به نظر مي رسد در اين سال ها منابع اطلاعاتي سمعي و بصري و خوراك فرهنگي ماهواره اي و اينترنتي تا حدودي جاي كتاب را در خانواده هاي ايراني پر كرده است ودر اين سو هم هزينه خريد بليت و رفت و آمد به ورزشگاه نيمي از انگيزه طرفداران فوتبال براي رفتن به استاديوم را از بين مي برد
فوتبال و كتاب . اين دو چقدر به هم مربوطند و چقدر وجه اشتراك دارند؟ مي دانيم كه خيلي كم، اما همزماني پايان يك فصل فوتبال وشروع يك فصل كتاب با افتتاح نمايشگاه سالانه اتفاقي است كه ما را به ياد اشتراكات و تضادهاي اين دو پديده مي اندازد.
دو پديده اي كه به نوبه خود گاه بسيار جنجالي اند و گاه راكد و آرام، گاه ميليون ها نفر را در يك مقطع زماني مجذوب خود مي كنند و گاه با بي اعتنايي كامل غريبانه روزگار سپري مي كنند.
هفدهمين نمايشگاه بين المللي كتاب در حالي امروز شروع به كار مي كند كه ليگ برتر فصل ۸۳-۸۲ بعدازظهر قهرمان خود رامشخص و كار خود را تمام مي كند. به اين همزماني وقتي بيشتر دقت كنيد متوجه مي شويد كه ترافيك نسبتا سنگين جنوب غرب و شمال غرب تهران در بعداظهر امروز اتفاقي نبايد باشد؛ در حالي كه دهها هزار نفر از تماشاچيان بعد بازي استقلال -پگاه، و پاس -استقلال اهواز راهي اتوبان ها و خيابان هاي غرب تهران شده اند، در شمال اتوبان چمران و خيابان هاي اطراف نمايشگاه هم جمعيت بازديد كننده از نمايشگاه كتاب كه روز اول نمايشگاه را گذرانده اند اين منطقه را ترك مي كنند. وداع با ليگ ۸۳-۸۲ و استقبال از نمايشگاه هفدهم كتاب تصوير غروب امروز تهران است.
غريبي در وطن
اين سرنوشت هر دو محصول وطني است. سرنوشت دو پديده اي كه روزگاري صدها هزار استقبال كننده داشت. آن هم پرو پاقرص، هنوز حتي نوجوان ها هم به ياد دارند كه براي يك بازي باشگاهي نه چندان حساس بين پرسپوليس با يكي از تيم هاي تهراني يا شهرستاني و يا استقلال با يكي از حريفانش دست كم شصت هزار نفر ورزشگاه را اشغال مي كردند و اين بازي اگر حساس تر مي شد لبريز شدن ورزشگاه آزادي از تماشاچي دور از ذهن نبود، اما همين دو هفته پيش، در يكي از حساس ترين، سرنوشت سازترين و البته زيباترين بازي هاي ليگ برتر كه بين استقلال و سپاهان برگزار شد، چيزي حدود پنجاه هزار نفر به آزادي رفتند و روزهايي در اين فصل بود كه اين ورزشگاه چيزي حدود هفت يا هشت هزار تماشاچي را به خود ديد.
غربت كتاب هم در ايران داستان تازه اي نيست، سالهاست كه تيراژ چاپ اين خوراك ذهن و به قول كتاب هاي درسي، يارمهربان، از دو تا پنج هزار نسخه بالا نرفته است و آن چند كتاب داخلي و خارجي كه هر سال با اقبال عمومي روبه رو مي شوند ستاره هاي آن سال نشر و ادبياتند. از مجموعه كتاب و نشر ، انتشار كتاب هاي درسي را كه حذف كنيم، مگر چند كتاب مثل«چراغ ها را من خاموش مي كنم» يا «هري پاتر» در سال داريم كه ركوردشكن باشند و تيراژي بالا با چاپ هاي مجدد متعدد را به خود اختصاص دهند. اينگونه مي شود كه حرف هاي نويسنده ها و شاعران ماتوي انبار كتاب فروشي ها و انتشاراتي باد مي كند و روي هم تلنبار مي شود و ناشران آواز ورشكستگي سرمي دهند و از اين رو هم تيم فوتبال المپيك، در ورزشگاهي كه روزگاري هراس به دل هر تيم خارجي مي انداخت، صداي تشويق تماشاچيان كره اي را رساتر از هر صداي ديگري مي شنود.
آمار و واقعيت ها
آمار هميشه نشان دهنده همه واقعيت ها نيست، آن هم در جامعه پر تضادي چون جامعه ما در واقع وقتي اعداد و ارقام خبر مي دهند كه سرانه مطالعه دو تا سه دقيقه در روز است، كسي نبايد انتظار استقبال وسيع و چشمگير ازنمايشگاهي را داشته باشد كه يك هفته تا ده روز در سال در پايتخت برگزار مي شود. آن هم در حالي كه به جز كتاب هاي خارجي كتاب هاي داخلي نمايشگاه در طول سال به تدريج وارد بازار مي شود. با وجود اين در جريان نمايشگاه كتاب هر روز شاهد سيل بازديدكنندگان از نمايشگاهي هستيم كه محصولاتش در كتابفروشي ها از اقبال چنداني برخوردار نيستند.
در اين سو هم آمار، استقبال فراواني از ليگ را نشان نمي دهد اما بسياري از كارشناسان و ناظران معتقدند برنامه هاي ورزشي مختص فوتبال و به خصوص برنامه تلويزيوني «نود» از پربيننده ترين برنامه هاي سال هستند. بيشتر اين برنامه ها گاه تا ساعت ۱ يا ۲ بعد از نيمه شب طول مي كشد اما بيننده هاي بي شماري با چشمان خسته حاضرند تا اين ساعت بيدار بمانند تا مثلا داور ميهمان بگويد فلان خطا پنالتي بود يا نه و يا ... رابطه عجيبي است و شايد نشود به راحتي راهي براي حل معادله اش پيدا كرد، معادله اي كه مي پرسد چرا وقتي ميانگين استقبال تماشاچيان از بازي هاي ليگ نزديك به ۱۰هزار نفر است، برنامه نود كه به فوتبال داخلي اختصاص دارد يكي از پربيننده ترين برنامه هاست و چرا نمايشگاه كتاب كه رفت و آمد به آن در اين مقطع كوتاه مشكل و بازديد از آن مستلزم وقت زياد است با سيل بازديدكننده روبرو مي شود،آن هم در حالي كه سرانه مطالعه هر ايراني ۲ تا ۳ دقيقه در سال است.
يكي دو دليل بيشتر به ذهنمان نمي رسد. به نظر مي رسد در اين سال ها منابع اطلاعاتي سمعي و بصري و خوراك فرهنگي ماهواره اي و اينترنتي تا حدودي جاي كتاب را در خانواده هاي ايراني پر كرده است و از طرف ديگر هم كتاب از سبد خريد ماهانه خانواده حذف شده است و ديگر پدر و مادرها حاضر به اختصاص مبالغي براي خريد ماهانه كتاب خانواده نيستند.
در اين سو هم هزينه خريد بليت و رفت و آمد به ورزشگاه نيمي از انگيزه طرفداران فوتبال براي رفتن به استاديوم را از بين مي برد و نيمي ديگر هم قرباني پخش زنده و انجام بازي ها در روزهاي غيرتعطيل مي شود. بنابراين حس فوتبال دوستي را مي توان با برنامه هاي تلويزيوني شبانه ارضا كرد و حس فرهنگ دوستي و ژست اهل مطالعه بودن را با رفتن به نمايشگاه.
ورشكست مي شويم، ورشكست نمي شويم
دست كم در يك مورد با هم وجه اشتراكي دارند. اگر پول دولتي به آنها نرسيد ورشكست مي شوند و بايد به فكر جمع كردن بساط خود باشند. صنعت نشر كتاب به شدت به كمك و يارانه هاي دولتي وابسته است و اگر يارانه زينك و كاغذ و فيلم نباشد و اگر وام هاي چاپ كتاب نرسد، قيمت واقعي كتاب بسيار بيشتر از آنچه كه هست خواهد بود و با اين وضع كسادي بازار سرنوشت دست اندركاران نشر كاملا نااميدكننده خواهد شد. در اين سو هم وضعيت باشگاه هاي فوتبال و متعاقب آن تيم هاي ملي به شدت به سياست هاي مالي دولت وابسته است. در حال حاضر بيشتر باشگاه هاي ليگ برتر يا تحت پوشش سازمان تربيت بدني اند، يا زيرمجموعه بخش هاي ديگري از دولت و يا متعلق به شركت هاي دولتي و نيمه دولتي.
بنابراين همان عواملي كه باعث فرسودگي يا نقص مجموعه هاي تحت پوشش دولت مي شوند در اينجا هم بر كيفيت صنعت فوتبال تاثير مي گذارند، عواملي مثل ضعف مديريت، اصراف و مخارج غيرضروري، ناكارآمدي و بازدهي پايين. به جز باشگاه هاي شموشك نوشهر و استقلال اهواز كه به طور خصوصي اداره مي شوند هر يك از باشگاه هاي حاضر در ليگ برتر به نحوي وابسته به دولتند و عدم حمايت دولت آنها را با بحران هاي جدي روبه رو مي كند.
كتاب و فوتباليست ها
اگر بشنويد كه بازيكني اهل كتاب است يا يك مربي مدام مطالعه مي كند، چه احساسي به شما دست مي دهد؟
شايد شما ديد منفي نسبت به اين قضيه داريد و كتاب و بازيكن را مثل جن و بسم الله مي دانيد...
بايد گفت تا حدي درست رفته ايد. عادل فردوسي پور، گزارشگر شناخته شده فوتبال مي گويد:« در بين آنهايي كه مي شناسم كسي نيست كه اهل كتاب باشد. اكثرشان علاقه اي به مطالعه كتاب ندارند. فقط آقاي عليدوستي يك خورده دنبال اين چيزها مي رود.»
در مورد خود عادل بايد گفت كه او هم از مطالعه، خواندن روزنامه ها و نشريات تخصصي مربوط به كارش را انتخاب كرده و زياد به سمت كتاب نمي رود.
مجيد جلالي مربي پاس كه تيمش در آستانه دستيابي به قهرماني ليگ برتر است شايد بر خلاف مربيان ديگر، خواندن كتاب را فراموش نمي كند. به رغم اينكه فرصت زيادي ندارد و رسيدگي به مسايل باشگاه تمام وقتش را مي گيرد (او ساعت ۸صبح به باشگاه مي رود ۸ شب به منزل بر مي گردد) جلالي مي گويد: «اگر به طور دقيق بگويم هر سه ماه دو كتاب مطالعه مي كنم، چون خيلي وقت ندارم.»
جلالي كتاب هايي را برمي گزيند كه مربوط به فوتبال باشند. «بعضي ها را دوستانم از خارج مي فرستند، بعضي ها را هم از همين داخل تهيه مي كنم بيشتر مربوط به مديريت فوتبال است. اين اواخر دو تا كتاب گرفتم كه تا حالا چندين بار آنها را خواندام.»
سرمربي پاس اهل رمان نيست اما علاقه اي بسيار به كتب تاريخي دارد.
بر عكس مجيد جلالي، علي پروين جزو آن دسته از مربياني است كه شايد تنها سري به كتاب هاي درسي اش در دوران تحصيل زده و با ساير كتب بيگانه است. او در مصاحبه اي كه با نشريه «كتاب هفته» داشت به صراحت گفت كه اصلا كتاب نمي خواند.
محمد مايلي كهن شايد تنها فردي باشد كه درجامعه مربيان و بازيكنان, قلم به دست گرفته و كتابي به نگارش درآورده است. او خاطرات خود را در جريان مسابقات مقدماتي جام جهاني ۹۸ در قالب كتابي منتشر كرده كه در آن صراحتا به بسياري تاخته است. اين كتاب بسيار خبر ساز بود و تا روزها نشريات ورزشي درباره آن چيزهايي مي نوشتند. مايلي كهن قرار بود اين كتاب را دردو جلد منتشر كند كه جلد اول آن سال ۷۹ توزيع شد اما جلد دوم آن هنوز به بازار نيامده است.
هاشمي طبا، رئيس سابق سازمان تربيت بدني و رئيس كنوني كميته ملي المپيك نيز «داستان يك صعود» را در كارنامه نويسندگي اش دارد. اين كتاب چگونگي صعود تيم ملي به جام جهاني ۹۸ را كه در دوران رياست او برسازمان تربيت بدني رخ داد، تشريح مي كند.
در اين بين مي توان به كتاب «پرسپوليس» به رنگي كه هرگز نديده ايد، اشاره كرد كه ماجراي منازعات سهام پرسپوليس به طور مفصل در قالب يك مجله در آن آمده است. اين كتاب را حوزه هنري منتشر كرده است كه خود يك طرف دعوي در جريان سهام بود.
علي دايي، هنگامي كه در بايرن مونيخ بازي مي كرد با كتاب رابطه نزديكي داشت كه به خاطر قانون اجباري باشگاه بايرن مونيخ بود. دايي در اين باره مي گويد:« هفته اي يك كتاب به ما مي دادند و ما بايد آن را مي خوانديم. هر كتابي كه علاقه داشتيم.»
مجيد جلالي، سرمربي پاس هم اكثر بازيكنان تيم خود را اهل مطالعه مي داند و به خصوص از رودباريان, دروازه بان اين تيم نام مي برد. او هفته اي را بدون كتاب به پايان نمي رساند.
در اين بين بايد به يك جمله جالب از علي انصاريان اشاره كرد. بازيكن سابق پرسپوليس كه تحصيلات خود را تا به آخر ادامه نداد. او مي گويد:« اگر كتاب خوان بودم، درسم را تمام مي كردم و فوتباليست نمي شدم.»
نويسندگان و فوتبال
آمار چنداني در دست نيست، در مورد خارجي ها البته نمونه هاي بسياري مثل كامو و ماركز وجود دارد، اما آن طور كه ما شنيده ايم چند نويسنده مثل يارعلي پورمقدم، شهريار مندني پور، احمد غلامي و مديا كاشيگراهل فوتبال و طرفدار آنند. البته اين فهرست چندان معلوم نيست شايد ذكر اسم اين چند نفر هم خيلي ضروري نبود.
چند نكته
روزنامه ها
۱۱ روزنامه ورزشي در مقابل يك هفته نامه تخصصي براي كتاب. مسلما نبرد برابري نيست. اما در اين نبرد نابرابر هر دو بازنده اند. چه شمارگان تمام روزنامه هاي ورزشي با هم بيش از ۳۰۰ هزار نيست.
ستاره ها
برعكس ستاره هاي فوتبال ستاره هاي ادبيات دوست دادند دوراز اجتماع در سكوت باشند. يك نفر مي گويد رويا پيرزاد، نويسنده كتاب مشهور «چراغ ها را من خاموش مي كنم» هرگز تن به مصاحبه نمي دهد، در حالي كه موبايل تمام فوتبالي ها براي اظهار نظر روشن است.
درآمد
صنعت فوتبال و صنعت كتاب صنايع پردرآمدي نيستند. باورتان مي شد از بين نويسندگان فقط به تعداد انگشتان يك دست از اين راه نان مي خورند؟ در عين حال ستارگان فوتبال با درآمدهاي نجومي تغيير طبقه را به سخره مي گيرند. البته اين نكته را نيز در نظر داشته باشيد كه عمر درآمد يك فوتباليست از راه اين حرفه محدود است.