پنجشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۰۳
آخر هفته در فرحزاد
ريه ها آنجا نفس مي كشند
هر جا چشم بگرداني، بچه هاي كوچك را مي بيني. عده اي همراه پدر و مادر و دختر دايي و پسردايي و در حال جدا كردن تكه هاي جگر از سيخ ها و پشمك خوردن و عده اي در لباس كار و در حال جابه جا كردن ظرف ها و غذاها و قليان چاق كردن و نظافت
009552.jpg
الان هم اينجا تا دلتان بخواهد خوراكي هست. توت سفيد فرحزاد به شما خيره شده، ولي ديگر مثل قديم نمي توانيد مجاني آن را از روي درختان نوش جان كنيد.
داخل بزرگراه يادگار امام مي شويد و پا را روي پدال گاز ماشين فشار مي دهيد و ماشين ها را يكي يكي پشت سر مي گذاريد. بچه ها در صندلي عقب مشغول سر و صدا كردن هستند و در حال شكلك درآوردن براي بچه هاي فاميل در ماشين بغلي. شب جمعه است و تصميم گرفته ايد براي گردش و تفريح، بيرون بياييد. بزرگراه شلوغ تر است، ولي ترافيك سنگيني نيست و به راحتي از كنار ديوارهاي سيماني و ساختمان هاي بلند بزرگراه رد مي شويد. هوا خنك و دلچسب است و جان مي دهد براي چند ساعتي را در بيرون گذراندن. كم كم به مقصد نزديك مي شويد. اين را از ترافيك سنگين جلوي رويتان متوجه مي شويد. صف طولاني ماشين ها پشت چراغ قرمز و حركت ميلي متري ماشين ها و مدت ها انتظار براي گردش به چپ يا راست. شما به «فرحزاد» رسيده ايد.
روستاي فرحزاد با آنكه همانند ديگر روستاهاي اطراف تهران بود، اما به واسطه تردد مسافران امام زاده داوود داراي چنان گرمي و رونقي بود كه هر تازه وارد را مجذوب مي كرد. مخصوصا تكه گذر پرجوش و خروش مركزي آن با قهوه خانه هاي پرجمعيت آن، همراه درختان سر به فلك كشيده و صحن و زمين هاي آب پاشيده و نيمكت هاي قاليچه گسترده و سماورهاي جوشان و صداهاي جالب استكان و نعلبكي ها و چاي خبركن هاي پرحرارت و دود و بوي دل پرور كباب هاي شبانه روزي دكان هاي كبابي و بساط پرجلوه و جلاي ميوه فروشان بساطي و دكاندار و طبقي و داد و فريادهاي...»
پس از مدت ها انتظار از چراغ قرمز و شلوغي ماشين هاي سرتقاطع خلاص مي شويد، ولي همچنان صف طويل ماشين ها در داخل فرحزاد منتظر شماست. پاركينگي اول فرحزاد است كه بهتر است ماشين را در آنجا پارك كنيد و بقيه راه را پياده برويد وگرنه مجبوريد كلي اعصاب خرد شدن را تحمل كنيد. در فرحزاد، شلوغي اولين چيزي است كه نظر شما را جلب مي كند. شلوغي ماشين ها از يك طرف، شلوغي آدم ها از طرف ديگر. سر و صدا و داد و فرياد هم فضا را پر كرده است. «غذا آماده است، بفرماييد داخل» تنها كافي است نگاهتان با يكي از اين آدم هاي مشتري پيدا كن تلاقي پيدا كند. ناگهان باحملات كلامي او روبه رو مي شويد تا شما را از رو برده و به داخل رستوران ببرد.
«همچنين اين ييلاق نه تنها از جهت اياب و ذهاب مسافران امام زاده داوود جذابيت و جلوه گرفته بود كه به واسطه لطف منظر ودرختان فراوان و آب ها و قنات هاي جاري و گوشه هاي دنج و باغات بي مزاحم و خلوتگاه هاي پرت افتاده، هر اهل طبيعتي را به طرف خود مي كشيد.»
از همه اين دار و درخت ها و منظره هاي سرسبز، چيز زيادي باقي نمانده است. بيشتر گلدان ها هستند كه در همه جا خودنمايي مي كنند. البته هنوز هواي تر و تازه اي به خاطر وجود همان درختان باقيمانده، با شش هاي شما بازي مي كند. از فرحزادي كه بزرگراهي آن را به دو نيم كرده، بيش از اين انتظار نمي توان داشت. قسمتي از آن در پايين بزرگراه قرار دارد و قسمت اصلي آن در بالاي بزرگراه. قسمت اصلي بسيار شلوغ تر و پررونق تر است. چراغ ها همه جا را روشن كرده اند و بوي خوردني هاي متنوع از همه طرف دل شما را قلقلك مي دهد.
«از ديگر اسباب جلب و مسافر و زائر به اين مكان يكي هم وجود درخت هاي توت وقفي مسير و محل اطراف آن بود كه اهل خيرهايي كاشته، نذر زوار امام زاده داوود كرده بودند كه خود تنقل و بلكه غذاي مسافران يك لاقبا را تشكيل مي داد و ديگر فراواني و نعمت و ارزاني اطعمه و اجناس خوراكي آن از نان و گوشت و لبنيات و مانند آن بود كه امر معيشت و اقامت را در آن سهل مي كرد. به اين صورت كه از صبح تا به آن صبح شير گاو و گوسفند خالص و كره و ماست و پنير اعلا و نان و گندم خانگي و دكاني و سردرختي و ميوه و هر گونه خوراكي به وسيله دستفروش ها و جعبه بغچه به بغل ها در اختيار مسافران قرار مي گرفت و اغذيه پخته و نپخته ارزان از قبيل آبگوشت ديزي و چلو و پلو و كباب و حاضري و غيره كه رفع حوائج مي كرد، در آن حد كه شايد خرج ولخرج ترين راهيان آن، روزانه بيش از چند شاهي نمي شد.»
الان هم اينجا تا دلتان بخواهد خوراكي هست. توت سفيد فرحزاد به شما خيره شده، ولي ديگر مثل قديم نمي توانيد مجاني آن را از روي درختان نوش جان كنيد. توت هاي سفيد داخل سيني منتظر پول هاي داخل جيب شما هستند. انواع مزه هاي ترش مثل لواشك و آلو و انواع خوردني هاي بودار مثل جگر و دل و قلوه و كباب منتظر خورده شدن هستند، ولي خرج شما بيش از «چند شاهي» مي شود. اگر دسته جمعي رفته باشيد كه ديگر حسابي بايد «چند هزاري ها» را تقديم رستوران دارها و مغازه دارها بكنيد. ديگر از لبنيات و دوغ هاي محلي خبري نيست. همه چيز كارخانه اي شده و در فرحزاد هم بايد دوغ فلان شركت را بخوريد.
يكي ديگر از چيزهايي كه اينجا زياد پيدا مي شود، دود است. دود كباب سرخ كردن ها و جگرهاي روي منقل و البته دود ماشين ها. اين روزها دود خوردن به بخشي از زندگي ما تبديل شده حتي درگردش و تفريح در منطقه مثلا ييلاقي تهران.هر جا چشم بگرداني، بچه هاي كوچك را مي بيني. عده اي همراه پدر و مادر و دختر دايي و پسردايي و در حال جدا كردن تكه هاي جگر از سيخ ها و پشمك خوردن و عده اي در لباس كار و در حال جابه جا كردن ظرف ها و غذاها و قليان چاق كردن و نظافت. بچه هايي كه شايد ندانند قليان با«غ» «ق» نوشته مي شود ولي قليان كشيدن را خوب بلدند.
مشتريان فرحزاد با اينكه شايد پول زيادي از جيب هايشان خالي مي شود و فرحزاد هم ديگر مزه فرحزاد قديم را ندارد، ولي در چشم هايشان چيزي هست كه آنها را راضي نشان مي دهد. يك جور قدم زدن در ميان خاطرات گذشته و آرزوهاي قديمي. قدم زدن در حال و هواي روزهايي كه خبري از ماشين و برج و ترافيك و اين حرف ها نبود. آنها هم مي دانند همه چيز اينجا مصنوعي است. انگار با چسب خواسته باشند قديمي بودن اينجا را حفظ كنند. ولي هر چه باشد، اين شلوغي و اين سر و صداها بدجور آدم را ياد گذشته مي اندازد. همين هم چيز كمي نيست.

پايتخت
هاوانا
اين روزها شهروندان دو شهر هاوانا و بلويل آماده مي شوند تا در يك راي گيري شركت كنند. موضوع راي گيري درباره افزايش ماليات هاست. مقامات شهري هاوانا مي خواهند در حدود يك سنت ميزان ماليات ها را بالا ببرند و به همين دليل موضوع را به همه پرسي گذاشته اند. اين انتخابات از ساعت ۸ صبح تا ۶ بعدازظهر روز دوشنبه آينده برگزار مي شود. دليل بالا بردن ميزان ماليات از سوي شوراي شهر هاوانا پايين آمدن درآمدهاي شهر و كم شدن بودجه امور شهري اعلام شده است.
اين طور كه شهردار هاوانا گفته يك سنت ماليات مي تواند سالانه درآمدي بين ۱۰ تا ۲۵ هزار دلار به جمع درآمدهاي شهري اضافه كند. توسعه پارك ها و فضاهاي سبز شهر، ساخت پياده روهاي تازه و همين طور طراحي و ساخت بزرگراه هاي جديد براي كم كردن بار ترافيكي از جمله هدف هايي است كه در صورت تصويب و انتخاب طرح از طرف شهروندان از سوي مقامات شهري هاوانا وعده داده شده است.
ولينگتون 
اين هم يك داستان بامزه اما واقعي درباره شهر ولينگتون مركز نيوولزجنوبي. قرار است طي ۱۵ ماه آينده شهروندان اين شهر روي هم حدود يك تن وزن كم كنند! بعد از آماري كه نشان مي داد بيماري هايي نظير ديابت و چربي خون در بين ساكنان شهر زياد شده جست و جو براي يافتن علت ماجرا به اين جا رسيد كه بيش از يك سوم از شهروندان، اضافه وزن دارند و چاق شده اند. به همين دليل برنامه دقيقي طراحي شده تا طي اجرايش مقدار متوسط وزن مردم شهر كاهش پيدا كند. اين برنامه كه دامنه اش به سوپرماركت ها و نانوايي هاي ولينگتون كشيده شده قرار است ميزان مصرف مواد غذايي را در خانواده ها پايين تر بياورد. در صورت موفقيت، برنامه براي شهرهاي ديگر هم اجرا خواهد شد.
لندن 
گويا آتش نشانان لندن با انجمن بيماري هاي قلبي انگلستان دچار مشكل شده اند. اين مشكل درباره طرحي است كه انجمن بيماري هاي قلبي انگلستان به تمام گروه هاي آتش نشاني لندن در مورد يادگيري اقدامات فوري پزشكي بعد از وقوع حادثه پيشنهاد كرده است. اما اينكه انجمن بيماري هاي قلبي انتظار دارد تمام هزينه هاي اين طرح توسط خود آتش نشانان پرداخت شود ، با مخالفت آنها رو به رو شده است. مدير گروه آتش نشاني لندن معتقد است كه چون اقدامات پزشكي بعد از وقوع حادثه برعهده آتش نشانان نمي باشد پس دليلي هم براي پرداخت هزينه يادگيري آنها توسط خود آتش نشانان وجود ندارد. بنابراين معلوم نيست چه بر سر آنهايي كه در لندن دچار حادثه اي مي شوند. مي آيد؟!

امروز
يك جلد كتاب
009555.jpg
نمي خواهيم سوالي كليشه اي بپرسيم. بنابراين به جاي اينكه بگوييم آخرين كتابي كه خوانديد چه نام داشت ، مي پرسيم آخرين بار كه رنگ كتاب را ديديد چه زماني بود؟!
شايد اين سوال خنده دار باشد اما گاهي سوالات خنده دار در ذات خود گريه دار هستند. حتما بارهاشنيده ايد كه آمار كتاب خواني در ايران بسيار پايين است. اگر مي گوييد: «شنيدن كي بود مانند ديدن» و شلوغي نمايشگاه كتاب را مثال مي آوريد، ما توضيح مي دهيم كه نمايشگاه كتاب معمولا غير از كتاب ،جذابيت هاي پنهان ديگري هم دارد كه براي ازدحام جمعيت كافي هستند.
بگذريم، امروز اين فقر مطالعه بهانه اي است تا براي آخر هفته پيشنهاد حمله به كتاب را ارايه بدهيم. اول اينكه اين پيشنهاد احتمالا هيچ خرجي برايتان ندارد. احتمالا در خانه همه كتاب هايي كه فقط خاك مي خورند و سال هاست نرمي انگشتان انسان را روي صفحه هاي خود حس نكرده اند پيدا مي شود. اگر شما جزو اندك افرادي هستيد كه به هر دليل كتابي در دسترس نداريد، اين امكان برايتان وجود دارد كه كتابي از يك دوست قرض بگيريد. گذشته از اين مي توانيد سري به كتابفروشي محل بزنيد و حداقل يك كتاب سبك و ارزان تهيه كنيد. ضمن اينكه كتابخانه هاي شهر هم به اندازه كافي براي قيام مردم عليه فقر مطالعه، صندلي خالي دارند. اين آخر هفته را با نام كتابي كه خوانديد در ذهن داشته باشيد، اين براي پاسخ به يك سوال كليشه اي لازم است. آخرين كتابي كه خوانديد چه نام داشت؟

ورود
تازه وارد
سمت چپ را نگاه كنيد. درست است همان جا مطلب اول صفحه را مي گوييم. اين قسمت از صفحه در پنج شنبه اختصاص دارد به يكي از فضاهاي تفريحي تهران. خوشحاليم كه اولين مطلب تفريحي صفحه مصادف شد با انتهاي هفته اي كه در آن هر روز و شب را با وحشت زلزله به هم چسبانديم؛ شايد چند ساعت استراحت و تفريح در فضايي مناسب براي فراموش كردن آن خاطرات تلخ كافي باشد.
خلاصه اينكه همه پنج شنبه مي توانيد در صفحه ما با يكي از مراكز تفريحي تهران آشنا شويد. آخر هفته خوش بگذرد.

ستون شما
ناله يك مادر
پسر ۳۳ ساله ام به نام حسن باقري طاهريان به دليل يك ميليون و ۱۰۰ هزار تومان بدهي به طلبكار در زندان اوين زنداني شده است و از آنجايي كه پول پيش خانه اي كه اجاره كرده بوديم به طلبكاران ديگر داده ايم هيچ محلي براي سكونت نداريم و زن و دو بچه كوچكش خانه اقوام هستند و من هم در خانه اقوامم سرگردان هستم.
منيره معتمدي - تهران 
تشعشعات زلزله 
هنوز موج تلفن ها به ايرانشهر در خصوص زلزله ادامه دارد. خانمي تماس مي گيرد و مي گويد: «آقا اين همه مي گوييد زلزله مي آيد، از دست ما چه كار بر مي آيد. مسوولان بايد آماده باشند. ما كه در خانه اي نشستيم و نمي دانيم چه كسي خانه مان را ساخته و ...»
خانم ديگري مي گويد: «شما فقط ايجاد استرس مي كنيد.»
-ما بي تقصيريم ما هر چه لازم است را مي نويسيم حالا شما خودتان را جاي ما بگذاريد. اگر ننويسيم مي گويند چرا اطلاع رساني نمي كنيد، حالا هم كه مي نويسيم مي گويند چرا مي نويسيد، ما چه كنيم؟ خودتان بگوييد.
سقفي در حال ريزش 
خانمي كه منزل ايشان اول رباط كريم است مي گويد كه سقف منزلشان در حال ريزش است، اين خانم ۵۲ سال سن دارد و توانايي ساخت خانه را ندارد. او سه پسر دارد و يكي از آنها هم معلول ذهني است. شهرداري هم مجوز ساخت چهار طبقه را نمي دهد، پس در نتيجه سرمايه گذاري براي اقدام پاپيش نگذاشته. هر روز هم احتمال سقوط سقف بيشتر مي شود.
گمنام 
در انتهاي ستون شما در ۱۸/۳/۸۳ نام هژير حساس نوشته شده و ايشان از خواندن مطالب از شما تشكر كرده اند.
-اين دو خط و نام از شماره قبلي باقي مانده و فراموش شده كه حذف شود. نويسنده ستون شما شخص گمنامي است كه خودش نامش را نمي داند. پس اشتباه نگيريد.
راستي يك جمله تركي نيز در شماره ذكر شده چاپ شده بود كه به علت غلط بودن حروف اين جمله به زبان نامشخص تبديل شده كه قابليت خوانده شدن ندارد. ببخشيد.
انتقاد
يك نفر كه نمي دانم چه كسي است و حتي نمي دانم مرد است يا زن از كرج برايمان نامه اي نوشته در انتقاد به گزارش «عروسي خوبان در كوچه كودكي» حتما مي دانيد كه اين مطلب مربوط به ازدواج يك دختر ۶ ساله با داماد ۱۲ ساله بود.
اين خانم (!) نوشته اند: «در روزنامه را تخته كن با اين اخبار مسخره. متاسفم، متاسفم، متاسفم.»
اين خانم روي صورت عروس ۶ ساله را هم نقاشي كرده اند كه ظاهرا از شدت گرفتن حس خاصي سرچشمه گرفته.
بگذريم. در گوشه ديگري از اين مطلب اظهار لطف به نويسنده مطلب را مي بينيم و بعد ادامه نامه كه با چند غلط ديكته اي و جمله هايي بدون فعل و فاعل قابل خواندن نيست و ما هم متاسفيم كه نمي توانيم برايتان ادامه نامه را بنويسيم. اين نامه پرمحبت با ۳ بار تكرار واقعا مسخره است به پايان مي رسد.
-ما حرف خاصي نداريم. فقط به تصوير خط خطي شده عروس ۶ ساله فكر مي كنيم.

هوا
۰ ۱ درجه اختلاف
اين خصلت خرداد است كه در واپسين نفس هايش غيرقابل تحمل مي شود، مثلا ما مي توانيم برايتان بنويسيم كه بين دماي هواي امروز و امشب ۱۰ درجه اختلاف وجود دارد. شما لحظه اي خوشحال مي شويد، اما در آخرين روزهاي خرداد اين خوشحالي بي مفهوم است.
روز كه به شب برسد، دماي هوا ۱۰ درجه سقوط مي كند، اما شما اين سقوط فاحش را روي پوست تنتان درك نمي كنيد. امروز دماي هوا روي ۳۹ درجه سانتي گراد ثابت مي ماند كه احتمالا با كمي آسماني كه در آن حتي يك تكه ابر براي لحظه اي سايه انداختن روي خورشيد وجود ندارد، برايتان غيرقابل تحمل مي شود. اين دما با فرا رسيدن شب به ۲۹ درجه سانتي گراد مي رسد. حالا درك كرديد كه چرا مي گوييم ۱۰ درجه اختلاف دما بين روز و شب خوشحالي ندارد؟
خلاصه اينكه ما يك روز و شب گرم ديگر را پشت سر مي گذاريم؛ توصيه هاي پزشكي براي پيشگيري از گرمازد گي و البته قرص اعصاب را فراموش نكنيد!

جعبه
آخر هفته شلوغ
روزهاي پنج شنبه وجمعه برنامه هاي متعددي از سيماپخش مي شود كه ما بدون هيچ گونه توضيحي تك تكشان را معرفي مي كنيم.
بعدازظهر پنج شنبه ۴۰/۱۳ تكرار سريال خانه اي در تاريكي پخش مي شود. سينما ۴ را هم اگر جمعه نديديد مي توانيد ساعت ۳۰/۱۵ تماشا كنيد.
آخرين پيشنهاد امشب تماشاي فيلم سينمايي «فاركو» است.سينما يك ساعت ۳۰/۲۲ پخش مي شود. جمعه به غير از فيلم هاي سينمايي كه شبكه سوم ساعت ۳۰/۱۱ و شبكه تهران ساعت ۱۳ و شبكه اول ساعت ۳۰/۱۶ پخش مي كنند مي توانيد مجموعه تكراري همسران را ساعت ۱۴ و تكرار نقطه چين را ساعت ۱۵ تماشا كنيد.تماشاي مسابقات جام حذفي هم مي تواند به نوبه خود جالب باشد. استقلال اهواز ميزبان پرسپوليس است و استقلال تهران به مصاف پاسارگاد مي رود. فكر مي كنم مسابقات حول و حوش ۳۰/۱۷ آغاز شود.سريال بچه هاي خيابان ساعت۱۹ و صندلي داغ ساعت ۱۰/۲۱ به ترتيب از شبكه ۵ و ۲ پيشنهاد ديگر است.اما آخرين پيشنهاد تماشاي سينما ۴ است كه فيلم « وسنان، فرانسوا، پل و ديگران» را به نمايش مي گذارد. اين فيلم متعلق به سال ۱۹۷۴ و محصول مشترك ايتاليا و فرانسه است.

فرهنگ
نمايشنامه خواني
فرهنگسراي نياوران برنامه مفصل و پرباري را براي علاقه مندان جدي تئاتر تدارك ديده است. اين فرهنگسرا از نيمه دوم تيرماه جلسات نمايشنامه خواني برگزار مي كند. در اين جلسات استادان بزرگ تئاتر و نمايشنامه نويسي كشورمان هم حضور دارند. قطب الدين صادقي ، گلاب آدينه، فرهاد آييش، داود رشيدي و محمود دولت آبادي از جمله اين اساتيد هستند. نمايشنامه هايي كه براي شركت در اين برنامه انتخاب مي شوند بايد بر اساس ادبيات كهن يا نو فارسي دراما تيزه شده باشند. اين طور كه روابط عمومي فرهنگسراي نياوران خبر داده، هنوز چند نفر از پيشكسوتان تئاتر ايران مثل علي رفيعي و حميد امجد درگير پيدا كردن متني با اين ويژگي ها هستند. تا به حال حدود ۶۰ متن به فرهنگسرا رسيده كه هياتي در حال انتخاب اين متن ها هستند. هشت گروه قرار است تابستان اين متن ها را بخوانند و بعد از هر خوانش جلسه نقد و بررسي با حضور استادان انجام خواهد شد. اين برنامه در فضاي باز فرهنگسراي نياوران برگزار مي شود كه پر است از دار و درخت و هواي پاكيزه. اگر اهل تئاتر هستيد در برنامه هايتان جايي هم براي اين جلسات باز كنيد.

ذهن زيبا
اگر ما تمام جهان را در پي شادكامي و موفقيت در نورديم، جز در درون خود نمي توانيم آن را به دست بياوريم.
رالف والدوامرسون
ما خود را باتوجه به كاري مي سنجيم كه توانايي انجامش را داريم، در حالي كه ديگران ما را باتوجه به كارهايي كه كرده ايم داوري مي كنند.
پرمودا بترا
براي دستيابي به موفقيت نبايد به راضي كردن همه انديشيد.
مايك ويكت
دو نوع احمق وجود دارد: يكي آنها كه مي گويند: « اين قديميه، پس خوبه» ودسته اي ديگر كه مي گويند: « اين جديده، پس اين بهتره.»
ويليام اينچ 

پرده
كمي غم بعد از كلي خنده
هميشه بعد از خنديدن كمي غم مي چسبد. شايد باعث مي شود قدر آن خنده ها را بدانيم، شايد هم اين را نشان مي دهد كه هيچ خوشي، ماندني نيست همان طور كه هيچ غمي. اين پيام اخلاقي را براي اين نوشتيم كه بگوييم از ديروز فيلم شهرزيبا به جاي كما اكران شده. زني كه از شوهر معتادش جدا شده، يك بچه كوچك دارد و برادرش به اعدام محكوم شده. چطور است؟ براي يك آخر هفته به اندازه كافي غمگين هست؟اما ساختار سينمايي فيلم شهر زيبا با هيچ كدام از داستان هاي غم انگيزي كه تا به حال توي سينما ديده ايم قابل مقايسه نيست. فيلم تا صحنه آخر شما را دنبال خودش مي كشاند و شخصيت هايش بي خودي داد وفرياد و سر و صدا راه نمي اندازند. ترانه عليدوستي و فرامرزقريبيان در دوتا از نقش هاي اصلي فيلم بازي كرده اند.
بازي ترانه عليدوستي، بعد از اين كه دو سالي از نمايش در من ترانه ۱۵ سال دارم، مي گذرد بايد ديدني باشد. به خصوص كه او در نقش همان زن رنج كشيده فيلم بازي مي كند. سينماهاي فرهنگ، عصر جديد، سروش و بهمن از جمله سينماهاي نمايش دهنده اين فيلم اصغر فرهادي هستند.

نت
شب كنسرت
امشب و فردا شب بهشت علاقه مندان به موسيقي است. كنسرت هاي زيادي در شهر برگزار مي شود كه چند تايشان را به عنوان پيشنهاد اينجا مي بيند.
گروه  آراز به رهبري رحيم شهرياري ساعت ۲۱ در تالار وحدت اجرا دارد. اين گروه كه يكي از اهدافش ترويج موسيقي سنتي ايراني در بين جوانان است از طريق تلفيق سازهاي سنتي و كلاسيك آذربايجاني با سازهاي موسيقي پاپ يك موسيقي فانتزي ارايه مي كند.
در تالار رودكي گروه سرناد به رهبري آرسروني آوانسيان ساعت ۳۰:۱۸ برنامه اجرا مي كند. نوازندگان اين گروه آرپينه اسرايليان و تامارا دوليدزه از جمهوري ارمنستان و گرجستان هستند كه پيانو مي نوازند. قطعاتي از شوپن، دبوسي، لاگيدزه، موتسارت، باباجانيان و لوتوس لاوسكي در اين برنامه نواخته مي شوند.
ناصر عبدالهي و گروه ناصريا هم يك كنسرت در پيش دارند به نام هواي حوا. اين كنسرت روزهاي ۲۷ تا ۳۰ خرداد ماه در سالن ميلاد ( نمايشگاه بين المللي تهران) برگزار خواهد شد و طبيعي است كه براي خريدن بليت بايد زودتر دست به كار شويد و به مراكزي كه بليت را پيش فروش مي كنند، سر بزنيد.

صحنه
كافه هملت
اگر دانشجو هستيد يا هنوز با حال و هواي دوران دانشجويي حال مي كنيد پيشنهاد مي كنيم سري به تالار مولوي بزنيد و نمايش « كافه هملت» به كارگرداني خانم مارال ميزان را تماشا كنيد. اين نمايش با اجراي گروهي از دانشجويان تئاتر دانشگاه سوره در تالار كوچك مولوي روي صحنه است. متن نمايش را سياوش طالبيان از روي متن اصلي نمايشنامه هملت و البته با نگاهي به هملت شل سيلوراستاين نوشته است.
يادتان باشد كه اين يك نمايش عروسكي است. عروسك ها را هم از بطري و شيشه ساخته اند و كل نمايش به سبك اجراي باتومي براي گروه بزرگسال اجرا مي شود. كارگردان نمايش گفته: «كافه هملت» يك برداشت كمدي و ايراني از نمايشنامه هملت است كه زمان اجرايش حدود يك ساعت خواهد بود. تعداد اجراها هم ۱۰ تا است كه اگر استقبال خوبي از آن شود بيشتر خواهد شد. شروع نمايش هم ساعت ۴۵:۱۷ است. ضمنا اگر خيلي به شكسپير و متن هاي اصيل اش علاقه داريد و با هيچ جور تغيير يا شوخي با آثارش كنار نمي آييد ديدن نمايش را به شما توصيه نمي كنيم

تهرانشهر
ايرانشهر
حوادث
خبرسازان
در شهر
سفر و طبيعت
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  سفر و طبيعت  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |