وقتي قانون را رعايت مي كنيد، مي ترسيد؟
شهروندي و بستن كمربند ايمني
اگر مي خواهيد در تهران زندگي راحتي داشته باشيد و تنش را از پيرامون خود دور كنيد، فرهنگ شهروندي را در خود دروني كنيد
|
|
راننده پشت فرمان مي نشيند و كمربند را مي بندد. راننده پشت چراغ قرمز مي رسد و پشت خط عابر و نه روي آن مي ايستد. راننده سبقت ممنوع نمي گيرد و در محل سبقت مجاز از خودروي جلو مي گذرد...
از اين نوع مثال ها بسيار مي توان مطرح كرد. فقط در رانندگي هم چنين مواردي نيست. به نمونه هاي ديگر زير توجه كنيد:
درخت هاي جنگل بريده نمي شود و افرادي كه اوقات خوشي را در پارك مي گذرانند مراقب گل ها و درخت ها هستند و زباله ها رادر زباله داني مي ريزند. ساكنان يك آپارتمان همگي حقوق همسايگي را كاملا رعايت مي كنند.
همه اين رفتارها مي تواند در يك شهر وجود داشته باشد، اما با چه انگيزه اي؟ راننده اي از ترس پليس كمربند را مي بندد و راننده اي ديگر بي توجه به خطر حضور پليس و صرفا به خاطر نهادينه شدن فرهنگ كمربند بستن، دست به اين اقدام مي زند. در جنگل هم يكي از ترس نگهبان جنگل دست به درختان نمي زند و ديگري از آنجا كه در درون خود براي درخت و جنگل اهميت و ارزش قايل است، صدمه اي به درخت نمي زند. پارك و آپارتمان نشيني هم همين طور.
پس مشخص مي شود كه يك حركت مثبت فرهنگي با دو انگيزه كاملا متفاوت انجام مي شود، يكي از سر ترس و ديگري به دليل نهادينه شدن فرهنگي كه بر اساس آن زندگي بر اساس اصول شهروندي مدرن يك اصل است.
نكته مهم در اين باره آن است زندگي در شهري مثل تهران جز از طريق نهادينه شدن فرهنگ شهروندي ميسر نيست. ترس نمي تواند عامل جلوگيري از تخلف باشد. در شهري كه فرهنگ شهروندي نهادينه نبوده و رفتارهاي مناسب تابع ترس است، هيچ گاه نمي توان شهري آرماني ساخت. مگر مي توان با ابزار ترس، هزاران راننده و ميليون ها شهرنشين را مجبور به ايستادن پشت خط عابر، بستن كمربند ايمني، صدمه نرساندن به جنگل و پارك، رعايت حقوق همسايگي و... كرد؟
بايد گفت در شهري مثل تهران كه جمعيت ميليوني دارد، اگر بخشي از اين جمعيت رفتار خود را تابع ترس كنند، بي ترديد، شهر دچار تعارضات فراواني مي شود. علت اين امر هم واضح و مشخص است، مگر چه تعداد پليس ونگهبان جنگل و پارك وجود دارد كه بتوانند كنترل همه آنهايي را كه در خيابان ها تردد مي كنند يا به جنگل و پارك مي روند در اختيار داشته باشند؟ مگر چه تعداد دادگاه و قاضي وجود دارد كه بتواند به اختلافات آپارتمان نشين ها رسيدگي كنند؟ ببينيد دوستان! هر چه باشد در شهري مثل تهران نمي شود فقط با ترس مانع ارتكاب تخلف شد.
اگر تهران نشين ها فقط بخواهند رفتار و زندگي خود را در چارچوب ترس از مجازات معنا كنند، در آن صورت اتفاقات ناگواري مي افتد كه اين روزها در تهران بزرگ، شاهد چنين اتفاقاتي هستيم. برخي اهالي تهران كافي است خود را از چشم مجازات و جريمه دورببينند، در اين صورت دست به چنان رفتارهاي زشت و زننده اي مي زنند كه جاي تعجب دارد. رانندگاني كه رعايت هيچ قانوني را نكرده و در بزرگراه ها به هر شكل بخواهند مي آيند و مي روند، شهرنشيناني كه در پارك ها و جنگل هاي اطراف تهران اوقات را به خوبي سپري مي كنند و به هنگام ترك آنجا كلي زباله و آشغال بجا گذاشته و سبزه ها و گل ها و درخت ها را به زير ضربه خود مي برند، حتي آپارتمان نشيناني كه وقتي مطمئن شدند كسي در همسايگي آنها نيست كه اعتراض كند، دست به هر كاري مثل بلند كردن صداي تلويزيون، راه رفتن پرسروصدا در راه پله ها، سروصدا راه انداختن در راهروها و... مي زنند.
بايد گفت اگر مي خواهيد در تهران زندگي كنيد، بايد فرهنگ شهروندي را در خود دروني كنيم و اين جز با تمرين راه ديگري ندارد. اگر مي خواهيد در تهران زندگي راحتي داشته باشيد و تنش را از پيرامون خود دور كنيد، فرهنگ شهروندي را در خود دروني كنيد. بي پرده و صريح بايد گفت كه شهرنشيني كار ساده اي نيست و شهروندشدن هم به اين راحتي ها به دست نمي آيد. ولي نكته مهم اينجاست كه بخش عمده اي از فرهنگ شهروندي در رعايت جزئياتي است كه در نگاه اول آنچنان مهم به نظر نمي رسند. آيا واقعا بستن كمربند ايمني كار سخت و طاقت فرسايي است؟ آيا در بزرگراه در يك خط حركت كردن خيلي مشكل است؟ طبيعتا جواب شما هم آن است كه همه اينها راحت است، پس چرا بعضي از ما آن را رعايت نمي كنيم؟ دلايل زيادي هست ولي قسمت عمده دلايل به خود ما برمي گردد.
|