سرنوشت چنين رقم خورد كه مجموعه نوشته هاي دو برده، يكصد و ۳۰ سال پس از تحرير به دست تاريخ نويسان بيفتد.آنچه امروز پرده از حقايق جديد دوران برده داري در آمريكا بر مي دارد
صحنه، به اين مي ماند كه گويي يك فيلمنامه نويس، بريده هايي از خاطرات مختلف را كنار هم چيده تا ياد حماسه جنگ هاي داخلي ايالات متحده را زنده سازد:
نيروهاي شمالي وحدت طلب، به سال ۱۸۶۲ در ريچموند به هم مي پيوندند، سفيدپوستان نژادپرست منطقه با خشم نقره هايشان را جمع كرده و عزم ترك ديار مي كنند. همزمان در گوشه اي از شهر، در يك هتل، گروهي از بردگان به رهبري جان واشنگتن، دور هم نشسته اندو آزاديشان را جشن گرفته اند. نه، اين بخشي از يك فيلم نيست، پاره خاطراتي است از جان واشنگتن، رهبر همان بردگان سرمست كه در سال ۱۸۷۳ بر پيكر چند برگه نشست تا يكصد و ۳۰ سال بعد، بازنگري در تاريخ را موجب شوند. دست سرنوشت چنين رقم خورد تا تاريخ شناسي به نام ديويد بلايت نوشته هاي او و همتايش، والاس ترنيج، برده اي ديگر از آلاباما را بيابد و نقبي به دنياي غريب بردگان آمريكا بزند.
مجموعه نوشتارهاي يافت شده، از آن جهت اهميت دارند كه به سبب نثر فصيح و روايت گونه از شرح حال بردگان، به كار تاريخ شناسان آمريكا، به ويژه پژوهشگران دوران برده داري، مي آيند. اسناد جديد، آشكار مي سازند كه لينكلن، تا چه حد آزادسازي بردگان را جدي مي شمرد و برده ها تا چه حد خود در آزادي شان نقش داشتند. واشنگتن و ترنيج، نوشته اند، چگونه خطر را پذيرفته و با رهايي از بند اربابان خود، با قايق از كانون جنگ گريخته اند، ولي نيروهاي شمالي (وحدت طلب) هر دو را گير انداخته و به جنگ واداشته اند. آنان به وضوح نوشته اند، آزادي واقعي را در گرو رهايي از بند هر دو طرف مي دانسته اند.
اشتياق دنياي نشر و كتاب براي تصاحب اين برگه هاي زردفام، ولي ارزشمند، به حتم بيش از ديگر رقبا است. پيش از اين، رمان «حكايت يك زن برده» كه بر پايه مجموعه خاطرات هانا كرافتس استوار بود، موفقيت چشمگيري كسب كرد. هانا كرافتس، برده اي بود كه در دهه ۱۸۵۰، شرح حال خود را نوشت و محصول اين تلاش، سرنوشتي درست، مشابه نوشته هاي واشنگتن و ترنيج پيدا كرد. پرفسور دانشگاه هاروارد، هنري لوئيس گيتس (جونيور) نوشته هاي هانا كرافتس را در قالب كتاب گنجاند، كتابي كه تبديل به يكي از پرفروش ترين هاي سال ۲۰۰۲ شد.
اكنون دكتر بلايت نيز قصد دارد تا يافته هاي خود را به انتشار برساند.
نوشته هاي ترنيج، سال ها در كشو يك ميز، در خانه دخترش ليديا ترنيج كانلي - كه به سال ۱۹۸۴، در سن ۹۹ سالگي درگذشت - خاك خورد. خاطرات او كه در يك دفتر با جلد چرمي و خط هاي آبي نوشته شده، توسط همسايه ليديا، گلاديس وات پيدا شد. وات حدس زد كه همسايه قديمي اش، دختر يك برده بوده است. ليديا در توجيه اندك تيرگي پوست خود هميشه مي گفت كه يك پرتغالي است. خانم وات پس از يك سال، دفترچه را به مركز تاريخ شناسي گرينويچ سپرد. دكتر بلايت، عضو اين مركز، مسووليت تحقيق پيرامون دفترچه را به عهده گرفت. وي، از مطالعه زندگي ليديا، رنگ پوست او و البته زندگينامه يافت شده پدرش، چنين دريافت كه پدران واشنگتن و ترنيج، هر دو از برده داران سفيد پوست بوده اند. به عبارت ديگر پسران برده، دو رگه هايي بوده اند از پدران سفيد و مادران دورگه.
بلايت، هفته گذشته در د انشگاه شهر yale، در يك سخنراني به همين مناسبت گفت: «مركز تاريخ شناسي گرينويچ از من خواست نگاهي به دفترچه بيندازم. خب، ماجرا در نگاه اول چندان برايم حائز اهميت نبود، اما وقتي زمستان گذشته، ياداشت هاي واشنگتن نيز به من رسيد، متوجه وجه تشابهات فراوان اين دو نوشتار شدم. آندو ، همدوره و رفيق بوده اند، همين بود كه كنجكاوي مرا به شدت برانگيخت. مضمون دست نوشته ها، پرده از يكسري حقايق تاريخي بر مي دارد كه تاكنون ناشناخته بود.
دبرامكي، مدير اجرايي مركزي تاريخ شناسي ، گرينويچ پس از آگاهي از اهميت فراوان يافته هاي جديد، به پژوهشگران مركز ماموريت داد تا حد امكان از صحت و سقم نوشته ها اطمينان يابند. در گام نخست، چك كردن حساب بانكي ترنيج كه بارها از آن در نوشته هاي خود ياد كرده بود ضروري مي نمود. نتيجه، مثبت بود چنين حسابي سابقه بانكي داشت. رفته رفته ديگر سرنخ ها نيز نشان از صحت گفته ها دادند در نهايت پژوهشگران اطمينان يافتند.كه مي توانند با استناد به مدارك جديد، حتي تاريخ جنگ هاي داخلي آمريكا را بازنگري كنند. تاكنون، از زمان مربوط به پيش از جنگ شمال و جنوب، حدود ۱۲۰ يادداشت و زندگينامه از بردگان آزاد شده به چاپ رسيده كه مشهورترين آنها دست نوشته هاي فردريك داگلاس است . از زمان مربوط به پس از جنگ نيز حدود ۱۰۰ اثر مشابه چاپ شده است، اما آنچه تاكنون مانندي نداشته، داستان آزادي بردگان، آن هم به دست خودشان، در بحبوحه جنگ است. بررسي يادداشت هاي تازه يافت شده نشان مي دهد ترنيج پس از جنگ، زندگي به نسبت طولاني و ثروتمندي داشته كه بخشي از آن در نيويورك سپري شده است. وي مدت ها به عنوان پيشخدمت و سرايدار در منهتن مشغول به كار بوده است. در دهه ۱۸۷۰، او در نزديكي منطقه «ليتل افريكا» يا «آفريقاي كوچك» كه امروز به گرينويچ مشهور است زندگي كرده است، سپس به شهر جر سي (نيوجرسي كنوني) نقل مكان كرده و در سال ۱۹۱۶ همانجا دارفاني را وداع گفته است. قبر وي در منطقه سايپرس هيلز سمتري در بروكلين واقع است.
اما نوشته هاي واشنگتن سال ها نزد نوه اش ايولين واشنگتن ايسترلي نگهداري شد، خانم ايسترلي در سال ۱۹۷۶ يادداشت ها را در فهرست آثار تاريخي كتابخانه مجلس ثبت كرد. وي، مدتي پيش از مرگ، از دوست صميمي اش آليس جكسون استوارت كه پرفسور زبان انگليسي در دانشگاه بود خواست تا نوشته ها را به چاپ برساند، اما استوارت نيز در سال ۲۰۰۱ درگذشت و كار ناتمام ماند.
آنگاه پسر استوارت، جولين هيوستن پيگير ماجرا شد. وي كه قاضي دادگاه عالي ماساچوست بود، دفترچه را به امانت نزد مركز تاريخ شناسي ماساچوست سپرد. وي كه خود نيز داستان مي نويسد بعدها درباره دفترچه با كارمندش وندي استراتمن صحبت كرد. يك سال بعد، وندي به قاضي هيوستن كمك كرد تا دكتر بلايت را پيدا كند. بلايت، چندين كتاب و مقاله درباره تاريخ برده داري در آمريكا منتشر كرده بود. وي در همان نگاه نخست متوجه شباهت هاي فراوان نثر و به ويژه ماجراهاي دفترچه با يادداشت هاي ترنيج شد و به زودي مطمئن شد مولفان، يكديگر را مي شناختند.
بلايت و همكارانش دريافتند واشنگتن پس از جنگ در ماساچوست زيسته و همانجا در سال ۱۹۱۸، دو سال پس از ترنيج در گذشته است. پيكره نوشتارهاي واشنگتن و ترنيج، بي نهايت آكنده با درد و غم و اندوه است. آن دو برانجيل اشراف كامل داشته اند و داستان آزادي را همراه با اندرزهاي انجيل واگفته اند. نكته جالب اينجا است كه به لحاظ ظاهري، هر دو هيبت سفيد پوستان را داشته اند و تنها اندك تيرگي پوست، آنها را محكوم به بردگي ساخته بوده است. ديگر آنكه هر دو حملات نيروهاي شمالي به جنوبي ها را نه از سر آزاد سازي برده ها كه از بهر سودجويي و منفعت طلبي آنها خوانده اند و بارها بر هراس شان از اسارت در چنگ دو طرف تاكيد كرده اند. به نظر مي رسد تاريخ ينگه دنيا، اندكي نياز به بازنگري دارد.