد مي كند.
به عقيده وي روشنفكري بدون پرسشگري، عملي توخالي است و تلاش براي پرسش كردن مهم تراز رسيدن به پاسخ هاي مطلق است. وي افزود: حقيقت جويي روشنفكر به معناي انتقام جويي نيست، زيرا اگر حسد، كينه، نفرت و انتقام بر انديشه مسلط شود، روشنفكري به لمپنيسم تبديل مي شود و منطق دشمن كشي جاي منطق گفت وگو را مي گيرد.
|
|
هري پاترهاي ارزان
|
|
امير مهنا-گاه گاهي بعضي آدم ها كارهايي مي كنند كه آدم حظ مي كند. مثلا نويسنده اي در ينگه دنيا نيمچه آدمي را با خيال خود مي سازد و نامش را مي گذارد، «هري». اين جناب هري نه تنها از مرز جغرافيايي كشورش گذر مي كند، بلكه كار به جايي مي رسد كه فقيرترين كشورها هم مي شناسندش و اگر به عنوان مثال نان شب نداشته باشند، حتما كتاب ها و سي دي هاي آقاي هري را دارند. كمي فكر كنيد. شما هم هري را مي شناسيد. بابا توي همين تلويزيون خودمان ديدمش كه سوار يك جارو بود و هر جا كه دلش مي خواست مي رفت و مي آمد. آهان باريكلا درست است. منظور حاصل نخيل سركار خانم «جي،كي،رولينگ» يعني همان هري پاتر مشهور است. اگر بدانيد اين آدم نيم وجبي چه گرد و خاكي در دنيا راه انداخته، حيرت مي كنيد. همين آدم ريزه نه تنها نويسنده اش را ميلياردر كرده، بلكه تمام دست اندركاران شركت او را هم از مال دنيا بي نياز كرده. شايد باور نكنيد ولي آن طور كه گفته اند همه كتاب هايي كه همين كوچولو قهرمانشان است در هر ثانيه صدجلد فروش دارد! جالب نيست؟ به نظر من كه جالب است. خدا مي داند اين آدم چند درصد از بچه هاي دنيا را كتابخوان كرده تا آنجايي كه اغلب بچه هاي اهل كتاب دنيا برايش سرودست مي شكنند. كم نيستند مترجماني كه از هر جلد كتاب هري پاتر سه جلد با نام هاي ديگر منتشر كرده اند، ولي مترجم هايي هم هستند كه حق مطلب را درباره آثار رولينگ در برگردان به فارسي ادا كرده اند. داوري، كار ما نيست اگر هري خوان باشيد خودتان سره را از ناسره تشخيص مي دهيد. پس حواستان به وقت بچه هايتان باشد تا خداي ناكرده الكي هدر نرود. و اما يك خبر خوب و مسرت بخش در همين باره، عرض شود خدمتتان كه چند تا از ناشرهاي خوش ذوق و كتابدوست امسال در نمايشگاه كتاب تصميم گرفته اند براي راحتي بچه ها همه ترجمه هاي خوب مجموعه ياد شده را يكجا به صورت بسته بندي شده در اختيار بچه ها بگذارند. خبر خوشحال كننده تر اينكه ناشران عزيز تصميم گرفته اند كه يك تحفيف درست و حسابي به بچه هاي اهل اين كتاب بدهند. البته خدا كند اين يكي ديگر شايعه از آب درنيايد.
|
|
محمد قاضي فراموش نشود
|
|
نام دن كيشوت و سروانتس، به نوعي با نام محمد قاضي، مترجم اين رمان دوجلدي، حجيم و البته خواندني گره خورده است.
دن كيشوت همان كسي است كه در خيال به مقام پهلواني و سرآمدي مي رسد و به همراه نوكرش سانچوپانزا به سفر مي رود و درپي آن ماجراهاي هيجان انگيز، طنز و البته جذابي خلق مي شود. زماني كه سروانتس اين رمان را مي نوشت كمتر كسي مي دانست كه اين اثر بعدها عنوان نخستين رمان دوران مدرن را به خود خواهد گرفت.
اما اين چنين شد و اين رمان كه جزو ده رمان برگزيده «سامرست موام» رمان نويس نامدار انگليسي هم هست، توانست ساليان سال جاي خود را در ميان خوانندگان باز كند.
اما براي ما ايرانيان «دن كيشوت» قصه جداگانه اي دارد، چراكه ترجمه آن ترجمه اي ويژه و منحصربه فرد است، ترجمه اي كه مترجم تمامي توانايي و ذوق و دانش خود را به كار گرفته است تا اثري شاخص بيافريند، چنانكه برخي از اهل فرهنگ و ازجمله دكتر احمد سميعي گيلاني، ويراستار نامدار درباره اين اثر گفته است كه اين رمان را بايد اثر محمد قاضي به حساب آوريم، چراكه قاضي در اين كتاب از تمامي واژه ها، معادل ها، ضرب المثل ها و... ايراني و فارسي بهره برده است تا بتواند، اثري همسنگ اثر سروانتس به فارسي خلق كند.
اما اين اثر كه به همراه «پابرهنه ها»ي زاهاريا استانكو با ترجمه شاملو، تنها دو رماني هستند كه در فرهنگ بزرگ سخن از متن آنها به عنوان شاهد مثال استفاده شده است، چند سالي است كه به بازار كتاب عرضه نمي شود و خوانندگان را از خواندن يكي از شاخص ترين ترجمه هاي دهه هاي اخير محروم كرده است.
البته اين روزها «ازدواج رندانه»، مجموعه داستان هاي كوتاه سروانتس با ترجمه اسماعيل فلزي و از سوي نشر قصه به بازار راه يافته است و همچنين ۴ ارديبهشت گذشته هم از سوي يونسكو به عنوان روز سروانتس نام نهاده شده بود.
|
|
بورس ايده، آينده اي روشن تر
در بسياري از كشورهاي پيشرفته دنيا، رسم بر اين است كه عده اي بنشينند و فكر توليد كنند و عده اي ديگر اين فكرها را كاربردي كنند. ظاهرا تمام كشورهاي ياد شده دريافته اند كه يك دست صدا ندارد و براي هر گونه حركتي بايد دست در دست هم داد. همين مساله است كه اين روزها بحث محافل آكادميك است و رايزني ها در اينباره از سال هاي گذشته شروع شده بود. در دنياي عروسك سازي رسم بر اين است كه مثلا يك سازنده عروسك تلويزيوني تمام حق و حقوق مادي و معنوي كارش را به تملك خود در مي آورد و تا آنجا كه شنيده مي شود هر گونه استفاده تبليغاتي از كار موجب پيگرد قانوني است.
اين همه را گفتيم كه بگوييم چهره امروز يعني دكتر جعفر توفيقي وزير علوم، تحقيقات و فن آوري حرفي زده كه جامعه مبتكر سال هاي سال منتظرش بود. دكتر توفيقي گفته است: طرح قانوني مالكيت معنوي وحقوق مترتب از آن در وزارت علوم آماده شده و حداكثر تا يك ماه ديگر براي تصويب به هيات دولت ارسال مي شود.
اين طرح پيش بيني هاي مختلفي را براي حفظ حقوق مخترعان و مبتكران انجام داده و پيش بيني شده است كه حقوق مادي مترتب از اختراعات و ابتكارات براي مخترعان در نظر گرفته شود.» آناني كه اهل تحقيق و پژوهش و ايده هاي بكر در زمينه هاي مختلف هستند خوب مي دانند كه اين همه خبر نوآوري هاي جديد كه در رسانه ها مي خوانيم و مي شنويم ديگر پا در هوا و سر در گم نمي مانند و يا حداقل در حد يك خبر سر و ته شان جمع نمي شود. كشورهايي كه به لحاظ اقتصادي مسيري رو به رشد را طي مي كنند سال هاست كه با پيگيري همين روند به ارزش ايده بها داده اند و البته حاصلش را هم ديده اند. اگر آقاي وزير فقط و فقط همين يك كار را در زمينه بورس ايده انجام دهد نام خود را در حمايت از اين كار به ثبت خواهد رساند. دكتر توفيقي خوب دريافته است كه استعدادهاي كشور ما كه از نظر كيفي و كمي جزو استعدادهاي برتر جهان هستند اگر در مقام نوآوري قرار گيرند منشا خدمات بزرگي خواهند شد. كشور ما خوشبختانه به عنوان يكي از كشورهاي جهان محسوب مي شود و با دارا بودن ۳۶ ميليون نفر جمعيت زير ۲۵ سال بايد به مساله اشتغالزايي بينديشد و علاوه بر ايجاد اشتغال فيزيكي بايد ارزش مالكيت معنوي و حقوق مترتب از آن را هم دريابد.
به هر حال اين گفته آقاي وزير دل هاي بسياري را شاد كرده و اميدواريم از اين پس شاهد گلايه هاي دوست جوان مبتكر نباشيم و اين گزيده هاي فكري روز به روز به حقوق مادي و معنوي خود نزديك تر شوند. دل هر آدم دلسوزي به درد مي آيد وقتي مي بيند يا مي شنود كه فلان جوان علي رغم كسب جايزه هاي بسيار در زمينه اختراعات و ابتكارات متعدد باز هم غم معاش دارد. ظاهرا الزامات قانوني لازم براي حمايت از مخترعان و نقش قوه قضائيه در صيانت و حفظ اين حقوق در اين طرح پيش بيني شده و حقوق ناشي از تاليف و تصنيف بر عهده وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي قرار گرفته كه بايد جداگانه پيگيري كنند. به هر حال همه بي صبرانه در انتظار كاربردي شدن اين موضوع هستند و اميد است كه همه دستگاه هاي ذي ربط با جديت تمام اين قضيه را به عنوان يكي از اميدهاي روشن كشور دنبال كنند.
|
|
عباس بهارلو
حضور پنهان و دانش عيان
بعضي آدم ها هستند كه شايد اصلا چهره شان را نبينيم اما حضور پرحجمشان را توي همان پس و پلاها نمي توان ناديده گرفت. به اين جور آدم ها مي گويند آدم هاي پشت صحنه.
اين گونه آدم هاي صبور و كوشا اصلا برايشان مهم نيست كه مثلا شهرتي به هم بزنند و هي بنشينند توي فلان رسانه و به نمايش خودشان بپردازند. آدم هاي پشت صحنه را در حوزه اجتماعي و غيراجتماعي مي توان پيدا كرد اما بعضي ها هستند كه اسمشان آدم پشت صحنه است و مثلا اگر نبودند بايد فاتحه يك جريان، يا يك پروژه و... را مي خوانديم. من گمان مي كنم كه اين آدم هاي نازنين تمام هم و غم خود را صرف مي كنند تا ديگران را در لذت گوشه نشيني خود شريك كنند و اصلا تلاش نمي كنند كه بي دانشي خود را در ژست هاي داناي كل به خورد خلايق بدهند. بعضي وقت ها شايد با خودمان فكر كنيم كه مثلا اگر فلان فكر اصلي در فلان كار وجود نداشت آن كار چه سرنوشت غم انگيزي پيدا مي كرد.
چه دردسرتان بدهم منظورم جناب غلام حيدري يا همان عباس بهارلوي خودمان است. اين غلام يا همان عباس عجب مخي است توي عالم سينما. بعضي وقت ها چنان آدم را شيرفهم مي كند كه به نظر مي رسد دويست بار يك فيلم را ديده. اين آقا غلام يا همان عباس با نوشتن چند جمله ، آبي به آسياب يك برنامه سه چهار ساعته مي ريزد كه تمام كسالت هاي درازگويي و از هر دري سخن گفتن ديگران را از جان بيننده منتظرالفيلم و منتظرالنقد اصولي بيرون مي كند. خلاصه بگويم برنامه را نجات مي دهد.
باور كنيد منظورمان يك فيلم يا يك برنامه خاص نيست و شما مختاريد فكر كنيد كه مثلا ما مي خواهيم فلان برنامه را... بگذريم. از بحث اصلي دور نشويم و برويم سراغ غلام يا همان عباس. اصليت اين آقاي خوش ذوق را مي شود از كتاب حجيمي كه درباره ناصر تقوايي چاپ كرده پيدا كنيم و ردش را بگيريم تا به يكي از شبكه هاي تلويزيون خودمان برسيم. به قول يكي از دوستان اين غلام يا همان عباس انگار بعضي فيلم ها را بلعيده و ظاهرا خبر دارد كه فلان كارگردان يا بازيگر يا ديگر عوامل در حين ساخت فلان فيلم چند ميليون بار قلبشان تپيده، يا چند بار پشه نيششان زده است. چنان مي نويسد كه اگر دو گوينده بد صدا هم جايشان را به دو گوينده قديمي و خوش صدا بدهند باز هم شنيدني خواهد بود. كلاس درسي كه غلام يا همان عباس راه مي اندازد به اندازه خواندن پنج كتاب اطلاعات مي دهد.
باور كنيد كه اين آدم در نوع خودش اعجوبه اي است. حالا همه اينها به كنار. تعهد اين آدم به كار اصولي خودش حكايتي است حيرت آور. مگر مي شود يك آدم در مجموعه اي كار كند كه ۹۰ درصدش زيادي باشد ولي همچنان پايبند بماند؟ اگر طبيعي نگاه كنيم اين است كه ژورناليسم سطحي حاكم بر بعضي كارها آرام آرام اصولگراترين آدم ها را هم وسوسه مي كند. تكرار حرف هاي ديگران استفاده از كشفيات ذهني آدم هاي هوشمند آن هم به صورت جويده شده و بلغورمانند با ژستي فيلسوف مابانه به هر حال اين ذهنيت را در آدم هاي سست ايجاد مي كند كه اي بابا حق با اين آدم است و ما مثلا ول معطليم پسي بي خيال پشت صحنه نشيني و پيش به سوي نمايش خود با هر شكلي!
باز هم از مساله اصلي دور افتاديم. به هر حال به غلام يا همان عباس پيشنهاد مي كنيم كه تكمله هايش را بر فيلم هاي برنامه مورد نظر به صورت يك كتابچه در بياورد تا حداقل در سطح شنيدن تمام نشوند. كسي كه مي تواند با نوشتن در حد زماني چند دقيقه، يك برنامه طول و تفصيل دار را مهار كند و به همه ريخت و پاش هاي كلامي سر و سامان بدهد حتما مي تواند در يك كتاب پنجاه شصت صفحه اي شوق ديدن فلان فيلم را در خواننده ايجاد كند. آخر به نظر مي رسد كه غلام يا همان عباس همواره خودش پنهان و دانشش عيان است. پس عيان تر باد.
|