اشاره؛ «داريوش فرضيايي» از جمله مجريان هوشمند برنامه هاي تلويزيوني كودك و نوجوان است كه توانسته در قاب جعبه جادو، ضمن جذب تماشاگران خردسال، بزرگترهاي خانواده را هم در برنامه درگير كند. مخاطبان او را همه گروه هاي سني تشكيل مي دهند، كودكان خردسال و مادربزرگ هاي ساده دل امروزي. او در تابستان گرم در تكاپوي آن است كه با ايجاد اوقات مفرح براي مخاطبان، آموزش هايي را هم براي كودكان و نوجوانان ترويج دهد.
كار او برخلاف ساير مجريان برنامه هاي تلويزيوني، كمي دشوار است، دشوار از آن بابت كه بيشتر مخاطبان دوست دارند كه او هم به همراه آنها بخندد يا گريه كند «علي مريخي» گفت وگويي با او انجام داده است كه در پي مي آيد:
* از چه زماني به كار تلويزيوني پرداختيد؟
- كارم را از سال ۷۲ شروع كردم و در سال ۷۳ وارد سازمان صدا و سيما شدم. آن زمان اولين بار آقاي نظام اسلامي مرا به عنوان گزارشگر راديويي معرفي كردند و بلافاصله بعد از تست صدا، به عنوان گزارشگر راديويي انتخاب شدم. بعد از تهيه گزارش هاي راديويي، تازه متوجه شدم كه گزارش هاي من، يك نوع گزارش بازي است؛ يعني سوژه هايي كه انتخاب مي كردم، تنها پرسش خالي نبود، بلكه با مردم يك نوع ارتباط كلامي و همراه با بازي داشتم، كه در آن بازي ها به اصل مطلب يا متن سوژه مي رسيديم، بعدها دوستان راديويي متوجه شدند كه بنده هم دستي بر آتش دارم.
بعدها تيپ سازي راديويي را در برنامه «عصر جمعه با راديو» ارائه دادم، آنها گفتند كه شما در برنامه راديويي بازي مي كنيد و درست است كه گزارشگري با مردم را دنبال مي كنيد، ولي قالب گزارش را به شكل بازي ارائه مي كنيد.
در برنامه «عصر جمعه» در كنار آقاي اكبري و خانم مهرافزا و به تهيه كنندگي آقاي جولايي توانستم به صورت بداهه سازي مطالبي بيان كنم و تيپ شخصيت هايي را ارائه كنم كه اين شخصيت ها نمودهاي عيني در جامعه دارند. «ننه بلقيس» را در جامعه مي شناختم. آدم پرحرفي بود، اما خيلي خوش دل و خوش قلب بود و اشتباهات زيادي را مرتكب مي شد كه بيشتر سهوي بود. اين شخصيت را در راديو با يك صدا تحت عنوان «ننه بلقيس» ارائه كردم. نقش مقابلش را هم «عباس محبي» بازي مي كرد و همه مردم در تماس با راديو تقاضا داشتند كه با «ننه بلقيس» صحبت كنند. با او درد دل مي كردند و مي گفتند كه مادر با اين سن و سال از شما گذشته كه كار راديويي بكنيد! بيشتر تيپ هايي كه توانستم در راديو بسازم، در جامعه ما حقيقت دارند. اولين كار تلويزيوني را در سال ۷۳ با برنامه كودك «ما و شما» آغاز كردم و يكي از دوستان گفتند كه برنامه كودك در پي آن است كه گزارشگري از بچه ها گزارش تهيه كند و علاوه بر آن، بتواند همزمان عروسك گرداني بكند. در همان جلسه اول كه تست مجري گري ارائه كردم، پشت دوربين با همان قابليت صدا، ارتباط گيري با كودكان پيشينه راديويي، توانستم اين نكته را جا بيندازم كه مي توانم اين كار را انجام دهم. براي همكاران تلويزيوني جالب بود كه هم سطح كودكان با آنها ارتباط برقرار مي كنم.آنها خوششان آمد، يعني به عبارتي توانستم اعتماد بچه ها را جلب كنم به گونه اي كه از دوربين فرار نكنند و بتوانند پاسخ پرسش ها را بدهند. قرار گذاشتند كه هفته اي يك بار تحت عنوان «با شما» در برنامه كودك به مدت ۶ ماه گزارش تهيه كنم، البته در كنار اين كار با راديو نيز همكاري داشتم.
بعدها از طريق «آقاي طريقت» تهيه كننده گروه كودك تلويزيون قرار شد كه دوباره براي برنامه تلويزيوني كودك، تست صدا و تصوير هم بدهم. يكي از دوستان راديويي به خاطر تيپ سازي بچه ها در راديو، با همان لحن و صدا، مرا به تهيه كننده تلويزيوني معرفي كرد.
تهيه كننده گفت كه در مقابل دوربين در مورد تابستان و يك موضوع خاص صحبت كنم. بنده هم درباره گيلاس و تابستان صحبت كردم. تا غروب طول نكشيد كه بنده را براي ضبط تلويزيوني برنامه دعوت كردند، نوشته اي را براي آماده كردن نقش به من دادند كه روي متن ها كار كنم و بعد از سه جلسه ضبط برنامه متوجه شدند كه متن ها را نمي توانم حفظ كنم، ولي مي توانم بازي كنم. آنها دوست داشتند كه عين برنامه «نيمرخ» بتوانم متون را حفظ و ارائه كنم. بعداً گفتم نمي توانم عين كلمات را حفظ كنم. بلكه با بازي و گفتار محاوره اي، مي توانم برنامه اي براي شما ارائه كنم. پس از چند جلسه خوششان آمد و بعد اين برنامه در قالب «يكي و تكي» و «پورنگ و تورنگ» ضبط شد. ۶ ماه آنها كاري نداشتند. بعد از آن گفتند «تورنگ و پورنگ» را بيا كار كن. در اين برنامه بخشي از قابليت ها را با توجه به حساسيت كاري و بداهه كاري هايم ارائه كردم، در سال ۷۹ نيز براي برنامه تلويزيوني «با طراوت» شبكه ۵ دعوت شدم. بالاخره از اين شاخه به آن شاخه زياد پريدم.
همه به من گفتند گروه خون و ژنت كودك است، اين جمله اي بود كه كارشناسان كودك مي گفتند. سپس به برنامه «باز باران» شبكه ۵ رفتم و درباره مشكلات تحصيل، در آنجا صحبت مي كردم. در جشن رمضان شبكه ۵ هم با آقاي بزرگي عين بچه بودم، تهيه كننده مي گفت: بزرگسال اجرا كن، ولي مي گفتم نمي توانم بالاخره اين شكلي هستم. همه جا به مديران، برنامه سازان و تهيه كنندگان گروه كودك گفتم: من بيشتر در حوزه كودك كار مي كنم، بنابراين از توان و قابليت هاي بنده در اين حوزه استفاده كنيد.
ناگفته نماند كه در برنامه «اميدهاي ايران» شبكه جام جم در «ايستگاه مسابقه» همكاري داشتم. بعد از يك سال و اندي در راديو يك روز مانده به ماه رمضان سال ۸۱، گروه كودك شبكه يك سيما تماس گرفتند و گفتند برنامه زنده اي در ماه رمضان قرار است تهيه شود لذا قرار ضبط را براي فرداي آن روز گذاشتيم. برنامه اي كه به اين شكل باشد، مطمئناً برنامه ريزي درست و حسابي ندارد.
تهيه كننده برنامه پسر جواني بود كه تجربه كار كافي در زمينه كار كودك نداشت و اين كار اول او بود. اما از پيگيري هاي كار او خوشم آمد و فكر كردم كه مي تواند كار خوبي توليد كند. اين قوت قلبي براي من شد. چون از نظر گروه سني هم، همسن من بود و هم از موضع بالاتر برخورد نمي كرد. خلاصه ما رفتيم براي ضبط برنامه.
دو هفته اول كه برنامه روي آنتن رفت، اين برنامه بازتاب خوبي در بين مخاطبان داشت. بولتن ارسالي مركز سنجش برنامه اي مخاطبان نشان مي داد كه آنها از برنامه استقبال خوبي كرده اند، بخصوص كارتون برنامه رتبه اول را پيدا كرده بود. خيلي جالب بود، بينندگان كودك بعد از پخش كارتون، «پورنگ» را مي خواستند، نه برنامه ديگري را.
به عبارتي رفته رفته همكاري دست اندركاران و تفكر جمعي آنها به برنامه رنگ خاصي مي داد. هر كس ذوق و سليقه خاص خود را در برنامه داشت، بچه ها وقتي رغبت و تلاش مرا مي ديدند، تلاش مي كردند كه پشت دوربين به من نيرو بدهند. از اين رو همه را در پخش برنامه دخيل مي كردم. بالاخره به اين نتيجه رسيدم كه داريوش مثل بچه ها بايد زندگي كند، بازي كند، زمين بخورد، تپق بزند.
واقعاً موقع ضبط برنامه بچه بودم و اين همان حس بچه گانه اي بود كه مجري كودك در تلويزيون داشته باشد. چرا آن طوري نگاه مي كني آقاي كارگردان!
* شما از جمله مجرياني هستيد كه از حربه طنز در برنامه استفاده مي كنيد، لطفاً تعريفي از طنز ارائه دهيد؟
- من فقط مي دانم طنز يك حقيقت تلخ است.
* چقدر فضاي كاري شما كودكانه است؟
- مطمئن باشيد بچه ها اگر طنز را درك نكنند، مي توانند در كنار آن خوب زندگي كنند. بچه شما شامپو را به سرش مي ريزد، شما تلاش مي كنيد كه چشمانش را ببندد، اما خنده تان مي گيرد. اين براي شما طنز محسوب مي شود، اما براي بچه ها يك دنياي تجربه است.
دنياي بچه ها در اصل دنياي طنز آميزي است، حال اگر من اين رويه را اجرا كنم، شما مي خنديد.
* براي آموزش رفتارهاي صحيح به بچه ها از طريق برنامه هاي طنز چه شگردي را به كار مي بريد؟
- مثلاً شما به بچه مي گوييد ماست چه رنگي است؟ بچه به راحتي مي گويد سفيد، آن گاه به سمت يخچال رفته و سطل قرمز حاوي مايع سفيد رنگي را به مادرش نشان مي دهد، البته مايع داخل سطل كشك است نه ماست.
بنابراين هر سفيدي، ماست نيست. من اين مسأله را جلوي دوربين هم گفته ام. شما مي توانيد تخم مرغ درست كنيد، بچه به راحتي پاسخ داده كه بله، ماهي تابه را آماده مي كنيم، روغن را داخل آن مي ريزيم، سپس تخم ها را داخل روغن مي ريزيم، ولي به بچه مي گويم، نگفتم كه با تخم مرغ نيمرو درست كنيد، بلكه گفت شما مي توانيد تخم مرغ درست كنيد. همين مسائل طنز آموزشي است.
* در شيوه بازيگري راديو، با تيپ سازي مختلفي سروكار داشتيد، حالا براي تنوع بخشي كارهاي طنز از شگردهاي خاصي استفاده مي كنيد؟
- بداهه مي گويم و بداهه هم عمل مي كنم، ببينيد دقيقاً زماني كه جلوي دوربين مي گويم بچه ام، مطمئن باشيد كه بچه گانه هم عمل مي كنم. در ايام عيد نوروز وقتي سوار موتور بودم، بر روي موتور آواز مي خواندم، در حالي كه آنچنان هماهنگي خاصي با كارگردان نشده بود، كارگردان برنامه اصرار مي كرد كه به نوعي در حين سوئيچ كردن برنامه با او هماهنگي كنم. از سويي بنده هم اصرار مي كردم كه مرا در فضاي استوديويي راحت بگذارد تا بداهه كار كنم، اتفاق در صحنه را تلفن مخاطبان ايجاد مي كند. اتفاق را فضاي برنامه براي من ايجاد مي كرد، مثلاً اگر كسي از گيلان زنگ مي زند و با لهجه محلي موضوعي را بيان مي كند، به راحتي مي توان از آن لهجه براي بهتر شدن برنامه بهره گرفت به طور مثال از افراد يك قلم مي خواهم تا چيزي بنويسم، تصويربردار به شوخي از پشت دوربين قلم مو را به من نشان مي دهد در حالي كه سريع جلوي دوربين مي پرم و مي گويم: «بچه ها من قلم مي خواهم، ولي به من قلم مو داده اند.» اين همان شگردهاي برنامه است كه بايد از آن استفاده كنم . در پي آن هستم كه برنامه اي خارج از سازوكارهاي لودگي تهيه كنم. بنابراين در برنامه دور از لودگي آزاد هستيد كه هر كاري را براي طنز آميز جلوه دادن آن به صورت بداهه اجرا كنيد.
* طنز كودك بايد داراي چه مشخصاتي باشد؟
- در عين داشتن فكر و برنامه از پيش تعيين شده، برنامه بايد بار آموزشي براي كودكان داشته باشد. طنز را از كجا بسازيم؟ از رفتار و كردار بچه ها برنامه طنز تهيه مي كنيم، شما دوربين مخفي را مشاهده مي كنيد، به طور مثال بچه با گربه بازي مي كند اين برنامه نوعي طنز است كه بار آموزشي را هم در پي دارد، اين نوع موضوعات سوژه مناسبي براي مجريان برنامه كودك است و طنز كودك بايد دقيقاً نزديك به زندگي خود كودكان باشد. اگر زندگي خودش را به صورت طنز براي خود كودكان نشان بدهيم گونه اي از شيوه طنز است.
* در دوران بچگي چه رفتارهايي داشتيد؟
- در دوران كودكي بچه خجالتي بودم، ولي گاهي هم شلوغ بودم نه به معناي بچه هاي امروزي، اغلب با خواهرم دعوا مي كردم. اما در دوران بچگي به بزرگترها مي گفتم كه دوست دارم هنرپيشه بشوم، بنابراين در اتاق را روي خواهرم مي بستم تا برنامه هاي نمايشي مرا تماشا كند. از اين رو سهم پفكم را به او مي دادم تا برنامه هاي تلويزيوني را براي او تقليد كنم.
خواهرم همين حالا مي گويد مجبور هستم نمايش هاي تكراري شما را در هفته تماشا كنم. شايد نمايش هاي دوران كودكي؛ در برنامه هاي تلويزيوني كودك امروز، خودش را به گونه اي نشان مي دهد.