يكشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۳۹۴
زيبـاشـهر
Front Page

سكونت و معماري
در جستجوي حلقه هاي گمشده
مروري بر تعاريف معمارانه سكونت از ديدگاه كريستال شولتز هنگامي كه وارد خانه خود مي شويم، جهان بيروني را نيز به همراه داريم. اين جهان بيروني به هر ترتيب بخشي از وجود ما را شكل بخشيده و بر آن اثر مي گذارد
008730.jpg
كمال يوسف پور
امروزه ما عموماً سكونت(Dwelling) را داشتن سقفي در بالاي سر و چند مترمربعي زمين در زير پا تعبير مي كنيم. به عبارت ديگر برداشتي صرفاً مادي و كمي از آن ارائه ميدهيم. اما كريستين نوربرگ شولتز، معمار انديشمند نروژي، با استناد به فلسفه هايدگر در خصوص فضايي بودن وجود انسان(Existential Spatiality) و بر اساس نوعي پديدارشناسي محيطي كه پيگير موضوعات طبيعت و ساختار مكان در ارتباط با حيات ميباشد، به اين برداشت مفهومي وجودي و كيفي مي بخشد.
او عشق به مكان و به زمين را بخشي از هستي در جهان خوانده و آن را بر موضوعات فني ارجح ميدارد. بدين ترتيب در بينش خاص فلسفي او، سكونت از سقفي را سايبان قرار دادن و چند مترمربعي از زمين را زيرپا گرفتن فراتر رفته و به برقراري پيوندي پرمعنا با مكاني مفروض كه مي تواند بر هريك از سطوح مختلف محيط منطبق باشد، تبديل ميگردد. به تعبير او سكني گزيدن يعني در آنِ واحد تعلق خاطر يافتن به مكاني خاص كه ميتواند مزرعه اي سبز يا خياباني خاكستري باشد، و تصرف خانه اي كه در آن قلب شكوفا شده و مغز به انديشه در مي آيد. اين دو خانه در ارتباط با يكديگر قرار ميگيرند؛ هنگامي كه وارد خانه خود مي شويم، جهان بيروني را نيز به همراه داريم. اين جهان بيروني به هر ترتيب بخشي از وجود ما را شكل بخشيده و بر آن اثر مي گذارد.
سكونت به مفهوم كيفي آن بيانگر برقراري پيوندي پرمعنا بين انسان و محيطي مفروض مي باشد. اين پيوند از تلاش براي هويت يافتن يعني به مكاني احساس تعلق داشتن ناشي گرديده است. بدين ترتيب انسان زماني بر خود وقوف مي يابد كه مسكن گزيده و در نتيجه هستي خود را در جهان تثبيت كرده باشد. از اين رو شايد بتوان گفت سكني گزيدن با مفاهيم كيفي آن از شروط مقدماتي انسان بودن است.
توجه به مفهوم كيفي سكونت، مي تواند راه را براي شكل گيري نوعي از معماري كه به مفهوم واقعي كلمه، پاسخگوي نياز به سكونت باشد، هموار سازد. معماري زماني مي تواند نياز به سكونت، با مفهوم موردنظر شولتز، را برآورده نمايد كه ساختمانها و مكانها امكانات قابل ملاحظه اي براي هويت بخشيدن به ساكنين ارائه نمايند.  
براي برقراري پيوندي پرمعنا بين انسان و هستي پيرامون، كه در مفهوم كيفي سكونت بدان اشاره شد، بايد از مكان خود و از چگونگي قرار گرفتن خود در آن آگاه بود. از اين رو سكونت را مي توان متشكل از دو مؤلفه تعيين موقعيت(Orientation) و احراز هويت(Identification) دانست. تعيين موقعيت و احراز هويت، به عنوان جنبه هاي دوگانه سكونت، به ياري فضاي سازمان يافته(ed SpacezOrgani) و فرم ساخته شده(Built Form) كه به اتفاق يكديگر مكان واقعي را بوجود مي آورند، امكان تحقق پيدا مي كنند.
احراز هويت انساني به مفهوم عام عبارت است از برقراري پيوندي سرشار از معنا با جهاني متشكل از چيزها. به عبارت ديگر احراز هويت، وصول بر يك جهان از طريق وقوف(Understanding) بر چيزهاي موجود در آن است. گرچه جهان بي مقدمه و به يكباره بر ما ارزاني گشته است، اما براي وقوف بر آن ميبايد به تعبيرش پرداخت و با وجود آنكه آدمي خود بخشي از جهان را تشكيل داده و بدان وابسته است، اما براي داشتن احساس سكونت ناچار از آن است كه به اين وابستگي عينيت بخشيده و آن را قابل لمس سازد.
احراز هويت هرگز از زندگي روزمره جدا نبوده و در مقابل همواره به اعمال ما بستگي داشته است. به واسطه احراز هويت آدمي بر جهاني و بالتبع بر هويتي چيره مي شود. هويت در اصل عبارت است از دروني كردن چيزهايي از محيط پيرامون كه آدمي بر آنها وقوف يافته است.
در فرايند احراز هويت در يك محيط كل، موضوعات يا چيزهاي مشخص و آشنا الزاماً با برخورداري از اهميتي ويژه مطرح شده و يا به بياني گشتالتي همچون پيكره ها بر زمينه ساده و كم ساختارتر مي ايستند. در واقع همين چيزها هستند كه به موضوعات پيوسته با احراز هويت انسان تبديل مي شوند و در همين ميان انسان براي توفيق در پيشبرد اعمال خود، بين آنها به تعيين موقعيت مي پردازد.  
بايد به ياد داشت كه هستي در جهان علاوه بر كجا شامل يك چگونه نيز مي گردد. هنگامي كه احراز هويت مقصود خود را حول كيفيت چيزها متمركز مي گرداند، تعيين موقعيت ارتباطات فضايي بينابين آنها را منظور مي دارد. البته بديهي است كه بدون احراز هويت واقعي به واسطه چيزها، تعيين موقعيت بين آنها ممكن بوده و به طريق مشابه ممكن است بدون مداخله كامل عملكرد تعيين موقعيت، توسط برخي از چيزها به هويت نيز رسيد. پس توانايي در تميز بين موضوعات احراز هويت و تعيين موقعيت به عنوان جنبه هاي دوگانه سكونت و وقوف بر اين امر كه با وجود حضور همواره اين دو جنبه در صحنه، ممكن است نيروي يكي بنا بر اقتضاي احوال بر ديگري پيشي گيرد، از درجه بالاي اهميت برخوردار است.
احراز هويت به شكل مادي مكان بستگي دارد، حال آنكه تعيين موقعيت به ادراك از نظام فضايي آن مرتبط مي گردد. معمولاً هر عملي كه انجام مي دهيم، با تعيين موقعيت كه عملكردي روانشناختي است، مرتبط مي باشد. آدمي بر اساس تصوير محيطي كه به سازمان فضايي محيط بستگي دارد، عمل مي كند.
احراز هويت و تعيين موقعيت به همراه يكديگر ساختار كلي سكونت و بالتبع فصل مشترك شيوه هاي مختلف آن را فراهم مي آورند. از اين رو سكونت تنها به مفهوم احراز هويت به واسطه كيفيت هايي كه در قالب چيزها تجسم مي يابند، نيست، بلكه تعيين موقعيت در فضايي را كه از طريق آنها شكل ميگيرد، نيز مي رساند. فضا اعمال را پذيرا شده و در پي آن به زندگي اجازه وقوع مي دهد. بنابراين ميتوان گفت كه جنبه هاي دوگانه سكونت بر عملكردهاي معمارانه تجسم(Embodiment) و پذيرش(Admittance) منطبق مي باشند، بدين ترتيب كه محيط در همان حال كه جهت تحقق اعمالي مشخص، آنها را در خود پذيرا مي گردد، مفاهيمي را نيز تجسم مي بخشد.
با توجه به آنچه در خصوص مفهوم و جنبه هاي مختلف سكونت بيان گرديد، ميتوان گفت سكني گزيدن در اصل عبارت است از جهاني از چيزها را به خود اختصاص دادن كه نه با تصورات مادي، بلكه در قالب آثاري در خدمت تعبير معنا و مقصود بدست آمده توسط چيزها، روي مي دهد. بر اين اساس، جنبه هاي دوگانه سكونت را بدينصورت ميتوان بيان كرد: نخست كسب اقتدار در امر وقوف يافتن بر چيزهاي مفروض (اعم از طبيعي يا مصنوع)، دوم ساختن آثاري كه آنچه را كه آدمي بر آن وقوف يافته است، در خود ضبط كرده و توضيح مي دهند. 
بطور كلي ميتوان چهار شيوه براي سكونت قائل شد كه در سطوح معماري مختلفي اتفاق مي افتند. شيوه هاي چهارگانه سكونت و سطوح معماري وابسته به آنها به شرح زير هستند:
۱- سكونت طبيعي در آبادي 
آبادي(Settlement) نخستين مكاني است كه در بررسي شيو ههاي سكونت مي توان مورد توجه قرار داد. از آن جا كه وقوف بر هر آبادي تنها در ارتباط با حول وحوش آن امكانپذير مي شود، بديهي است كه اين مقوله مي بايد محيط طبيعي مفروضي را در برگيرد. بدين ترتيب آبادي را مي توان صحنه رخداد سكونت طبيعي خواند. آبادي به عنوان مكاني براي چهره به چهره شدن عمل مي كند، جايي كه انسان ها در آن به مبادله فرآورده هاي مصنوع، انديشه ها و احساسات خود با يكديگر مي پردازند.
۲ - سكونت مجتمع(Dwelling Collective) در فضاي شهري 
پس از گزينش آبادي، ديگر شيوه هاي سكونت كه با اشكال مقدماتي همبستگي آدميان مرتبط هستند، مطرح مي گردند. از روزگار كهن فضاي شهر و آبادي صحنه ملاقات و ديدار انسان ها بوده است. ديدار الزاماً بيانگر توافق نيست و در اصل به معناي گردهم آمدن مردم با تمامي اختلافات ايشان مي باشد. از اين رو فضاي شهري مكاني براي مكاشفه و حيطه اي براي امكانات گوناگون محسوب مي شود. در فضاي شهري انسان با احساس آزمودن آنچه كه به يك جهان غنا مي بخشد، مسكن مي گزيند. با بهره جويي از واژه تجمع با مفهوم ريشه اي ايد ه اي طراحي آن كه گردآمدن و انجمن كردن مي باشد، مي توان اين شيوه را سكونت مجتمع خواند.
۳- سكونت عمومي(Public Dwelling) در بناي عمومي 
هنگامي كه گزينش ها در حيطه امكانات به انجام رسيد، چارچوب هاي توافق كه بالاتر از نمايش ديداري صرف و ساده، نشانگر نوعي پيچيده و جامع از عضويت اجتماعي هستند، بنيان نهاده مي شوند. بدين ترتيب توافق بيانگر ارزش ها و منافع مشترك بوده و بنيادهاي عضويت اجتماعي و جامعه را مي افكند. علاوه بر اين توافق مي بايستي نيت دستيابي به يك ديداركده عمومي يا مكاني را كه ارزش هاي مشترك در آن نگهداري شده و به منصه ظهور مي رسند، نيز در خود بگنجاند. چنين جايي را معمولاً نهاد(Institution) يا بناي عمومي ناميده اند. از اين رو شيوه سكونتي را كه در خدمت آن قرار مي گيرد، مي توان به ياري واژه عمومي مبني بر آنچه كه جامعه و عموم در آن سهيم اند، سكونت عمومي خواند. از آنجا كه بناي عمومي مجموعه اي از باورها و ارزشها را در خود مي گنجاند، بايد در قالب توضيحي كه روشنگر جهان عام و مشاع است، ظاهر گردد. 
۴ - سكونت خصوصي(Private Dwelling) در بناي مسكوني 
در مفهوم سكونت گزينش هاي خصوصي تر نيز وجود داشته و وجود هر فرد از جرياني ويژه و مختص به خود پيروي مي كند. لذا سكونت آن گوشه گيري را كه لازمه شكل گيري و پرورش هويت ويژه فردي است، نيز شامل مي شود. شيوه اخير را مي توان با عنايت به فعاليت هايي كه مي بايد از دخالت ديگران دور نگهداشته شوند، سكونت خصوصي ناميد. صحنه اجراي نقش سكونت خصوصي بناي مسكوني يا خانه است كه تحت عنوان پناهگاه يا مكاني كه خاطرات تشكيل دهنده جهان خصوصي آدمي را در خود گرد آورده و به نمايش مي گذارد، مشخص مي گردد.
با توجه به شيوه هاي چهارگانه سكونت، مفاهيمي را كه از سكونت استنباط مي شود، مي توان به شرح ذيل طبقه بندي نمود:
۱ - ديدار با ديگران به منظور دادوستد توليدات، انديشه ها و احساسات يعني آزمودن زندگي به عنوان عرصه امكانات گوناگون 
۲- توافق با ديگران يعني پذيرش مجموعه اي از ارزش هاي مشترك 
۳ - يافتن موجوديت از طريق گزينش جهاني كوچك و از آن خود
مفاهيم يادشده را مي توان به ترتيب شيوه هاي سكونت مجتمع، عمومي و خصوصي خواند. بايستي توجه داشت كه واژه سكونت مكان هايي را كه از سوي آدمي براي عينيت بخشيدن به مفاهيم فوق برپا گشته است (آبادي و فضاي شهري، بناي عمومي و بناي مسكوني)، نيز در بر مي گيرد. آبادي، فضاي شهري، نهاد و خانه به همراهي يكديگر محيط كل يعني جايي را كه سكونت به صورت هاي طبيعي، مجتمع، عمومي و خصوصي خود در آن رخ مي دهد، بوجود مي آورند. اين محيط همواره به آنچه بر طبيعت ارزاني گشته است، يعني به چشم اندازي كه علاوه بر دارا بودن كيفيتهاي عمومي، ويژگي هاي اختصاصي خود را نيز داراست، وابسته مي باشد. بدين ترتيب سكونت به مفهومي دال بر برقراري صميميت با مكاني طبيعي نيز دست مي يابد.
علاقمندان براي پيگيري مطالب مربوط به مفهوم سكونت مي توانند به كتاب مفهوم سكونت؛ به سوي معماري تمثيلي نوشته كريستيان نوربري - شولتز و ترجمه محمود امير ياراحمدي كه توسط نشر آگه به چاپ رسيده است، مراجعه نمايند.

شهر و موسيقي ...همكاري معمار ومنتقد
مروري بر كتاب «فرنك گري: شهر و موسيقي» اثري منتقدانه از «جرمي گيلبرت رالف» پيرامون معماري «فرنك گري»
008733.jpg
سالن كنسرت ديزني، اثر فرنك گري، اين بنا اخيرا افتتاح شد...
نينا شاهرخي 
در مورد نويسنده:
«جرمي گيلبرت رالف»( Jeremy Gilbert-Rolfe) يك نقاش و منتقد هنري است.از كتابهاي منتشر شده او مي توان به «زيبايي و عرش معاصر»،«برتر از پارسايي:مقاله اي انتقادي بر هنرهاي بصري »۱۹۹۳-۱۸۹۶ و « حلول پروردگار در مخلوق و تناقض: مقالاتي جديد در دستگاه هنري» و ... اشاره كرد. زبان و روش ويژه او در نقد هنري نه تنها قابل توجه است بلكه در بسياري موارد بي نظير مي نمايد ...
كتاب فرنك گري:شهر و موسيقي نتيجه منحصر به فردي از همكاري بين معمار و راهنمايي هاي «جرمي گيلبرت رالف» منتقد است؛ اين كتاب روي دو پروژه متمركز شده است، پروپوزال نامفهوم «گري» براي مجهز ساختن دوباره موزه برلين و سالن كنسرت ديزني او كه اخيرا در لوس آنجلس تكميل شد، ضمن گفت و گو هايي پيرامون پروژه هايي نظير «غرفه اي براي هنرهاي نمايشي» در كنكورد، كاليفرنيا، «موزه گوگنهايم» در بيلبائو و پروژه «اكسپرينس ميوزيك» ( Experience Music) در سياتل. بحث بر انگيز ترين ارتباطات «گري» با مجسمه سازي مينيماليست، به كاربردن مصالح ساخنماني جديد و طرز برخورد با سنت، با احترام به عقايد او نسبت به معماري به عنوان يك تجربه دموكراتيك كه در آن واحد هم عملي است و هم احساساتي، در اين كتاب مورد بحث قرار گرفته است.
در پيش گفتار از زبان «فرنك گري» مي خوانيم:
من «جرمي گيلبرت رالف» را در يكي از آن شب نشيني هاي خصوصي در نيو يورك ملاقات كردم.جايي كه افراد مهم زيادي با هم ملاقات مي كنند تا در مورد مسائل مهمي گفت و گو كنند!
جرمي به نظرم فردي منطقي و سرزنده آمد؛ به طوري كه تمام شب را در گوشه اي به صحبت در مورد مسائلي كه خاص و مهيج بودند گذرانديم. مسائلي مثل اين كه «كفشهايت را از كجا خريده اي؟» يا «جرمي تو نبايد اينقدر سيگار دود كني» و «آيا به نظرت اين نوشيدني عالي نيست؟!!!» من شيفته مردي شده بودم كه مي خواستم نقاشي هايش را ببينم و نوشته هايش را بخوانم.
ما شروع به شناختن يكديگر كرده بوديم. در موردهنر صحبت كرديم، پشت سر دوستان هنرمندمان حرف زديم (!)، او آمده بود تا كارهاي مرا ببيند و من هم متقابلا مي خواستم كارهاي او را ببينم. از نقاشي هايش خوشم مي آيد؛ او واقعا معركه است. استعدادش او را به جاهايي در نقاشي مي برد كه اكثر مردم نرفته اند. فكر مي كنم او فرد قابل تقديري در مملكت ماست. ولي من كي هستم؟!
دوستي ما مرا به سمت دعوت او براي راه انداختن واحدي تلفيقي براي دانشجويان معماري و مدارس هنر در «دانشگاه ييل» كشاند؛ حاصل كار يك گفت و گو بين دو نظام (ديسيپلين) هنري بود، چيزي كاملا كافي و نتيجه بخش در دنياي معماري.
اين قضيه هم براي «جرمي» و هم براي من الهام بخش بود؛ در طول ارائه اين واحد، در حين گفت و گو ها در مورد نقاشي هاي او و نظريات مختلف در مورد كار من و صحبت و گفت و گو با دانشجويان، ما به درك حجمي مناسبي و بسيار جالبي از آنچه ديگري انجام مي داد رسيديم. اين همان دليلي بود كه مرا متعجب كرده بود و نظريات ايده هاي جرمي باعث نوشتن اين كتاب شد.
نمي توانم دقيقا روي آنچه كه او از آنچه من انجام مي دادم فهميده بود انگشت بگذارم. اما مي دانم كه درك كرده بود.نوشته هاي او اينجا نكته اي از ديدگاهي رو در رو از كارهاي من ارائه مي كند كه فكر نمي كنم جايي ديگر منتشر شده باشد و به اعتقاد من بسيار آموزنده است هم در مورد آنچه كه اكنون انجام مي دهم و هم براي آنچه كه به انجامش در آينده اميد دارم.
«جرمي» به دقت به آنچه مي گفتم گوش مي داد و كاملا متوجه صحبتهايم مي شد؛ براي مثال در توضيح پروژه «موزه برلين»، كاملا جريانات سياسي را كه من با آنها دست به گريبان بودم و اينكه چگونه با جنبه عملي بودن پروژه ارتباط برقرار كرده بودم را درك كرده بود. همچنين ايده هاي معمارانه را فهميده بود.درست مثل پروژه «كنسرت هال ديزني» بود. در طول كارش، كاملا در درياهاي طوفاني (!) كه پروژه مواجهش كرده بود و موجبات دگرگوني ظواهر را فراهم ميكرد، درگير شده بود. جرمي نكات ظريف و دقيق واكنشهاي معمارانه ام را در برابر مشكلات قاپيده بود! بنابر اين قادر بود گزارش واضحي از آنچه اتفاق افتاده بود خلق كند.
«جرمي» مقاله مرا تحت عنوان «معمار- مجسمه ساز» بسيار خوب مي فهميد، شايد حتي بهتر از خود من! هميشه فكر مي كردم كه معماري در تعريف يك شيي سه بعدي است، پس مجسمه است. اين موضوع آنقدر ها هم ساده نبود، من و «جرمي» در اين مورد بارها با هم گفتگو كرده ايم و اودر بعضي از مقالات در اين خصوص به من كمك كرده است.
او ارتباط بين برنامه ريزي و فرم بناها را نيز درك مي كند؛ روش طراحي من خيلي به استخوان بندي برنامه ريزي كه آنهم مبتني بر نظرات مشتري است نزديك است. او مي بيند كه بناهاي من بيشتر كاربردي بوده، و البته از آنچه كه در نگاه اول به نظر مي رسند، بسيار فكر شده تر هستند. اين قضيه اي است كه سايرين بعد از استفاده از آنها كشف مي كنند. اين بازي (ترفند) من بود و جرمي آن را گرفته بود...!
كتاب «فرنك گري: شهر و موسيقي» ابتدا بنا بود يك پرس و جو و علت يابي باشد در مورد تمام بناهايي كه «فرنك گري» بدانها انديشيده بود اما قابل ساخت نبودند اما سريعا تبديل شد به تمركزي بر تغيير قاعده هايي كه در مجموعه «برلين ميوزيم آيلند» و «سالن كنسرت ديزني» در لوس آنجلس رخ داده بود. « جرمي گيلبرت رالف » در اين مورد ميگويد: تمركز بر روي اين دو پروژه نگرانم كرد. ذهنم درگير دو سوال در مورد كارهاي «گري» شده بود: او فكر مي كند شهرها چه هستند و چه چيزي لازم دارند؟ موزيكال بودن بناهايش كه تعادل را مغلوب خود كرده وآشكار سازي دوباره فضاهاي شگفت انگيز در پيكره معماري...! «گري» كاملا در مورد گفتن اين كه «ايده حقيقت مصالح (دلگرمي به مصالح) در عصري كه مي توانيم هر آنچه را كه مي كشيم بسازيم احمقانه است»، حق دارد و بنابر اين ممكن است براي انديشيدن جمله لئوناردو داوينچي مثمر ثمرتر باشد كه گفته است:«ايده در كشيدن نهفته است؛» به هر حال در كارهاي گري طرح ها معمولا متاثر از حركت هاست و البته به همان اندازه به فرم ها نيز توجه دارد....
آنچه در كتاب «فرنك گري: شهر و موسيقي» مي خوانيم را مي توان به صورت زير خلاصه كرد:
منطق غير محتمل...!
فصل ۱ مقدمه اي ست بر شرح روش هاي معمول؛ جنبش هايي كه «گري» آنها را برنامه ريزي كرده است و با معماري همراه شده اند. اين جنبش ها تنديسگونه اند و البته در عين حال اجتماعي، فرهنگي و تكنولوژيكي- فرهنگي كه كم كم از مصالح، سايت و محدوده در بر گيرنده شان پيشي مي گيرند.
پيتر آرنل: و اما شما يك هنرمنديد... اين طور نيست؟
فرنك گري: «من يك معمارم. به اين قضيه ايمان دارم را كه مدتهاي زيادي را با دوستان هنرمندم گذرانده ام و به خيلي از آنها بسيار نزديك بوده ام، با كارهايشان در گير بوده ام و فكر مي كنم خيلي از ايده هايم از همين جا ناشي شده است. در اين ميان يك بده بستان صورت گرفته... به همين خاطر گاهي هنرمندم مي دانند! ممكن است كسي بگويد:اوه! فرنك يك هنرمند است. اين براي من مثل اخراج شدن است! مي خواهم بگويم كه من يك معمارم؛ قصد من معماري كردن است.»
برلين: محافظت از عايق كاري!
فصل ۲ در مورد پروژه «ميوزيم آيلند» در برلين صحبت مي كند عمدتا به عنوان جنبشي كه نه تنها ممكن است موزه را با موزه ديگري متحد كند بلكه آن را با شهر پيوند خواهد داد...
چرا يك مجموعه از ايده ها ،مجموعه اي ديگر را قرباني مي كند؟ «من كاملا معتقدم كه بايد بيش از يك سيستم موجود باشد، به اين خاطر كه اگر بيش از يك سيستم داشته باشيد هيچ سيستم منفردي غالب نمي شود....»
لوس انجلس: موسيقي ايده مركز
فصل ۳ به گفتگو در مورد سالن كنسرت ديزني به عنوان تمهيدي براي انتقال توجه از ديدن به شنيدن مي پردازد .
«من قادرم يك طرح لق و در هم لوليده طراحي كنم و بسازمش طوري كه كاملا شبيه آن باشد. هيچ كس ديگري قادر به انجام آن نيست به جز كوربو؛ كوربو مي توانست....»
عملي بودن سطوحي كه در احجام به پرواز در مي آيند البته از ميان رنگها
فصل ۴ كاربرد ايده هاي «گري» را در موزه «گوگنهايم بيلبائو» به عنوان نامانوسي آنچه ديده مي شود، همانگونه كه معمولا با آن مواجه مي شويم، مورد بررسي قرار مي دهد؛ اين قضيه بيينده را براي ديدن كارهايي از هنرهاي بصري آماده مي كند.
«من توقف مي كنم ،چراكه من مرد واقع بيني هستم و مي دانم كه اگر توقف نكنم هيچ نخواهم داشت. كار من كاملا بر اساس بودجه است....»
مطالعه كتاب «فرنك گري: شهر و موسيقي» به تمام علاقه مندان درك بهتر انديشه هاي «فرنك گري» توصيه مي شود.

كار جنون ما به تماشا كشيده است...!
008736.jpg
بهرام هوشيار يوسفي
روز پنج شنبه ۷ خرداد ماه جاري ۲۷ ماه مي، كتابخانه كنگره ايالات متحده ميزبان كنفرانسي به عنوان «تهران» بود ؛كنفرانس كه در راستاي يكي از برنامه هاي پژوهشي كتابخانه كنگره موسوم به«پروژه شهرهاي اسلامي»، بررسي تحولات اجتماعي، جغرافيايي و سياسي شهر تهران را در دو سده گذشته، از يك دهكده تا يك كلانشهر، را در دستور كار داشت.
دكتر مينا معرفت، رئيس «پروژه هاي شهرهاي اسلامي»، استاد اسبق دانشگاه راكفلر دبير كنفرانس تهران مي باشند، حضور اساتيدي چون دكتر كاتوزيان (استاد دانشگاه آكسفورد) ايرج كلانتري ( معمار مدير گروه طراحي، طرح سوال برانگيز فرودگاه امام خميني!) فرشته بخرد(كارشناس طراحي و توسعه شهري از نيويورك) و... عليرضا شرافتي (معمار جوان از تهران) و فرخ ذنوزي از مشاوران شهرداري تهران و...، در ميان ميهمانان و سخنرانان اين كنفرانس، ابعادي جدي را به لحاظ پژوهشي به اين همايش بخشيده است. هرچند به نظر مي رسد كارشناسان مدعو از طيف خاصي از معماران و شهرسازان ( چه آنها كه در ايران كار مي كنند و چه آنها كه درخارج از ايران) انتخاب شده اند و نيز مسايل مورد بررسي در اين كنفرانس را هم نمي توان دغدغه هاي اصلي و شماره يك شهر تهران دانست ( يا حداقل مسايل اصلي به اندازه كافي مورد نظر قرار نگرفته است) ولي در هر حال اين اقدام كتابخانه كنگره در قد و اندازه هاي يك كنفرانس از نوع «از راه دور» قابل تقدير است.
مساله تشخيص و طبقه بندي مساله شماره يك تهران (در جايگاه يك كلانشهر به معناي واقعي كلمه) را چه بسا كه پيش از انجام هر علميات پژوهشي «سياهه پركن» بتوان مهمترين پروسه در مجموعه عمليات پژوهشي در مورد اين شهر دانست؛ نگاهي به كليت برنامه اين كنفرانس حاكي از آن است كه تشخيص اولويت ( در همين تعداد معدود سخنراني و پانل) به درستي انجام نگرفته است ايرج كلانتري در مورد دفاتر مركزي شركت نفت (بالطبع از آنجايي كه مشاور ايشان برنده مسابقه طراحي دفتر مركزي مربوطه در سال گذشته بودند) علي رضا اشرافي( احتمالا جوان ترين سخنران با ۳۲ سال سن ) درمورد آموزش معماري درايران ( ايشان هم پروژه اي را براي كنگره ايالات متحده و يا جايي شبيه آن براي خانم دكتر معرف انجام داده اند!)، ريچارد فري(Richard Frye) به عنوان اولين سخنران، درمورد فرهنگ ايران وتاثيراتش برايشان، به همين ترتيب الي آخر، مقالاتي ارايه دادند.
دراين بين شايد بتوان موثر ترين سخنراني را متعلق به خانم فرشته بخرد دانست؛ هرچند ايشان نيز به جاي بررسي طرح جامع جديد تهران كه در دهه شصت شمسي توسط مشاور داخلي به نتيجه رسيد ( و اسناد و مدارك مربوطه نيز با پشتيباني مسوول اين پروژه در اختيار ايشان قرار گرفته بود) به تاكيد روي طرح جامع قديم تهران ( متعلق به حدود ۴۰ سال پيش) اكتفا نمودند! نتيجه چنين نگاهي چيزي نبود جز ارايه اطلاعات غلط و بعضا دور از منطق همچون پيش بيني پنج تا هفت ميليون كشته در زلزله احتمالي تهران!
جاي تاسف است كه برگزار كنندگان اين كنفرانس علي رغم توانايي در دعوت از نيرو هايي كه عملا در زمينه هاي شهري و معماري تهران، در مقياس كلان درگير بوده انند (همچون نصرت الله مجلسي، مجيد قوامي و صمد ذواشتياق كه همگي از مديران طرح  هاي كلانه تهران هستند و بعضا نيز در ايالات متحده حضور دارند) تنها به كارشناسايي كه تنها دستي دور بر آتش دارنداكتفا نموده و موجبات ضعف علمي و نتيجه گيري رادر روند همگرايي نظرات كارشناسانه و عملي فراهم نموده است.
در نهايت بايد گفت كه بررسي كلي اتفاقات پژوهشي از اين دست كه عملا در خارج از مرزهاي جغرافيايي ، فكري و تعاملي «ايران» صورت مي گيرد، به اعتبار نتيجه، اين تفكر را به ذهن متبادرمي سازد كه اينگونه فعاليت هامعمولا درمحدويت هاي غير عملي و نمايشي در ذهنيات فردي برگزار كنندگان زمين گير مي شود.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   حوادث  |   خبرسازان   |   در شهر  |   زيبـاشـهر  |
|  سفر و طبيعت  |   يك شهروند  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |