سه شنبه ۱۶ تير ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۲۹
خبرسازان
Front Page

صنايع دستي در حاشيه رودخانه
از كن تا راين
فضاي رودخانه كن حالا كه آب فقط مثل يك خط باريك شده، بسيار بزرگ است. يك كارگاه نجاري نيز همان حوالي داير است. دو سگ نگهبان از كارگاه هنرمندان ما محافظت مي  كنند و شب ها نيز دو نفر از آنها به نوبت آنجا مي  خوابند
010965.jpg
آنها به چه فكر مي كنند وقتي در سر و صداي لا ينقطع چكش و قلم ساعت ها كار مي كنند؟
سعيده امين 
شايد آنهايي كه در آن سوي مرزها صنايع دستي ايران را مي  خرند در بازارهاي اروپا و به خصوص آلمان باورشان نشود اينها در نقطه اي دور از چشم، در حاشيه رودخانه كن به دست هنرمندان جوان و گمنام ساخته مي  شود، نه در اصفهان. آنجا درست در حاشيه رودخانه  اي كه حالا جز خط باريكي از آن نمانده  است جايي كه صداي دنگ و دنگ قلم و چكش گوش هيچ شهرنشيني را نمي  آزارد، يكي از چشم نوازترين هنرهاي ايران به عرصه مي  رسد تا با نام و اعتبار استادان اصفهاني درباشكوه ترين حراجي هاي اروپا به فروش برسد.
استاد حجت با قلم و چكشش روي يك سماور مسي خم شده تا گل هايي برجسته به سبك ايتاليايي را بر آن بكوبد.
او به اتفاق ۴ همكار ديگرش نشان داد كه حاشيه نشيني از جنس فقر و سرگرداني نيست. كارگاه كوچك آنها در توتستان هاي رودخانه كن مملو از صنايع نيمه كاره اي است كه انتظار دستان هنرمند استاد حجت را مي  كشند. تابلوي بزرگ شام آخر به ديواري تكيه كرده و در روزهاي پاياني يك ماهه دوره تكوين خود به سر مي  برد.
كاپ هاي آهني جام ورزشي، يك يك قلم كوب مي  شوند تا در آينده در دستان قهرماني ديگر به آسمان برده شوند. يك قطعه از تابلوي سرباز هخامنشي از گوشه كارگاه به دستان استاد حجت خيره شده است. استاد مجيد هنرمند نيز كوزه و  سيني آماده مي  كند تا بعد از پرداخت و آب طلا كاري راهي بازار اروپا شود.
مجتبي هنرمند نوجوان اين كارگاه در گوشه اي تكه هاي قير را حرارت مي  دهد تا پس از آب شدن درون ظروف و پشت و روي كارها جا دهد.
ما حاشيه نشين نيستيم 
صداي دنگ و دنگ چكش كه هنرمندانه و بدون خطا درست بر پشت قلم مي  خورد بدون اينكه به خطا رفته و دست استاد را زخمي كند، تمام فضاي كارگاه را پر كرده است. استاد حجت اهل خوانسار اصفهان است و اين هنر را از برادر بزرگترش آموخته است.
او استادان بنام اين كار را خوب مي  شناسد: استاد علاقه مندان، دهنوي و علمداري كه همگي در اصفهان هستند.
مي  پرسيم چرا اينجا؟ مي  گويد: «خب اينجا كسي كاري به كارمان ندارد. كارمان سروصدا دارد و ممكن است براي اهالي مزاحمت ايجاد كند.»
آنها نگرانند شان و منزلت آنها تا حد حاشيه نشيني پايين بيايد. مي  گويند: «ما حاشيه نشين نيستيم. براي خاطر آسايش مردم به كنار رودخانه آمديم».
محيط كارگاه بسيار مرتب است و رنگي از فقر و بي  خانماني ندارد. اينجا واقعا يك كارگاه قلم زني است و ساكنان آن هنرمنداني با حداقل ۱۵ سال سابقه كار هستند. وضع كاسبي خراب است، مجيد مي  گويد: «بازار قلم زني در ايران تعريفي ندارد. كسي حالا ديگر به اين هنر بها نمي  دهد. كارها مرده است و كسي علاقه مند نيست تا آن را بياموزد.» آنها تا ۵ سال قبل نزديك به ۱۰ كارگر و چند كارآموز داشتند. سفارشات زياد بود و برخي ازشب ها را هم همانجا در كارگاه سر مي  كردند اما حالا نه از آن همه دستيار خبري هست و نه از كارآموزان مشتاق و علاقه مند. «ما هم چون عاشق اين كار هستيم آن را ادامه داديم وگرنه از نظر درآمد به سختي مي  توانيم به اين كار اتكا كنيم. خب مردم حق دارند صنايع دستي نخرند وقتي قدرت خريد آنها آنقدر پايين آمده كه حتي به نان شب هم محتاج هستند، خب معلوم مي  شود كه صنايع قلم زني فقط براي پولدارهاست.»
از كن تا راين 
اگر در ايران بازار صنايع دستي فقط در اصفهان است و بس و خريداران نيز، بيشتر از ميان گردشگران علاقه مند خارجي هستند طبيعي است كه حاصل كار هنرمندان راهي به جز بازارهاي خارجي ندارد. استاد حجت هر ماه حدود ۱۰ سرويس سماور و چند تابلو به سبك ايتاليايي و آناتومي را براي كارخانه سماورسازي پلان درست مي  كند تا به كشورهاي اروپايي صادر شود.
آنها براي درست كردن هر سرويس سماور فقط ۶۰ هزارتومان از سفارش دهنده اجرت مي  گيرند در حالي كه همان سرويس در بازار به قيمت ۴۵۰ هزار تومان به فروش مي  رسد. استاد حجت تابلوي بزرگ شام آخر كه به سبك آناتومي برجسته كاري شده را نشان مي  دهد و مي  گويد: «براي اين كار يك ماه وقت صرف كرده ام و قرار است آن را يك فروشگاه صنايع دستي از من به قيمت ۲۰۰ هزار تومان خريده و در بازار به قيمت ۸۰۰ هزار تومان بفروشد. زحمت را ما مي  كشيم، اجرت را فروشنده مي  برد.»
آنها سرمايه اي ندارند تا خودشان كار توليد و عرضه را انجام دهند. استاد مجيد مي  گويد: «ما در واقع كارگر كارخانه ها و فروشگاه هاي صنايع دستي هستيم. براي همين كارگاه كوچك هم كلي با شهرداري منطقه  درگير هستيم.»
آنها چندي قبل فكر كردند با مدركي كه از سازمان فني و حرفه اي اصفهان در دست دارند، كارگاه آموزشي براي علاقه مندان داير كنند، اما سرمايه اي ندارند كه به اين ايده تحقق بخشند.
تا نسوزي نمي  سازي 
فقط تنگ ها و سماورهاي مسي و برنجي نيستند كه سختي قلم و چكش را بر روي تن خود متحمل مي شوند. اينجا بر روي قالب هاي فولادي نيز قلم زني مي شود تا پس از رفتن به كارخانه بر روي آن به صورت تزريقي ساعت هاي قلم كاري از پلاستيك ساخته شود.
قلم و چكش استاد حتي به فولاد هم كارگر است. وقتي تنگ مسي از كارخانه هاي زنجاني و اصفهاني به اين كارگاه آورده مي  شود، سطحي صاف دارد كه پس از طي مراحلي عاقبت به شكل كوزه اي تاريخي درمي آيد. استاد حجت در مورد مراحل ساخت يك چنين تنگي مي  گويد: «ابتدا از داخل تنگ طرح و نقش را مي  كشيم و بعد باريزترين قلم روي خطوط ماژيك نيم بركشي مي  كنيم تا از بيرون تنگ طرح و نقش بيرون بيايد، بعد داخل كوزه را پر از قير مي  كنيم و با قلم، روي طرح بيروني خطوط را كنده كاري مي  كنيم. بعد قير را خالي كرده و از داخل، گل هاي نقش را به سمت بيرون برجسته مي  كنيم» اين كار ابتدايي ترين سبك كار قلم زني است.
قلم زني سبك هاي مختلفي دارد. سبك آناتومي، سبك مجسمه سازي كه قطعي مسي را به شكل حجمي كامل درمي آورند. سبك ايتاليايي، سبك سياه قلم و قلم گيري و سبك گل بوته كه اغلب روي كاپ هاي ورزشي به كار مي  رود.
كار قلم زني بيش از ۱۵۰ نوع قلم در اندازه هاي مختلف دارد كه به قول مجيد از هر كدام اين اقلام مي  شود ۱۰ جور كار كشيد.
از اندازه يك ميخ گرفته تا يك قلم قطور همه و همه كاربردهاي مختلفي دارد. وقتي به دستان استاد نگاه مي  كنم كه چگونه به مهارت سر چكش را بدون خطا بر انتهاي قلم فرود مي  آورد بدون اينكه ضربه اي اشتباها بر انگشتانش بخورد، مي  پرسم چگونه دستتان را زخمي نمي  كنيد؟ مجيد مي گويد: «وقتي تازه كار بودم آنقدر دستم زخمي شده كه حالا به طور غريزي اشتباه نمي      كنم. عادت كرده ام كه چكش را بر سر جايش بكوبم.» بعد هم دست هاي مجتبي را نشان مي    دهد كه به تازگي با قير سوخته است. مي   گويد: «آدم تا نسوزد كه اوستا نمي   شود. ما هم وقتي همسن او بوديم، آنقدر سوختيم.»
ترس از عيال 
آنها به چه فكر مي  كنند وقتي در سروصداي لاينقطع چكش وقلم ساعت ها كار مي  كنند؟  «در حالي كه به همه چيز فكر مي       كنم، به هيچ چيز فكر نمي كنم. فقط خطوط قلم را مي     بينم كه رفته رفته بر روي ظروف پررنگ تر مي شود. وقتي كار تمام مي     شود لذتي دارد. وقتي كاري را دست مي گيرم، هنگام غروب دلم نمي    خواهد از جايم بلند شوم.» مجيد با خنده مي    گويد: «اگر ترس از تنبيه عيالمان نبود شب ها را هم اينجا سر مي    كرديم. كار ما ساعتي نيست، هر وقت كه خسته شويم براي چند دقيقه از صندلي بلند شده و به كنار رودخانه مي   رويم. البته آن موقع رودخانه كن پرآب تر بود.» ۶ ماهه دوم سال كه كار قلم زنان رونق بيشتري دارد، برخي شب ها را نيز به منزل نمي  روند. آنها تا صبح مي  مانند تا سفارشات را انجام دهند. كار هر سرويس سماور ۲ يا ۳ روز طول مي  كشد.
تنگ ها و كوزه ها چند هفته اي آماده مي  شود اما كاپ ها زحمت كمتري مي  برند.
فضاي رودخانه كن حالا كه آب فقط مثل يك خط باريك شده بسيار بزرگ است. يك كارگاه نجاري نيز همان حوالي داير است. دو سگ نگهبان از كارگاه هنرمندان ما محافظت مي  كنند و شب ها نيز دو نفر از آنها به نوبت آنجا مي  خوابند. البته مجتبي پاي ثابت يكي از آن دونفر است. باز هم نگرانند كه مبادا بنويسم آنها در منجلاب زندگي مي  كنند. آنها مي  ترسند كه شأن زندگي  آنها را تا حد حاشيه نشيني پايين بياورم. آنها اعتقاد دارند كه از جنس زاغه نشينان نيستند. هنرمنداني كه شاهكار آنها در بازارهاي اروپا خريدار دارد، چگونه مي  توانند از حاشيه نشينان باشند؟

جشن پنجاهمين سالگرد فعاليت چكنواريان
ببينيم شما چه اركستر خوبي هستيد
010968.jpg
اديب وحداني 
فهرست آثار لوريس چكنواريان آن قدر مفصل است كه كمتر مجالي ايجاد مي  شود تا به او به عنوان يك هنرمند كه نيم قرن تلاش كرده هنر را با مردم صميمي كند، نگريسته شود.
۳ اپرا (كه يكي از آنها رستم و سهراب است)، ۳ باله (كه يكي از آنها سيمرغ است و ديگري اتلو)، چندين سمفوني و سوئيت و ۶ كنسرتو و ۷ اثر موسيقي كليسايي و ده ها كار ديگر را وقتي به فهرستي اضافه كنيد كه از اجراهاي موفق آثار ديگران توسط چكنواريان و از اجراهاي ديگران از كار چكنواريان تشكيل شده است، مي توانيد ببينيد كه نوشتن درباره شخصيتي كه پشت آن آثار رشك برانگيز ايستاده است چه قدر دشوار است، گرچه هفته گذشته پنجاهمين سالگرد فعاليت او در تهران جشن گرفته شد. او رهبر اركستري است كه يك فستيوال اختصاصي موسيقي به نامش برگزار مي شود (فستيوال موسيقي چكنواريان) و مي تواند هر شب آهنگ هاي متفاوتي را به همراه اركسترش اجرا كند، آن هم در ايران.
لوريس چكنواريان ۶۷ سال قبل، يك شب سرد آبان ماه در بروجرد به دنيا آمد. در اين همه سال ويولن و پيانو و رهبري اركستر و آهنگسازي را در تهران و در آكادمي موسيقي وين آموخت و ۴۳ سال قبل فارغ التحصيل شد. او سالها تئوري موسيقي  درس داد و همزمان به عنوان مدير آرشيو موسيقي ملي در تهران به كار  پرداخت. سال ۱۳۴۲ پرفسور كارل اورف (مبدع مكتب آموزش موسيقي اورف) در سالزبورگ اتريش به او يك دوره تشويقي در اتريش اعطا كرد كه به اتمام اپراي رستم وسهراب انجاميد. پس از آغاز تحصيل در دانشگاه ميشيگان، سال ۱۳۵۴ قرارداد رهبري اركستر را با شركت معتبر «آر سي اي» آمريكا امضا كرد و به رهبري اركستر سمفونيك لندن، اركستر فيلارمونيك سلطنتي و اركستر فيلارمونيك لندن و اركسترهاي ديگر پرداخت.
چكنواريان در سرتاسر دنيا اجراهاي متعددي داشته است از اتريش تا انگليس و آمريكا، كانادا، مجارستان، دانمارك، فنلاند، اتحاد جماهير شوروي، ارمنستان، تايلند، هنگ كنگ، آفريقاي جنوبي و شهرهاي ديگر.
در سال ۱۳۶۸ چكنواريان به عنوان رهبر اصلي و مديرهنري اركستر فيلارمونيك ارمنستان منصوب شد و طي ۱۱ سال همكاري با اين اركستر، آثاري متفاوت از خود به جاي گذاشت.
به رغم همه اين موضوع ها بسياري از هنرمندان در ايران با او رابطه خوبي ندارند. چرا كه با وجود اينكه فرهنگ كلاسيك را به خوبي دريافته است، چكنواريان اصلا عصا قورت داده و رسمي و سنگين و كسل برخورد نمي كند. چكنواريان به موسيقي علاقه دارد و موسيقي را با ربط به مردم معنا مي كند. او سعي مي  كند يك جلسه كنسرتش جذاب باشد و از امكانات مختلف جهت رسيدن به اين مقصود بهره مي گيرد. با اعتقاد جديد و شخصي به اين كه هنرمند و مخاطب در واقع با هم موسيقي را خلق مي كنند (كه برخاسته از نظريه اجراست)
گاه چكنواريان از مخاطب به صورت قسمتي از اركستر بهره مي برد ، گاه با اركستر خود شوخي مي كند و گاه مودبانه فضاي نمايشي مفرحي ايجاد مي كند. به اجراي چهارشنبه دهم تيرماه توجه كنيد: برگزاري كنسرت، درست وسط بازي هاي جام ملت هاي اروپا خطر است و هرقدر به شب هاي آخر اجراها نزديك تر مي شويم، عده تماشاگراني كه مي خواهند شب هاي بعدي را هم از موسيقي لذت ببرند بيشتر مي شود. شب آخر اجراها... ديگر نمي شود در تالار وحدت سوزن انداخت. خيلي ها بازي هلند و پرتغال را رها كردند و پول دادند و از ساعت ۳۰: ۹ تا ۱۲ شب را به تالار وحدت آمدند تا بشنوند و از رابطه هنرمند و مخاطب بهره ببرند. آهنگ ها گلچيني از آثاري بود كه در شب هاي قبل اجرا مي شدند. هم ايراني و هم فرنگي و هم كلاسيك و حتي پاپ (ستيوي واندر)!
چكنواريان كه روي صحنه آمد معلوم بود كه متن را حفظ نكرده است وبداهه با مردم چند لحظه صحبت كرد.
طبيعتا وقتي گفت كه «امشب مي خواهيم پرواز كنيم، كمربندهايتان را محكم ببنديد» چيزهايي دستگير برخي ها شد اما واقعيت اين بود كه تا وقتي كه چكنواريان از مردم درخواست نمي كرد بين هيچ دو آهنگي نبود كه مردم دست زدن هاشان لحظه اي قطع شود. نكته جالب رهبري دست زدن ها توسط لوريس بود چكنواريان دست ها را كه بالا مي برد مردم دست مي زدند و پايين كه مي آورد صداي دست زدن را كم مي كردند. سر يك آهنگ با نوازنده ها شوخي مي كرد و در آخر نوازنده اي را كه از قصد، فالش مي نواخت بيرون كرد و موقع بيرون رفتن نوازنده محترم، با تفنگ ترقه اي به طرف او شليك كرد. اين تفنگ يكبار ديگر هم به كار چكنواريان آمد و آن وقتي بود كه مردم در طبقات بالا (سمت راست چكنواريان) درست آواز نخواندند!
چكنواريان به هر نوازنده اي كه بهتر مي نواخت گل مي داد و در آخر كنسرت با صداي سوت پليس (كه چكنواريان آن را زد) همه نوازنده ها ( به انضمام خودش) از روي صحنه فرار كردند و وقتي گفت برگردند ، برنگشتند تا آنجا كه چكنواريان مجبور شد باز سوت بزند.
اين تلقي از موسيقي و از اجرا بين اهل موسيقي ايران در چكنواريان يگانه است و باعث محبوبيت او بين مردم و دوستداران موسيقي شده است. گرچه برخي دل خوش نيستند و اميد دارند به واسطه فاصله با مخاطب بتوانند برخي ضعف ها را بپوشانند، اما رابطه با مردم چيزي است كه از مخاطب عادي هم اركستر مي  سازد.

داستاني نه چندان تازه
فوتبال، اخلاق و...
010971.jpg
راميار پندار - از آن روز كه «رضا هيربد» ناهار را با تاج خورد وبعد از ظهر در بازي تاج و شاهين يواشكي به رختكن شاهين رفت و با لباس سفيد شاهين مقابل تاج به ميدان رفت سالها مي  گذرد، اما از اين دست اتفاقات در فوتبال ما بسيار رخ داده است. فوتبالي بي  نظم و حتي بدون تكيه بر اخلاقيات، رعايت اصول جوانمردانه و با انواع و اقسام شعارهاي فريبنده و حتي القاب گول زننده كه مي  توان شمرد و رسيد به امروز.
مثلا آن روزها كه حضور بازيكنان سرباز در تيم ها ممنوع بود، محسن حق شناس نامي، سربازيكنانش را مي  زد و لباس سربازي بر تن آنها مي  كرد تا بدون مشكل بازي كنند. آن بازيكنان مشمول به ميدان مي  رفتند و هيچ اتفاقي هم نمي  افتاد. بعدها نوعي ديگري اخلاق مداري در فوتبال ايران باب شد. آنجايي كه پول به ميدان آمد و فوتبال رنگ ديگري گرفت، مراكز سازندگي تغيير مكان داد و آدم ها نيز تفاوت بسيار كردند. بعضي مربيان براي خود گروهي داشتند، با آن گروه مي  رفتند و با آن گروه به هدف مي رسيدند. بساط دلالي و واسطه گري هم برپا بود و معلمي معناي ديگري پيدا كرد. معادلات زياد پيچيده نبود و مجهولات آن هم زود معلوم مي  شد. بازيكناني بودند كه با آن مربيان- البته اگر قداست معلمي را زير سوال نبريم- مثل عشاير كوچ مي  كردند. هر كس قيمتي داشته، از پايه شروع مي  شود وبا ميدان دادن آن مربيان رشد كاذب مي  كردند وقيمت ها بالا مي  رفت و در اين ميان همه آن بازيكنان سود مي  كردند و هم آن مربيان درصد خود را مي  گرفتند و بيچاره آن بازيكناني كه باج نمي  دادند و بر اساس توانايي هايشان به دنبال احقاق حق بودند و اماحيف...؟
اينها تازه گوشه اي از اخلاق مداري است كه قابل تعريف است! همان مربياني كه نه به واسطه هنر تدريس و علم ودانش ، بلكه به دليل ارتباط با اين و آن و گروه گرايي شان روز به روز رشد مي كردند بدون آنكه ذره اي به رشد فوتبال كمك كنند. ديگر از حشمت مهاجراني، نايب رويين دل، اميرابوطالب، اردشير لارودي، رجب فرامرزي، ناصر ابراهيمي، جمشيد وطن دوست، ايرج قليچ خاني، همايون شاهرخي و حبيبي ها و... خبري نيست. بايد فضا و روابط عمومي راخوب مي  شناختي كه آنان استاد بوده و ترفندهاي ديگري نيز فرا گرفته بودند. هنوز زمان زيادي از آن روز نگذشته است كه آن حماسه ساز دوست داشتني و شيرين، در شهر خود فحش و ناسزا شنيد و چه جنجال هايي كه پيدا نشد ودر نهايت مشخص شد كه آن ناسزاگويان از كجا خط مي گرفتند. انگار در فوتبال ماخيلي زود تاريخ تكرار مي      شود. در اصفهان باز هم زمزمه كه نه فريادهاي تلخي شنيده مي شد كه پر از ناسزا و حرف هاي ركيك براي آنكه كاپيتاني دو اخطاره شود يا مربي از نيمكت اخراج شود تا در فينال حضور نداشته باشد.
راستي چه ارتباطي ميان آن روزي كه در مشهد به خداداد ناسزا مي  گفتند و در اصفهان به نوعي ديگر تكرار شد وجود دارد؟ جواب اين سوال و سوالات ديگر در فوتبال اخلاقي! ما خيلي سخت نيست.

مولن روژ
فرهاد فرجاد
010974.jpg

ديمون، اكشن كار صرف نيست 
مت ديمون اعلام كرد از بازي كردن در فيلم هاي اكشن خسته شده است. وي معتقد است توانايي هاي قابل ملاحظه اي در دنياي بازيگري دارد، اما فيلمسازان  هاليوود به او به عنوان يك اكشن كار صرف مي نگرند و قصد ندارند ديگر قابليت هاي او را محك بزنند.
به زعم ديمون، فيلم هاي اكشن محدوديت هايي را به بازيگر تحميل مي كند كه وي نمي تواند در شخصيت پروري با دست باز حركت كند. در حالي كه نكته جذاب در عرصه بازيگري اين است كه حين كار گروهي، ديگران خلاقيت و مهارت شما را ببينند. فيلم جديد مت ديمون با عنوان (The Bourne Identity) از جمعه، ۱۳ آگوست در سينماهاي انگلستان به اكران گذاشته مي شود.
010977.jpg

يوري گاگارين در سينما
آلن پاركر، كارگردان انگليسي و پرآوازه و خالق آثاري چون «ديوار» و «زندگي ديويد گيل» علاقه مند است فيلمي درباره يوري گاگارين، نخستين انساني كه به فضا رفت، بسازد.
وي كه در يك جشنواره فيلم در روسيه صحبت مي كرد به خبرنگاران گفت:«شوكي كه اقدام يوري گاگارين به مردم وارد كرد، براي من هنوز از بين نرفته. باوركنيد هنوز گيجم. بالاخره يك نفر بايد تقدير بشريت از او را به شيوه اي آبرومند اعلام كند.» به نظر مي رسد آلن پاركر، پيشتر فيلمنامه اين پروژه را هم تهيه كرده و در دست دارد. وي از بازيگران و ديگر اعضاي پروژه نامي نبرد.
010980.jpg

زامبي ها به چرنوبيل مي روند
قرار است زامبي هاي بدريخت و اعصاب خردكن هاليوود، در جديدترين فيلم خود به چرنوبيل - همان منطقه ملعوني كه انفجار هسته اي در آن فاجعه آفريد - رخنه كنند.
اكيپ فيلمسازي «بازگشت مردگان زنده ۴: نكروپليس» اول اين هفته به چرنوبيل سفر كردند و به طور مفصل از سايت هسته اي بازديد به عمل آوردند. جالب اين كه آنها - به دليل فعاليت حرفه اي در ژانر وحشت يا به هر دليل ديگر - به بعضي منافذ و معابر ويژه سايت سركشي نكردند. آناتولي فريديس، تهيه كننده فيلم گفت: البته كه اينجا ناحيه مقدسي است، ده ها نفر در اينجا سوختند و از بين رفتند. ما قصد نداريم آرامش ارواح آنها ر ا به هم بريزيم، در عين حال كار ما فيلمسازي است؛ پول مي گيريم، فيلم مي سازيم.
البته فيلمسازان ماجراجو قول داده اند چند صد متر دورتر از محل انفجار مستقر شوند. الوري الكايم كارگرداني پروژه را به عهده دارد.
010983.jpg

بازيگران جديد در دنياي جديد
ترنس ماليك، در سفرش به آمريكا براي ساخت فيلم «دنياي جديد» چند همسفر جديد يافته است. كريستين بيل، ديويد تويلس، نوا تيلور و كواريانكا كيلچر، بازيگران جديدي هستند كه قرار است به كالين فارل، كريستوفر پلامر و آگوست اسكلنبرگ در فيلم حماسي «دنياي جديد» ملحق شوند. داستان فيلم بر اساس چگونگي كشف شهر جيمز تاون آمريكا در قرن هفدهم شكل گرفته است.
در اين فيلم كه نوامبر ۲۰۰۵ به اكران در مي آيد، بيل و تيلور به عنوان نقش هاي مكمل، به هيبت دو تنباكوكار انگليسي در مي آيند. تويلس، ناباورانه نقش ناخداي ماجراجويي را ايفا مي كند كه جان اسميت (فارل) را به عنوان دشمن ديرينه و كينه توز پيش روي خود دارد. آن دو، البته بر سر يكي از زيبارويان محلي (كيلچر) رقابت دارند.

|  ايرانشهر  |   محيط زيست  |   تهرانشهر  |   حوادث  |   خبرسازان   |   در شهر  |
|  زيبـاشـهر  |   يك شهروند  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |