دوشنبه ۲ شهريور ۱۳۸۳
هنر
Front Page

نگاه
بيان شور عارفانه
روئين  پاكباز
منصوره حسيني را نقاشي مي شناسيم كه همواره دو گرايش تصويري(فيگوراتيو) و انتزاعي (آبستره) را به طور موازي و در ارتباط با هم دنبال كرده است. در نقاشي گلها، منظره ها و تك چهره ها از آموخته هايش از سنت تصويري مدرن غرب بهره مي گيرد و در تركيب بنديهاي انتزاعي و نيمه انتزاعي تمايلي آشكار به استفاده از عناصر سنتي ايراني مانند خط و منحني هاي موزون دارد. آنچه اين رويكردهاي ظاهراً  متناقض را در اساس به هم ربط مي دهد حس شاعرانه، شناخت زبان نقاشي و بويژه توانايي ستودني او در گزينش و هماهنگ سازي رنگهاست. در واقع، براي او بيان اهميت دارد، موضوع و انگيزه نقاشي هرچه باشد: يك دسته گل، يك نام مقدس، يك بيت شعر و يا حتي يك خاطره. به اعتقاد او «هنرمند نقاش كسي است كه با زبان رنگ و خط، نور و سايه، ريتم و حركت، احساس و دريافت و تأثر از ديده ها و شنيدني هايش سخن مي گويد.» بر اساس اين اعتقاد است كه او آگاهانه بين دو قطب انتزاع و شكل نمايي نوسان دارد و در هر حال با نقاشي خود معنايي را در هستي مي جويد.
منصوره حسيني در دانشكده هنرهاي زيباي تهران و سپس در آكادمي هنرهاي زيباي رم آموزش ديد. او از ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۸- تقريباً  مقارن با دوره شكوفايي تازه هنر ايتاليا در رم اقامت داشت و شالوده بينش هنري و شيوه كارش در آن سالها ريخته شد. اما او در فضاي هنري آن زمان ايتاليا چه ديد و از كجا شروع كرد؟
منصوره حسيني با اتكا به توانايي هاي خويش و با كوشش پيگير توانست سكويي استوار براي پرش بسازد. او از مكتب رم يا مشخصا ً از نوعي اكسپرسيونيسم معتدل آغاز كرد. بي شك، روش تعليم متداول در آكادمي رم تأثير زيادي در اين انتخاب داشت(چنانكه اغلب نقاشان ايراني آموزش ديده در آكادمي رم نيز از اين نقطه حركت كردند)، اما توافق احساسي او با زيبايي شناسي مكتب رم نيز در اين امر دخيل بود.
براي او كه به صرافت طبع و با انگيزه هاي شاعرانه نقاشي مي كند، نشانه هاي انتزاعي همان ارزش القا كننده صور واقعي را دارند. فقط «نوع موجودات» نقاشي هايش عوض مي شود: منحني هاي موزون جاي ابرهاي شناور در آسمان يا موج هاي درياي توفاني را مي گيرند تا شوق زيستن و يا شور عارفانه اي را بيان كنند. اما بيان در نقاشي هاي حسيني بيشتر از رنگ نيرو مي گيرد تا خط ؛ و حتي گاهي ارزشهاي خطي در طنين رنگها مجال بروز نمي يابند. در واقع قدرت بيان «نقاشي خط» او در لحظات وحدت خط و رنگ به اوج خود مي رسد.
در دوران فعاليت هنري منصوره حسيني بارها چنين لحظاتي را شاهد بوده ايم.

گفت وگو با استاد منصوره حسيني به انگيزه نمايشگاه پيشگامان هنر نوگراي ايران
هنر، تاريخ انقضا ندارد

توكا ملكي
001953.jpg

اشاره: منصوره حسيني در سال ۱۳۰۵ در تهران به دنيا آمد. ده ساله بود كه در يك روز زمستاني طرحي از درختان كاج حياط خانه در دفترچه مشق خود كشيد و همين سبب شد تا پدرش براي او معلم خصوصي نقاشي بگيرد. پس از پايان دوره دبيرستان در دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران تحصيل كرد، در سال ۱۳۲۸ براي نخستين بار آثارش در انجمن فرهنگي ايران و انگليس به نمايش گذاشته شد و در همين سال در رشته نقاشي از دانشكده فارغ التحصيل شد. در سال ۱۳۳۳ براي ادامه تحصيل به ايتاليا رفت. در سال ۱۳۳۵ اثري از او در بي ينال جهاني ونيز به تماشا درآمد. آثارش در گالري «وانتا جو» و نمايشگاه هنرهاي فيگوراتيو در شهر فروزينونه (ايتاليا) نمايش داده شدند و مدال طلا كسب كردند. ديدار با «لئونللو ونتوري» نقطه عطفي در زندگي هنري حسيني محسوب مي شود. در سال ۱۳۴۱ مجموعه اي از آثار نقاشي و سراميك او در تالار فرهنگ به نمايش درآمد. در سال ۱۳۵۰ از او داستاني با عنوان «پوتين گلي» انتشار يافت. از سال ۱۳۵۲ همزمان با گشايش نگارخانه «منصوره حسيني» مجموعه اي از آثارش در آنجا نمايش داده شد. در سال ۱۳۷۶ در مراسم اختتاميه چهارمين دوسالانه نقاشي ايران از او به عنوان يكي از هنرمندان پيشكسوت قدرداني شد.
به مناسبت نمايش آثار اين هنرمند در موزه هنرهاي معاصر تهران گفت وگويي با وي انجام شده است كه در پي مي آيد.
* محور اصلي نمايشگاه حاضر كه مروري بر آثار شماست، نقاشي هاي ملهم از خط است. پيش از اين كه به عنصر خط در نقاشي انتزاعي توجه كنيد تجربه هايي در عرصه نقاشي  فيگوراتيو كرده بوديد. همان طور كه خودتان پيش از اين در جاهاي ديگر اشاره كرده ايد آن آثار عمدتاً «سزان وار» Gezannesque تلقي مي شد. اين عنوان «سزان وار» از كجا آمد؟
- اولين نقاشي رنگ روغني ام منظره اي از تپه الهيه بود. منظره شقايق ها و علف ها و درختان بلندي كه امروز ديگر نيستند و شايد هم سيل آنها را از بيخ و بن كنده است. آن زمان خيلي خجالتي و گوشه گير بودم، با صورتي جوان. با دختران دانشجوي ديگر خيلي فرق داشتم. تابلويم را با حجب و خجالت بسيار به مرحوم محمدعلي حيدريان نشان دادم. نگاهي كرد و گفت: ببينم بچه، تو هم سزان شدي؟ آن موقع سزان را نمي شناختم و سعي كردم با اندك زبان فرانسه اي كه بلد بودم معني اين كلمه را بفهمم. سال هاي آخر دانشكده بود كه «سزان» نقاش را شناختم.
وقتي هم براي ادامه تحصيل به ايتاليا رفتم، در چند مسابقه هنري شركت كردم و برنده جوايزي هم شدم و آن جا هم درباره كارهايم از همان لفظ Cezannesque استفاده كردند، اين صفت روي من و كارهايم ماند. در كتاب هاي نقاشي دنبال نقاشي هاي سزان گشتم و همان جا بود كه متوجه شدم پروفسور لئونللوونتوري، هنرشناس و منتقد برجسته ايتاليايي «سزان شناس» است و كتابي هم درباره اين نقاش نوشته است. حالا فكر كنيد دختري به قد و قواره و سن و سال من بخواهد از ونتوري وقت ملاقات بگيرد. اين كار غيرممكن به نظر مي رسيد. از طريق يكي از كارمندان سفارت ايران در ايتاليا موفق شدم وقتي از ونتوري بگيرم. آن زمان ونتوري نود ساله بود و به شدت تحت محافظت پزشكي، هفت، هشت تابلو را توي ماشين گذاشتيم و رفتيم سراغ استاد. وقتي كارها را ديد، گفت: اين ها هيچ ربطي به سزان ندارند و من بيشتر اغراق ها مينياتورهاي ايراني را در آنها مي بينم و اضافه كرد: اگر پيش از جريان امپرسيونيست ها، اين نقاشي ها مي ديدم مي گفتم اين كوچولوي شما نابغه است، ولي حالا بيست و چند سال است كه آبستره جريان امروز هنر جهان است. از من پرسيد چرا سراغ خط كوفي خودمان نمي روم كه يك زيبايي انتزاعي دارد. اين «عقب بودن از تاريخ» براي دختر كوچولوي پرمدعاي آن روز خيلي گران تمام شد و همان شب شروع كردم به برگشتن به سوي انتزاع.
* آيا دوباره تجربه هاي تازه تان را به ونتوري نشان داديد؟
- بله. سه ماه بعد دوباره كارهايم را نزد او بردم. اين بار گفت: حالا سه ماه عقب هستي. چون من سه ماه پيش داور بي ينال ونيز بودم.
* آيا تجربه هاي تازه با موافقت مخاطبان آثار شما هم رو به رو شد؟
- نه. همان جا در ايتاليا، يكي از هنرشناسان كه كارهاي مرا مي شناخت در مقاله اي با عنوان «نامه سرگشاده به يك دختر نقاش» از ونتوري با عنوان «ساحر پير» نام برد و او را متهم كرد كه از آمريكايي ها پول گرفته تا آبستره را در ايتاليا رواج دهد. او در نوشته اش از من اسمي نبرده بود اما با توصيف هايي كه از آثار مي كرد مشخص بود از نمايشگاه نقاشي هاي من حرف مي زند. بعد به ايران آمدم. اين جا هم مخالفت زياد بود. در نمايشگاهي كه در تالار عباسي گذاشتم فقط سه كار انتزاعي وجود داشت كه آنها هم در گوشه اي از نمايشگاه كه زياد توي چشم نبود نصب شده بود. باقي همه ملهم از طبيعت بود. روزنامه اي به همان چند كار پيله كرد و نوشت: رايزن فرهنگي ايران در فلان كشور، سناتور فلان، وزير فلان و خود نقاش هم از اين نقاشي ها چيزي نفهميده اند. و يا گفته بود: ويروس بحر طويل هاي بي وزن و قافيه با شاعري به نام نيما يوشيج دارد رواج پيدا مي كند و ويروس نقاشي بي سر و ته و بي سوژه هم با نقاشي هاي منصوره حسيني. خلاصه، ناسزاي تر و تميزي شنيدم. سال ۱۳۴۱ كه مي خواستم دوباره نمايشگاهي بگذارم، وزير وقت گفته بود اگر سه تابلو از ۵۰ تابلوي يك نقاش اين همه جنجال  مطبوعاتي درست كرد بايد در نمايشگاه جديد براي نقاش محافظ مسلح گذاشت!
* آيا هرگز اين خط نوشته ها در آثارتان خوانا بوده اند؟
- نه. خط در آثارم به مرور ساده شد و حتي نستعليق هم در آن وارد شد، اما هيچ وقت خوانا نشد. فقط يكي از آنها را مي شود خواند كه آن هم تابلوي «اناالحق» است كه به صورت وارونه نوشته شده و بايد در آينه خوانده شود. گاهي فرم  «ح» يا «ع» تكرار مي شود مثل نت براي يك قطعه موسيقي.
* آيا مي دانيد چند وقت است بحثي ميان هنرمندان به مطبوعات كشيده شده كه چه كسي مبدع خط نقاشي در ايران است؟
- من قبلاً هم گفته ام. من مبدع خط نقاشي نبودم. اين ونتوري بود كه اين آگاهي را به من داد. البته اگر كاتالوگ هاي بي ينال هاي تهران را نگاه كنيد متوجه مي شويد از بي ينال سوم(۱۳۴۱) اين توجه به عناصر سنتي و خط در كارها ديده مي شود. اما بگذاريد خاطره اي براي تان تعريف كنم. يك بار بعد از يك گزارش راديويي درباره خط نقاشي در ايران، به دكتر اسد بهروزان كه ۱۸ سال دستيار آرتورپوپ بود، زنگ زدم و گفتم با اين گزارش كه در آن از همه ياد شده جز من، مخالفتي نداريد؟ بهروزان گفت: «نخير». و بعد اضافه كرد: «شما خط را به نقاشي حقنه كرده ايد، فرضيه نسبيت انيشتين را كه نياورده ايد!». به نظر مي آيد كه بعضي ها فكر مي كنند واقعاً فرضيه نسبيت انيشتين را آورده اند. خب اين شهرت ارزاني آنان باد.
* شما هنوز همان نگاه به خوشنويسي را در كارهاي تان ادامه داده ايد و اين شاخصه آثار شما شده است.
- بله. البته آنچه ما «هنر» مي ناميديم امروز تغييراتي كرده است. مثلاً اگر بگوييد كمپوزيسيون لازمه يك نقاشي است، مي گويند كمپوزيسيون چيزي از مد افتاده است. ريتم و هارموني امروز امري غير لازم است. اين روزها چيزي موجود است به اسم «ضد ارزش». با اين سنجش امروزي من واقعاً هيچم، چون به همه چيزهايي كه حالا عيب محسوب مي شود، دلبسته ام: ريتم، موسيقي، نوعي سماع، نوعي عرفان.
* با اين تعريف، شما خود را ملزم به همگامي با جريان هاي هنري روز نمي بينيد؟
- مي دانيد، اگر امروز ونتوري به من مي گفت از تاريخ عقب هستي به او اعتراض مي كردم كه هنر تاريخ انقضاء ندارد. هنر، ماست يا دارو نيست. اگر از من بپرسي از هنرمندان معاصر چه كسي را دوست داري، من مي گويم «داوينچي». او هنرمند كلاسيك يا رنسانسي نيست. براي اين كه من به ريتم در آثار او نگاه مي كنم. بگذاريد نمونه اي ديگر بگويم، چون هنوز عرق ديدار «هنري مور» در ما خشك نشده است؛ «ونوس تپه سراب» ما ۸ هزار ساله است، ولي اين قابليت را دارد كه آن را كنار آثار هنري مور بگذاريد.
ببينيد امروز نمي شود كسي را با واژه و كلام خراب كرد يا چيزي را آباد كرد. هوچي گري هميشه نمي تواند حاكم شود. نمي شود با كلام بكشند با بشكنند. مسئله، ايجاد كردن رابطه بين آفريننده و بيننده است. آن چه اصل است، قابل شكستن نيست.
001956.jpg

* سال ۱۳۴۴ نمايشگاهي با عنوان «دوگل» برگزار كرديد. سوژه اين نمايشگاه گل ها بودند. سال ها بعد، در ۱۳۶۷ بار ديگر نمايشگاهي با موضوع گل ها برگزار كرديد، اين بار با عنوان «گل هاي هميشه شاداب». آثار اين دوره محصول دوران دفاع مقدس است. برخي بر شما خرده گرفتند كه چرا در ايام جنگ به تصوير كردن گل ها پرداخته ايد. اما به نظر من در بررسي تاريخ اجتماعي نقاشي ايران و بازتاب جنگ در آثار نقاشان، فقط آثار آنان را كه به طور مستقيم به اين موضوع پرداخته اند نبايد بررسي كرد. گل هاي شما كه حالت تزييني ندارند و بسيار هم اكسپرسيو هستند در اين مقام چه جايگاهي دارند؟
- همان طور كه گفتيد سال هاي جنگ فقط گل كشيدم. به فكر به كاربردن مصالح تازه اي هم نبودم اما يكي از انتقاداتي كه به من شد اين بود كه چطور وقتي اين همه درد و رنج وجود دارد مي تواني گل ها را تصوير كني، در حالي كه من معتقدم اگر درد را با درد بيان كنيم، اين همان چيزي است كه همه مي بينند و لمس مي كنند. اين نگاه تو را به كشف و شهود راهبر نيست. ولي گاه با نگاه به يك گل مي توان تا دعا و خدا رفت، آن گونه كه من رفتم. تو مي تواني در گل حل شوي، گل در تو حل شود، يعني مشاهده گر كه تو باشي جايش را به مشاهده شونده مي دهد و آنجا پيوندي به وجود مي آيد. آنجا به خلقت و زندگي مي رسي، به آفرينش و دارو. اما اگر جنگ بود و خون و درد و دلهره و توهم فريادي مي زدي، فرياد تو چيزي را تغيير نمي داد، درد را تسكين نمي داد. اگر دست بريده چاپ شده در روزنامه را بار ديگر نقاشي كني چيزي نگفته اي. من معتقدم از هر چيز كوچكي مي  توان به يك كل پيوست به شرط آن كه الفبايش را آموخته باشي. آن زمان كه گل ها را مي كشيدم به فكر كهنه و نو نبودم. به هيچ «ايسمي» فكر نمي كردم. فقط دريافتم مشاهده كننده، من بودم و مشاهده شونده، گل. و آن گاه مشاهده شونده و مشاهده كننده جا عوض مي كردند.
* آيا اين فرمان بردن از آنچه كه درون تان جوشيده سبب مي شود براي تان قيد و بندي وجود نداشته باشد كه بين نقاشي انتزاعي و فيگوراتيو در حركت باشيد؟
- اين گل ها هم انتزاعي هستند. سال ۱۳۳۸، پرويز ناتل خانلري در بروشور نمايشگاهم نوشته بود: «كارهاي حسيني، اگرچه بسياري از انواع نقاشي مانند پرتره و منظره و گل و گربه و نقاشي انتزاعي را شامل مي شوند اما در نظر من وحدتي دارند، چرا كه شخصيت هنرمند را در همه آنها مي توان شناخت. پرتره ها زنده و مؤثرند، با اين كه نقاش در نقش آنها به حداقل خطوط و رنگ ها اكتفا كرده است و شخصيت  صاحب صورت را به خوبي نشان مي دهد، اما شخصيت نقاش را هم مي توان تشخيص داد. منظره ها گرچه متنوعند، همه جا بيننده را با چشمي كه آنها ديده و ذهني كه آنها را درك كرده است آشنا مي كند. نقاشي هاي انتزاعي نيز در طرح و رنگ، گويي خيال خواب آلود ذهني  همان چهره ها و همان منظره هاست...» تازه، پس از گذشت ۴۵ سال از اين نوشته، من آن را پذيرفته ام. قلم كارهاي فيگوراتيو و انتزاعي، به تعبير شما، يكي است.
* شما در هنگام نقاشي به موسيقي هم گوش مي دهيد؟
- در يك رشته از كارهايم، اساساً در پي ساختن تصاويري بر اساس موسيقي مدرن بودم، تصاويري ملهم از خط و موسيقي. همان موقع يكي از بيننده ها اين تابلو را كوچه هاي كره مريخ ناميد. دو سال بعد حدود ۴۰ تابلوي گواش را كه در يك شب به وجود آمده بود و ملهم از همين تجربه بود در گالري بورگز به تماشا گذاشتم.
* حقيقتاً اين تعداد كار را يك شبه انجام داديد؟
- نه اين كه بعداً روي بعضي  از آنها قلم نزنم و تغييراتي ايجاد نكنم، اما آن موقع دلم مي خواست كارهايي بكنم كه كمپوزيسيون نداشته باشد و روي ارزش رنگ ها تأكيد نكنم. چشمم را مي بستم و كار مي كردم و بعد باز مي ديدم نقاشي به وجود آمده حساب و كتاب دارد. حادثه گواش ها، محصول يك شب بود. اين آثار به همراه ۱۳۰ ، ۱۴۰ تا سفال در گالري بورگز به تماشا گذاشته شد. روز آخر نمايشگاه فقط دو تا از سفال ها مانده بود اما از تابلوها فقط يكي فروش رفته بود. همان موقع اين كارها را بسته بندي كردم و به كناري گذاشتم. چند ماه پيش كه براي نمايش آنها در موزه، جعبه ها را باز كرديم، شوكه شدم. پس از ۳۰ سال كمترين صدمه اي به اين گواش ها نخورده بود!

خبر

شماره جديد خبرنامه فرهنگستان هنر منتشر شد
نوزدهمين خبرنامه فرهنگستان هنر، شماره ويژه تيرماه منتشر شد.
به گزارش روابط عمومي فرهنگستان هنر، اين شماره از اين نشريه مطالبي چون گزارش جلسه نقد و بررسي نمايشگاه خوشنويسي در گرايشهاي نوين، معياري براي بررسي آثار گرايشهاي نوين خوشنويسي، مصاحبه با محمد احصايي، مصاحبه با صادق تبريزي، گزارش دومين هم انديشي اصطلاحات موسيقي، نگرشي به ابعاد فرهنگي و هنري صنايع دستي، گزارش ميزگرد آسيب شناسي نقد هنر در ايران، معرفي فرهنگستان هنر مالمو در سوئد، اخبار فرهنگستان و... به چاپ رسيده است.
خبرنامه فرهنگستان هنر توسط روابط عمومي فرهنگستان هنر، به مدير مسئولي دكتر بهمن نامور مطلق و سردبيري محبوبه پلنگي منتشر مي شود.
«زيباشناخت» منتشر شد
001959.jpg

دهمين شماره نشريه زيباشناخت (نيم سالانه مطالعات نظري و فلسفي هنر) انتشار يافت.
در بخش پديدار شناسي: تكنولوژي مطالبي با عنوان شمائل شكل و محتوا، والتر بنيامين: رويكرد زيبايي شناختي به فناوري،  هنر، هاله و فاصله از نظر والتر بنيامين، فناوري بر هم زننده: پيشروئي هنر پيشرو، فوتوريسم به چشم مي خورند.
در بخش جستارها نيز مقالاتي در زمينه فلسفه هنر هگل، زيباشناسي كانت، ادبيات، ذوق، هرمنوتيك و نظريه هنر،  ذهن خلاق حقيقي، اومانيسم انتقادي كالينگوود به چاپ رسيده اند. همچنين «صنعت التفات در قرآن» در فصل خاستگاه هاي هنر در دين، نقدي بر موضوعيت ذهن، بر پايه تحليل ماهيت علم و تكنولوژي در بخش نقد و واژگان از جمله عناوين ديگر اين شماره زيباشناخت هستند.
اين نشريه توسط مركز مطالعات و تحقيقات هنري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي انتشار مي يابد.
001962.jpg

شيوه ديگري براي گفتن
نويسندگان: جان برجر/ ژان مور- برگردان: پريسا دمندان/ چاپ نخست/ ناشر: نشر قو/ قيمت: ۲۹۰۰ تومان.
كتاب «شيوه ديگري براي گفتن» با موضوع عكاسي، چنانكه در مقدمه آن آمده است، پنج فصل را شامل مي شود. در فصل اول، ژان مور درباره تجربه هاي خود در مقام يك عكاس مي نويسد و بخصوص مواردي را كه در عكس ابهام وجود دارد، مورد توجه قرار مي دهد. عكس ها مكان تلاقي هستند. مكاني كه در آن علايق و انگيزه هاي عكاس، موضوع عكس و بيننده آن، اغلب با يكديگر در تناقض اند. در فصل دوم، به دنبال يافتن يك نظريه قابل قبول درباره عكاسي هستيم. فصل سوم كتاب شامل صدوپنجاه عكس بدون نوشته است. اين مجموعه تحت عنوان «اگر هر بار...» انعكاسي از زندگي يك زن روستايي است. در فصل چهارم به بحث نظري درباره شيوه اي كه در بيان داستان «اگر هر بار...» به كار برده شده، پرداخته مي شود. در پايان نيز فهرستي از شرح عكس هاي كتاب به چاپ رسيده اند.
001965.jpg

انتشار «هنر و زندگي»
مجموعه مقالات گردهمايي پژوهشي هنر و زندگي (۳۰-۲۹ مهر ۱۳۸۲) منتشر شد.
در اين مجموعه، مطالب متنوعي در زمينه مباني نظري، تعامل هنر و زندگي، هنرهاي نمايشي، موسيقي، هنرهاي تجسمي و معماري درج شده اند كه برخي از عناوين آنها عبارتنداز: تعامل هنر وفن آوري و تأثير آن در زندگي، هنر اسلامي: زبان و بيان، تعامل هنر و صنعت، زندگي معاصر و هنر مطلوب، جامعه شناسي تئاتر، تأثير هنر در بهبود كيفيت اوقات فراغت، شنودهاي رواني موسيقايي، همگامي هنر با محيط زندگي در تمدن ايراني- اسلامي، هنر اسلامي و زندگي امروز، تجلي تكريم شهروند در هنر معماري و شهرسازي سنتي ايران، معماري از متن به حاشيه و نقش فضاهاي شهري در رفاه و آسايش شهروندان در ايران. «هنر و زندگي» توسط مركز مطالعات و تحقيقات هنري وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي با قيمت ۱۰۰۰ تومان انتشار يافته است.
سطح هاي رنگين، آميزه اي از دوستي و برادري
نمايشگاهي از آثار عكس هنرمندان مكزيكي با عنوان «سطح هاي رنگين»  از ۱۷ تا ۲۳ مرداد در موزه هنرهاي معاصر اصفهان برگزار شد.
اين نمايشگاه كه با همكاري سفارت مكزيك  و اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي استان اصفهان و موزه هنرهاي معاصر اصفهان برپا شد، به ارائه ۵۴ اثر از هنرمندان مكزيكي ماريانا يامپولوسكي، لوردس گربت، ملاني اسميت و كلوديا فرناندز پرداخت. در مراسم افتتاحيه نمايشگاه نيز سفير مكزيك سخناني پيرامون هنر در كشورش ايراد كرد. وي گفت: اين رويداد يك همايش فرهنگي سرشار از نمادگرايي و سمبوليسم و بيش از هر چيز فرصتي براي تعامل دو كشور و ملت هزاران ساله و باستاني ايران و مكزيك است كه دو قدرت فرهنگي اصيل و واقعي و نماد چيزي بسيار فراتر و فزونتر از صرف برخورداري از گذشته اي درخشان اند. سفير مكزيك افزود: چشم انداز فرهنگي حاصل از سي قرن پياپي از فرهنگ ناايستاي مكزيك ديالوگ و گفت وگوي ميان تمدنها را روانتر و آسانتر مي سازد.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   زندگي  |   سياست  |   فرهنگ   |   كتاب  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |