سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۸۳
فرهنگ
Front Page

مؤلفه هاي فضاي فرهنگي  آينده
000414.jpg
صباح زنگنه
اشاره : «سمينار خاورميانه و آينده آن پس از اشغال عراق» در روزهاي هفتم و هشتم خرداد در دانشگاه اصفهان تشكيل شد. در اين سمينار، سخنراني هاي متعددي ارائه شد. آن چه در پي مي آيد متن سخنان صباح زنگنه در اين نشست است. زنگنه، هم اكنون مشاور رئيس قوه قضائيه است. سرآغاز
فضاي فكري ،فرهنگ و آينده: سه واژه بسيار پردامنه، انعطاف پذير و پرسيطره و سنجش، آكنده از عصيان است. تلاش خواهد شد لااقل جريانهاي گوناگون مؤثر در صحنه هاي سياسي و فرهنگي و اجتماعي جهان و منطقه، شمرده و بيان گردد.پس از آن، سعي مي شود، تحولات و شرايط معاصر، از ديدگاه خود، تشريح شود و در تأويل دو مقوله جريانها و شرايط، مؤلفه هايي براي درك بهتر گفتمانها استنباط شود و چشم اندازي بر راهكارها عرضه گردد.
اهميت بحث فضاي آينده پس از اشغال عراق
۱- منطقه خاورميانه، چه بخواهيم و چه نخواهيم، كانون كشمكش هاي جهاني شده است.
۲- پس از فروپاشي شوروي، جبهه هاي درگيري تغيير يافته و حتي جدول اولويتهاي درگيريها نيز دچار تغيير و تحول شده است.
۳- منطقه خاورميانه، در دوران جنگ سرد، يكي از مرزها و خطوط دفاعي در برابر بلوك شرق و سوسياليسم محسوب مي شد.
۴- و در آن  دوران قدرتهاي غربي، تسامح و گذشت فراواني نسبت به اوضاع داخلي كشورها نشان مي دادند و از حكومت هاي مستبد و ديكتاتوري حمايت مي كردند، كه برخي آثار آن حمايتها همچنان مشهود است. اما فشارهاي غربي ها بر كشورهاي منطقه جهت دموكراتيزه شدن، آغاز شده و در حال افزايش است.
۵- پس از يازدهم سپتامبر، شاهد دو جريان كلان در جهان مي باشيم:
الف: جرياني كه كشورهاي منطقه را هدف قرار داده و آنها را به موقعيت انفعالي كشانده است و به عنوان محيط مساعد رشد دهشت افكني و تروريسم معرفي مي كند.
ب: و جرياني كه، حمله يازدهم سپتامبر را نشانه آسيب پذيري و ضعف دروني  آمريكا و غرب دانسته و مقدمات گسترش بيداري اسلامي در جهان مي داند.
۶- عقب ماندگي نظامها و دولتهاي حاكم در كشورهاي خاورميانه، به لحاظ اداره امور سياسي و اقتصادي و در نتيجه ناتواني و عدم كارآيي در بهره وري بهينه از امكانات، درآمدها و ظرفيتها، به نحوي كه فقر در همه زمينه هاي علمي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي، به طور چشمگير و روزافزون گريبانگير شده است.
۷- انفجار اطلاعات، حقيقت ملموسي گرديده و آثار عظيمي بر جاي گذاشته است: از يك جهت، فاصله علمي و فناوري ميان توليد كنندگان اطلاعات و مصرف كنندگان آن بيشتر شده است و از جهت ديگر، انعكاس اين فاصله در ايجاد ارزش افزوده اقتصادي فوق العاده نزد توليد كنندگان و مكيدن درآمد مصرف كنندگان و از طرف ثالث، گيرندگان اطلاعات، تحت تسلط زبان و جهت گيري فناوري اطلاعات واقع شده و دچار فروريختگي يا فروخوردگي شخصيت و هويت شده اند.
۸- حضور نيروهاي نظامي آمريكا و كشورهاي ائتلاف در افغانستان و عراق، تغييرات ژئوپولتيكي گران سنگي را هشدار مي دهد.
۹- حمله رسانه هاي آمريكا و سازمان ها و مراكز مطالعاتي آن كشور به متحدان قديمي خود (مانند مصر و عربستان سعودي)، به بهانه اينكه اين كشورها منشأ و منبع تروريسم اند و اينكه نوعي از اسلام(سلفي) مايه اين گونه افراطي گرايي هاي خشونت بار است، موجي از عكس العمل ها به بار آورده است. نخست اين كه كشورهاي اقماري آمريكا، حتي در امان از وزش بادهاي تغيير نخواهند بود. دوم آنكه گرايش هاي اسلامي در منطقه، مقابله علني و آشكار و همه جانبه را با آمريكا در رأس اولويت هاي خود قرار داده اند و برخي ديگر از گرايش هاي اسلامي اين تهمت ها را فرصتي براي تصحيح جايگاه خود در ذهنيت غربي ها دانسته اند.
۱۰- محور گفتمان عربي و اسلامي منطقه خاورميانه، همانا مسأله فلسطين است. جوهر اين قضيه كه در وجدان انسان هاي منطقه حضور دارد، «عدالت» است، يعني همان مفهومي كه براي جهان غرب و به ويژه آمريكا چندان قابل درك نيست.
يكي از پارادوكسهاي روابط جهان اسلام و آمريكا اين است كه مسلمانان محور عدالت را در تنظيم روابط خود با ديگران اساسي مي دانند، در حالي كه غربي ها «منافع و مصالح» خود را محور مي دانند. انعكاس بي عدالتي آمريكا و غرب در قضيه فلسطين، در نحوه برخورد مسلمانان با غرب و آمريكا مشهود است. فوكوياما مي گويد: «وقتي به دلايل وجود چنين افكار عمومي منفي در ميان اردنيها، مصريها و غيره توجه مي كني، متوجه مي شوي كه در واقع، بيشتر اين خصومت ها به خط مشي آمريكا در قبال مسأله فلسطين باز مي گردد. اين خشم، عليه جامعه يا نهادهاي ايالات متحده يا به طور كلي تر «غرب» نيست اين خشم عليه سياستهاي خارجي آمريكا است.»
گفته فوكوياما، مقداري خو ش بينانه است، زيرا همين خشم، به تدريج عليه ارزشها و نهادهاي آمريكا نيز تسري مي يابد، همچنان كه در قضيه يازدهم سپتامبر و ساير اقدامات متفرقه در عراق، اندونزي، سومالي و اروپا مشاهده مي شود.
۱۱- سنگ بناي سياست هاي آمريكا در منطقه، رعايت مصالح و پايگاه و تفوق همه جانبه اسرائيل است. گرچه آمريكايي ها، به منظور جلب آراي يهوديان و افكار عمومي آمريكا در انتخابات، به چنان پايگاهي متوسل مي شوند، لكن حكومت بوش، بعد ديگري به موضوع داده است: بعد ايدئولوژيك! همان بعدي كه زماني ايران متهم بوده است كه اقدامات خود را بر مبناي آن اتخاذ مي كند! و حال سياست آمريكا در برابر اين تناقض آشكار قرار گرفته است. اگر پايه ايدئولوژيك در ارزيابي و اتخاذ مواضع، صحيح است، چرا ديگران از اين زاويه بهره نگيرند؟
و سؤال مهم تر: در تعارض جريانهاي ايدئولوژيك، وزن و محتواي كدام جريان ملاك حل تعارض خواهد بود؟! 
۱۲- زماني، همگرايي نژادها و اقليت ها، جريان غالب بر حركت هاي سياسي و اجتماعي بوده است. كشورهاي غربي متعددي نيز بر همين مبنا شكل گرفته و حتي اقليت ها را و كشورهاي تحت سلطه را نيز با چسب هاي مرزها و حكومت هاي مركزي مقتدر، به همديگر پيوند داده اند.
اما در فضاي فعلي و پس از حضور نظامي آمريكا در منطقه، گويا مصلحت اسرائيل، ايجاب مي كند نژادها و اقليت ها و بعضاً اكثريت ها داعيه واگرايي و انفصال و جدايي داشته باشند.
شرايط عراق در برابر چند احتمال سرنوشتي براي كشور عراق رقم خواهد زد كه واگرايي و جدايي يا حداقل فدراسيون گرايي يكي از گزينه هاي نسبتاً جدي را تشكيل مي دهد.اين جريان و آثار فرهنگي و اجتماعي آن، در برابر جريان جهاني شدن و فرو ريختن مرزها و انقراض بسياري از زبان ها (تنها در هند حدود ۱۲۰۰ زبان منقرض شده است)، معلوم نيست چگونه مقاومت خواهد كرد، چه رسد به اسكان همزيستي مسالمت آميز با ساير نژادها و اقوام و مذاهب.
۱۳- خشونت و فرهنگ سازي: پرواضح است كه تأثير بر تمدن هاي ديگر از طريق جنگ و خشونت، به دليل آن كه تأثيرات اختياري و دلبخواه به جاي نمي گذارد، درازمدت و مستمر نيست.
از ديگر سو، در گردونه تاريخ ملاحظه شده است كه فرهنگ جامعه مغلوب از نظر نظامي و سياسي اگر از استحكام و انسجام عقلي برخوردار باشد بر فرهنگ جامعه غالب غلبه مي كند، غلبه، البته به صورت خودكار صورت نمي گيرد بلكه ناشي از تحرك و اراده و اصرار حاملان فرهنگ تحقق مي يابد.
۱۴- تعارض هاي دروني جوامع خاورميانه  مانند تعارض دموكراسي و حاكميت هاي سنتي، دين مداري و نوگرايي، عقلانيت و تصميم گيري هاي احساساتي، نسبت حاكم و محكوم، نقش زن و مرد سالاري، آرزو هاي بزرگ و مديران كوتوله، اهداف اعلاني و برنامه هاي عملي و... از جمله مهمترين موانع اتخاذ تصميم  و انتخاب گفتمان مناسب مرحله اي و درازمدت است.
۱۵- فيلم «عاطفه مسيح» كه به نادرست به عنوان «مصيبت هاي مسيح(ع)» ترجمه شده است، گسترده ترين حمله هاي تبليغي و انتقادي و خشن ترين اعتراض ها را در آمريكا يافته است. فيلمي كه بيش از سي ميليون آمريكايي آن را در اكران اول مشاهده كرده اند، ميان مسيحيان كاتوليك و مسيحيان انگليكان وحدت در ديدگاه و احساسات ايجاد كرده است.اين فيلم مورد تعرض ناقدان يهودي و اسرائيلي قرار گرفته است. يهوديان منتقد، فيلم را عاملي براي تحريك احساسات ضد يهود دانسته كه ممكن است به كشتار يهوديان بيانجامد! مدافعان فيلم پاسخ مي دهند: «داستان مركزي انجيل ها، همان محتواي دقيق فيلم است، به گفته پاپ: «فيلم، وضعيت را آن چنان كه بوده است، تصوير مي كند. بنابراين يهوديان مخالف بايد انجيل را حذف كنند و نه فيلم را.»
پاتريك بوكانن، در نشريه «آمريكا كنسرواتيو» مي گويد: «هيتلر و استالين، زماني به حكومت رسيده اند كه ژان ژاك روسو و داروين و ماركس و فرويد روح اروپا را مسموم كرده بودند و مسيحيت، قاره اروپا را از دست داده بود.»
چند نكته در اين جريان، جلب توجه مي كند: اولاً اسرائيلي ها به چنان مرحله اي از وقاحت و گستاخي رسيده اند كه به اعمال و توليدات هنري و فرهنگي مسيحيان حتي اگر صد در صد منطبق بر انجيل باشد، اعتراض مي كنند. ثانياً موافقان و مخالفان فيلم، به پايه هاي فكري استناد مي كنند كه مي تواند منجر به رفتارهاي خشونت بار گردد چه ضد يهود و چه ضد مسيحيان.
همين وضعيت را در برابر خشونت ها و بي حرمتي هايي كه سربازان آمريكا در عراق مرتكب شده اند، مشاهده مي كنيم.
كتابي كه در آمريكا و به ويژه ميان نظاميان آمريكايي پخش شده و توسط يك نويسنده اسرائيلي نگاشته شده است تحت عنوان «ذهنيت عراقيان» زمينه اصلي رفتارهاي مذكور محسوب مي شود.
مؤلفه هاي فضاي فرهنگي جديد
با نگرش اجمالي به مقوله هاي يادشده، شايد بتوان عناصري به عنوان مؤلفه ها و پايه  هاي رسيدن به يك چارچوب مناسب براي يك فضاي جديد يافت: 
الف: درك صحيح از شرايط و تحولات، يا به تعبير حضرت علي(ع): «فرزند زمان خويش باش.»؛
ب: انتخاب محتوي و جهت گفتمان؛
ج: داشتن طرح و برنامه (استراتژي)  براي گفتمان كه در آن اهداف، مراحل، زمان بندي، ابزار، روش ها و ارزيابي ها و نيز نيروهاي عامل و محيط هاي مخاطبان به خوبي تفهيم و تبيين گردد؛
د: حاكميت عقلانيت در متدلوژي و كار؛
هـ : حل پاردوكس هاي فرهنگي و تاريخي كه به آنها اشاره شده است؛
و: اعتماد به نفس و خودباوري؛
ز: همكاري منطقه اي و فرامنطقه اي و يافتن متحدان و همگرايان؛
ح: ارائه تعريف هاي جديد از مفاهيمي مانند جهاني شدن و نقش خود، حاكميت و مرزبندي ها و ابزارهاي جديد، هويت و...؛
ي: همراهي با اقدامات و ابتكارهاي نزديك به درك خود مانند آنچه در يونسكو و سازمان تجارت جهاني براي ممانعت از قرار گرفتن توليدات فرهنگي در فهرست موضوعات مشمول مقررات سازمان تجارت جهاني.

نگاه فرهنگ
ادب و تواضع
محسن صبا
يكي از مشكلات زبان گفتاري ما واژگاني است كه منطقاً در يك رده نيستند و كاربرد همساني ندارند. از آن جمله است كلمات «تواضع» و «ادب». فرد «متواضع» البته بعيد است كه از «ادب» بي بهره باشد ولي فرد با «ادب» الزاماً «متواضع» نيست. «ادب» كردن هميشه امري بايسته و ستودني است ولي «تواضع» اگر چه نيكوست ولي مي تواند الزاماً چنين نباشد. شايد بهترين شاهد براي تفكيك اين مفاهيم اين بيت ابن يمين فريومدي است كه مي گويد:
«تواضع» بود با بزرگان «ادب»
ولي با فرومايگان  «مسكنت»(۱)
سعدي هم بيتي دارد كه كمابيش همين مفهوم را مي رساند، اما شرح مبسوط اين معني را در نفائس الفنون آملي مي بينيم كه «تواضع» را چنين مي نويسد: «خود را بر كساني كه از جاه و مقام از او نازل تر باشد مزيتي ننهد»(۲) . البته سخن آملي بيشتر در مفهوم «تواضع» است ولي مخلص كلام اين است كه: خود را كمتر از فرودستان خود نشان دادن. پس همان طور كه در بيت ابن يمين ديده شد اين واژه مي تواند صفت پسنديده اي هم نباشد كه نتيجه اش اين شود ما عباراتي از نوع «نوكرتم!»، «چاكرتم!»، «غلامتم!» و غيره را نشانه اي از «تواضع» بگيريم، در حالي كه «ادب» و «تواضع» تعاريف فرهنگي و شواهد متعددي در متون معتبر فارسي دارند و اين عبارات از موهومات است و اعتباري به مخاطب و نشانه اي از «ادب وتواضع» گوينده ارائه نمي دهند.
يادم مي آيد در دوران دبستان معلمي داشتيم نيكو صفت، خوش رو، هميشه با لباس تميز و چنان آرام كه حتي بچه هاي سركش هم رعايت او را مي كردند. كلاس او مثل كندو بود و نامش دل بچه ها را شاد مي كرد. سال هاي سال از او خبر نداشتم تا چندي پيش كه شاگردان همان مدرسه در نخستين جمعه مهرماه جلوي همان مدرسه گرد آمده بودند كه در آستانه پيري ديداري با هم كرده باشند، در جمع از او ياد كردم. كسي گفت هنوز در قيد حيات است و اين خبر چنان دل من را شاد كرد كه اگر نشاني از او داشتم به ديدارش مي شتافتم. همكلاس ديگري كه از جمله همان سركشان دبستاني بود وقتي اشتياق مرا به ديدار او شنيد گفت:
- اگر مي خواهي من مي توانم نشاني او را پيدا كنم.
پرسيدم:
- از كجا؟
گفت:
- يادم مي آيد وقتي بالاخره بازنشسته شد براي من كار مي كرد. من مدير مدرسه بودم و او معلم بود.
آن همكلاس مدير تاكنون به من خبري نداده است، ولي آن معلم «هركجا هست خدايا به سلامت دارش» كه به من كلمه «ادب» را ياد داد، اگرچه من در امتحان او نمره متوسطي آوردم.

۱ و ۲- هر دو شاهد از لغت نامه دهخدا/ انتشارات دانشگاه تهران

|  ايران  |   سياست  |   فرهنگ   |   ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |