براي تازه كارهاي رشته ادبيات نمايشي
هميشه بدهكار سينما باقي مي مانيم
|
|
ارشيا مشكلاني
* اگر اشتباه نكنم گفتي رشته ات [مكث] نمايش مي خوندي، تئاتر، آره؟
- بله تئاتر مي خونم.
* خوبه؟ راضي هستي؟
- بد نيست؟
* آن وقت درس ات كه تموم شد چه مدركي مي گيري؟ بازيگري مي شه ديگه؟!
- من از تئاتر گرايش ادبيات اش رو مي خونم. مي شه ليسانس ادبيات نمايشي.
* ليسانس! خب خوبه. جاي كار چي، داره؟ مي توني جايي استخدام بشي؟ همون سناريو نويسي يه ديگه؟
- بله، نمايشنامه نويسي يه! بعدشم مي شه تدريس كرد، متن بنويسي و كارش كني يا توي مطبوعات، صدا و سيما و يه جاهايي مثل همين ها كار كني. ادامه تحصيل هم مي توني بدي.
* چه خوب، پس تو درس نويسندگي مي خوني! بايد رشته جالبي باشه!
- هر رشته اي بالاخره، يك سري جذابيت ها داره.
* خب حالا كي انشاءالله تو سينما فيلم ات رو مي بينيم؟! دست ما رو هم بگير، خوب بلديم بازي كنيم آ. هه هه هه ... خبرمون كن بيايم تو صف وايسيم امضاء بگيريم. معروف شدي ما رو يادت نره ها.
- باشه چشم.
گفتگوي بالا كم و بيش براي هر دانشجوي ادبيات نمايشي در گفتگوهاي دوستانه، ميهماني ها، مكان هاي عمومي و ... حداقل چند بار اتفاق خواهد افتاد. دانشجوي اين رشته بايد از همان ابتدا آماده باشد كه به دفعات خودش را معرفي كند، رشته اش را توضيح دهد، آينده شغلي آن را شرح داده و تفاوت سينما و تئاتر را گوشزد كند و در كل هميشه آماده باشد تا از تصميمي كه براي تحصيل در اين رشته گرفته دفاع! كند و همه اينها را مي توان اثبات وجود مكرر يك دانشجوي ادبيات نمايشي نام نهاد.
گه گاه با رشته هايي مواجه مي شويم كه به علت تازگي و ناشناخته بودنشان و در نتيجه محدوديت پذيرش دانشجو، براي مدتي در بدو تأسيس كنجكاوي ما را برمي انگيزد تا زماني كه فراگير شوند و آشنا. اما آنچه در مورد رشته ادبيات نمايشي اتفاق مي افتد، چنين دليلي را در دل خود به همراه ندارد. چرا كه نوشتن، تئاتر و هنر مقوله هايي هستند كه قدمتي بيش از تأ سيس خود دانشگاه به عنوان يك نهاد آموزشي، دارا هستند. اما آنچه اين رشته را همچنان مهجور، ناشناخته و غريب نگه داشته است، همان بي توجهي و ستمي است هميشگي و تاريخي كه هر هنرمند هنرمندي تكه اي از آن را به يادگار از تاريخ وجودي اش در دل به همراه دارد. بگذاريد برگرديم به گفتگوي ابتدايي اين نوشته- گفتگويي تازه كه همين چند روز پيش ميان يك دانشجوي اين رشته و يكي از فاميل هاي دور اش صورت گرفته است- و با بررسي كلمه به كلمه آن چندين نكته را گوشزد نماييم.
ديالوگ اول
يك: هيچگاه يادتان نرود كه در اين سرزمين اگر رشته اي غير از گرايش هاي مهندسي، پزشكي و زبان تحصيل مي كنيد، اطرافيان تان اعم از دوست و فاميل گرايش و نام رشته شما را بعد از مرتبه اول، دوم، سوم و ... مجدداً از ياد مي برند. وظيفه حكم مي كند به آنها يادآوري كنيد.
دو: در اين سؤال يك مكث وجود دارد، اين مكث همواره نشانه ترديدهاي شخصي و تاريخي فرد سؤال كننده و اجتماعي كه او در آن زندگي مي كند نسبت به هنر، هنرمند و تئاتر است. در اين قسمت شما وظيفه تاريخي خاصي به عهده نداريد چون آنها همواره نسبت به اين مقوله مشكوك اند.
ديالوگ دوم
مطمئن باشيد فرد پرسش گر اگر بخواهد در مورد اتومبيل، يخچال، سيفون و ... هم سؤال بپرسد باز هم از همين جمله «راضي هستي؟!» استفاده مي كند و خب بهترين جواب، شايد همان باشد كه مي بينيد: «بد نيست» و بقيه اش را توي دلتان مي گوئيد كه طبعاً او نمي شنود.
ديالوگ سوم
يك: توقع نداشته باشيد كه آنها قبول كنند كه براي يك سري دلقك بازي و شلنگ و تخته انداختن ها وزارت علوم مدركي تهيه كرده باشد كه با بقيه مدارك اسماً تفاوتي نداشته باشد. در واقع اصل سؤال اين است: «بعد از همه اين كارها، مدركي هم بهتون مي دن؟!» ولي به هر حال بعد از گذراندن واحد عملي و نظري و عمومي و پروژه شش واحدي و خواندن دروسي مثل تاريخ هنر، تاريخ تئاتر، جامعه شناسي، فلسفه روان شناسي، شخصيت شناسي، مباني هنرهاي تجسمي و دكور، داستان نويسي، فرهنگ عامه، مقدار اندكي بازيگري و كارگرداني و واحدهاي كارگاهي نمايشنامه نويسي، بايد يك مدركي ....
دو: جو جامعه ما آنقدر بازيگر زده شده كه همه آحاد مردم سينما و تئاتر را مترادف با بازيگري مي دانند و همه اينگونه فعاليت ها را به حرفه سهل الوصول! بازيگري تقليل مي دهند. چون ساده ترين و اولين عنصر از عناصر سينما و تئاتر است كه ديده شده و در ذهن باقي مي ماند. البته خيلي خوب است كه از همين ابتدا مقداري هم از بازيگري سررشته داشته باشيد، يه جاهايي به درد مي خورد!
ديالوگ چهارم
يك: «ليسانس! خب خوبه» مطمئن باشيد كه فرد پرسش گر يك لحظه واقعاً از ته دل خوشحال شده و بالاخره شما را باور كرده و ضمن اداي جمله «خب خوبه» به شما دلداري مي دهد كه اي بابا تو هم دانشجو حساب مي شي و مدرك مي گيري، آن هم نه فوق ديپلم بلكه ليسانس!
دو: اما از آنجا كه كارل ماركس در جايي گفته: «هر آنچه سخت و استوار است روزي دود مي شود و به هوا مي رود.» پس باور فرد پرسش گر سريع ترك برداشته، دود مي شود و به هوا مي رود و او مردد، پرسش تازه اي را مطرح مي كند: استخدام، بيمه، عائله مندي، بازنشستگي و .... در واقع مدرك ادبيات نمايشي بي خطرترين مدرك اين سرزمين است و شما بايد به او بگوئيد كه با اين مدرك راحت تر از ساير مدارك مي توان در مشاغل غير مرتبط با تئاتر و هر جاي ديگري استخدام شد، مثلاً در روابط عمومي اداره پست و البته با توليد انبوه دانشجو اين امر بديهي تر مي شود. در واقع دانشجويان اين رشته دو دسته اند: دسته اي كه اكثريت اند و در كمال بي علاقگي و نداشتن گزينه راحت تري وارد دانشگاه مي شوند، چهار سال تئاتر را تحمل مي كنند! و براي اولين و آخرين بار و بعضاً به اجبار يكي دو نمايشنامه را مطالعه مي كنند و براي گرفتن بي خطرترين مدرك لحظه شماري مي كنند.
دسته دوم علاقه مندان محدود و مستعدهاي محدودتر، به تعداد كمتر از انگشتان يك دست هستند كه جاه طلبي شان (معناي مثبت كلمه مورد نظر است) اجازه نمي دهد در حوزه اي به غير از تئاتر و نوشتن امرار معاش كنند. در اين ميان نكته قابل توجهي وجود دارد و آن اين است كه يك نويسنده همواره بايد مراقب قلم و فضاي نوشتاري اش باشد. به عنوان مثال بوده اند كساني كه به راحتي زبان نوشتاري خود را به علت فعاليت زياد در مطبوعات و خو كردن به زبان ژورناليستي، از دست داده اند. به همين خاطر عده اي هم وجود دارند كه به هيچ وجه براي رفع كمبودهاي مالي شان وارد عرصه مطبوعات نمي شوند و سعي مي كنند در مشاغل ساده تري مثل نمونه خواني كتاب در مؤسسات انتشاراتي مشغول به كار شوند.
ديالوگ پنجم
يك: و بالاخره همه چيز روشن مي شود كه صحبت بر سر چه بوده و شما چه كاره ايد و در چه رشته اي تحصيل مي كنيد. رشته اي كه نظام آموزشي آن بنا به نظر قريب به اتفاق اساتيدش اصلاً به روز نيست و واحدهاي درسي زيادي از آن مي بايست مورد بازنگري جدي قرار بگيرد و از خشكي و فرموله شدن اجباري دروس كه كاملاً از مشاوره و نظر صاحبنظران اصلي اين رشته كه همانا فعالان حرفه اي آن هستند، بي بهره است كاسته شود.
دو: جالب بودن تحصيل در اين رشته از تفكري نشأت مي گيرد كه همواره به هنر از زاويه تفنن و شكم سيري نگريسته و هيچ گاه نگاهي جدي به اين مقوله نداشته است. اثر هنري در نهايت يك كالاست و در زمانه اي كه همه چيز بازار خاص خود را دارد، اثر هنري همچنان كالايي مجاني و تفنني تلقي مي شود و نويسندگي يك نوع سرگرمي و شغل چهارم، پنجم تصور مي شود و در عين حالي كه مشكل ترين بخش آفرينش يك اثر سينمايي يا تئاتري و يا تلويزيوني، متن آن و ساختن از هيچ است، دانشجويان اين رشته آرام ترين، باسوادترين و طبعاً منطقي ترين افراد نسبت به ساير گرايش هاي هنري هستند و در عين حال جداي از مطالعات وسيعي كه بايد داشته باشند، صبر و پايمردي مهمترين عامل موفقيت و شرط بقاي شان در اين حوزه است. يك دانشجوي ادبيات نمايشي بسيار كمتر از يك كارگردان و بازيگر ديده مي شود، او در واقع بايد در جايي بايستد كه بتواند همه را ببيند و به طبع جذابيت هاي ظاهري ساير گرايش ها را ندارد. او تنها از طريق واسطه شدن متن اش مي تواند با تماشاگر روبه رو شود، حال در جامعه اي كه همه ابتداً بازيگر و بعد كارگردان يك اثر را مي شناسند و به ياد مي آورند، مهجورترين فرد نويسنده است و بودن در چنين فضايي و ترس از آينده نامعلوم اين رشته به لحاظ كاري، فشار روحي و عصبي زيادي را بر دانشجو وارد مي كند. طوري كه هر آن ممكن است نااميدانه دست از تلاش و تحصيل بردارد. در نتيجه تنها راه بقاء و موفقيت، صبوري و طي كردن پله به پله مسير است، چرا كه در هنر راه ميان بر وجود ندارد.
ديالوگ ششم
اگر شما به جاي اين چند سطر، چندين ساعت هم با مخاطب تان گفتگو كنيد به احتمال زياد در آخر باز هم به يك چنين پاياني خواهيد رسيد. آنچه در ذهن جامعه غالب است مديوم سينماست و تئاتر با پشتوانه چند هزار ساله اش همچنان بدهكار سينما باقي مي ماند. يك نمايشنامه نويس موفق اگر شناخت كافي از سينما داشته باشد مي تواند فيلمنامه نويس قابل قبولي هم باشد. همچنان كه مي بينيم درصد بالايي از فيلمنامه نويسان اين سرزمين مدرك ادبيات نمايشي دارند و البته در ميان واحدهاي درسي مربوط و نامربوط اين رشته، واحد فيلمنامه نويسي- ۲ واحد- نيز وجود دارد. اما معدود كساني مي توانند در هر دو حوزه موفق باشند و ادامه بدهند. اما اصلي ترين علتي كه يك نمايشنامه نويس را به سمت سينما يا تلويزيون (سريال نويسي) سوق مي دهد بعد مالي قضيه است و كم نيستند نمايشنامه نويساني كه هر از چند گاهي براي تلويزيون سريال نويسي مي كنند. اما آنچه در زيرساخت اين ديالوگ آخر خودنمايي مي كند همان بي توجهي هميشگي به مقوله نمايشنامه نويسي صرف است و در گفتگوهايي اين چنيني همواره تئاتر فداي مديوم فراگير سينما مي شود و به ندرت مخاطب شما به اين نتيجه مي رسد كه از شما تقاضاي يك نمايشنامه و يك تئاتر كند. هر چند يكي از علت هاي اين مسئله همانا مطمئن نبودن خود دانشجو و شفاف نبودن مسير پيش رويش در اين حوزه است تا سبب شود او با اعتماد به نفس از خودش به عنوان يك نمايشنامه نويس آينده نام ببرد. در اين بين ۵/۱۴ درصد افراد آينده خود را روشن مي بينند و بر اين تصورند كه توانايي نمايشنامه نويس شدن و نمايشنامه نويس بودن را دارا هستند!
|