دوشنبه ۴ خرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۳۸۸
يك شهروند
Front Page

كلنجار يكي دو ساعته با آقاي اصفهاني مسوول سالن كوچك حوزه هنري
شده صداي نفس تماشاگران را بشنويد؟
چند روز پيش يكي ديگر از اعضا در طول نمايش دو بار از تلفن همراهش استفاده كرد كه دوستان تذكر دادند و ايشان تا شش ماه ديگر فرصت عضو شدن را از دست دادند
عرض كنم خدمت شما كه يك: خوراكي بي سر و صدا نداريم. دو: سينمايي در دنيا نداريم كه خوراكي خوردن در آن آزاد باشد مگر سينما تمدن...
عكس ها: هادي مختاريان 
007983.jpg

امير قادري
فقط خوره هاي فيلم و عشاق سينما مي دانند كه سالن كوچك حوزه هنري و مسوول منظم و عاشق و مقرراتي اش، چه ارزشي در دل اين شهر درندشت دارد. حتي اگر يك فيلم باز حسابي هم نباشيد، باز شخصيت آقاي اصفهاني، مسوول اين سالن براي تان جذاب خواهد بود.
كسي كه بين اين همه دود و رنگ و عرق و سياست و منفعت طلبي و صداي ترمز ماشين ها، از اين سالن كوچك سينما، آرمان شهر كوچكش را ساخته است و از اين كه چند تا آدم بهآنجا بيايند و فيلم تماشا كنند، كلي كيف مي كند. اصفهاني است. اين كه در طول مصاحبه همه اش با آقاي اصفهاني مخالفت كرده ام، به اين خاطر است كه شما هم حرف هاي جذابش را بشنويد و با منش كميابش آشنا شويد.
*اين شروع خوبي براي يك مصاحبه نيست. ولي چون مردم زياد با فعاليت هاي شما و سالن تان آشنا نيستند، قبل از هر چيز براي مان بگوييد كه اينجا چي كار مي كنيد؟
ما در اين سالن فيلم هاي روز دنيا را در سالن تاريك و به شيوه ويدئو پروجكشن از روي نسخه هاي دي وي دي با زير نويس فارسي، براي اعضا نمايش مي دهيم. كيفيت صدا و تصوير در اين سالن عالي است.
*قبل از آن كه دستگاه هاي دي وي دي همه گير شود، براي اولين بار اينجا فهميدم كه صداي مثلا شليك گلوله يك هفت تير در فيلم هاي اين سال ها چه قدر اهميت دارد.
بله، صدا خيلي مهم است و اين سالن هم به سيستم صوتي ساراند مجهز شده است.
*استانداردهاي صدا و تصوير سالن، در طول زمان كنترل مي شوند؟
بله، كارشناس هاي يك شركت براي كنترل دقيق كيفيت دستگاه ها، هر چند وقت به اين جا مراجعه مي كنند.
*همه مردم تهران امكان عضو شدن براي تماشاي فيلم ها را دارند؟
فقط آن هايي مي توانند عضو شوند كه به نوعي با رشته هاي هنري در ارتباط هستند يا رشته تحصيلي شان هنر است يا فوق ليسانس به بالا دارند. دو گروه پزشكان و آن هايي هم كه كارت روزنامه نگاري دارند، مي توانند به عضويت سالن نمايش ما درآيند.
*اگر يك نفر عشق سينما داشت، ولي مثلا مدركش سيكل بود، چه خاكي بايد به سرش بريزد؟
باور بفرمائيد هر كسي كه به اين هنر علاقه داشته باشد، به هر حال در طول عمرش دستاويزي براي رسيدن به آن خواهد جست. يعني دوره اي ديده، كلاسي رفته، چيزي نوشته...
*بعد مثلا فردي مثل من كه هيچ مدرك به درد خوري، به خصوص مدرك هنري ندارد، ولي خوره سينماست،  بايد چي كار كند؟
خب، شما كه الحمدا...
*چرا يك جراح فك، صرفا چون پزشك است مي تواند عضو شود، ولي يك پارچه فروش يا تراشكار كه شب و روزش با سينما مي گذرد، نمي تواند؟
اين قوانين در اساسنامه اين جاآمده.
* به نظرتان منطقي است؟
بله.
*آن مرد بزاز بايد چه كار كند؟
عرض كردم كه او اگر واقعا عاشق باشد، در طول اين سال ها به هر حال به شكلي اين علاقه اش را به هنر بروز داده است.
* دست اندركاران سينما هم از اين نمايش ها استقبال مي كنند؟
بله، آقايان ابراهيم حاتمي كيا و سروش صحت و شاهرخ دولكو و حبيب رضايي و زنده ياد مهرزاد مينويي و خانم ها ترانه عليدوستي و ماهايا پطروسيان به ما سر مي زنند. بعد از نمايش فيلم هم با هم گپ مي زنيم و درباره برنامه هاي سالن از آنها مشاوره مي گيرم.
*چه طور؟
ملاحظه بفرماييد. بنده اين جا اتيكتي كنار ميزم چسبانده ام تا اين متن هميشه پيش نظرم باشد. رويش نوشته ام: »اصفهاني تو قطعا بي سوادترينآدمي هستي كه از اين در خارج مي شوي. مواظب حركات و رفتار خودت باش.»
*حالا برويم سراغ بخش اصلي بحث، يعني مقررات سفت و سختي كه اين جا حاكم كرده ايد. مثلا اين ماجراي خاموش كردن موبايل ها سر فيلم...
صداي زنگ باعث آزار و اذيت آن هايي مي شود كه براي ديدن فيلم آمده اند. اعضاي ما اهميت بسياري براي تماشاي بي سر و صداي فيلم ها قائل هستند.
*اين كه روي تمام و در ديوار تاكيد كرده ايد كه تلفن همراه تان خاموش باشد و خودتان هم اول فيلم با كاغذي كه رويش نوشته ايد: »تلفن همراه خاموش« در سالن مي چرخيد...
ببينيد، ما فيلم ها را با زير نويس فارسي پخش مي كنيم، اگر قرار باشد يكي از تماشاگران با موبايلش حرف بزند يا خوراكي بخورد يا با بغل دستي اش حرف بزند، بقيه نخواهند توانست با تمركز كامل زير نويس ها را بخوانند يا فيلم را ببينند. اين محدوديت ها را هم به همين دليل قائل شده ايم.
*خب، اگر كسي مشكل ناجوري داشته باشد و بتواند در سكوت كامل از موبايلش استفاده كند، مثلا گوشي اش را روي ويبره بگذارد و آرام حرف بزند...
اگر دوستاني اين قدر حرفه و ارتباطات انساني گسترده اي دارند كه نمي توانند براي چند لحظه هم كه شده موبايل شان را خاموش كنند، بهتر است لطف كنند و اين جا تشريف نياورند. اين جا يك مدرسه و آموزشگاه است. قرار نيست بياييم اين جا و وقت بگذرانيم. به اين سالن ميآييم تا چيز ياد بگيريم يا حداقل خستگي يك هفته كار و تحصيل را از تن مان خارج كنيم.
*داريد حرف زور مي زنيد. خوراكي كه ديگر مي توانند بخورند. اين كه به خودشان مربوط است. حالا چيپس و مواد غذايي پر سر و صدا درست...
عرض كنم خدمت شما كه يك: خوراكي بي سر و صدا نداريم. دو: سينمايي در دنيا نداريم كه خوراكي خوردن در آن آزاد باشد مگر سينما تمدن...
*سينما تمدن ديگر كجاست؟
سال ها قبل رفيقي در تهران داشتيم كه آش مي فروخت و يك بار كه رفتم پيشش، گفت همين جا بايست، من يك دقيقه تا اين سينما تمدن بروم و برگردم. بعد رفت داخل سينما و وقتي برگشت چند تا كاسه دستش بود. مي گفت مي روم داخل سينما و آش مي فروشم. مردم هم مي خرند و مي خورند و بعدش كاسه را مي گذارند بغل صندلي شان. من هم هر چند وقت يك بار، مي روم و كاسه ها را جمع مي كنم.
*آرسن ولز هم درباره به نظرم سينماهاي مكزيك گفته بود كه هر ده دقيقه چراغ ها را روشن مي كنند و فروشنده ها وارد مي شوند...
اما مگر سينماي مكزيك الگوي خوبي براي سينماي ماست؟ اين هم يك استثناست.
*حالا مطمئن نيستم كه مكزيك باشد، ولي يك همچين كشوري بود. در امريكا هم كه پاپ كورن جزيي جدا نشدني از سالن هاي سينماست.
اما آن فيلم ها هم با آثاري كه ما اين جا پخش مي كنيم فرق مي كند. وقتي چنين فيلم هايي را براي نمايش در اين مكان دوبله مي كنيم، حيف نيست كه شما موقع تماشا خوراكي بخوريد؟
*ولي فيلم هايي كه شما در اين دوره پخش مي كنيد، هيچ كدامش سينما تكي و موزه اي نيست. هر چند كه يك فيلم عالي و چند تا فيلم خوب ميان شان پيدا مي شود: بيل را بكش، قسمت سوم ارباب حلقه ها، آخرين سامورايي، ويلارد و تالار شهر...
شايد اين ها فيلم هاي پاپ كورني باشند، ولي نمايش شان در اين سالن به دلايل آموزشي است.
*اين ها فيلم هاي خوبي هستند كه براي آموختن و در عين حال تفريح كردن ساخته شده اند، چرا مي خواهيد محدودشان كنيد؟
ما اين جا اعضايي داريم كه موقع تماشاي فيلم، دست شان را مي گذارند دو طرف شقيقه هاي شان تا به جز فيلم هيچ چيز ديگري نبينند.
*اين كه خيلي بد است. شايد تماشاي صورت كسي كه بغل دست تان نشسته، به تجربه تماشاي فيلم روي پرده هم كمك كند.
به هر حال ما قصدمان از نمايش اين فيلم ها بيشتر آموزش است.
*خدا كند تارانتينو كه بيل را بكشش را اين هفته در سالن نمايش مي دهيد، متوجه اين حرف تان نشود.
اين جا محل تفريح و حال كردن نيست.
*يعني شان تفريح از آموزشش پايين تر است؟
جايش جداست. مدرسه هم زنگ تفريح دارد.
*خب، شايد زنگ تفريح براي بچه ها فايده اش از سر كلاس نشستن بيشتر باشد.
به هر حال كساني كه اين جا براي تماشاي فيلم تشريف مي آورند بايد معرفي نامه از دانشگاه شان همراه داشته باشند. به همين خاطر است كه اين جا جلسات بحث و بررسي بعد از نمايش فيلم برگزار مي كنيم.
*اين چه ربطي به تفريح دارد. تفريح كردن و غذا خوردن اين جلسات را كامل مي كند.
به هر حال خدمت شما عرض كنم كه ما اين جا دوستاني داريم كه بدون اين كه لب به غذا بزنند يا با تلفن همراه شان صحبت كنند، چهار پنج ساعت در اين جلسات مي نشينند و ما را همراهي مي كنند. خلاصه دوستان ما از نظم راضي هستند. به همين دليل ما هم سعي مي كنيم كه اين نظم را حفظ كنيم.
*شايد دليلش اين است كه شما آن هايي را كه از چنين نظمي خوش شان نمي آيد، به اين جمع راه نداده ايد.
( آقاي اصفهاني مي خندد ) بله اين هم حرفي است ولي به هر حال ما راضي هستيم. سينما هم يك هنر سمعي و بصري است. هنر چشايي كه نيست. اين را هم در نظر بگيريد كساني كه براي تماشاي فيلم به اين جا ميآيند، آدم هاي خاصي هستند و از هر ده نفرشان، نه نفر دل شان نمي خواهد موقع فيلم ديدن چيزي بخورند.  
007980.jpg

*يك قانون ديگر هم هست، اين كه فيلم ها راس ساعت شروع مي شوند و اگر كسي دو سه دقيقه ديرتر برسد، ديگر راهش نمي دهيد.
وقتي فيلم شروع مي شود، مثل اتوبوسي است كه راه مي افتد، اگر بهآن نرسيد، نرسيده ايد ديگر. به خصوص كه ما از بزرگان شنيده ايم فيلم ها پنج يا هفت دقيقه طلايي دارند، حيف است كه لحظه اي از آن را از دست بدهيم.
*مثلا اگر آقاي حاتمي كيا كه گفتيد يكي از مشتري هاي پر و پا قرص اين جا هستند، كمي دير سر برسند، آيا اين قانون درباره ايشان هم اجرا خواهد شد؟
آقاي حاتمي كيا دير نمي رسند. اگر هم بيايند اصراري براي ورود ندارند، اگر هم اصرار كنند، ما اين جا يك صندلي سفيد داريم كه انتهاي سالن كار گذاشته ايم تا در اين قبيل موارد آن هايي كه وارد مي شوند روي آن بنشينند و از مقابل بقيه تماشاگران رد نشوند و تمركزشان را به هم نزنند. اين هم مال مواردي است كه ورودشان به من تحميل شود و البته چنين موردي در اين چند سال پيش نيامده.
*جاي ديگري هم در كشورمان هست كه همه چيز اين قدر سر ساعت شروع شود؟
بنده اطلاعي ندارم. ولي اگر نيست، اشكال از كار خودشان است.
*شما خودتان وقتي خواسته ايد براي رسيدن به اين جا از اتوبوس استفاده كنيد، هميشه سر وقت رسيده ايد؟
در جامعه ما اتوبوس ساعت ندارد. به دليل ترافيك و اين قبيل مسايل.
*خب، در جامعه اي كه ترافيك هست وماشين و اتوبوس سر ساعت نمي رسند و هيچ كس نمي تواند براي كارهايش برنامه ريزي كند، شما چه طور انتظار داريد اعضاي تان براي رسيدن به اين جا برنامه ريزي داشته باشند؟
ببينيد، بنده هم با توجه به محل اقامتم كه گوهر دشت كرج است،  سخت است كه سر وقت به اين جا برسم، ولي طوري برنامه ريزي مي كنم كه هميشه يكي دو ساعت قبل از شروع برنامه ها اين جا باشم. فقط يكي دو بار ماشين ما در بزرگراه خراب شد...
*( خودم با خوشحالي ) خب، اين همان اتفاقي است كه شايد براي ما هم بيفتد.
... ولي باور بفرماييد كه چون يكي دو ساعت زودتر حركت كرده بودم، حتي در چنين مواردي هم موفق شدم سر وقت برسم! آخر من كارم را دوست دارم.
*با مديرهاي حوزه هيچ وقت مشكلي نداشته ايد؟
من همين جا يادي بكنم از جناب مجيد بسطامي كه سال اول چنان اساسنامه اي براي اين جا نوشت كه تمام مدير عامل هاي حوزه، وقتي اين اساسنامه را مي بينند، قبولش مي كنند و مي پذيرند. هيچ كدام شان به اساس نامه و مرام نامه ما دست نمي زنند.
*روزهاي اولي كه اين جا ميآمدم فيلم ببينم، تشكيلات تان گسترده تر بود ولي حالا...
آن وقت ها در محل مدرسه كارگاهي فيلمنامه نويسي مستقر بوديم و بعد از تغييراتي در سطح مديريت، لطمه اي به فعاليت هاي ما وارد نشده است. فقطآن موقع زير نظر مدرسه كارگاهي فعاليت مي كرديم، اما حالا در خدمت مجتمع توسعه سينمايي حوزه هنري هستيم.
*حداقل اين كه تعداد كارمندهاي اين بخش بيشتر بود.
بله ما چهار نفر بوديم. يكي مسوول فروش بليت سالن بود. يك نفر ديگر برنامه ريز و مسوول كلي برنامه بود، يك مسوول اجرايي برنامه داشتيم و نفر چهارم، مسوول نمايش سالن بود. الان همه اين كارها به عهده شخص بنده است. اعم از انتخاب و خريد فيلم ها، پيگيري تا آماده شدن فيلم ها پس از طي كردن مراحل ترجمه و زير نويس و بالاخره حضور در سالن در طول نمايش فيلم. تهيه دفترچه هايي در زمينه معرفي فيلم هاي به نمايش در آمده،  از جمله خدمات ديگري است كه اين سالن به تماشاگرانش ارائه مي دهد.
*چرا شما قبول كرديد كه كار چهار نفر را انجام بدهيد؟
عرض كنم كه خود به خود اين اتفاق افتاد. بعضي استعفا كردند، بقيه هم شامل برنامه هاي تعديل نيرو شدند. حقيقتش را هم بخواهيد، مي بينم كه از پسش بر ميآيم. آن وقت ها كه عهده دار يكي از اين پست ها بودم، وقت بيكاري زياد داشتم.
*كدام بخش از كارتان را بيشتر دوست داريد؟
همه اش را.از همان اول كه نسخه مناسبي از فيلم خوبي پيدا مي كنم كه قابل پخش به نظر مي رسد اين لذت شروع مي شود تا وقتي كه اين فيلم زير نويس مي شود و در سالن به نمايش در ميآيد و تماشاگران پس از ديدنش از سالن خارج مي شوند، طي كردن تمام اين مراحل برايم لذت بخش است.
*بيشتر كدام بخش را دوست داريد؟
لحظه اي كه تماشاگران بعد از تماشاي فيلم از سالن خارج مي شوند.
*پس براي همين است كه هميشه بعد از تمام شدن فيلم، دم در سالن مي ايستيد.
و يواشكي به چشم هاي تماشاگران نگاه مي كنم.
* كدام فيلم تاثير بيشتري بر تماشاگرانش گذاشته بود؟
زندگي ديويد گيل. جوري كه به نظر مي رسيد بعد از تماشاي فيلم در خروجي را گم كرده اند. بعدا فهميدم كه خيلي از دوستاني كه دو نفري به تماشاي فيلم آمده بودند، تا مدتي پس از تماشاي فيلم با دوست شان حرف نزده بودند.
*اين چيزها را از كجا فهميديد؟
بعدا ازشان سوال كردم. در طول نمايش فيلم هم وقتي اين بيرون مي نشينم و صداي خنديدن يا نفس كشيدن شان را موقع تماشاي فيلم مي شنوم، تحت تاثير قرار مي گيرم.
*آقا يكي دو سال پيش ما يك بار سر قسمت دوم فيلم پدرخوانده خنديديم، بعدا بازخواست شديم كه با اين كارمان مزاحم بقيه اعضا بوده ايم.
منظورم خنديدن سر فيلم هاي كمدي است.
*به هر حال چند وقت بعد يك پرونده قطور درباره پدرخوانده دو در مجله فيلم چاپ كردم. پس شايد خنديدن دليلي براي توجه نكردن به فيلم نباشد. دوباره برگشته ايم سراغ قوانين عجيب و غريب اين جا و اين كه بين تفريح وآموزش خط مي كشيد.
حالا كه قرار شده ريز بشويم روي ماجراهايآن شب، بايد بگويم كه آن شب به من خبر رسيد...
*مگر در سالن جاسوس داريد؟
بهتر است اسم شان را بگذاريم همكار. به هر حال فيلمي كهآن شب شما به آن خنديده بوديد، يك فيلم كمدي نبود. ولي دو سه بارهم از تلفن همراه استفاده كرديد. چند روز پيش يكي ديگر از اعضا در طول نمايش دو بار از تلفن همراهش استفاده كرد كه دوستان تذكر دادند و ايشان تا شش ماه ديگر فرصت عضو شدن را از دست دادند. ولي كارت شما مصادره نشد، فقط تذكر داده شد.
*چرا؟
نخست چون براي اهل قلم احترام قائلم، دوم چون دوست شان دارم و سوم اين كه ازشان مي ترسم. توجه داشته باشيد كه شما در حال راه رفتن از تلفن همراه استفاده كرده بوديد.مي خواهيد آن مقاله ده صفحه اي ام درباره مقايسه پدرخوانده دو و يازده سپتامبر را براي تان بياورم؟ شايد مطلب چرندي باشد ولي حداقل ثابت مي كند كه فيلم را با دقت ديده ام. مي خواهم بگويم كه خنديدن و چيزي خوردن، با فكر كردن هيچ منافاتي ندارد كه هيچ بلكه كمك هم مي كند.
البته دوست عزيز اگر چند تا نيشخند بود، مساله اي نبود ولي اين طور كه دوستان با من همكاري كردند، چند تا قهقهه بلند بوده.
*خب، بابا خنده ام گرفته. چي كار كنم؟
خنده كه نبايد آزار دهنده باشد. اين قوانين فقط براي آسايش خود دوستان است.
*راستي به جز زندگي ديويد گيل، ديگر چه فيلم هايي بوده كه اعضا واكنش هاي خوبي نشان داده اند؟
سر فيلم پايان هاليوودي ساخته وودي آلن خيلي خنديدند. بعضي از فيلم هاي ژانر وحشت هم همين طور. مثل جيغ كه چهره ها بعد از بيرونآمدن از سالن ديدني شده بود. عرض كردم كه اعضاي ما آدم هاي خاصي هستند. فيلم ها هم همين طور. ما ديگر مثل يك خانواده شده ايم. شماره عضويت اغلب اعضا را از حفظ هستم. رعايت حال همديگر را هم مي كنيم. مي دانيم كه كدام مان از چه چيزي بدمان مي آيد.
*هنوز جواب كاملي به آن سوال من نداده ايد. فيلم هاي محبوب اعضا. بد نيست كه اسم آن ها و خاطره ما جايي ثبت شود.
باشگاه مشت زني، سه گانه ارباب حلقه ها، قصه هاي عامه پسند، ماژستيك، پيانيست، زندگي ديويد گيل، اي برادر كجايي، گاو خشمگين، آمادئوس، انجمن شاعران مرده، مخمصه، سه گانه پدرخوانده، محرمانه لس آنجلس، خودي، ادوارد دست قيچي، جي اف كي، نردبان جيكوب، علي، رقصنده در تاريكي، ساعت ها و فيلم هاي آلفرد هيچكاك.
*سكانس خاصي يادتان هست كه همه تماشاگرها در همه سكانس ها تحت تاثير قرار گرفته باشند؟
بله، سكانس پاياني زندگي ديويد گيل.
*ديگر چه فيلمي؟
سال ها پيش فيلمي ديدم در سينما كسري به اسم تله مرگ با بازي چارلز برانسون كه صداي نفس تمام تماشاگرانش را بعد از تمام شدن صحنه حادثه مي شنيدم.
*و لابد از همان زمان دوست داشتيد مسوول سالن سينمايي باشيد كه تماشاگرانش نفس هاي شان را در سينه شان حبس مي كنند. الان مي خواهيد چي كار كنيد؟
بايد كيفيت فيلم را قبل از نمايش كنترل كنم.
*هر دفعه اين كار را انجام مي دهيد؟
بله، چون امكان دارد كه نوسان هاي برق شهر روي تنظيم دستگاه ويديو پروجكشن اثر بگذارد.
*ولي من يك نكته را گذاشته ام براي بخش آخر مصاحبه كه مچ تان را بگيرم و ثابت كنم اين جا آن قدرها هم كه فكر مي كنيد دقيق ومنظم وتر و تميز نيست: گاهي وقت ها كه مي آييم اين جا، متوجه مي شويم بعضي از صندلي ها خرابند و ما با هزار بدبختي بايد جاي مان را عوض كنيم.
كدام صندلي را مي فرماييد؟ ( دست مي كند و يك جعبه آچار بر مي دارد. ) اين را از خانهآورده ام و گذاشته ام اين جا. دوستان هم همكاري مي كنند و هر وقت يك صندلي خراب مي شود، بنده را در جريان مي گذارند تا پيچش را سفت كنم.

|  تهرانشهر  |   حوادث  |   خبرسازان   |   در شهر  |   درمانگاه  |   زيبـاشـهر  |
|  يك شهروند  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |