سه تا دبليو، نقطه، سركار، نقطه، كام. اين سايت را در ذهنتان بسازيد، در مغزتان صفحه اش را باز كنيد، در عالم تخيل روي گزينه فرضي چت، كليك كنيد و گزارشي واقعي را بخوانيد
ليلا درخشان
دريانوردي... از كجا شروع شد؟
من به رياضيات خيلي علاقه مند بودم و شغل مورد علاقه ام دبيري رياضي بود، اما اطلاعيه پذيرش دانشجوي دانشكده نيروي دريايي در بندرانزلي زندگي مرا تغيير داد. دريانوردي رشته اي است مرتبط با رياضي و دليل اصل انتخاب اين رشته همين بود. من بعد از 2 سال دوره در اين دانشكده از طرف كشتيراني به دانشكده دريايي انتورپ بلژيك رفتم و بعد از 4 سال دوره، مدرك كاپيتاني ام را گرفتم.
مي شود در مورد كار كاپيتاني كمي توضيح دهيد؟
كاپيتاني يعني نظارت. يعني نماينده شركت در كشتي، ضمن اينكه درجاهاي خاص يا موارد اضطراري كاپيتان هميشه براي هدايت كشتي روي عرشه است. سكان كشتي اصولا اتوماتيك است. ولي در موارد اضطراري كاپيتان كشتي را از حالت اتوماتيك خارج كرده و به اصطلاح سكان را در دست مي گيرد.
اين لحظات گاهي بسيار طولاني مي شود و ممكن است كاپيتان دو روز و دو شب كامل نخوابد. در جاهاي شلوغي مثل درياي شمال.
ولي كلا تكنولوژي و امكانات، كار شما را راحت كرده. قديم كاپيتان ها نمي خوابيدند؟
دريانوردي كاري بود كه هيجان و ماجراجويي زيادي داشت. مخصوصا زماني هايي كه هوا حدود 3-2 روز ابري بود و روزها نمي دانستيم موقعيت كشتي چگونه است و تازه وقتي كه ابرها كنار مي رفتند مي توانستيم چند تا ستاره ببينيم. آن وقت ها با دستگاه سكسانت ارتفاع ستاره ها و خورشيد را محاسبه مي كرديم بعد به كتاب هاي لگاريتمي و رياضيات مراجعه مي كرديم و در نهايت با انتقال نتايج روي چارت موقعيت كشتي را به دست مي آورديم. البته رصد ستاره ها در زمان هاي اول صبح كه هوا گرگ و ميش بود يا هنگام غروب خورشيد صورت مي گرفت، اما شرايط فعلي متفاوت است. ماهواره ها به جاي ستاره ها به كار گرفته شده اند و با استفاده از دستگاه G.P.S به راحتي مي توان موقعيت كشتي را نقطه يابي كرد. امروزه حتي يك مهندس كشتي به وسيله اين دستگاه مي تواند موقعيت كشتي را تشخيص دهد.
اما لابد منظور شما اين نيست كه كارتان، كار ساده اي است؟
اصلا. يادم ميآيد يك روز سوار بر كشتي و حدود 400 مايل از جبل الطارق فاصله گرفته بوديم. ساعت 23 بود كه يك دفعه يكي از مهندس هاي كشتي كه فيليپيني بود به من اطلاع داد قسمتي از موتور كشتي سوخته. من بلافاصله دستور دادم موتور كشتي را خاموش كنند، اما بعد از چند دقيقه كشتي ناگهان شروع كرد به طرف چپ و راست چرخيدن. لحظه وحشتناكي بود. همه خدمه كشتي ترسيده بودند و زن و بچه شان را صدا مي كردند! من وقتي اين ترس را درجان افراد ديدم به فكر افتادم آنها را آرام كنم به همين خاطر وقتي كه يكي از افسران مخابرات به من گفت كاپيتان براي كمك چيزي نمي خواهي به او گفتم چرا يك قهوه براي من بياور، در حاليكه مي دانستم تمام قوري و كتري و هرچي وسيله بوده به زمين ريخته. به مهندس كشتي دستور دادم استارت بزند تا كشتي را به حالت طبيعي برگردانيم. البته مي گفت اگر استارت بزنيم ممكن است تمام موتور كشتي بريزد و نتوانيم كاري بكنيم. اما اعتماد به نفس من كار خودش را كرد. بعد از آن من بر اثر رفت و آمد زياد، دانستم كه نزديك بندر مالاگاي اسپانيا هستيم. كشتي را به آن طرف گرفتيم. سرمهندس كشتي مي گفت: نمي تواني مانور كني و احتمال تصادف بالاست. ولي من به او اطمينان دادم كه نگه مي دارم و كشتي را لنگر مي كنم. اتفاقا زماني كه به آنجا رسيدم چند كشتي ديگر هم آنجا بودند ولي به هر حال تجربه مانع از تصادف شد و به خير گذشت.
آيا در طول اين مدت پيش آمده كه با كشتي ديگري تصادف كنيد؟
خير، خوشبختانه هيچ وقت تصادف نداشتم و در تمام اين مدت در كشتي هايي كه كار مي كردم از طرف اداره يا بندر هيچ گاه ايرادي از كار من نگرفتند. ضمن اينكه من خودم روي كارم خيلي حساس بودم و در اتاقي كه كار مي كردم بيشتر اوقات چراغ را خاموش مي كردم و افسرهاي نگهبان را با دقت چك مي كردم. آنها هميشه مي گفتند: تو كي مي خوابي كاپيتان؟
اين يك كلك رواني بود.
در خاطره اي كه تعريف كرديد نكته اي بود، قهوه خواستن.
يك كاپيتان بايد روانشناس و روحيه شناس خوبي باشد و مخصوصا خيلي مواظب رفتار و روحيات زير دستانش باشد. چون بيشتر افراد در دريا دچار ناراحتي عصبي مي شوند و حتي خيلي ها دست به خودكشي مي زنند و خودشان را به درون آب مي اندازند.
حقيقتي كه وجود دارد اين است كه يك كاپيتان خوب بايد بزرگترين دروغگوي دنيا باشد. يك دروغگوي قهار و با سياست. اين به جز اداره داخل كشتي است. در بيرون و در بنادر، كلاهبردارهاي بين المللي زياد هستند كه در انتظار طعمه اند.
كاپيتان، با توجه به اينكه مي گويند هر شغلي آدمي را مي سازد چقدر درست است؟
بسيار درست است.
خب ، اين حرف ها را كه مي زنيد درباره شما فكر بد مي كنيم!
مي خندد دريا اول از همه صبوري به انسان مي آموزد. تصور كنيد قرار است از سمت يكي از بنادر ايران به طرف كشور كانادا يا استراليا، برويد، اين فاصله زياد است و نياز به دريانوردي چندين ماهه دارد. شما اين مورد را با يك مسافرت 24 ساعته اي كه با اتوبوس صورت مي گيرد مقايسه كنيد. در طول راه معمولا مسافران چندين دفعه از راننده و شاگرد راننده سوال مي كنند كه بالاخره كي به مقصد مي رسيم...؟ پس، پيش از هر چيز ديگر دريا جاي آدم هاي صابر است.
در كشتي افراد مريض چگونه مداوا مي شوند؟
اصولا دركشتي- غير از كشتي هاي روسيه - بزرگترين پزشك خود كاپيتان است، معمولا در دوره هاي كاپيتاني يك دوره پزشكي هم برگزار مي شود. ضمن اينكه انواع و اقسام داروها و كتاب هاي پزشكي در كشتي موجود است. علاوه بر آن دركشتي با دكترهاي مربوطه ارتباط برقرار مي كنيم و حال مريض را لحظه به لحظه گزارش مي دهيم و آنها هم مرتب راهنمايي مي كنند كه چه دارويي به مريضي بدهيم، اما در هر صورت با همه اين تلاش ها اگر حال مريض خيلي بد باشد كاپيتان معمولا مجبور مي شود تغيير مسير بدهد و به نزديكترين بندر برود. ضمن اينكه در دريا آدم كمتر مريض مي شود چون آلودگي هوا خيلي كم است.
كاپيتان چطور دوري از خانواده را تحمل مي كرديد؟
سال 51 بود كه از طريق عمويم با خانمم در شهر خرم آباد آشنا شدم. براي او توضيح دادم كه 6 ماه روي آبم، 6 ماه روي زمين. خب او هم قبول كرد. يك ضرب المثل است كه مي گويد اگر مي خواهي عزيز بشي، يا دور شو يا بمير! اين مثال در مورد خانواده دريايي ها خيلي مصداق دارد و ما معمولا به دليل اينكه زياد از خانواده دوريم كمتر با هم مشكل داريم.
يعني خانواده در سفرها همراهتان نيست؟
به ندرت. من تنها كاپيتاني بوده ام كه زن و بچه ام را خيلي كم به دريا آورده ام. من يك عقيده شخصي براي خودم دارم و وقتي مي بينيم ملوانان حق ندارند زن و بچه شان را به همراه خود بياورند من هم سعي مي كنم خيلي متفاوت از آنها نباشم.
كاپيتان! آيا شده در دريا، در ميان اقيانوس ها خبر ناگواري از سوي خانواده به گوش شما برسد؟
بله، مثلا وقتي كه نزديك ترين دوستم فوت كرد يا برادرزاده ام و... البته معمولا خانواده ها مستقيما اين خبرها را نمي گويند. ولي از تغيير لحن و صدايشان بيشتر اوقات خودمان مي فهميم و بالاخره آنقدر پاپيچشان مي شويم تا آنها هم مجبور به اقرار مي شوند.
دريانوردها از درآمدشان راضي اند؟
راضي ام، يك زمان حقوق دريايي ها خيلي بهتر از افرادي كه در خشكي كار مي كردند بود، هم حقوقشان، هم احترامشان. مثلا مالك شركتي كه بزرگترين ناوگان كشتيراني را داشت وقتي پا به درون كشتي مي گذاشت به خودش اجازه نمي داد جاي كاپيتان بنشيند، يا حتي اگر مي خواست كسي را همراه خودش بياورد از كاپيتان اجازه مي گرفت، درحاليكه كشتي مال خودش بود.
البته اين روزها زياد به اين مسايل توجه نمي شود، ولي... شكر خدا!
آقاي قبادي، وقتي بعد از مدت ها دوري مي خواستيد به ايران برگرديد، زمان چطور مي گذشت؟
بي اغراق، از دو سه روز قبل اصلا خواب نداشتم با يك احساس خوشحالي فوق العاده احساس مي كردم زمان كش مي آيد.
البته وقتي مي رسيد، زمان به بي رحمي و با سرعت مي گذرد.
شما كه تقريبا بيشتر كشورهاي دنيا را گشته ايد، به كدام كشور علاقه داريد؟
ايران، فقط ايران.
در كدام شهر به دنيا آمديد؟
كرمانشاه، بچه هرسين كرمانشاه هستم.
چند تا بچه داريد؟
۵ تا.
آيا آنها را به شغل دريانوردي تشويق كرده ايد؟
به هيچ وجه.
چرا؟
به هر حال!
لابد به اين دليل كه دريا آدم را پير مي كند. خود شما خيلي بيشتر از 58 سال نشان مي دهيد.
من حدود 21 سال به طور كامل در دريا بوده ام و به جرات مي توانم بگويم كه هيچكس در ايران پيدا نمي شود كه اينقدر پشت سر هم دريانوردي كرده باشد. آن هم بدون هيچ غيبتي. بعد از 34 سال خدمت كه 21 سالش فقط در دريا بوده... بالاخره اين احساس من است.
ظاهرا خودتان درخواست بازنشستگي كرديد؟
مسايلي پيش آمد كه مجبور شدم خودم را بازنشسته كنم، شايد بيشتر به خاطر نوه ام بود. البته خيلي دوست داشتم طي يك مراسمي از كشتي خداحافظي كنم. مي خواستم چهارگوشه پل فرماندهي و زنجير لنگر را ببوسم و براي هميشه با دنياي دريانوردي خداحافظي كنم، ولي نشد و خداحافظي در كشتيراني در برج آسمان صورت گرفت.
الان چند وقت است بازنشسته شده ايد؟
دو ماه.
دوران بازنشستگي را چگونه مي گذرانيد؟
معمولا فرد دريايي كه بيايد خشكي واقعا برايش خسته كننده است و براي من خيلي سخت تر. من الان مثل ماهي ام روي خشكي. براي ما بازنشستگي مترادف با مردن است. مخصوصا براي من كه خودم، خودم را بازنشسته كردم. درست مثل عقابي مي مانم كه بخواهد خودكشي كند و آنقدر بالا مي رود تا از جو خارج مي شود و بالاخره مي ميرد. زمين برايم آشنا نيست. احساس يك غريبه را دارم.
شما اولين كسي هستيد كه در دريانوردي ايران موفق به بازنشستگي شده ايد. مي شود در اين مورد توضيح بدهيد؟
ما حدود 30 دانشجو بوديم كه در بلژيك دوره دريانوردي را شروع كرديم. البته دريانوردي مدرن وگرنه ايراني ها از قبل دريانوردي مي كردند حتي يادم مي آيد در تانزانيا فردي را ديدم كه مي گفت پدرم ايراني است و خيلي وقت ها پيش با لنج هاي بزرگ از بنادر ايران نمك آورده اند. بعد آمده اينجا ازدواج كرده و مرا به دنيا آورده. به هر حال نزديك تانزانيا، ايراني و مخصوصا شيرازي خيلي زياد ديده مي شود. از اين 30 نفري كه عرض كردم، چند نفري شان در بلژيك ماندند. دو سه نفري متاسفانه فوت كردند و چند نفر ديگر هم استقامت نكردند و بعد از چند سال دريا را كنار گذاشتند و به كار در خشكي مشغول شدند.