دوشنبه ۷ ارديبهشت ۱۳۸۳ - شماره ۳۳۶۰
در پي اصول مشترك بين ملتها
005598.jpg

اشاره : ژرژسل با پيروي از «لئون دوگي» همبستگي اجتماعي را مبناي واقعي هر نظام حقوقي مي داند . در اين ديدگاه كنش متقابل در عين حفظ حقوق ملي مبناي «همبستگي جهاني» قرار مي گيرد . براي اين منظور آدميان به دنبال اصل و اصول مشتركي مي روند تا مرزهاي ملي را با ايجاد جامعه مدني جهاني پيوند زنند و در محدوده منطقه غير سرزميني فعاليت كنند برابري در فرصت ها ايجاد كنند تا از اين طريق عدالت ممكن نيز تامين شود. مقاله حاضر زاويه بحثي را ارائه مي كند تا پديده جهاني شدن براساس اتحاد ملتهاي مستقل قابل تبيين باشد.
مسعود بهاري
تحولات پس از جنگ سرد نشان از رويكرد جامعه جهاني به سوي راهي بس طولاني دارد كه در بياني تا حدي ژورناليستي از آن به دهكده جهاني ياد مي شود.
در قرن ۲۱ ديپلماسي حقوق بشر به ابزار اعمال قدرت ابرقدرتها تبديل شده است نمي توان در عمل، تساوي همه كشورها و برابري آنها را در حوزه هاي مختلف اقتصادي، سياسي، فرهنگي مشاهده كرد.
حقوق بشر صورت جديد روابط بين الملل كشورها است. اين موضوع چگونه مي تواند شكل بگيرد و توسعه پيدا كند؟
آيا نرم ها و موضوعات آن مي تواند در قالب نظريه جهاني شدن، جهاني بشود و به صورت ارزش مشترك بشريت درآيد.
امروزه درجامعه مدني جهاني ضرورت عبارت از زيست بين الملل است.
جامعه اي است كه در آن تمامي انسانها براي رسيدن به كمال سعادت با يكديگر همكاري مي كنند.
نظم اين همكاري بايد به صورتي باشد كه هر يك از جوامع در جامعه بزرگ اشتراك يافته و به سوي هدف مشترك سوق يابند. جامعه جهاني كه از آن به جامعه مدني جهاني نيز ياد مي شود مبتني بر وجود همكاري و تعاون ميان ملتها در جهت دستيابي علايق و منافع مادي و معنوي مشترك در زمينه هاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي است. در جامعه مدني اصول و ارزش هاي مشتركي حاكم است از جمله آزادي، عدالت، همبستگي، بردباري، عدم خشونت، احترام به حيثيت و شأن انساني و بالاخره مسئوليت مشترك.آنچه روند جهاني شدن را استمرار مي دهد پيوستگي و روابط روز افزون متقابل اشخاص حقيقي در سطوح مختلف نظام بين المللي است كه موجب شده تا در كنار جامعه بين المللي به جامعه جهاني نيز معنا يابد. بنابراين ايده جامعه جهاني مفهومي گسترده تر از جامعه بين المللي است.
از اين رو ايده جامعه جهاني علاوه بر مطالعه كنش هاي متقابل كشورها شامل گروه ها و افرادي مي شود كه انواع زيادي از روابط فراملي را ميان خود برقرار كرده اند و آنان طبعاً به عنوان بازيگران جامعه جهاني به حساب مي آيند.
البته در بادي امر شايد چنين به نظر آيد كه جامعه بين المللي، جامعه اي فقط مركب است از دولت ها است كه در آن فرد انساني مقام و منزلتي ندارد. در اين نكته كه انسان در نظام بين المللي جايگاهي ندارد مي توان با اثبات گرايان كلاسيك همراه شد كه اعتقاد بر اين داشته اند، دولت نهادهاي حقوقي كه اطراف انسان تنيده، وي را بنده مطلق خود ساخته است.
به اعتقاد اين دسته از حقوقدانان، دولت حتي در آن هنگامي كه در عرصه بين المللي از تبعه خويش حمايت مي كند، پيش از اين فرد را آنچنان مقيد نموده كه وي فقط تحت شرايطي معين مي تواند خواستار آن حمايت شود.
برخلاف آنچه اثبات گرايان حقوقي گفته اند، جمعي ديگر از جمله «ژرژسل» معتقد بوده اند كه چون جامعه بين المللي قبل از هرچيز از افراد يعني تابعان راستين حقوق بين الملل تشكيل شده اند كار اصلي حقوق بين الملل حفظ و توسعه همبستگي ميان اجتماعي است كه ابتدا ميان افراد ظاهر شده است اما روشن است كه حقيقت درميانه نهفته است.
«ژرژسل» با پيروي از نظريات «لئون دوگي»، همبستگي اجتماعي را مبناي واقعي هر نظام حقوقي دانسته است.
به اعتقاد وي واقعيت همبستگي از لحاظ زيست شناختي متضمن اجباري طبيعي است كه نهايتاً افراد هر جامعه را مجبور به اطاعت از قانون مي كند، به همين سبب اگر افراد هر جامعه از اجراي قانوني كه از همبستگي ناشي شده است سرباز زنند، اثر پيوند اجتماعي از ميان رفته و همبستگي از هرگونه محتوايي تهي مي  شود. به اعتقاد ژرژسل و طرفداران وي مفهوم حقوق و مبناي زيست شناختي آن در جوامع ملي و جامعه بين المللي به يك صورت مصداق دارد، زيرا دولت يكي از حلقه هاي زنجيره گروه هايي است كه بر اثر همبستگي انسجام يافته است، دولت در اين مفهوم جامعه اي به غايت متحد و مركز همبستگي ميان اجتماعي است كه به ديگر گروه هاي متشكل از افراد تسلط دارد.
هر يك از اين جوامع به اعتبار موجوديتي كه دارد براي حفظ و رشد همبستگي اجتماعي داراي قواعدي بنيادين است، تا آنجا كه مي توان گفت حقوق بين الملل نظام حقوقي جامعه آدميزادگان يا جامعه جهاني آدميزادگان است كه در قالب دولتها تشكل يافته اند.
ايده جامعه جهاني را هر چند در نظريات فلاسفه بايد جست وجو كرد اما فكر اوليه آن را بايد در دوران قبل از ميلاد مسيح يافت. از جمله رواقيون در قرون چهارم و پنجم قبل از ميلاد معتقد بودند كه مردم جهان اعضاي يك جامعه جهاني هستند يا سيسرون خطيب نامور رومي معتقد بود كه جامعه جهاني يعني جامعه كل بشري.
در اين ميان آيات پربار قرآن نيز جامعه جهاني را متشكل از افرادي مي داند كه بارها با بكار بردن لفظ «يا أيها الناس» مردم را به عنوان عضو جامعه جهاني مورد خطاب قرار مي دهد. البته بايد منشأ جامعه بين المللي معاصر را به عهد نامه ۱۶۴۸ وستفالي بازگرداند.
امروزه گروهي جامعه جهاني و نظريات مبتني بر آن را آرماني بيش نمي دانند كه از واقعيت هاي جهان معاصر به دوراست، زيرا در اين جامعه هنوز درك صحيحي از قوه مقننه فراكشوري صورت نگرفته و اقتدار اجتماعي ناشي از اراده و تراضي كشورها است.با اين وجود نمي توان انكار كرد كه عنوان مي شود:مرزهاي ملي را آگاهي جهاني در مورد شيوه عمل انسانها به عنوان اشخاص حقيقي رشد فزاينده اي يافته است.
فرايندهاي عملي و نظري منجر به جهاني شدن اقدامات مي شود و نظامي فرااجتماعي را ايجاد مي كند اما اينكه چرا در كنار اجتماع بين المللي جامعه مدني جهاني در اين مقطع تاريخي ظاهر مي شود مي توان آنرا ناشي از تحرك در حاكميت به شكل صعودي و نزولي كه روندي روبه رشد به سوي نهادهاي فراملي و نهادهاي درون ملي دارد،بودن نمونه عالي پايداري گسترده جامعه جهاني در مقابل استيلاي نظام كنوني بين المللي دانست كه در كنار و موازي با حاكميت دولتها، قدرت خود را به اثبات رسانيده اند.
در كنار توسعه نظري جهاني شدن، جامعه جهاني و به شكل آرماني آن جامعه مدني جهاني نيازمند جهاني شدن حقوق حاكم بر آن است، حقوقي كه بتواند با ساختار اين گونه جوامع متناسب باشد.آن قطعاً چيزي جز حقوق بين المللي نيست و تنها اين حقوق است كه مي تواند پاسخگوي نيازهاي چنين جامعه اي باشد.
امروزه ظهور مفاهيمي چون منافع مشترك جهاني، صلح و امنيت بين الملل، حراست از شأن و كرامت انساني، ميراث مشترك بشريت، حفظ محيط زيست، حق توسعه پايدار و بسياري از مفاهيم مشابه ديگر حكايت از بستري با روح جهاني داشته كه نظام حقوقي بين المللي را طلب مي كند.
از اين رو حقوق بين الملل را به عنوان مجموعه اي از قواعد و نهادهايي مي دانند كه بر جامعه بين الملل حاكم است.
اين مفهوم گوياي آن است كه ميان حقوق و جامعه ضرورتاً ارتباط جامعه شناختي وجود دارد و جامعه جهاني بستر مناسب حقوق بين الملل است.
حقوق بشر نيز به عنوان زيرمجموعه حقوق بين الملل و شاخه اي از آن، در همين عرصه وارد مي شود و با اعمال اصول و قواعدي كه حاكي از حس مشترك بشريت بوده و حاكم بر جامعه جهاني و ملتها است، حيثيت و كرامت انساني را به عنوان محور اصلي جامعه جهاني قرار مي دهد و آ رمان مشترك اين جامعه را براي رسيدن به اعتقادي مشترك و هدفي متقن ياري مي كند.
با اين رويكرد، با انعقاد معاهداتي در قلمرو حقوق بشر، دولت ها علاوه بر آنكه به منافع ملي خود كه در تعهدات دوجانبه وجود دارد مي انديشند، بلكه منفعتي را تعقيب مي كنند كه ميان همه آنها مشترك است.
موضوع تعهدات دولت ها در قبال موضوعات حقوق بشر منجر به استقرار نظمي عمومي ميان دولتهاي جهان مي شود به همين سبب اگر دولت يا دولت هايي در مقابل اعمال ناقض حقوق بشر دولتي ديگر قد علم كنند، قصد و غرضشان بايد در عين حال دفاع از ارزش هاي مشتركي باشد كه مبناي همبستگي معنوي همه آنها است. تعهد به رعايت موازين حقوق، هر دولت را در قبال ديگر دولت ها ملزم مي كند، همه دولت ها در حمايت از آن حقوق داراي حقوق مساوي هستند و اين خود دلالت بر نظم عمومي ميان دولت هاي جهان ناشي از حقوق بشر مي كند.
005595.jpg

حقوق بشري كه دولت ها را ملزم به نظمي عمومي را بر جهان حاكم مي كند، همواره مورد تأمل دولت ها بوده است. البته تفاوت ها في نفسه مي تواند قابل احترام باشد و منشأ غناي متقابل شود، اما گذار از تصديق نابرابريها به اراده براي مقابله با بي عدالتي ها، تنها در سايه جهانشمولي حقوق بشر ميسر مي شود.
حقوق بشر قبل از هر چيز محصول تاريخ است. با توجه به اين نكته حقوق بشر بايد با تاريخ همگام باشد و با آن تحول يابد، به صورتي كه كليه اقوام و ملت ها چهره خود را در تصويري كه از آن ارائه مي شود، مشاهده كنند. اما اين انطباق حقوق بشر با تحول تاريخ نبايد موجب استحاله آنچه به عنوان جوهره حقوق بشر محسوب مي شود يعني جهانشمولي شود، بلكه با همين روند بايد خود را توسعه و رشد داده و قواعد خود را با تحولات تغيير و جهاني شدن موضوعات،حتي المقدور جهاني كند.
جهانشمولي حقوق بشر با مطرح شدن حقوق جمعي و با تهيه و تنظيم «حقوق همبستگي»، متعالي شد. حقوق همبستگي حمايت از جهاني شدن معقول حقوق بشر است و اقدام يكدست همه بازيگران اجتماعي را در صحنه هاي ملي و بين المللي مستلزم است، در اين روند جهاني شدن كه با همكاري دولت ها و تكامل تاريخي آنها ممكن مي شود، يكساني فرصت ها براي رسيدن به توسعه در اولويت قرار مي گيرد و گام هاي بلندي در مسير آن نيز برداشته مي شود.
حقوق بشر در سطح جهاني با سخت ترين جدل ممكن مواجه است. جدل بين وحدت و تغيير. جدل بين من و ديگري. حقوق بشر به ما مي آموزد كه همگي در عين يگانگي متفاوت هستيم بنابراين حقوق بشر در متن جهانشمولي حاصل يك ارتقاي كيفي است.
تلاشي است آگاهانه جهت بازيافتن جوهر و اصل مشترك انسانيت عليرغم تفاوتهاي ظاهري.
اين اصل مشترك است كه سبب مي شود حقوق بشر جهاني و عام الشمول شود، زيرا حقوق بشر ما را به دنبال خود به جهاني پيچيده مي كشاند و در عين اينكه يك ابزار استناد است يك فرايند تركيب نيز هست. به عنوان ابزار استناد حقوق بشر زبان مشترك بشريت است كه به كمك آن همه مردم مي توانند همزمان يكديگر را درك كرده و تاريخ خود را بنگارند.حقوق بشر بايد فضاي ممتازي را براي همبستگي و مسئوليت ايجاد كند و به عنوان زبان مشترك ملتها در جامعه جهاني به دست آيد.

منابع
۱- جايگاه بشر در حقوق بين الملل معاصر، دكتر هدايت الله فلسفي
۲- حقوق بين الملل در جهان نامتحد، آنتوني كاسه سه
۳- جامعه مدني جهاني و حقوق بين الملل، دكتر محمدرضا بيگدلي

يادهاي انديشه
شيخ بهايي
005592.jpg
بهاءالدين محمد عاملي در ۲۶ ذي الحجه سال ۹۵۳ هجري قمري در جبل عامل لبنان در خانواده اي شيعي مذهب چشم به جهان گشود.
پدرش عزالدين حسين از شاگردان شهيد ثاني بود كه به سبب تحت فشار قرار گرفتن شيعيان از جانب حكومت عثماني، پس از قتل شهيد ثاني تصميم به ترك وطن گرفت و عازم ايران شد.
در آن زمان ايران پناهگاه مناسبي براي شيعيان به شمار مي رفت؛ چراكه صفويان مذهب شيعه را مذهب رسمي كشور اعلام كرده بودند و از علماي شيعه پشتيباني مي كردند.
خاندان شيخ بهايي در قزوين، پايتخت صفوي، مورد توجه و عنايت دربار شاه طهماسب قرار گرفتند و شاه در نكوداشت بهاءالدين و فراهم نمودن اسباب تعليم و معيشت وي توصيه و سفارش بسيار نمود. با ظهور شاه عباس اول در سال ۹۶۶هـ ق. و برقراري نظم و امنيت دركشور و تغيير پايتخت از قزوين به اصفهان، شيخ بهايي به اصفهان فراخوانده شد.
در نيمه اول قرن يازدهم هجري، حوزه علميه اصفهان از وجود نوادري چون شيخ بهايي، مجلسي اول، مجلسي دوم، ميرداماد، ملا صدرا و ميرفندرسكي بهره مي برد.
از اين ميان نزديكترين علماي زمان به شاه عباس، شيخ بهايي بود. شيخ بهايي از جمله نادر دانشمندان و علمايي است كه علاوه بر علوم ديني و حكمي و عرفاني بر علومي همچون رياضي، هندسه و فيزيك تسلط داشت. از شيخ آثار و تأليفات بسياري در علوم گوناگون بر جاي مانده و نام بيش از صد اثر وي در كتب ذكر شده است كه بعضي از آنها عبارتند از: «نان و حلوا»، «شير و شكر»، «جامع عباسي»، «كشكول»، «خلاصه الحساب»، «تشريح الافلاك».
 اين دانشمند بزرگ در زمينه معماري نيز منشاء آثار گرانقدري شد كه عمده ترين آنها عبارتند از: مسجد امام، حمام شيخ، ساعت شاخص اوقات شرعي، شهر نجف آباد، تقسيم آب زاينده رود معروف به طومار شيخ بهايي.
شيخ بهايي در دوازدهم شوال سال ۱۰۳۱ قمري در سن هفتاد و هفت سالگي بر اثر بيماري در گذشت. پيكر شيخ به وصيت او و فرمان شاه عباس در مشهد و در جوار امام هشتم به خاك سپرده شد.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
سياست
فرهنگ
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |