دوشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۸۸
دو روح ، دو سر و يك بدن
آه اي برادر ، مي مانيم يانه؟
علي و اصغر عصر روز دوازدهم زندگي شان.
تاهمين قدر را هم پزشكان باور نمي كردند زنده بمانند.
015110.jpg
كنار پنجره خوابيده اند، آرام. انگار نه انگار كه دو روحند در يك بدن، دو سر، يك تنه، دو دست و دو پا. چهار چشمي كه به روبه رو خيره شده اند، رو به آسمان، در برابر دهها چشمي كه هر روز از كنار پنجره مي گذرند و نگاهي مي اندازند به اين موجودات عجيب الخلقه. علي و اصغر دو برادري كه 12 روز پيش متولد شدند، هشتمين و نهمين فرزند پدر و مادري افغان هستند كه دست كمك به سوي سازمان ملل دراز كرده اند.

بخش 127 نوزادان بيمارستان قائم مشهد، از هميشه شلوغ تر است. كسي رد مي شود و مي گويد: انگار اينجا آزمايشگاه است و آن يكي پاسخ مي دهد: نه بابا نمايشگاه درست كرده اند. بچه ها را گذاشته اند كنار پنجره بخش، همان جا كه پدرها مي آيند تا ببينند هنوز نوزادشان نفس مي كشد يا نه و آيا دستانشان را حركت مي دهند يا نه؟ اما قبل از اين كه چشم به قفسه سينه نوزادشان بدوزند، سرك مي كشند به دوقلوهاي به هم چسبيده اي كه پشت پنجره اند.
پرستاران مهربانند، مثل همه پرستاران دنيا. آنها هيجان زده از ديدن مهمانان كوچكشان، مدام آنها را تر و خشك مي كنند و براي رزيدنت هايي كه به ديدن بچه ها مي آيند، توضيح مي دهند كه آنها چند قلب دارند و چند كليه: <آنها دو قلب دارند كه از قسمت آئورت به هم وصل شده است. به جاي چهار ريه، سه ريه دارند و يك ريه شان مشترك است. چهار كليه دارند و دو معده. يك دست و يك پا از يك سر پيروي مي كنند و يك دست و يك پا از سر ديگر.
آنها سكوت مي كنند. شيشه شير را تكان مي دهند و در يكي از دهان ها مي گذارند و مي گويند: <ديروز حالشان بهتر بود ولي امروز حالشان بد است. مشكل تنفسي دارند. و براي اين كه مشكل تنفسي بچه ها مشخص شود، ملافه را از روي آنها كنار مي زنند تا كبودي كمرنگ پوستشان ديده شود. درميان سكوت بازديدكنندگان، آنها آرام توضيح مي دهند: <ديروز پدر علي و اصغر گفت كه با نمايندگان سازمان ملل صحبت كرده تا اگر مي شود بچه ها را به فرانسه ببرند تا تحقيقات بيشتري انجام شود.
وقتي بازديدكنندگان آرام سر تكان مي دهند، پرستار بخش توضيح مي دهد: <با اين حال بچه ها، امكان جابه جايي آنها وجود ندارد.
كسي مي گويد: <شده اند موش آزمايشگاهي، اين آزمايشگاه كوچك است، مي خواهند بفرستند آزمايشگاه بزرگتر. و صدايي ديگر پچ پچ مي كند: <مثل لاله و لادن، آنقدر زجرشان مي دهند تا خودشان مرگ را انتخاب كنند.
بازديدكنندگان سر تكان مي دهند و به ياد مي آورند كه لاله و لادن هم تا زماني كه كوچك بودند، ملاقات كنندگان زيادي داشتند و اتاقي اختصاصي در بهترين بيمارستان شيراز. حتي آنها را به آلمان فرستادند تا در آزمايشگاهي بزرگتر، مغزشان را زيرورو كنند. اما وقتي بازگشتند، ديگر كسي به ملاقاتشان نيامد و دومين روزي كه به مدرسه رفتند، راهشان ندادند. همان جلوي در مدير مدرسه بازشان گرداند و گفت: با بودن اينها بقيه بچه ها درس نمي خوانند و اگر دستور وزير وقت آموزش و پرورش نبود، آنها هيچ وقت به مدرسه نمي رفتند، چه رسد به اين كه به دانشگاه بروند و حقوق بخوانند و آگاه شوند بر اين كه اختيار مرگ و زندگي شان دست خودشان است و بخواهند كه بميرند.
علي و اصغر، مهمانان 12 روزه ICU بيمارستان قائم مشهد، روي هم، سه كيلو و 750 گرم وزن دارند. چشم هايي باز، دهان هايي كه آرام به لاستيك هاي سرشيشه اي شيرخشك مك مي زنند، دست هايي كه تكان مي خورند و پاهايي كه هريك از مغزي فرمان مي گيرند.
يكي از پرستاران بخش مي گويد: پدر و مادرشان هيچ نسبت فاميلي با هم نداشته اند و در دوران بارداري نيز تا آنجايي كه مادرش به ما اطلاع داد، به بيماري خاصي دچار نشده است.
مادر اين دو نوزاد 39 ساله و پدرشان 38 ساله است. با وضعيت بد جسماني كه آنها دارند امكان انتقالشان به تهران خيلي كم است.
رئيس حراست بيمارستان مي گويد: از سفارت انگلستان تماس گرفته اند و مي خواهند آنها را براي مداوا و مراقبت به آنجا ببرند دكتر فاطمه ناصري فوق تخصص نوزادان درمورد وضعيت جسماني اين دو كودك مي گويد: وضعيت آنها نه خيلي بد است و نه خيلي خوب. ولي مجبور شديم به دستگاه تنفس مصنوعي وصلشان كنيم. احتمال زنده ماندن اين دو كودك به دليل اينكه نمي توان آنها را به راحتي جدا كرد، بعيد است. اينها دو مغز و دو نخاع دارند ولي بعد از گردن به هم وصل هستند. نصف تنه از يك نخاع و عصب پيروي مي كند و نصف ديگري از نخاع ديگر. عروق اصلي مانند قلب و كبد به هم وصل هستند ولي يك دستگاه گوارشي دارند.
وي در ادامه مي گويد: براي اين طفل دو سر مراقبت هاي ويژه و عمليات نگهدارنده قلبي و تنفسي انجام شده است و خيلي از امعاء و احشا و سيستم ادراري آنها به شدت با هم ارتباط دارند.
دكتر ناصري ادامه مي دهد: امروز نسبت به ديروز مشكل قلبي و تنفسي بيشتري پيدا كرده اند. درواقع روزبه روز كه به عمر اينها افزوده مي شود، مشكلاتشان بيشتر خود را نشان مي دهد.
آنها فعلا در مرحله تحقيقات هستند. هنوز معلوم نيست چه قسمت هاي ديگري از اعضايشان با هم ارتباط دارد. دكتر فاطمه ناصري معتقد است حداقل در 10 سال اخير چنين رويدادي رخ نداده است. اين نمونه نادر شانس زنده بودن زيادي ندارد. هزينه هاي اين دو طفل را سازمان ملل به واسطه افغان بودن پدر و مادرشان تقبل كرده است و تا زمان تصميم گيري درمورد سرنوشتشان هزينه چنداني نخواهند داشت. دكتر فاطمه ناصري در توضيح علمي اين پديده مي گويد: <علي و اصغر يك دوقلوي يك تخمي هستند كه در هنگام جدايي سلول ها به صورت كامل جدا نشده و درنتيجه بدين شكل درآمده اند. ما بايد صبر كنيم. تا عمل جراحي راه زيادي باقي است. تداخل اعضاي بدن آنها مانع از تصميم گيري است. معلوم نيست كه علي و اصغر شب سيزدهم زندگي خود را به انتها خواهند رساند و آيا مي توانند سرنوشتي همچون لاله و لادن پيدا نكنند؟

ستون ما
قطره اشكي براي شكرگزاري 
015112.jpg
۳۰ سال پيش، در تنها بيمارستان شهر فيروزكوه در 80 كيلومتري شيراز، دوقلوهاي به هم چسبيده اي به دنيا آمدند كه تا ماه ها حرفشان ورد زبان ها بود. اين دوقلوها بعدها نام لاله و لادن بيژني به خود گرفتند.
۳۰ سال پيش، در آن شهر كوچك هيچكس به يك اتفاق علمي فكر نمي كرد. همسايه هاي خانواده بيژني به اين فكر مي كردند نحوستي كه خانواده بيژني را دربر گرفته، دامان گاو و گوسفندهاي آنها را خواهد گرفت. خرافات تا آنجايي پيش رفت كه همسايگان پيشنهاد دادند كه خوني بر زمين ريخته شده و قرباني كشته شود.
لاله و لادن سال ها دور از شهرشان زندگي كردند، بزرگ شدند، سختي كشيدند و نگاه هاي سنگين مردم را تحمل كردند. آنها هيچ وقت فكر نمي كردند كه تعداد تشييع كنندگانشان آنقدر زياد باشد كه تا فاصله 40 كيلومتري از روستاي كوچك لهراسب تا فيروزكوه و تا ميانه جاده شيراز به طول بينجامد. آنها نشان دادند كه مي خواهند به هر قيمتي كه شده از هم جداشوند، حتي مرگ. حالا بعد از 30 سال يك بار ديگر موجوداتي عجيب الخلقه پشت پنجره گذاشته شده اند تا مردم آنها را ببينند.
دير يا زود آنها را فراموش خواهيم كرد. غم نان، ترافيك، هواي آلوده و شهريه مدرسه بچه ها جايي براي فكركردن به آنها باقي نخواهد گذاشت. تا روزي كه موقع دفن آنها شايد در دو گور مجزا فرا برسد و ما براي تمام زجري كه آنها در زندگي شان كشيده اند و تمام نشانه هايي كه خداوند براي ايمان به خود روي زمين گذاشته است و براي شكرگزاري تمام نعمت هايي كه به ما داده و تمام محنت هايي كه بر دوشمان نهاده به تشييع شان برويم.
اشك بريزيم، اشك غم و شادي و دست خالي برگرديم تا روزي شايد پدر آنها در سالگرد مرگشان مانند پدر لاله و لادن بيژني اعلام كند <گور فرزندانم سنگ قبر ندارد. آيا در اين شهر فريادرسي هست؟

ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
درمانگاه
مهمانشهر
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  درمانگاه  |  مهمانشهر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |