دوشنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۰۷
مشكلا ت مشابه خارجي
نشر آلودگي حاصل از سوخت هاي فسيلي، به ويژه بنزين ، تنها به خيابان هاي هزار توي تهران يا بمبئي باز نمي گردد. قاره سبز هم اين روزها وضعيت چندان مناسبي ندارد و به سيبل دلچسبي براي اسلحه دودي بدل گشته است. كارشناسان زيست محيطي اروپا مي گويند سالانه دهها هزار اروپايي قرباني ذرات غبار و دود مي شوند. آخرين گزارش آژانس سلامتي و ايمني زيست محيطي فرانسه (AFSSE) حاكي است آلودگي هوا تنها در اين كشور هر سال جان ۱۰ هزار نفر را مي گيرد.
مطالعات سازمان بهداشت جهاني (WHO) و ديگر گروه هاي مستقل اروپايي نيز نتايج مشابهي دارند و يكسر هشدار دهنده اند. بر اساس اين پژوهش ها، چنين مشخص شده كه ۶ تا ۱۱ درصد از سرطان هاي ريه در فرانسوي هاي بالاتر از ۳۰ سال، سببي جز نشر ذرات آلاينده از اگزوز خودروها ندارند.
اين بدان معناست كه ۱۷۱۳ فرانسوي در سال، تنها به دليل آلودگي ناشي از خودروها مي ميرند.
AFSSE برآورد مي كند هفت درصد از كل بيماري هاي قلبي فرانسه ناشي از آلودگي خودروها است كه در سال، مرگ ۴۸۷۶ نفر را در پي دارد.
WHO نيز مجموع تلفات آلودگي اتومبيل ها را در اتريش، سوئيس و فرانسه سالانه ۴۰ هزار نفر اعلام كرده است. ذرات تشكيل دهنده دود خودروها، البته ماموريتي عظيم تر از كشتار آدميان دارند. اين ذرات از جمله دي اكسيد سولفور، راه به اتمسفر زمين مي برند و بر لايه ازون تاثير گذارند. نتيجه آن كه در فهرست قاتلان زمين هم مي گنجند.
در اين ميان، آلمان هم آلوده است. ذرات آلاينده، در بهشت اروپا پايكوبي مرگ را آغاز كرده اند و شش ها را هدف گرفته اند. اما دنياي بي ترحم صنعت، همواره بزرگترين مانع پيش روي آدمي براي نيل به زميني سبز بوده و هست. دولت فرانسه ماه پيش سعي كرد تا مانع انتشار گزارش هشدار دهنده AFSSE شود. دولتمردان ادعا كردند اعلام خطرهايي از اين دست، تهديدي مضاعف بر صنعت بحراني و روبه ركود خودروسازي فرانسه به شمار مي رود.
هر چند آزادي بيان به ياري اين مركز آمد وشرح داستان را به گوش مردم رساند AFSSE. براي انتشار گزارش در روزنامه هاي فرانسه منع قانوني داشت، ولي هيچ كس نمي توانست جلوي درج آن را در دنياي اينترنت بگيرد.
گزارش AFSSE علاوه بر واگويي آمارهاي تكان دهنده، پيشنهاد افزايش عوارض خودرو در شهرهاي پرترافيك را ارايه و گسترش خطوط حمل و نقل ريلي را به عنوان راهكاري كارآمد، معرفي كرده است.

رالي پاريس - داكار از نوع ايراني
شلتاق در جاده خاكي
وقتي ماشين مي افتد توي چاله، كله شما با چنان قدرتي به سقف ماشين برخورد مي كند كه حس مي كنيد ضربه مغزي شديد.اما كاش فقط همين باشد، ماشين جلويي هم با چنان سرعتي مي رود كه خاك وگرد و غبار ديدتان را كور مي كند
عليرضا كيواني نژاد
009744.jpg
روستاي راحت لو با خانه هايي از خشت و گل.بي تفاوت در مقابل مدرنيته كه با اتومبيل هاي نقاشي شده هجوم مي آورد.

اگر سرتان درد مي كند براي كركري خواندن و رو كم كردن، بياييد در قسمت همگاني شركت كنيد. آنجايي كه خانم ها، حتي يك لحظه هم ميدان را خالي نكردند
ماشين جلويي با چنان سرعتي مي رود كه خاك وگرد و غبار ديدتان را كور مي كند. سر يكي از همين پيچ هاست كه گلف زرد رنگي با سرعت پيچيد و...

آفتاب از همان دقايق اوليه صبح جمعه براي شركت كننده ها خط و نشان مي كشيد. هوا آن قدر گرم بود كه كسي فكرش را هم نمي كرد، توي اين هوا بخو اهد در يك رالي شركت كند. آن هم رالي قهرماني كشور كه بيش از يكصد كيلومتر آن در صحرا بود.
شركت كننده ها اكثرا از تهران بودند. اگر آن سه شركت كننده شهرستاني را نمي ديديد، مي توانستيد بگوييد در رالي قهرماني كشور فقط تهراني  ها شركت كرده بودند. ۱۵۰ شركت كننده يا «رالي چي» ثبت نام كردند كه چند تايي هم نيامدند و اصلا شماره هايشان را هم نگرفتند. داوران، سر خط حضور داشتند، قبل از شروع مسابقه كري جالبي بين راننده ها شكل گرفته بود. از هر كسي مي پرسيديد كه چندم مي شويد، مي گفت:« ديگران به فكر سكوهاي سوم به بعد باشند، چون تيم ما اول تا سوم است.»
هرچه زمان شروع مسابقه نزديك تر مي شد، آفتاب سوزنده تر عمل مي كرد. ساعت ۴۶/۸ صبح از قبل به عنوان زمان شروع رالي تعيين شده، اما به هر حال با اندكي تاخير، شروع شد، رالي قهرماني كشور در ساعت۹ صبح.
ماشين ها يكي يكي بازديد مي شوند. آن هم توسط راننده ها نه داوران. مردم و علاقه مندان هم دور ماشين ها جمع شدند و هم راننده را مي بينند و هم ماشينش را. تعدادي از حاضران در پيست، كمي حرفه اي تر از بقيه هستند و راننده ها را به اسم مي شناسند. حتي مي دانند كه فلاني سال گذشته با چه ماشيني قهرمان شده، بعد هم ازتزئينات ماشين ها مي گويند و از آنها عكس مي اندازند.
اكثر ماشين ها توسط صاحبانشان تزئين شده اند.
-آقا. اينجا را ببينيد. جاي پاي خودمان است روي ماشين ها.
اين را پسري مي گويد كه با كتاني سفيد و تي شرت آبي، كنار يك پژوي ۴۰۵ ايستاده. روي كاپوت پژو، رد  پاي انسان است. يك نفر راه رفته روي آن انگار. وقتي به ماشين نگاه مي كرديد ياد تعقيب و گريز فيلم هاي جنايي مي افتاديد كه مثلا توي سرماي زمستان و وقتي برف باريده، رد پاي كسي را تعقيب مي كنند تا دستگير شود.
كمي جلوتر مي رويد. شركت كننده جوان مي گويد:« با دو تا ماشين شركت كرديم.» اگر مي خواهيد كفشم را در بياورم و پايم را روي جاپاها بگذارم تا ببينيد كه واقعي است. ديشب تا زانوتوي رنگ بوديم و روي ماشين هايمان راه رفتيم. جاي پاها سبز و قرمزند و صورتي . داوران هنوز اول خط حضور دارند و راننده ها توي پيست پشتي ورزشگاه آزادي، خودشان - بهتر است بگوييد ماشينشان - را گرم مي كنند. بيشتر ماشين هايي كه توانايي عبور از صحرا را داشتند، شركت كرده بودند ولي اين فكر را از سرتان بيرون كنيد كه كسي با پيكان در اين مسابقه ثبت نام كرده باشد.
009747.jpg
راننده اي كه ازطرف فدراسيون، تيم تهيه گزارش را همراهي مي كند در حالي كه با سرعت ۱۸۰ كيلومتر در حال حركت در كوير بود به خاطر سرعت پايينش از ما عذر مي خواهد!

ماشين يك شركت كننده هم در نوع خودش جالب بود. او كه به همراه دوستانش شركت كرده بود اصرار داشت كه توي ماشينش را نگاه كنيد. تنها دليلش هم يك جمله بود: «سيستم خفن دارم.»
-ببخشيد . سيستم خفن توي رالي صحرا به چه دردي مي خورد؟
اين را كه مي پرسيد، مي گويد:« حالا يك كاريش مي كنيم!»
ماشين ها براي تبليغاتي كه مي كردند، به دو گروه تقسيم شدند. عده اي بابت تبليغات پول گرفتند و عده اي نه.
كم كم همه بايد بروند سر خط شروع. آماتور و حرفه اي فرقي ندارد. همه از يك جا حركت مي كنند. آماتورها در دو گروه و حرفه اي ها در يك گروه (فقط آقايان). آماتورها در دو گروه خانم ها و آقايان بودند و خانم ها در دو قسمت همگاني و خانم ها.
اگر سرتان درد مي كند براي كركري خواندن و رو كم كردن، بياييد در قسمت همگاني شركت كنيد. آنجايي كه خانم ها، حتي يك لحظه هم ميدان را خالي نكردند. مثلا تيم PROMA به كاپيتاني خانم صديق، آن قدر اعتماد به نفس داشتند كه هيچ كس را به جز خودشان اول نمي دانستند. دو تا ماشين بودند، يك مزدا و يك پاترول. اتفاقا پاترول اين تيم به رانندگي رضا شالچي سال گذشته عنوان قهرماني رالي را در قسمت همگاني به دست آورده بود. رضا شالچي خيلي شبيه «يول برينر» هنرپيشه هاليوود است، با همان هيبت. روز قبل از مسابقه ساعت ۵ صبح از مشهد حركت كرده و خودشان را رسانده اند به پيست اتومبيلراني آزادي. تيم «پروما» يك نكته جالب ديگر هم داشت و آن اينكه كاپيتان تيم صديق است و «نويگتور» او (نقشه خوان) مريم صديقي، شركت كننده ها مي گفتند حتما نفر سوم هم فاميلي اش صديقيان است!
اما اين درست نيست كه فكر كنيد فقط راننده هاي حرفه اي يا آماتور مرد مشهورند و معروف. باور كنيد هستند خانم هايي كه از آقايان هم معروف ترند. حتي عناوين زيادي هم به دست آوردند. مثلا زانتياي خانم وطن خواه خيلي معروف بود. توي ماشينش سه نفر نشسته بودند. هر سه نفر لباسشان سرتا پا سفيد بود و تو گويي آنها از تيم پرستاران شركت كردند. خانم احمدي كه نويگتور تيم است مي گويد: «بين بانوان اول مي شويم و در رده بندي همگاني پنجم يا ششم.» بعد هم خانم وطن خواه «تيك آف» مي كند و دو سوت از جلوي چشم دور مي شود.
حتي همان خانم صديق دفعه هشتم است كه در رالي شركت مي كند. صديق از خودش چيزي نمي گويد اما از نقشه خوانش تعريف مي كند: «او سال گذشته بهترين نقشه خوان شناخته شد.»
كم كم آماتورها هم بايد به خط شروع بروند. احساس مي كنيد مي خواهيد از مدرنيته فاصله بگيريد. دوستي مي گويد: «مي خواهيم به جايي برويم كه انسان هاي اوليه زندگي مي كردند.» و وقتي ما به صحرا رسيديم، تصديق كرديم، گفته هايش را.
حرفه اي ها بازديد مي شوند، توسط داوران. داوران زير آفتاب گيرها ايستاده اند. لوله كشي ايمني داخل ماشين، دستگاه «تراتيري» (دستگاهي كه محاسبه كننده زمان و مسافت و ... است) كلاه ايمني و...
يك نفر با پرچم شطرنجي ايستاده اول خط. از چراغ راهنمايي خبري نيست كه سبز شود. فقط حرفه اي ها پشت اين خط ايستاده اند. سعيد اعرابيان بيشتر از همه نظرها را به خودش جلب كرده. زياد با خبرنگاران حرف نمي زند. يكي مي گويد: «او پارسال هم قهرمان شده فقط بايد منتظر باشيم و ببينيم امروز چپ مي كند يا نه؟» يك نفر از پشت سر مي گويد: «اگر دلتان مي خواهد مي توانيد سوار ماشين اعرابيان شويد و برويد توي رالي.» سعيد اعرابيان نگاه مي كند، مات و مبهوت. نگاهش حرف مي زند به جاي زبانش، با همان نگاه است كه مي گويد: «نه!» اصلا مقررات اجازه چنين كاري را نمي دهد. همان نفر پشت سري مي گويد: «اگر مقررات هم اجازه مي داد كسي جرات نمي كند كنار دست سعيد بنشيند.» داوران سعيد را به جلو مي خوانند. ماشين را روشن مي كند. مي رود و با پايين آمدن همان پرچم شطرنجي، مي رود. مثل چله از كمان.
يكي پس از ديگري مي روند. تمام حرفه اي ها، تعدادشان اندكي بيش از ۱۶ نفر است. كنار خط استارت، پيست كارتينگ است. همان ماشين هاي كوچك با لاستيك هاي كوچك تر. ولي زياد هوس كارتينگ به سرتان نزند. ۷ دقيقه، ۳ هزار و ۵۰۰ تومان. با اين همه مشتري اين ماشين ها اين قدر زياد است كه مسوولان پيست وقت سر خاراندن هم ندارند. «ريس شاپ» هم براي خودش ديدني است. همان كافي شاپ است منتهي اسمش را گذاشتند «ريس شاپ». فقط راننده ها مي روند آنجا و گلويي تازه مي كنند. البته در فضايي مه گرفته كه تقريبا براي بيشتر راننده ها آشناست.
009750.jpg
صاحب ماشين مي گويد:اين جاي پاي ماست!
اگر مي خواهيد كفشمان را در بياوريم و پايمان را روي جا پاها بگذاريم تا باور كنيد واقعي است.

- دود سيگار. رالي چي يعني آب و سيگار.
يكي از دوستان كه متوجه تعجب حاضران از فضاي دودگرفته ريس شاپ شده، اين را مي گويد.بعد هم عينك آفتابي اش را از روي صورت بر مي دارد، دستي به موهايش مي كشد و اضافه مي كند: «راننده جماعت يعني سيگار و آب. تعجب نكنيد.» بعد هم پيشنهاد مي دهد اگر مي خواهيد با ما بياييد و گزارش تهيه كنيد.
براي اينكه سالم به مقصد برسيد، بهتر است با يكي از دست اندركاران فدراسيون به رالي اعزام شويد. اميرحسين موسوي با سمندش بچه هاي گزارشگر را همراهي مي كند، اما زياد فرقي نكرد، او هم از تبار سرعت است و شتاب. وقتي سرعت خونش پايين مي آمد، كاري نداشت كه توي ماشين بچه هاي روزنامه نگار نشستند يا نويگتور. و اما قلعه باني؛ رئيس فدراسيون اتومبيلراني و موتورسواري با دبير فدراسيون يعني حسين خداپرست، كنار پيست ايستادند. احساس مي كنيد خود رئيس فدراسيون هم دلش مي خواهد يك تك پا برود توي رالي، مي گويد: «وقتي ديرم مي شود، سرعت مي روم. دست به فرمانم بد نيست، ولي اميدوارم هر كسي مي خواهد رانندگي اش را تست كند، از خيابان دل بكند و بيايد اينجا...» اميرحسين - همان كه با ماشين، تيم تهيه گزارش را همراهي مي كند - مي گويد: «اينجا، فدراسيون را رفاقتي اداره مي كنند. باور كنيد فدراسيون سالانه ۱۵ميليون تومان بودجه دارد و فقط حقوق كارمندانش ۱۷ ميليون مي شود!»
حالا آماتورها هم يكي يكي مي روند، رئيس فدراسيون نيز هم. سوار ماشين اميرحسين مي شويم، به سمت كرج از جاده مخصوص. توي راه تك و توك حرفه اي ها وآماتورها را مي بينيد. اميرحسين از كنارشان با سرعت مي گذرد، اما آنها نه. برايشان سرعت و زمان مهم است كه ترغيب نمي شوند شما را تعقيب كنند. توي اين مسابقه ها، سرعت و زمان يا مسافت مجهول است، نقشه اي به هر يك از نقشه خوان ها مي دهند و آ نها با كمك دستگاه «تراتيري» و ماشين حساب، نقطه مجهول نقشه را پيدا مي كنند. اين دستگاه «تراتيري» در ايران هم توليد مي شود و مي گويند قيمتش بالاي ۲۰۰ هزار تومان است، اما اگر دلتان خواست كه يك دستگاه خارجي هم داشته باشد، مي توانيد با ۶۰۰هزارتومان اصلي اش را تهيه كنيد.
به نزديكي هاي شهريار مي رسيد. اميرحسين كولر ماشين را روشن كرده و كم كم خواب بر بچه ها مستولي مي شود، ولي براي اين كار زود است. تازه ساعت ۱۱ است و كلي راه در پيش. چند بار دور خودمان چرخيديم. چون نقشه نداشتيم و تنها بايد از روي كروكي راه، پيدا مي كرديم جهت را.
اشتباه نكنيد نقشه راه با كروكي، فرق دارد. بالاخره راه اصلي پيدا مي شود. اميرحسين ما را مي رساند به اول تست خاكي. جايي كه تا چشم كار مي كند، صحراست و صحرا. اينجاست كه حرفه اي و آماتور بودن شما معلوم مي شود. حرفه اي ها جلوتر از بقيه مي روند. توي جاده خاكي اول هم اعرابيان مي رود. باورتان نمي شود، اينجا اگر سرعتتان كمتر از ۹۹ كيلومتر باشد، قافيه را باختيد. پس فرض كنيد در جاده اي مي رانيد كه هيچ پيش زمينه ذهني از آن نداريد تازه با سرعتي بيش از يكصد كيلومتر. از چاله هايي مي گذريد كه مغزتان را مي ريزد توي دهانتان. فكر نكنيد، ارتباطي ندارد. وقتي ماشين مي افتد توي چاله، كله شما با چنان قدرتي به سقف ماشين برخورد مي كند كه حس مي كنيد ضربه مغزي شديد.اما كاش فقط همين باشد، ماشين جلويي هم با چنان سرعتي مي رود كه خاك وگرد و غبار ديدتان را كور مي كند. سر يكي از همين پيچ هاست كه گلف زرد رنگي با سرعت پيچيد و راننده نتوانست ماشين را كنترل كند.چنان فشاري به شاسي ماشين آمد كه شيشه جلو از جايش زد بيرون و پودر شد. راننده ها كنار ماشين ايستاده بودند و يكي از آنها براي فرار از گرما، لباسش را درآورده و انداخته بود روي سرش.
صحرا داغ است. از زمين و آسمان گويي آتش مي بارد. هيچ جانداري پيدا نمي شود و اين صحنه تنها چند دقيقه دوام مي آورد. گله هاي گاو و گوسفند بدون چوپاني از كنار جاده مي گذرند. جاده اي كه فقط و فقط براي رد شدن يك ماشين، جاد ارد. امير از چگونگي پيدا شدن اين جاده مارپيچ مي گويد: «راننده ها بايد مسافتي نزديك به صدكيلومتر را در اين جاده رانندگي كنند. اين جاده توسط آقاي طاهري پيدا شده، خودش چند روز را اينجا سپري كرده تا علامت گذاري ها روي نقشه با دقت هر چه بيشتر انجام شود. باورش خيلي سخت است، اگر اين جا گم شويد، شايد با داشتن نقشه هم حسابتان با كرام الكاتبين باشد.
گرد و غبار جاده بيش از قبل شده، واقعا ديد راننده چيزي جزديواري از دود نيست و راننده ها به اين ديوار هجوم مي آورند، بدون مكث و تامل. ياد خلبان هاي ژاپني مي افتاديد در جنگ جهاني دوم كه با روش موسوم به «كامي كازه» هواپيماي خود را به كشتي هاي آمريكايي مي زدند.
با همان وضعيت جلو مي رويم، يعني چاره اي نداريم. دقايقي بدون هيچ حادثه سپري مي شوند. هيچ كس هم خبر ندارد كه حادثه در چند قدمي كمين كرده و اين زماني اتفاق افتاد كه عكاس روزنامه به يكي از راننده ها اشاره كرد كه جلوتر برود تا از او و ماشينش عكس بيندازد. اما راننده ماشين كه خانم است و جوان، فكر كرد كه بايد بايستد. چون از ظاهر ماشين ما پيداست كه جزو هيات داوران هستيم (البته راننده خودش از افراد كنترل كننده مسير است) درست وسط جاده ايستاد. باورش هم مشكل است كه وسط صحرا سر و كله يك كاميون پيدا شود، هر چه به راننده ماشين بغل دستي اشاره كرديم كه برو، نرفت. كاميون هم از رو به رو به ماشين ما نزديك مي شد. آن قدر نرفت كه راننده كاميون براي نجات ما مجبور شد بزند، جاده خاكي تر. يعني جاده اي كه از جاده اصلي هم خاكي تر است. خطر ازبيخ گوش همه گذشت. رنگ عكاس روزنامه و ساير بچه ها متمايل به سفيدي است. تنها امير است كه عين خيالش هم نيست. به قول خودش، اگر حرفه اي باشيد، از اين چيزها نمي ترسيد.
دوباره به راهمان ادامه مي دهيم. توي صحرا و با همان مسايل و مشكلات. نه آب داريم، نه غذا. از زير صندلي، كيسه اي پيدا مي كنيم كه چيزي شبيه بيسكوييت در آ ن است. يكي از بچه ها مي گويد: اينها از رالي قبلي مانده، نه طعم داشت نه بو. فقط از گرسنگي محض نجاتمان مي داد. مجبوريم براي آنكه به موتور ماشين فشار نيايد، كولر را خاموش كنيم و شيشه ها را پايين بدهيم. اين سرآغاز سفيد شدن سرتا پاي گروه تهيه خبر است. خاك حتي توي كيف بچه ها هم رفته و موي سرشان مثل اسكاچ شده. سفت و محكم و البته سفيد. اينجا خيلي شبيه كوير لوت است، اما زيبايي هاي خاص خودش را هم دارد. گله هاي متعدد، چوپان هايي كه كمي مدرن شده اند و دست يكي از آنها، ضبط صوت است.
بالاخره فهميديم كه اين گله ها از كجا مي آيند؛ از قريه اي وسط صحرا. روستايي كه حتي برق ندارد، چه برسد به آب. روستايي به نام «راحت لو» كه همچين راحت هم نيست. خانه هاي خشت و گل، بچه هايي پابرهنه و زن هايي كه در سايه ديوار نشسته اند. جوي آبي از وسط قريه گذشته و كنارش را با بلوك هاي سيماني كه معلوم نيست چطور به آنجا راه پيدا كرده اند، پوشانده اند.
احساس مي كنيد اينجا هيچستان است. شادي از پشت پرچين ها سرك مي كشد. شايد اين شادي نشات گرفته از عدم ورود تكنولوژي است به قريه و درست در اين گير و دار يكي از شركت كننده ها دنبال پيتزافروشي مي گردد!
از آنجا فاصله مي گيريم، اما نه زياد. لاستيك ماشين پنچر مي شود. يعني پاره شده. پس منتظر گروه امداد مي مانيم، چند لحظه. يك پژو ۲۰۶ نزديك مي شود. خوشحاليم كه حداقل آب پيدا مي كنيم، اما آبي كه به ما مي دهند، جان مي دهد براي درست كردن چاي!
به اولين استراحتگاه مي رسيم. يك ساعت وقت ناهار. تقريبا تمام شركت كننده ها هستند. حتي درناي ۶ ساله كه با مادرش آمده. او كوچك ترين فرد حاضر در رالي است. استراحتگاه فقط آب دارد. نه غذايي، نه چيزي. بعضي ها توي ماشين ها نشستند و بعضي كنار حوضچه آب. درسا از تيم استارز بود. اين تيم، آخر خانوادگي بودند. يعني چهار نفر از خانواده آثاري. مجيد و مريم با هم خواهر و برادرند و يك آثاري ديگر هم با شوهرش آمده (آقاي خانكي) روي ماشين هايشان پر شده از ستاره هاي رنگي. بعد از صرف ناهار دوباره به راه مي افتند. مثل مورچه هايي كه روي يك خط راه مي روند. روز از نو، روزي از نو. دوباره، چاله، سردرد، گرما، گرسنگي و اينبار خواب. دو تا از بچه ها خوابيده اند و توي ماشين ساكت است. تقريبا اواسط مسير هستيم. يك پژو از مسير مسابقه منحرف شده و زده به يك تير چراغ برق. از اينجا به بعد مسير آسفالت است. همه براي كمك به اين ماشين پياده مي شوند. روي تير چراغ برق، يك ملخ جان داده و نتوانسته زود بپرد و برخورد با ماشين او را له كرده است. امير مي گويد: «دلم براي نيم متر آسفالت لك زده بود. حالا مي توانيم بگازيم!» اما او مجبور است يكي از ماشين ها را بكسل كند.پژوي منحرف شده را يك پاترول مي كشد و يك پژو ۲۰۶ را هم مي بندند به ماشين گروه خبر با طناب. اما اين دليل نمي شود كه تا تهران گاز ندهيم و سرعت نرويم. اميرحسين با وجود آنكه ماشينش به ماشين ديگري متصل است، با سرعت ۹۰ كيلومتر مي راند و حتي لايي مي كشد.
با اين وضعيت دوباره به مقصد مي رسيم و همه پياده مي روند. حالا ساعت ۶ بعداز ظهر است. يعني ۱۲ ساعت از آغاز اين رالي گذشته و ما بيش از ۹ ساعت فقط توي صحراي سوزان بوديم. كسي نمي داند چندم مي شود، ولي همه منتظرند تا نتايج كلي را دو هفته بعد اعلام كنند. حالا موعد خداحافظي است و مي روند تا يك رالي ديگر.
جايزه اي در كار نيست. از هاكنين و ماشين هاي آخرين مدل بي .ام.و و فراري هم خبري نيست. سميه، محمد، فرشيد و امير با ماشين هاي سمند و زانتيا و پژو آمده اند در يك رالي بزرگ، با هم رقابت جانانه اي بكنند.
جمعه صبح ساعت ۶ قرار است رالي قهرماني كشور از ورودي غربي استاديوم آزادي شروع شود، با حضور بيش از ۱۵۰ نفر، در دو سطح حرفه اي و آماتور. مسير مسابقه از تهران است تا كرج و بعد ساوه آن هم بيشترش در صحراي داغ. جاده هايي كه هيچ شناخت قبلي از آن نداريد. متولي اين مسابقه، مثل قبل، فدراسيون اتومبيلراني است. زن و مرد هم ندارد. همه شركت كردند. خواه ماشين شان توان شركت كردن داشته باشد خواه نه! مهم فقط، حضور است.

تهديد سلا متي شهروندان تهراني
كابل هاي دردسرزا
كابل هاي فشار قوي هم دردسرزا شدند. پس از انتشار گزارش هايي در مورد اثر سرطان زا بودن ميدان هاي مغناطيسي اطراف كابل هاي فشار قوي، تعدادي از شهروندان مبتلا به سرطان، تصميم گرفته اند عليه وزارت نيرو اعلام جرم كنند و جالب اينكه رضا شوشتريان مشاور دفتر سلامت محيط و كار وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي اعلام كرده كه كابل هاي فشار قوي برق اثرات جدي بر سلامت شهروندان مي گذارد و مي تواند باعث سرطان خون در انسان شود. اين مقام مسوول مي گويد: عوارض حاصل از ميدان هاي مغناطيسي با تغيير شكل نسوج باعث سرطان مغز و همچنين با تاثير بر سلول هاي خوني، سرطان خون را موجب مي شود. وي ضمن اشاره به خسارات بيشتر ميدان هاي حاصل از كابل هاي فشار قوي نسبت به ساير ميدان هاي مغناطيسي مشابه افزود: بر اساس آيين نامه هاي مصوب هيات دولت، بايد براي عبور كابل هاي فشار قوي حريم ويژه اي رعايت شود.
شوشتريان افزود: ۱۵۰ هزار نفر در ايران مبتلا به سرطان هستند و ممكن است برخي از آنها به دليل اثرات زيانبار خطوط انتقال نيرو دچار اين مشكل شده باشند.
و باز هم جالبتر آنكه …نجيب زاده” كارشناس خدمات اضطراري برق تهران نيز اين مساله را كتمان نكرده و مي گويد: ميدان هاي مغناطيسي ايجاد شده در اطراف كابل هاي فشار قوي باعث سرطان پوست مي شوند.
فاصله مجاز ساختمان هاي مسكوني با دكل هاي فشار قوي ۲۳۰ هزار ولت بايد حداقل ۵۰ متر باشد.
نجيب زاده ادامه داد: در صورت مشاهده مواردي از اين تخلف، شهرداري منطقه مذكور بايد اقدام به تخريب آن منازل كند. يعني اينكه توپ به زمين شهرداري پرتاب مي شود. اما مهندس …حيدري” كارشناس دفتر شهرسازي منطقه ۲۰ شهرداري در مورد ساخت و سازهاي محدوده كابل هاي فشار قوي مي گويد: اكثر اين ساختمان ها فاقد مجوز هستند و اوايل انقلاب ساخته شده اند.
وي اضافه كرد: براي تخريب اين ساختمان ها نياز به مجوز ماده ۱۰۰ است. اما يكي از ساكنان منطقه ۲۰ شهرداري كه منزلش در زير كابل هاي فشار قوي است در مورد سابقه سكونت خود در محل گفت: من اين ملك را در سال ۵۶ خريدم و در آن زمان تعداد محدودي خانه در اين كوچه وجود داشت و يك كابل فشار قوي هم در ۳۰ متري منزل ما واقع شده بود.
…هاشمي” افزود: پس از انقلاب يك خط فشار قوي ديگر نيز كشيده شد كه درست از روي خانه ما رد شد و متاسفانه اعتراضات ما به جايي نرسيد.
اين شهروند ۵۰ ساله كه مبتلا به سرطان خون است اضافه كرد: وزارت نيرو در آن زمان نه به ما اخطار داد و نه درخواست خريد املاك ما را كرد. وي با اشاره به پنج فرزند خود گفت: چه كسي بايد جواب بيمار شدن ما را بدهد، نه وزارت بهداشت به ما اخطاري كرده و نه ساير مسوولان وزارت نيرو و نه شهرداري و اكنون كه من به سرطان خون مبتلا شده ام نمي دانم كه با گراني فراوان داروها و مخارج زندگي، چگونه به زندگي ادامه دهم.
اين شهروند تهراني اضافه كرد: قبلا تنها مشكل ما صداي وحشتناك ۲۴ ساعته اين كابل ها بود و البته شنيده بوديم كه گوشت و شير دام هايي كه از علوفه اين مناطق تغذيه مي كنند ممكن است خطرناك باشد ولي در مورد عواقب آن براي سلامت خودمان هيچ اطلاعي نداشتيم.
هاشمي افزود: من از سال ۸۰ متوجه ابتلاي خودم به سرطان خون شدم و همسرم نيز هم اكنون مبتلا شده است. البته همسايه ما نيز مبتلا به سرطان خون است كه من از جزئيات آن خبر ندارم.
وي همچنين در مورد اقدامات اخير وزارت نيرو گفت: حدود ۵ تا ۶ سال پيش وزارت نيرو اقدام به نصب دكل هاي جديد كرد ولي با اعتراض و ممانعت مردم از نصب آنها جلوگيري شد. در سال ۸۰ نيز كساني طي مراجعه اعلام كردند براي جمع آوري كابل ها مبلغ ۸ هزار تومان بايد پرداخت شود كه البته علي رغم پرداخت مبلغ فوق هيچ گونه اقدامي صورت نگرفت.
اين شهروند تهراني اضافه كرد: روزانه ۲ عدد آمپول به مبلغ ۱۴ هزار تومان و ۶ عدد كپسول به مبلغ ۷ هزار تومان مصرف مي كنم و با شغل نقاشي چوب كه دارم و مشكلات كهولت سن و از كارافتادگي به دليل بيماري، واقعا نمي توانم هزينه درمان خود را نيز تامين كنم چه برسد به امرار معاش. من هر چيزي داشتم فروختم و خرج درمان كردم و گاهي به دليل كمبود دارو مجبورم از ناصرخسرو آمپول هايم را بخرم.

خبري از بازنگري طرح نوسازي اراضي عباس آباد نيست
عباس آبادقريه ديروز، ارگ دولتي امروز
عباس آباد تا كنون ميزبان ۴۵ سازمان و نهاد دولتي بوده است
009756.jpg
پيكره دو نيم شده عباس آباد، از يك سو نمادي است براي آنچه تهران همواره به مانند آن، به درخت و به سبزي، نياز داشته و از ديگر سو شمايلي است زيبنده تهران آشفته و سردرگم و آفت زده 
عباس آباد تهران، اين روزها هويت يكپارچه و منسجمي ندارد. بخشي از آن، سبز است و گره ابروان در هم پيچيده هر شهروند كلافه اي را درگذر ۳۰ ثانيه اي از مقابلش باز مي كند. بخش ديگري نيز به چشم سازمان ها و نهادها خوش نشسته و برج هاي عمودي را به سمت آسمان پرتاب كرده است. پيكره دو نيم شده عباس آباد، از يك سو نمادي است براي آنچه تهران همواره به مانند آن، به درخت و به سبزي، نياز داشته و از ديگر سو شمايلي است زيبنده تهران آشفته و سردرگم و آفت زده.
آب و هواي دلچسب عباس آباد، مشتاقان استنشاق را شيفته منطقه كرد و كار به جايي رسيد كه امروز ۴۵ سازمان و موسسه در عباس آباد ساختمان، زمين يا پروژه دارند. مجموعه خطرهايي كه از رهاورد تغيير كاربري تدريجي عباس آباد حاصل آمد، سرانجام به توقف واگذاري اراضي در انتهاي سال ۸۰ انجاميد.
از سال ۸۲ نيز صدور مجوز احداث بنا و همچنين ادامه كار ساختمان هاي نيمه كاره در مجموعه اراضي تا زمان تهيه طرح تجديدنظر متوقف شده است. آنچه در پي مي آيد مروري است اجمالي بر پيشينه تپه هاي عباس آباد و مجموعه تغييراتي كه از زمان دوره قاجار تاكنون در منطقه حاصل شده است.
تاريخچه عباس آباد
در دوره قاجار، عباس آباد قريه اي خارج از شهر بود كه با بستري خشك بين باغ هاي يوسف آباد و قصر قاجار (سيدخندان) و شميران واقع شده بود. مالك اين قريه پرت و دور از شهر، عباس قلي خان، از نزديكان حاجي ميرزا آغاسي صدراعظم محمدشاه قاجار بود. حاجي ميرزا آ غاسي در اين روستاي خشك، باغي احداث كرد كه به عباس آباد شهرت يافت و رفته رفته به رونق اراضي اطراف انجاميد. در اواخر دوره قاجار، مالكيت اين اراضي به افراد سرشناس چون مستوفي الممالك و حاج امين الضرب رسيد.
سپس در آغاز حكومت پهلوي، مالكيت عباس آباد در اختيار بانك فلاحت (كشاورزي) قرار گرفت و بخش هايي نيز به ارتش واگذار شد. در اواخر دهه ۴۰، بانك كشاورزي به عنوان مالك عمده عباس آباد، بخش هايي از آن را ميان بانك رهني، سازمان برنامه و بودجه، وزارت دربار و كاركنان بانك كشاورزي تقسيم كرد. كماكان بخش عمده اي از اراضي شمالي در اختيار ارتش قرار داشت. شهرداري تهران پس از تصويب قانون نوسازي اراضي عباس آباد در سال ۱۳۵۰ مجلس شوراي ملي، قطعات مربوط به اداره ها و ارگان هاي مختلف در داخل مرز اراضي عباس آباد را خريد تا با تجميع آنها، مالكيت را به صورت واحد درآورده و براي اجراي طرح نوسازي، در اختيار خود بگيرد.
موقعيت جغرافيايي كالبدي 
تپه هاي عباس آباد را مي توان تنها اراضي نيمه شمالي شهر تهران دانست كه هنوز تا حدودي بكر مانده اند. محدوده اراضي ۵۵۰ هكتاري عباس آباد بين خيابان هاي اصلي ميرداماد در شمال، شريعتي در شرق، مطهري در جنوب و وليعصر در غرب واقع شده و اختلاف ارتفاع بالاترين نقطه آن با پايين ترين نقطه به حدود ۱۸۰ متر مي رسد.
خرداد سال ۱۳۵۰ در مجلس قانوني با عنوان «اجراي برنامه نوسازي اراضي عباس آباد» به تصويب رسيد كه به شهرداري اجازه مي  داد براي مديريت بر مالكيت و اجراي طرح نوسازي اراضي، شركتي تاسيس كند. پس از ۳ سال فعاليت غيررسمي مديريت نوسازي اراضي عباس آباد، در آذر ۵۳ به پيشنهاد وزارت كشور، اساسنامه شركت نوسازي عباس آباد به تصويب هيات وزيران رسيد كه به موجب آن، شركت به صورت سهامي و سهام آن متعلق به شهرداري تهران و موضوع فعاليت به شرح زير اعلام شد:
الف) احداث انواع ساختمان اعم از مسكوني، تجاري، اداري، فرهنگي، بهداشتي و غيره 
ب) جاده سازي و ايجاد معابر و ميادين 
ج) پارك سازي و ايجاد فضاي سبز و تفريحگاه عمومي و مراكز تفريحي 
د) فروش، رهن و اجاره اراضي و مستحدثات به صورت مجزا يا گروهي.
پس از مسكوت ماندن ۱۲ ساله طرح نوسازي، در سال ۶۹ انجام اين كار با عنوان پروژه طرح ساماندهي فضايي اراضي عباس آباد به «مشاوران گروه ايجاد» ارجاع شد. اين مشاور نيز پس از يك سال طرح خود را ارايه داد، اما موفق به دريافت مصوبه شهرداري تهران نشد و نتوانست طرح را عملي كند. در اين طرح، ايده باغشهر اداري، مبناي طراحي قرار گرفته بود. در سال ۷۳، مهندسان مشاور آتك و آركولوگ، پس از مطالعات گسترده، نخستين طرح شهرسازي خود را براي اراضي عباس آباد ارايه دادند كه اين طرح پس از يكسري تغييرات جزئي سرانجام در سال ۷۷ مصوبه نهايي كميسيون ماده ۵ را به دست آورد. شهرداري تهران آنگاه براساس طرح مصوب، اقدام به واگذاري زمين به سازمان ها و نهادها و اداره هاي دولتي كرد، اما به علت مخالفت شوراي عالي شهرسازي و معماري با طرح در سال ۸۰ روند واگذاري ها و اجراي طرح باز هم متوقف و قصه طرح هاي پيشين دوباره تكرار شد. شخصيت طرح مهندسان مشاور آتك و آركولوگ براساس فضاي اداري بازرگاني- تجاري شكل گرفته بود و همين امر، دليل اصلي مخالفت شوراي عالي شهرسازي و معماري بود ،چرا كه با بند ۱۳ مصوبه طرح جامع تهران مغايرت داشت.
دبير وقت شوراي عالي شهرسازي و معماري در پاسخ به نامه شهردار وقت تهران كه توجيهاتي را پيرامون عدم مغايرت طرح مصوب اراضي ( آتك - آركولوگ) با مصوبه طرح جامع تهران ارايه مي كرد، ادله ارايه شده شهردار را غير قابل استناد دانست و مجددا ضمن تاكيد بر اجراي بند ۱۳ مصوبه طرح جامع تهران، از شهردار، اجراي مصوبه شوراي عالي شهرسازي و معماري در خصوص اراضي عباس آباد را خواستار شد. در ادامه، موضوع مجددا طي بند شش صورت جلسه شماره ۳۴۸ كميسيون ماده ۵ مطرح و به شرح زير تصميم گيري شد.
با توجه به موقعيت بسيار حساس و ارزش هاي والاي اين اراضي جهت حل بخشي از مشكلات شهر تهران، شهرداري تهران (در قالب شركت نوسازي عباس آباد) حداكثر ظرف مدت ۳ماه، طرح مجدد اصلاحي تهيه كند، ضمنا به نظرات كميته كار و مهندسان مشاور منتخب مناطق بايد توجه شود. بديهي است توسعه فضاي سبز و تفريحي مورد نياز شهر تهران نيز بايد مدنظر قرار گيرد.
شركت نوسازي عباس آباد، به اين منظور قراردادي رابا مهندسان مشاور همكار شامل: پارهاوس، نقش جهان پارس، شاران و فرنهاد تنظيم كرد. مهندسان مشاور همكار از نيمه آبان ۸۲ ، مطالعه روي طرح بازنگري اراضي را آغاز كردند. همزمان موسسه مهندسان مشاور طرح جامع قرارگاه خاتم الانبيا به عنوان عامل چهارم پروژه مسووليت، مديريت، كنترل، بررسي و تصويب طرح بازنگري مشاوران همكار را برعهده گرفت.
اكنون طرح بازنگري توسعه اراضي عباس آباد در دو سطح در حال انجام است: سطح يك پروژه كه به بررسي تهيه اي شامل ۹ منطقه تهران و تاثير آنها بر اراضي عباسآباد مي پردازد و سطح دو پروژه كه مشخصا محدوده اراضي عباس آباد و همسايگي هاي نزديك آن را مورد مطالعه و بررسي قرار مي دهد. به اين ترتيب، تا زمان تهيه و تصويب طرح بازنگري توسعه اراضي عباس آباد، صدور مجوز ساخت و ساز و همچنين كليه فعاليت هاي ساختماني در دست انجام، متوقف شده است.
بدون شك حفظ و گسترش فضاي سبز از يك سو و پيش بيني فضاي گسترده براي پاركينگ ساختمان هاي اداري، تجاري همزمان با توسعه معابر و شبكه هاي بزرگراهي، مهمترين موضوعات در دست بررسي مهندسان مشاور طرح بازنگري را تشكيل مي دهند. بايد ديد بلاتكليفي ۵۰ ساله تپه هاي عباس آباد وطرح نوسازي، سرانجام كي به اتمام خواهد رسيد.

اعداد اساسي
۰۰۰/۰۰۰/۰۰۰/۳
مهرداد مشايخي
اخبار مربوط به سيگار و گزارش هايي كه از تلفات و زيان هاي كشيدن آن منتشر مي شود تكراري و كسل كننده به نظر مي رسد، اما گاهي اعداد و ارقام چنان گيج كننده و حيرت آور است كه كسي نمي تواند بي اعتنا از كنارش بگذرد.
وزارت بهداشت اعلام كرد، روزانه در ايران بيش از ۳ ميليارد تومان صرف هزينه هاي مصرف سيگار مي شود.
اين ۳ ميليارد تومان كه آخر شب ديگر به تركيب هواي كشور پيوسته است، لابد به درد خيلي كارها مي خورد.
فكر كنيد با اين رقم مي شود چند مدرسه ساخت تا بچه ها از مدارس استيجاري به آنجا نقل مكان كنند؟ يا اينكه چند مركز تحقيقاتي را با اين بودجه مي توان سرپا نگه داشت و چند پايگاه امداد و نجات را مي شود تجهيز كرد.
قبول داريم كه تمام اينها شعار محض است، اما واقعيت هايي است كه ناديده گرفته مي شود. جالب است كه بدانيد صنعت سيگار كه مصرف محصولا ت آن روزي ۳ ميليارد تومان هزينه روي دست كشور مي گذارد، آخر سال ۵۰ هزار نفر تلفات دارد.
۲۶۳
امروز اخبار اين ستون چندان اميدوار كننده نبود، اما اين ابدا به سليقه ما بستگي ندارد. ظاهرا خبرها مايلند در روزهايي خاص با فاز منفي منتشر بشوند كه امروز هم يكي از آن روزهاست.
يك تحقيق كه توسط خبرگزاري سينا انجام شده است مي گويد در فروردين امسال ۲۶۳ عنوان خبر در رابطه با آسيب هاي اجتماعي منتشر شده است و با اين حساب آسيب هاي اجتماعي بيشترين حجم خبر را در روزنامه ها به خود اختصاص داده است.
جالب اينجاست كه اين اخبار به نسبت سال قبل در زمان مشابه، رشد چشمگيري داشته است.
سال گذشته اخبار مربوط به آسيب هاي اجتماعي در فروردين ماه ۱۴۴ عنوان را به خود اختصاص داد فارغ از اينكه ميزان توجه سردبيران به اين اخبار بيشتر شده يا آسيب ها رشد داشته است، رشد انتشار اخبار آسيب هاي اجتماعي اصلا خبر خوشايندي نيست.
۲۰
تا يك مسابقه فوتبال تمام شود، ۵/۴ نفر آدم در ايران مي ميرند. اين آمار را وزارت بهداشت داده است، البته نه بااين متن.
اين وزارتخانه خبر داد در هر ۲۰ دقيقه يك نفر بر اثر حوادث رانندگي در ايران جان مي دهد.
009753.jpg

البته وزارت راه هم بعداز جنجال خبري در مورد حوادث رانندگي و تلفات جاده اي نوروز بالاخره چندي است كه آمار مي دهد.
دو روز پيش، وزارت راه و ترابري هم اعلام كرد كه تلفات حوادث رانندگي در ايران چند برابر متوسط جهاني و مهمترين علت مرگ ومير جوانان در ايران است.
يك بار ديگر هم دراين مورد نوشتيم كه چنين آمار تلفات مستمري را در نقاط ديگر دنيا فقط از زبان وزراي جنگ و دفاع مي توان شنيد. اما در ايران چنين مسووليتي، به دليل نوع حادثه، به عهده وزير راه و ترابري است.
بيمه مركزي براساس آمار خود خبر داده بود كه هر روز ۷۴ نفر در ايران با ميانگين سني ۳۶ سال جان خود را از دست مي دهند.
در اين ميان ۵۱ درصد حوادث رانندگي به موتورسواران مربوط مي شود.
عجيب نيست كه آوازه موتورسواران تهراني و مسافركشي رعب انگيز آنها چنان پيچيده كه روزنامه اينديپندنت هم به آن پرداخته است.

به اندازه كافي انگيزه داريم
هجوم به بافت هاي فرسوده
از كي به اين روز افتاديم؟ از همان روز كه مقابل ساخت و سازهاي بي رويه و خارج از ضوابط و مقررات اصول ساختمان سازي، در سال هاي گذشته هيچ مقاومتي صورت نگرفت.
موضوع بافت هاي فرسوده كه به اعتقاد مديران شهري بيش از ۶۵ درصد ساختمان هاي عمومي و خصوصي اعم از مسكوني و غير مسكوني را تشكيل مي دهد، هم اكنون به دغدغه اصلي مديريت شهري تبديل شده و در الويت نخست برنامه هاي اين مديران براي خروج از بحران وقوع زلزله در تهران قرار گرفته است.
در حال حاضر ساخت و ساز، عرصه رقابت براي بالا رفتن از نردبان ثروت است.طي سال هاي اخير به خصوص از سال ۸۰ به اين طرف، سالانه حدود ۴۰۰هزار متر مربع ساختمان مسكوني توسط بخش خصوصي و دولتي ساخته شده است، در شرايطي كه عمر مفيد مسكن در ايران بين ۲۵ تا۳۰ سال تخمين زده مي شود كه اين مقدار عمر، بسيار كم بوده و موجب اتلاف انرژي، هزينه هاي اقتصادي و اجتماعي و به مفهوم ضعف كيفيت نرم افزاري و سخت افزاري به كار رفته در ساخت و ساز مسكن است. مهندس اميررضا واعظ آشتياني، عضو هيات رئيسه شوراي اسلامي شهر تهران با اشاره به اينكه امروز۵۶ درصد بافت هاي تهران فرسوده هستند، معتقد است:«بر اين اساس معادل ۲ هزار و ۳۰۰ هكتار ازبافت هاي شهر فرسوده است و در تهران ما با بحران فرسودگي ساختمان مواجه هستيم.»
آشتياني مي افزايد:«هم اكنون در ايران ۳۲ هزار هكتار بافت فرسوده وجود دارد و براساس آمارها از اين ميزان فقط ۵۰۰ هكتار معادل ۵/۱ درصد نوسازي شده است. درصد كم اصلاح و نوسازي بافت هاي فرسوده در كشور نشان از جدي نگرفتن اين موضوع دارد و در نوسازي بافت ها نيازمند حمايت دولت و مديران شهري هستيم.» آشتياني بااشاره به اينكه در جهان كنوني روش هاي گوناگوني براي برخورد با زلزله وجود دارد گفت:«مولفه هاي منطقي در اين خصوص براساس واقعيت و شرايط هر كشور انتخاب مي شود و استفاده از دو عنصر دانايي و زمان، عوامل تعيين كننده در خصوص بحث زلزله هستند.»
دركشورهاي توسعه يافته كه در كمربند زلزله قرار دارند، از زلزله به عنوان يكي از فرصت هاي ايجاد انگيزه هاي كافي براي نوسازي بافت هاي فرسوده استفاده مي شود كه براي اين كار بايد جذابيت براي سرمايه گذاران فراهم شود.
آشتياني نيز معتقد است: ايجاد بازار اشتغال، كاهش صدمات مالي و جاني و امنيتي زلزله، كاهش نرخ بيكاري، مهارت نيرو هاي داخلي بازار كار در چرخه توليد مواد و مصالح ساختماني و استفاده از پتانسيل جوانان در راه توليد و ايجاد امنيت در شهر و كشوراز مزاياي نوسازي بافت هاي فرسوده است. البته نبايد از ياد برد كه براي نوسازي بافت هاي فرسوده بايد توجيه اقتصادي ايجاد كرد و سرمايه گذاران داخلي وخارجي را به مشاركت در اين امر فراخواند. در عين حال اين كار در صورتي كه با اقبال عمومي همراه شود، ۵ تا۱۰ سال زمان نياز دارد و ما فعلا دعا مي كنيم زلزله اي نيايد، اما اگر پنج سال بعد در همين نقطه باشيم... نه، فكرش را هم نمي شود كرد.

نظارت دقيق بر ايمني ساخت و ساز
بافت هاي قديمي ساختمان هاي تهران بايد نوسازي شود و اين نيازمند حمايت دولت است، اما در مورد مقاوم ساختن ساختمان هايي كه در دست احداث است با نظارت دقيق مي توان اين امر را ممكن ساخت.
اين بخشي از صحبت هاي يك كارشناس مسكن در تهران است كه معتقد است چاره انديشي و فراهم كردن تمهيدات لازم از خسارت هاي احتمالي زلزله مي كاهد.
دكتر حميد ماجدي، استاد دانشگاه گفته است كه نظارت دقيق بر صدور پروانه و اجراي ساختمان، به ساخت بناهاي مستحكم و مقاوم در برابر زلزله منجر خواهد شد. به نظر او صدور برخي پروانه هاي ساخت وساز به صورت صوري و بدون نظارت كافي صورت مي گيرد كه بايد در اين زمينه نظارت بسيار دقيقي اعمال شود.
به گفته اين كارشناس مسكن نظارت بايد در تمام مراحل ساخت بنا از طراحي مناسب گرفته تا رعايت محاسبات ايمني و ساخت آن بر اساس اصول فني، نظارت مطلوبي اعمال شود. ماجدي كه عضو هيات مديره سازمان نظام مهندسي ساختمان استان تهران است مي گويد: نظارت بر كار ساخت و ساز وظيفه شهرداري است و در واقع مي توان گفت كه مهندسان ناظر مسووليت اصلي نظارت و اجراي ساخت و ساز را از جانب شهرداري بر عهده دارند.
پيشتر در خبرها آمده بود كه براي نظارت دقيق بر ساخت و ساز و جلوگيري از تخلفات آن پيشنهاد شده است، گروهي با عنوان پليس ساختمان مشغول به كار شده و به اين وسيله از سرپيچي از قانون جلوگيري شود. اين نظارت دقيق مي تواند از بروز مشكلات ايمني پس از ساخت جلوگيري كند و خيال شهروندان را راحت كند كه لااقل ساختمان هاي تازه ساز در برابر زلزله مقاوم اند.

در شهر
تهرانشهر
حوادث
خبرسازان
درمانگاه
يك شهروند
|  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  درمانگاه  |  يك شهروند  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |