روز اول نمايشگاه است هنوز به اصطلاح غلغله نشده است، اما دستفروش ها قدر جاي خوب را مي دانند. دو طرف راه باريكي كه به در نمايشگاه مي رسد چفت در چفت بساط پهن كرده اند
پا را كه از در نمايشگاه بيرون مي گذاري وارد فضاي ديگري مي شوي: همان نمايشگاه دستفروش ها. اين بساط كامل تر شده و اين بار بعضي از آنها با ميله هاي آهني و پارچه غرفه هايي براي خودشان ساخته اند
عكس: ساتيار
گزارش اول
شهرام فرهنگي
مهردا د مشايخي
نمايشگاه از همان لحظه اي كه از تاكسي پياده مي شوي شروع مي شود، از همان لحظه اي كه از پله هاي پل عابر پايين مي آيي، از همان وقتي كه از روي تراكت هاي تبليغاتي ناشران كتاب هاي كنكور فلان و آموزش بهمان و كتاب هاي كمك درسي رد مي شوي، وارد نمايشگاه شده اي، با اين تفاوت كه نمايشگاه كوچك سر راه به بازار شام بيشتر شبيه است.
هنوز از پله ها پايين نرفته مردي دو تاCD جلوي عابران مي گيرد كه: فيلم مارمولك فقط هزار. نيشش را تا بناگوش باز مي كندو به همه توصيه مي كند كه اين فيلم را ببينند، آن هم باCD هاي او، فكر مي كندچون فروشنده يك فيلم كمدي است حتما بايد مدام بخندد. كمي كه مكث مي كني مي گويد: «فردا هم «كما» را مي آورم، آن يكي ۲ هزار تومان است اما خيلي صاف است. بيرون (كدام بيرون؟) مي دهند ۳۵۰۰ تومان، لامصب انگار نه انگار كه از روي پرده ضبط شده.»
روز اول نمايشگاه است هنوز به اصطلاح غلغله نشده است، اما دستفروش ها قدر جاي خوب را مي دانند. دو طرف راه باريكي كه به در نمايشگاه مي رسد چفت در چفت بساط پهن كرده اند. بساط اول را عطرفروشي پهن كرده كه شيشه هاي عطر و شيشه هاي خالي را روي يك تخته چيده است، اما بساط او بيشتر به ويترين مغازه مي ماند، كنار شيشه هاي عطر و سرنگ تخليه عطر، عينك آفتابي، سي دي و كتاب هم مي فروشد. اطراف اين بساط، گاري آب زرشك فروش پارك كرده است و اطراف آن هم جماعتي جمع شده اند كه قرار گذاشته اند و منتظر دوستشان ايستاده اند.
خوراك شكم و خوراك فرهنگي
غذا و تنقلات و خوراكي هاي ديگر جزء جدانشدني نمايشگاه را تشكيل مي دهند، جزيي كه وجودش ديگر لازم و ضروري است. در نمايشگاهي كه بازديدكنندگان و همراهانشان دست كم ۳ يا ۴ ساعت راه بايد براي بازديد از بخشي از آن صرف كنند، وجود غرفه هاو كيوسك هاي فروش غذاي آماده، ساندويچ هاي ذغالي، انواع نوشابه و بستني در كنار رستوران بزرگ كه به خاطر وجود اين همه غرفه و فروشگاه غذا و ساندويچ خلوت مانده است، ضروري به نظر مي رسد. در واقع نمي شود انكار كرد كه جذابيت هاي امكانات خوراكي و فضاي نمايشگاه و نيمكت هايش و البته دستفروش هاي جلوي در يكي از عوامل استقبال شديد از نمايشگاه است و باعث مي شود جماعت بيشتري به رفتن به نمايشگاه ترغيب شوند.
بازديدكننده ها، اگر روي نيمكت هاي ساندويچ فروشي ها ننشينند، چمن كاري هاي محوطه جايي است كه گه گاه براي خوردن غذا انتخاب مي كنند، بماند كه گاه گروهي را مي تواني ببيني كه دسته جمعي زير سايه زيراندازي۸-۷متري پهن كرده اند و سفره اي براي نهار آماده كرده اند و جماعتي را مي بيني كه با يك دستشان بسته هاي كتاب يا نقشه نمايشگاه را گرفته اند و با دست ديگرشان ساندويچي را كه با ولع به آن گاز مي زنند.
راديو فرهنگ
پاي ثابت هر نمايشگاه، به خصوص نمايشگاه كتاب راديوي نمايشگاه است. صدايي كه از بلندگوهاي نمايشگاه به طور زنده پخش مي شود و علاوه بر راهنمايي، آگهي هاي ناشران را اعلام مي كند كه در يكي از گوشه و كنارهاي محوطه نمايشگاه ضبط و توليد مي شود و اگر به دنبال محل توليد آن بگردي ممكن است به غرفه راديوي ديگري برسي: راديو فرهنگ.
برخلاف سال گذشته و مثل دو سال قبل، راديو فرهنگ تصميم گرفت در نمايشگاه شركت كند و برنامه بسازد.
خانم زنديان كه مسووليت برنامه صداي كتاب را بر عهده دارد، از اتومبيل استيشن سفيدي كه دستگاه هاي ضبط در آن نصب شده بيرون مي آيد تا توضيح دهد: «به جز اطلاع رساني و پخش خبرهاي نمايشگاه، برنامه هاي ديگري مثل بخش گزيده اي از سخنراني هاي سراسري اهل قلم، پرداخت موضوعي به مسايل ناشران و نويسندگان مثل كپي رايت يا نشر الكترونيك و گفت وگو با ميهمانان داخلي و خارجي از برنامه هاي ماست.» ضمنا آنها قصد دارند از سخنرانان دعوت كنند تا خلاصه اي از سخنراني آنها را در راديو فرهنگ براي شنونده ها بخوانند.
|
|
برنامه اصلي اين راديو در مورد نمايشگاه از ساعت ۲۰ تا ۳۰:۲۲ به طور زنده پخش مي شود. مدير اجرايي راديو مي گويد: «اينكه ساعت كار نمايشگاه تا ساعت ۲۲ شب افزايش پيدا كرده است مزاياي زيادي دارد كه يكي از آنها هم براي ماست چون برنامه ويژه نمايشگاه را در همين ساعت هاي آخر كار نمايشگاه پخش مي كنيم. مدير روابط عمومي راديو فرهنگ هم توضيح مي دهد كه دو سال پيش در نمايشگاه حضور داشتند به عنوان رسانه برتر شناخته شده اند، امسال هم كه با ۳۰-۲۰ نفر پرسنل مطالب را پوشش مي دهند اخبار نمايشگاه را روي سايت راديو مي گذارند. نشاني سايت www.radio farhang.ir :
باد شديدي تابلوهاي مقوايي و پرده ها را از جا مي كند و باران ناگهاني شروع مي شود. پسرهاي جواني كه كاورهايي با آرم مركز امور جوانان هلال احمر را پوشيده اند، سعي مي كنند جلوي تكان هاي شديد غرفه هاي راهنمايي را بگيرند، هلال احمر مسووليت هايي را در نمايشگاه امسال به آنها سپرده است. صداي وزش باد شديد و باران ناگهاني، همهمه و سر و صداي نمايشگاه را براي مدتي محو مي كند و راننده هايي كه با دريافت قبض پانصد توماني اتومبيل شان را در پاركينگ نه چندان شلوغ نمايشگاه پارك كرده اند با عجله خود را به سرپناهي مي رسانند تا زير باران خيس نشوند.
پا را كه از در نمايشگاه بيرون مي گذاري وارد فضاي ديگري مي شوي: همان نمايشگاه دستفروش ها. اين بساط كامل تر شده و اين بار بعضي از آنها با ميله هاي آهني و پارچه غرقه هايي براي خودشان ساخته اند و اجناسي از اين دست مي فروشند: كلاه دخترانه و زنانه، عينك دودي، كفش مردانه، كفش زنانه، سي دي فيلم و برنامه، ساعت هاي ديواري (اين وسط يك نفر كه روي يك تابلو نوشته ۳۶ تا بادكنك فقط ۲۰۰ از جلوي بازديدكننده ها رد مي شود) باتري، كيفCD ، عروسك، لوازم فني، تيغ اصلاح صورت، اسباب بازي، لوازم تحرير، رو تختي، انواع عطر شيشه اي، چاقو، سيگار، كمربند، لباس زير مردانه و زنانه، لوازم خياطي، لوازم آرايش، هدفون، واكمن، جوراب، نمكدان، آنتن تلويزيون، روسري، دمپايي، كراوات، صندل و ... آب زرشك.
كف محوطه بيرون نمايشگاه پوشيده از كاغذهاي تبليغاتي است و يقينا ده روز ديگر را هم با همين فرش سفيد سپري خواهد كرد. كمي آن طرف تر از اتوبان چمران صداي بوق تماشاگراني كه براي ديدن دوبازي حساس پاس - استقلال اهواز و استقلال - پگاه به جنوب غرب مي روند همه را ياد روز پاياني ليگ فوتبال مي اندازد: آن پايين هم غلغله اي است.