با پخش فيلم بازسازي صحنه جنايت توسط شهلا اوضاع دادگاه به شدت دگرگون شد و فرياد و فغان خانواده سحرخيزان بالا گرفت.
شهلا مي گويد: مي دانيد اگر من پينوكيو بودم چه اتفاقي مي افتاد. شبي كه مرا براي بازسازي صحنه وقوع جرم و حادثه بردند ايستادم و همه چيز را واضح توصيف كردم. ولي ماموران صحنه را چيدند , بي آنكه اتفاق خاصي روي دهد. آن شب مي توانست دماغم تا سه متر دراز شود. ولي خب من كه پينوكيو نبودم.
سعيدمسيح
عكس ها: ساتيار
ماجراي طولاني قتل همسر ناصر محمدخاني به اينجا رسيد. به محاكمه كسي كه صورتش نشان نمي داد وجدان ناراحتي داشته باشد. اينجا اما جايي بود براي فروريختن باقي مانده هاي يك اسطوره فوتبال كه زير نگاه تحقيرآميز حاضران خرد مي شد, درحالي كه متهم رديف اول خونسرد و حاضر جواب بود و «آراستگي» قابل توجهش باورنكردني مي نمود. اصولا در اين مواقع متهمان بدون آراستگي مقابل جمع حاضر مي شوند تا حس ترحم جماعت را جلب كنند. گرچه ممكن است عقوبتي حاد در انتظار او باشد كه تصورش را مي كنيم و البته شايد فرجامي كه هيچكس انتظارش را ندارد... فقط بايد صبر كنيد.
دادگاه رسيدگي به اتهام شهلا جاهد راس ساعت۱۰ برگزار شد. با اين حال خبرنگارهاي رسانه هاي مختلف از ساعت ۸ صبح جلوي در دادگاه منتظر شروع بودند و تعداد آنها بيش از ۴۰ نفر بود. با اين حال تا نيم ساعت پيش از آغاز جلسه دادگاه بيش از ۲۰ نفر از آنها به دليل كمبود جا مجبور شدند بيرون دادگاه بمانند و اجازه ورود به آنها را نمي دادند. اين مساله باعث اعتراض خبرنگارهاي بيرون مانده شد. ظاهرا علت اين ماجرا حضور كارآموزان وكالت و ماموران انتظامي در دادگاه بوده است.
ماجراي بيرون ماندن خبرنگارها نيم ساعت مانده به شروع جلسه با هماهنگي ماموران انتظامات حل شد. با اين حال برخي از خبرنگارها همچنان تا آخر دادگاه نتوانستند وارد سالن شوند و به صورت گوش به گوش خبرها را آن لاين دريافت مي كردند.
به جز خبرنگار«ها» عكاسان نيز آنچنان خوش شانس نبودند. ازدحام جمعيت حاضر در دادگاه به قدري بود كه مابقي عكاس ها بيرون ماندند. سالني كه براي برگزاري جلسه دادگاه در نظر گرفته بودند برخلاف انتظار بسيار كوچك بود به طوري كه بسياري از خبرنگاران و مدعوين مجبور شدند ايستاده جلسه را تماشا كنند و اخبار خود را به سختي تهيه كنند.
جمعيت حاضر در داخل سالن بيش از ۶۰ نفر بود كه اين رقم در مقايسه با دادگاه هاي عادي و معمولي رقم بالايي است. البته حدود ۳۰ نفر از مردم عادي هم كه مي دانستند جلسه رسيدگي به اتهامات شهلا علني است خواستار حضور در دادگاه بودند كه به دليل كمبود جا موفق به ورود به جلسه و سالن اصلي نشدند.
در ميان جمعيت حاضر در دادگاه به جز خود ناصر محمدخاني، حافظ طاهوني دوست صميمي او هم حضور داشت. البته برخي از دوستان محمدخاني هم مجبور شدند بيرون دادگاه بمانند. از فوتباليست هاي سرشناس هم كسي را نديديم، چه حضور در اين مجلس خيلي به نفع پا به توپ جماعت نبود.
بر خلاف انتظار خبرنگارها ، خبري از حميد درخشان دوست صميمي ناصر محمدخاني نشد. ضمنا متهم رديف اول پرونده راس ساعت ۹ وارد سالن دادگاه شد. او را با يك دستگاه تويوتاهايس سفيد رنگ به محوطه منتقل كردند. او بر خلاف سال قبل با ظاهري شيك وارد دادگاه شد خيلي ها درباره مانتوي كرم رنگ و روسري روشن وبي خيال او حرف مي زدند.
ساعت ۵۰/۹ دقيقه فرزندان ناصر محمدخاني به همراه مادربزرگشان به جلسه دادگاه رسيدند. آنها نسبت به سال قبل سر حال تر و آرام تر به نظر مي رسيدند و حسابي قد بلند كرده بودند.
با اين حال خبري از رحمان سحرخيزان نبود و خيلي ها انتظارشان در خصوص آمدن او و مصاحبه گرفتن از او بي فايده ماند. احمد محققي وكيل مدافع رحمان سحرخيزان هم همراه خانواده مقتول در دادگاه حضور پيدا كرد هيچ كدام از خبرنگارها موفق به كشيدن حتي يك كلمه حرف از او نشدند.
ناصر محمدخاني راس ساعت ۵۸/۹ وارد محوطه دادگاه شد. او در پاسخ به سوال من كه شما امروز به عنوان متهم آمده ايد يا مطلع؟ گفت:«من به عنوان مطلع دعوت شدم و هيچ اتهامي در خصوص قتل همسرم بر من وارد نيست. من در زمان قتل آلمان بودم و تهران نبودم.»
او در پاسخ به سوال من مبني بر رسيدگي به ساير اتهاماتتان گفت زمان رسيدگي آن اتهامات بعد از اين دادگاه مشخص شدن قاتل اصلي پرونده خواهد بود.
ساعت ۱۰ صبح پس از ورود ناصر محمدخاني، قاضي پرونده، «جعفرزاده » به همراه منشي هاي دادگاه وارد محوطه شدند. قاضي جعفرزاده كه به برخورد خوب با خبرنگاران و خوش اخلاقي معروف است، اينبار خيلي جدي و رسمي و تنها با لبخندي كه بيشتر مخصوص ديپلمات هاست وارد سالن دادگاه شد.
جلسه دادگاه دقيقا راس ساعت ۱۰ صبح با جملات قاضي جعفرزاده آغاز شد. او قبل از هرچيز دو طرف دعوا را به صلح و سازش دعوت كرد و گفت: «اگر سازش و گذشت نداريد در خواست خود را مطرح كنيد.» كه با سكوت طرفين دعوا دادگاه به كار خود ادامه داد.
خانواده لاله سحرخيزان در واكنش به دفاعيات متهم دايما با داد و فرياد سعي مي كردند حرف هاي او را قطع كنند. مادر مقتوله هنگام دفاع شهلا جاهد دايما فرياد مي زد «دروغ نگو! قاتل! تو قاتلي»! آرامش و سكوت قاضي جعفرزاده در قبال واكنش هاي خانواده سحرخيزان جالب توجه مي نمود.
ناصر محمدخاني در طول دادگاه جدا از خانواده همسر و فرزندانش در رديف اول نشسته بود و هيچ گونه كنش و واكنشي ميان او و خانواده سحرخيزان رخ نداد. از نكات جالب اين دادگاه اين بود كه ناصر محمدخاني در همان رديفي نشسته بود كه شهلا جاهد حضور داشت.
فرزندان ناصر محمدخاني با ديدن پدر خود چندان ذوق زده نشدند. با اين حال در حين دفاعيات شهلا، آنها به رديف اول آمدند و كنار پدرشان نشستند و ناصر محمدخاني دادگاه را در حالي كه دست هايش روي شانه بچه هايش بود طي كرد.
شهلا مثل گذشته روي مساله قاتل نبودن خود پافشاري مي كرد و تمام انگيزه خود از آن اعتراف تاريخي اش را عشق و علاقه بيش از حد خود به ناصر محمدخاني عنوان مي كرد. او در حين دفاعياتش خطاب به قاضي گفت: «من اگر پينوكيو بودم كه تا حالا دماغم دراز شده بود.» البته كسي به اين جمله شهلا وقعي نگذاشت و آن را دنبال نكرد.
قاضي جعفرزاده با توجه به اصرار بيش از حد شهلا جاهد مبني بر بي گناهي اش، دستور به پخش فيلم صحنه بازسازي جرم را توسط متهم صادر كرد...
با پخش فيلم بازسازي صحنه جنايت توسط شهلا اوضاع دادگاه به شدت دگرگون شد و فرياد و فغان خانواده سحرخيزان بالا گرفت.
شهلا جاهد هنگام ايراد دفاعياتش گاه با لهجه شيرازي به صحبت هايش مي داد و سعي مي كرد با اين كار لهجه خانواده سحرخيزان را مورد تمسخر قرار دهد! البته اين كار او باعث اعتراض كسي نشد و حتي قاضي دادگاه هم در اين خصوص واكنشي نشان نداد.
هنگام خروج شهلا، در محوطه، خانواده سحرخيزان به طرف او حمله بردند و او را مورد ضرب و شتم قرار دادند و دو نفر مامور همراه او هم نمي توانستند او را نجات دهند. ماجراي ضرب و شتم شهلا ادامه داشت تا اينكه اين قائله با مداخله ناصرمحمدخاني به پايان رسيد. وقتي خانواده سحرخيزان شهلا را مورد ضرب و شتم قرار مي دادند، خواهر مقتوله فرزندان او را براي نديدن صحنه كتك كاري از محوطه دور كرد.
با تمام شدن دادگاه، ناصرمحمدخاني شروع به فحاشي به شهلا كرد و دايما فرياد مي زد تو آبروي منو بردي... قاتل! او از توهين به شهلا دريغ نمي ورزيد و شهلا همچنان ساكت او را تماشا مي كرد.
كسي آنها را نديد. با آنكه حسابي بزرگ شده بودند. كم كم خانواده سحرخيزان بايد با علي و عرفان مثل آدم بزرگ ها رفتار كنند. ما هم همين طور. اين تمام واقعيت باقي مانده از آن ماجراي شوم است.
بايد براي پارادوكسي كه آنها را در چنبره خود گرفته فكري كرد. آنها پدر خودشان را مي بخشند؟
بچه ها؛ علي و عرفان. ديدن چهره بي رنگ پدر چيز جالبي نيست. حتي اگر پدر را مدت ها نديده باشي. حتي اگر دلت پر بزند براي بغل كردن آدمي كه باوجود بچگي مي فهميدي مردم چقدر دوستش دارند, همان كسي كه قدر ندانست و ازهمان چشم ها افتاد.
درباره علي و عرفان چه مي شود نوشت؟ مادر از دست رفته و پدر نيست. مي توانيد اين موقعيت را درك كنيد؟ تكرار مي كنيم؛ مادر را كشته اند و پدر.... اي پدر! اي پدر!