پنجشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۷۱
خبرسازان
Front Page

بانوي سكوت، بانوي كتاب
013605.jpg
دومين رمان زويا پيرزاد، ظرف مدت يك ماه به چاپ چهارم رسيد. زويا پيرزاد اهل گفت وگو با مطبوعات نيست. اين داستان نويس، به معناي واقعي كلمه سختكوش است. گاهي وقت ها از ۴ صبح تا ۱۰ شب پشت ميز كارش است و مي نويسد. چهره اي آرام و خونسرد دارد و همين رمان آخري را ۱۰  بار بازنويسي كرده است. وقتي برايش ويژه نامه اي تدارك مي بينند باز هم ترجيح مي دهد به روزنامه نگاران همان جواب هميشگي را بدهد: «من مصاحبه نمي كنم.»
زويا پيرزاد، با همين توصيف ها و دركنار انتشار هفت كتاب تبديل شده است به يك نويسنده شناخته شده كه خيلي ها براي خواندن آثارش لحظه شماري مي كنند. زبان داستاني آثار پيرزاد زباني شسته رفته و پاكيزه است. در ساختن حال و هوا و فضاي داستاني تبحر دارد و به كشش و جاذبه در داستان هايش فوق العاده اهميت مي دهد. فضاي كلي آثار او مربوط به مسايل اجتماعي همين سال هاست با اين اشاره كه بيشتر به زندگي لوكس و دغدغه هاي آدم هايي مي پردازد كه توي آشپزخانه هايشان همه چيز برق مي زند و در پاركينگ، اتومبيل پدر و مادر داري انتظارشان را مي كشد. در هر حال اين داستان نويس توانسته است، مخاطبان خودش را پيدا كند و آنها را وادارد كه براي خريد كتاب هايش دست به جيب شوند.
زويا پيرزاد، در سراسر دهه هفتاد با سه مجموعه قصه «مثل همه عصرها»، «طعم گس خرمالو» و «يك روز مانده به عيد پاك» حضورش را در ميدان داستان نويسي اعلام كرد و خيلي زود يعني در سال ۱۳۷۶ كتاب طعم گس خرمالو، برنده جايزه ۲۰سال ادبيات داستاني ايران شد. ۲سال بعد كتاب يك روز مانده به عيد پاك در هفدهمين دوره كتاب سال در فهرست آثار تشويقي قرار گرفت. اولين رمان او با عنوان «چراغ ها را من خاموش مي كنم» هم به محض انتشار با اقبال روبه رو شد و ۴جايزه بهترين رمان سال ۱۳۸۰ را از سوي «بنياد هوشنگ گلشيري»، «جايزه مهرگاه ادب»، «جايزه ادبي يلدا» و بيستمين دوره كتاب سال جمهوري اسلامي ايران به خود اختصاص داد. همين جا بايد اضافه كرد كه البته او همه اعتبار مالي جايزه ها را به اتحاديه ناشران و كتابفروشان تهران بخشيد تا صرف پروژه مدرسه سازي براي مناطق محروم شود.
زويا پيرزاد، علاوه بر داستان نويسي در عرصه ترجمه هم دو كتاب در كارنامه دارد. «آليس در سرزمين عجايب» نوشته لوئيس كارول و «آواي جهيدن غوك» كه مجموعه اي از شعرهاي ژاپني است، نام او را در كسوت مترجم بر پيشاني دارد. اما آخرين رمان اين نويسنده كه در حال حاضر در لندن به سر مي برد، داستان زندگي ۳ نسل از زنان در تهران اين روزهاست كه به «ساشا مداح» تقديم شده است. داستان با اين سطرها آغاز مي شود: «آرزو به زانتياي سفيد نگاه كرد كه مي خواست جلو لبنيات فروشي پارك كند. زيرلب گفت: شرط مي بندم گندبزني پسرجان و آرنج روي لبه پنجره و دست روي فرمان منتظر ماند.» و با اين جملات به پايان مي رسد: «آرزو از پنجره به بيرون نگاه كرد. برف مي باريد. شيرين گفت: عيدت مبارك، بعد زنگ مي زنم. دست آرزو با تلفن پايين آمد. بيرون باران مي باريد.»
جريان دوگانه نقد و بررسي و اظهارنظر درباره اين كتاب و باقي نوشته هاي اين نويسنده ايراني را مي سپاريم به مخاطبان آثارش و اهالي ادبيات داستاني.

ازالمپيك تا نجف
برگزاري المپيك همچنان تيتر يك بسياري از روزنامه هاي جهان از جمله مطبوعات آمريكا است. هيجان زيادي كه علاقه مندان براي تعقيب رقابت هاي فشرده و زيباي آتن دارند بهانه اي شده است كه رسانه هاي جهان از درگيري هاي خونين چند روز گذشته در نجف صرفنظر كنند و توجه همگان را به فضاي گل و بلبل دهكده المپيك معطوف سازند.
013629.jpg
013626.jpg
013623.jpg
013620.jpg

البته در ميان روزنامه هاي كثيرالانتشار جهان اخباري جسته و گريخته هم از وضعيت اسفبار كشور همسايه  ما به چشم مي  خورد. يكي از اين روزنامه ها، القدس  العربي است كه با عكسي از بارگاه مطهر حضرت علي(ع) كه مورد اصابت گلوله قرار گرفته است توجه خوانندگان را جلب مي كند.

مدرس صادقي راضي است
013599.jpg
وقتي نمايندگان رسانه ها، ساعات آخر شب را انتظار مي كشيدند تا نسخه فيلم گاوخوني به سالن برسد، بهروزافخمي و علي معلم پس از ساعتي وارد سينما شده، به دقت سالن را آماده كرده و آن را به نمايش گذاشتند. گاوخوني، با ديالوگ هاي روي تصوير آغاز مي شود. روايت مردي كه بهرام رادان بازي مي كند ولي آفريده جعفر مدرس صادقي است. اما آنچه انتظار ساخت آن از بهروز افخمي با سابقه فيلم هايي چون عروس و شوكران مي رفت، برآورده نشد.
مخاطباني كه اكثر آنها را منتقدان فيلم تشكيل مي دادند اين بار با فيلمي خاص، تصاويري تاريك و گويش هاي فراوان مي ديدند.
اكنون بعد از كمتر از يك سال، علي معلم و بهروز افخمي در شرايطي آغاز اكران فيلم را نزديك مي دانند و خبر از نمايش اين فيلم خاص در سينماهايي خاص از ۱۸ شهريور مي دهند كه اخباري مبني بر تاسيس تلويزيوني تازه توسط اين اشخاص شنيده شده و حتي در برخي محافل شنيده مي شد، قرار است نمايش اين فيلم ازطريق شبكه سينمايي افخمي انجام شود. اما علي معلم، تهيه كننده اين فيلم كه نخستين تجربه تهيه كنندگي خود را پشت سر مي گذارد، در گفت وگويي با خبرگزاري مستقل كار ايران كه اين روزها سرويس هنري اش فعال تر از سابق شده، سينماهاي نمايش دهنده اين فيلم را قدس در اصفهان، پرسيا در شيراز و آفريقا در مشهد عنوان مي كند. همچنين در رشت نيز سينمايي تازه تاسيس به اكران اين فيلم خواهد پيوست. در تهران نيز در سينما سپيده و همچنين در سينما فرهنگ يا سالن موزه سينما با زيرنويس به نمايش درخواهد آمد.
گفته مي شود واقع بيني اين تيم فيلمسازي،  باعث شده درپي اكران عمومي آن برنيايند. البته احتمالا جو مصاحبه هاي مطبوعاتي پس از اكران فيلم در جشنواره نيز در نزديك شدن به اين تصميم آنها را ياري كرده، چه آنكه حتي برخي از نويسندگان سينمايي مدافع سرسخت افخمي، در آن جلسه حضور نداشتند و آنها كه حضور داشتند نيز واكنش چندان مناسب و دلگرم كننده اي از خود بروز ندادند.
به هر حال اينك، گاوخوني كه در آخرين حضور خود در جشنواره هاي خارج از كشور توانست جايزه «نتپك» جشنواره فيلم «بريزبين» را دريافت كند، اينك براي افراد محدودي به نمايش درمي آيد، يك خبرنگار سينمايي مي گويد اين تصميم دو فايده دارد، نخست آنكه فيلم را در معرض ديد بينندگان حرفه اي قرار مي دهد و دوم اينكه از واكنش منفي بيننده عام به اين فيلم مي كاهد. در اين شرايط موجود، گويا مدرس صادقي از همه راضي تر به نظر مي رسد. او كه با چاپ كتاب هايي مانند شاه كليد و شريك جرم به نويسنده معاصر پيوسته است، اين بار بخشي از دنياي ذهني خود را بر روي پرده سينما مي بيند.

چهره نگارهاي پول ساز
013608.jpg
فرهاد فرجا د - تمركز بر چهره هاي هنري، ورزشي و پرداختن به حواشي زندگي آنها مدت هاست در ژورناليسم غربي به يكي از رويكردهاي پولساز تبديل شده است. اين نشريات هر چند پيكان تيز انتقادهاي گزنده را مقابل خود مي  بينند، اما به علت جذب مخاطب- كه عامل اصلي سود آوري و توجيه مالي نشريات است- هرگز كمرنگ نشده و همچنان به پولسازي مشغولند. امروزه حتي نسل جديدي از چهره نگاران به دنياي مطبوعات معرفي شده اند كه با تاكتيك هاي نوين و متفاوت قصد دارند خود را از زير نام «زردنويس» وارهانند و دگرگون جلوه كنند.
باني فولر، زني كه سال ها در مطبوعات معتبر آمريكا تجربه اندوخته، يكي از آنهاست. نشريه اكونوميست چندي پيش نگاهي به كارنامه حرفه اي وي انداخت و از نحوه عملش نوشت كه مي  خوانيد:
«عشق جديد اين دو به كجا مي  انجامد»، «ماجراي بن با جي لو به كجا كشيد»، «رمز ماجرا كشف شد: مواد مخدر»، «تفنن جديد بابي: كوكائين». راهرو منتهي به دفتر كار باني فولر، مفروش به صفحه يك  هاي مختلفي از چند روزنامه با عناويني از اين دست است؛ آنچه ممكن است مايه خنده و نيشخند عده اي كم شمار از خوانندگان خاص مطبوعات باشد، ولي توده اي عظيم از مردم را به خريدن نشريه ترغيب مي   كند.
فولر سردبير آمريكن مديا است و ديدگاه خاص خود را دارد. به زعم او خوانندگان زن نشريات، از فرمول سنتي «جذب علايق مخاطب» خسته شده اند: «دستورالعمل، مشاوره و اندكي اميد دادن» ديگر كارا نيست. آنچه آنها امروز مي  خواهند، نسخه خاص خودشان از صفحات ورزشي، سينمايي، طراحي لباس و مانند اينهاست؛ چيزي كه آشكارا همگام با نظر زنانه جلوه كند و نشاني از عوام فريبي نداشته باشد. آنهاذره اي دگرگوني مي  خواهند و قدري سرگرمي.
فولر با چنين ديدگاهي بود كه كارش را با نشريه Star و پس از آن با Enquirer آغاز كرد. او مي  خواست در قدم نخست از ريزش خوانندگان زن نشريه جلوگيري كند و سپس به افزايش دوباره آن دست يازد.
سال گذشته، وي با Enquirer قراردادي بست و به موجب آن عهده دار شد تا شمار خوانندگان را افزايش دهد. اگر تدابيرش با موفقيت همراه باشد ۳ ميليون دلار خواهد گرفت. مبلغي كه در تاريخ مطبوعات و در هيچ كجاي دنيا به هيچ سردبيري پرداخت نشده است. حتي اگر مطابق انتظاراتش پيش نرود، به اندازه كافي شهرت و اعتبار كسب كرده تا كاري درخور و شايسته به او پيشنهاد شود. يك كمپاني تلويزيوني از همين حالا دست به كار شده و پيشنهادهايي را ارايه كرده است.
فولر، پيش از اين، دو ماهنامه زنانه آمريكايي را از خطر سقوط نجات داده و به سود آوري رهنمون ساخته است: يكي نشريه Glamour وديگري Cosmopolitan.
با ورود به آمريكن مديا، او به موسسه اي ملحق شده بود كه دو چالش بزرگ را پيش روي خود داشت.
يكي فرمول نگارشي اين نشريه بود كه بر خبر مشاهده الويس پريسلي و همچنين رويت بيگانگان فضايي توسط بعضي از مردم استوار بود و تاريخ گذشته مي  نمود. بدتر از آن، فرمول ديگر نشريه شامل تمركز بر چهره هاي هنري- به ويژه شكست هاي آنها-بود كه به جريان غالب نشريات بدل شده و شيوع يافته بود. نشريه اندك اندك از جايگاه و منزلت پيشين خود فاصله مي  گرفت.
در نشريه Star، استراتژي فولر بر اين بود كه به چهره هاي هنري بيش از ديگران پرداخته شود.
حربه هاي او در استحاله نثر و بهره گيري از شيوه هاي جديد نگارشي، كارآمد بود. وي در بخش  چهره هاي هنري، از مقوله شكست ها و ضعف ها فاكتور گرفت و فقط به موفقيت ستاره ها بها داد. به زندگي بهتر،اثر بهتر و حتي پوشش مناسب تر ستاره ها پرداخت و خوانندگان را عادت داد كه به رويداد بهتر فكر كنند نه بدتر. نتيجه مثبت بود؛ خوانندگان بازگشتند و وضعيت مالي نشريه را رونق بخشيدند.
با تمام اينها، از فولر همچنان انتقاد مي  شود. او با هدف پولسازي خبررساني مي  كند، نه با نيت آگاه سازي. سوژه هاي او، چهره هاي ميليونري هستند كه بيشترشان يك شبه راه صدساله را پيموده اند و به احتمال فراوان، از گذشته چركين و فقيرشان فاصله گرفته اند. اغلب، تحول شگرف مالي را تاب نمي  آورند و بر خلاف ميل فولر خبرساز مي  شوند. از يكي خبر اعتياد به كوكائين مي  رسد و از ديگري رسوايي  اخلاقي.
اين، واقعيتي است كه فولر و امثال او را آشكارا از جرگه ژورناليسم افشاگر، آگاه ساز و روشنفكر متمايز مي  سازد و سيمايي نه چندان مناسب مي  بخشد.

زندگي زيباي مرد نيم تني
013596.jpg
نادر شاكرين- چاقي هم جزو موضوعاتي است كه امروزه دغدغه بسياري از افراد در جامعه ما به  خصوص جوانان محسوب مي  شود. كم نيستند كساني كه چون مثلا ۱۰ كيلو اضافه وزن دارند، زندگي را سياه مي  بينند و اعتماد به نفس خود را از دست مي  دهند. البته منظور اين نيست كه اضافه وزن چيز خوبي است و همه بايد اضافه وزن داشته باشند بلكه مقصود اين است كه اميد و روحيه مفاهيمي فراتر از زشتي و زيبايي ظاهري يا چاقي و لاغري هستند. براي گفته خود گواه هم داريم.
«پاتريك دوئل» مردي ۴۲ ساله و صاحب سابق يك رستوران در شهر والنتين است. او كه ظاهرا چهره اي در هم دارد، انساني بسيار شوخ و اجتماعي است و همه دوستانش از بودن با او لذت مي  برند. پاتريك به همراه همسر خود «اديت» در خانه معمولي ولي محكم (!) زندگي مي  كنند. خب شايد همه چيز درباره پاتريك عادي به نظر برسد به جز يك چيز، يعني وزن او. پاتريك اندكي كمتر از نيم تن يعني ۴۶۰ كيلوگرم وزن داشت كه براي مردي با ۱۷۰ سانتي متر قد بيش از ۶ برابر حد مطلوب است. او به رغم اينكه از ناراحتي قلبي، مشكل غده تيروئيد، ديابت (مرض قند) و آرتروز رنج مي  برد اما هميشه عشق و اميد را به همه هديه مي  داد. بالاخره وضعيت پاتريك به وخامت گراييد و ديگر ادامه زندگي برايش بسيار دشوار شد. پس از مدت ها جست وجو همسر او موفق شد بيمارستاني را در نزديكي خانه خودشان پيدا كند كه آمادگي پذيرش او را داشته باشد. يك روز صبح آمبولانس بزرگ و قوي به همراه پرستاراني قوي هيكل به منزل پاتريك آمده و او را به بيمارستان منتقل كردند. در بيمارستان اتاقي دو تخته براي او در نظر گرفته شد. البته مرد سنگين وزن ما هر دو تخت را اشغال كرد چون روي يك تخت جا نمي گرفت.خلاصه پاتريك تحت مراقبت پزشكان متخصص قرار گرفت و براي او رژيمي كه تنها ۱۲۰۰ كالري در روز انرژي داشت، تجويز شد. او موفق شد در مدت ۸ هفته ۱۶۰ كيلوگرم لاغرتر شود. البته براي رسيدن به وزن مناسب بايد ۲۳۰ كيلوگرم ديگر را هم آب كند. آرزوي پاتريك اين است كه يك روز بتواند در اطراف بيمارستان آزادانه قدم بزند، آخر هفته در ورزشگاه شهر به تشويق تيم فوتبال مورد علاقه اش بپردازد و چند روزي را به همراه همسرش به تعطيلات برود. جالب است بدانيد مدت هاست كه او روي ترازو نرفته است، نه به اين خاطر كه تحمل ديدن وزن خود را روي ترازو ندارد بلكه به اين دليل كه ترازو تاب ديدن او راندارد. او براي وزن كردن خود رو به يك باسكول در نزديكي خانه خود مي  رفت كه براي وزن كردن دام ها مورد استفاده قرار مي  گيرد.
«فرد هريس» سرپرست تيم پزشكان، روحيه پاتريك راعالي مي  داند و مطمئن است تا سه ماه آينده پاتريك هم مانند ديگران از يك زندگي عادي لذت خواهد برد. بد نيست بدانيد كه سنگين ترين مردي كه تا به حال اسمش در كتاب ركوردهاي گينس درج شده «جان براور» است كه ۷۰۰ كيلوگرم وزن داشت و در سال ۱۹۸۳ دار فاني را وداع گفت. مي  بينيد كه زندگي براي افرادي كه پنج، شش برابر ما هم وزن دارند زيبايي و جذابيت هاي خود را دارد و آنها هم از اينكه هر روز صبح چشمان خود را به روي زندگي مي  گشايند، شاد هستند. پس ديگر دليلي براي آزار دادن خودتان كه تنها ۱۰ كيلوگرم اضافه وزن داريد وجود ندارد. از تك تك لحظات لذت ببريد و شاد باشيد.

مولن روژ
بازگشت جان وو به ريشه هاي چيني
013614.jpg

«جان وو» مدت ها در هاليوود چرخيده و سعي كرده تا به عنوان جريان جديدي از اكشن سازي شناخته شود. ايده هاي او البته چندان هم ناكارا نبود. از «ژان كلودون دام» در هدف سخت گرفته تا «نيكلاس كيج» و «جان تراولتا» در تغيير چهره و «تام كروز» درماموريت غير ممكن۲، به ويژه با اسلوموشن هاي استادانه جان وو، بسياري از سينماروها را به پاي گيشه كشاندند. اما جان وو، در ظاهر از بزن بهادري هاي غربي خسته شده و قصد دارد تا به ريشه هاي چيني خود بازگردد. نشريه ورايتي گزارش داد: جان وو مي خواهد با همكاري «چويون فت»، ستاره فيلم پيشين خود با عنوان «سخت جوش»(محصول ۹۲) ، نخستين فيلم چيني زبانش را پس از يك دهه بسازد. داستان اين فيلم كه «جنگ صخره سرخ» نام گرفته، در ۱۷۰۰ سال قبل مي گذرد و در حقيقت بخشي از يك رمان موفق چيني با عنوان «داستان سه پادشاه» اثر لوگوانژونگ است. اين رمان درقرن پانزدهم ميلادي نگاشته شده و در قالب ۲۰فصل، ماجراي حماسي هان دايناستي را روايت مي كند.
هزينه فيلم ۳۶ ميليون دلار برآورد شده كه در تاريخ سينماي چين بي سابقه است. پيش از اين، پرخرج ترين فيلم سينماي چين، «قهرمان» با بازي جت لي بود كه قرار است تا آخر همين هفته درسينماهاي آمريكا اكران شود.
جان ويت در كودكان نابغه 
013617.jpg

آن هنگام كه جان ويت در نجات يافتگان جان بورمن به تنازع خونين و مرگبار با واقعيت خشن دنياي امروز پرداخت و در «كابوي نيمه شب» هجويه اي از آمال انسان هاي غريب ارايه داد و بالاخره در قطار فراري، انسان را ابليسي كوچك و حيواني كوچك تر معرفي كرد، همه فكر كردند ديوانه جديدي به نسل هنرپيشه هاي ديوانه اما متفكر اضافه شده، او آشكارا مي خواست جا پاي بزرگان بگذارد و با ته مايه اي از مارلون براندو ، يك جك نيكلسون ديگر شود. اما فرضيه ها درست از آب در نيامد. او در ادامه بزرگ بودن را تاب نياورد و به نقش هاي درجه دو در فيلم هاي درجه دو بسنده كرد. يك روز، شخصيت شرور داستان جك و لوبياي سحرآميز شد و دگر روز، شكارچي مار آناكوندا.
جديدترين فيلم او هم ادامه اي است بر رويه پيشين اش.
ابر كودكان، در حقيقت قسمت دوم بچه هاي نابغه محصول ۱۹۹۹ است كه كاتلين ترنر و كريستوفر لويد در آن حضور داشتند. قسمت اول، به تلاش دو شخصيت اصلي داستان براي كشف رمز گفتار كودكان و طفلان مي پرداخت. آن دو سرانجام توانستند به فرايند پيچيده اي دست يابند كه زبان كودكان را ترجمه مي كرد و از نحوه ارتباط كودكان با دنياي پيرامون پرده برمي داشت. حالا ماجراها در قسمت دوم ادامه پيدا كرده است.
علاوه بر جان ويت، اسكات بايو، ونسا آنجل، پيتروينگ فيلد و آلفونسو گويجادا در فيلم حضور دارند.
كودكان نابغه ۲ به كارگرداني باب كلارك از ۲۷ آگوست به اكران گذاشته مي شود.
سيگورني ويور از عنصر وحشت انصراف داد
013611.jpg

سيگورني ويور، وجهه سينمايي خود را به واسطه بازي در ژانر وحشت كسب كرد. موضوع بيگانه ها آنقدر وحشتناك و البته جذاب بود كه هم او و هم بيگانه ها را معروف كند. (مي دانيد كه «پيكار بيگانه با غارتگر» دو هفته اي است كه بحث داغ روز است و تا به امروز كلي پول ساخته). با اين حساب انصراف ويور از حضور در يك مجموعه ترسناك تلويزيوني را نمي توان به خوبي تجزيه و تحليل كرد.
هنرپيشه ۵۴ ساله به مجله مردم (people) گفت: قرار است شخصيت هاي سريال عنصر وحشت، سوسك و آشغال بخورند. چنين چيزي هرگز براي من جالب توجه نيست.
اما خواندن استدلال ويور برايتان به حتم خالي از لطف نخواهد بود: ديشب در اتاق خوابم يك پشه ديدم. نزديك رفتم و آن را به دقت نگريستم. شكم، بازوان، پاها و تمام اجزاي بدنش را ديدم. خب، شبيه يك بابا لنگ دراز كوچك و پرنده بود. نمي توانم تصور كنم كه بعضي ها چنين موجودي را مي خورند.
از سيگورني ويور، هم اكنون فيلم «دهكده» روي پرده ها است.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   خبرسازان   |   دخل و خرج  |   در شهر  |   سفر و طبيعت  |
|  عكاس خانه  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |