جهاني شدن از مفاهيم مهم روزگار ما ست كه خود را در عرصه هاي مختلفي همچون اقتصاد، فرهنگ، سياست، و... مطرح ساخته است. جهاني شدن ابتدا در هيأت نظريه اي اقتصادي رخ نمود؛ اما اينك اكثريت قريب به اتفاق جوامع بشري، از تسري اين امر بر ساير حوزه هاي مورد اشاره، آگاهند. اين مقاله، نقدي است بر موضوع جهاني شدن در كليت آن، كه به بررسي روش هاي مطلوب رويارويي با اين پديده مي پردازد . بخوانيد!
امروزه جهاني شدن به صورت مفهوم و اصلي در آمده است كه تقريباً در همه حوزه هاي علمي، سياسي، اقتصادي، فكري و فلسفي، مورد بحث و گفت وگو و يا چالش و مناقشه است و با آن كه عمر آن- به منزله يك تئوري يا نظريه- چندان زياد نيست از چنان گسترشي برخوردار شده كه به مثابه محوري براي تبيين و تفسير مفاهيم و پديده هاي گوناگون، خود را بر مجامع و محافل مختلف فكري و عملي مسلط ساخته است.
در اين مختصر، بناي ما بر بيان بنيادهاي اين مسأله نيست، ليكن به پاره اي از جوانب و جلوه هاي اين پديده نگاهي اجمالي افكنده مي شود تا آنچه را كه بلاي جهاني شدن خوانده ايم بهتر نمايان شود.
ادعاي اصلي جهاني شدن (Globalization)، حذف موانع و مرزهاي موجود بر سر راه انتقال كالاها و خدمات و كوتاه كردن فاصله زماني و مكاني ميان مبادلات انساني است. با اين همه، نمي توان در اين گيرودار، فكر و فرهنگ را به صورت بكر و دست نخورده تصور كرد. به اين معني كه نمي توان مدعي شد كه در مسير جهاني شدن، صرفاً كالاها يا خدمات از منطقه اي به منطقه ديگر منتقل مي شود و افكار و عقايد يا به طور كلي فرهنگ ، ثابت و بي تغيير مي ماند.(۱)
اين است كه صرف كوتاه شدن فاصله نقل و انتقالات اقتصادي، نمي تواند توجيه دقيق و قابل قبولي براي ترويج جهاني شدن باشد. زيرا درمسأله ارتباط با ديگرحوزه ها، هرگز نمي توان نتايج و پيامدهاي ذاتي و احتمالي را ناديده انگاشت. از سوي ديگر اين ادعا كه جهاني شدن، امري اقتصادي است و با فرهنگ و انديشه، تصادمي نخواهد داشت، كاملاً بي معناست. زيرا اقتصاد به عنوان يك امر انساني، بي گمان با ساير مسايل انساني ارتباط تنگاتنگي دارد. به طوري كه هرگونه اثر و تأثيري درآن، بر ساير موارد انساني ديگر نيز مؤثر خواهد بود.
با اين حال امروزه، مانند اغلب مواقع ديگر، نحوه برخورد با اين موضوع پرشاخ و برگ، ميان دو رويكرد مخالف و هوادار، تقسيم شده است، ليكن كمتر ديده شده كه براي مشاركت و تعامل با اين امر طرحي جامع و يا حتي روشنگري هاي مفيد و سازنده صورت بگيرد. چرا كه، هنوز موضوع جهاني شدن و مدعاي اصلي آن، به طور صريح و كامل براي اكثريت مردم روشن نشده و از اين رو براي تعامل آگاهانه با آن، فعلاً راه طولاني در پيش است. ناگزير در اين اجمال به يكي از مسايل قابل توجه در اين باره مي پردازيم.
فروپاشي نظام كمونيستي در شوروي سابق تنها، پايان نقطه و مرحله خاصي از تاريخ و سرگذشت جغرافياي محدودي نبود، بلكه با توجه به اهميت حضور آن در بلوك شرق و آثار آن در عرصه جهاني، پيامدهاي گوناگوني داشت كه خود به خود باعث به هم ريختن معادلات جهاني شد. به طوري كه اگر تا آن زمان مسأله اي به نام قطبي بودن جهان مطرح بود، عملاً و علناً جهان- دست كم در عرصه اقتصاد- تك قطبي شد. از اين رو آنچه كه به نام جهاني شدن، پس از فروپاشي شوروي بر پا شد، توسط عده زيادي از تحليلگران، به عنوان «امريكايي شدن» ناميده شد. بدين ترتيب در تفسير خود از آن، بنا را بر فعل و انفعالات آمريكا گذاشتند. اين آواز نه فقط از سوي طعمه هاي حقيقي و عيني جهاني شدن، بلكه از سوي كشورهاي بزرگ نيز سر داده شد. به عنوان مثال وزير فرهنگ فرانسه در كنفرانس بين المللي سياست هاي فرهنگي كه توسط يونسكو در سال ۱۹۸۲ برپا شد، به امريكا حمله كرد و از «هجوم فرهنگي» امريكا شكايت كرد و در ادامه سخنانش گفت: «دولتي كه تا حد زيادي آزادي را به ما آموخته و از ملت ها خواسته برضد طغيان و جباريت بپا خيزند، امروزه به صورت نظامي درآمده كه هيچ امر اخلاقي، جز سود را در پيش نگرفته و مي كوشد فرهنگ واحد و فراگيري را بر سراسر جهان تحميل نمايد و اين، يكي از اشكال امپرياليسم مالي و فكري است كه به جاي اشغال اراضي، اذهان، روش هاي تفكر و شيوه زندگي را اشغال مي نمايد» .(۲)
ميلينا مركوري، وزير فرهنگ يونان نيز، در همان كنگره از وزير فرانسوي حمايت كرد و شكواهاي او را تكرار نمود و به خطرات آمريكا هشدار داد. سال ها پس از اين كنفرانس، فرانسواميتران، رئيس جمهور وقت فرانسه گفت: «چه كسي امروزه مي تواند خود را نسبت به تهديدي كه جهان با آن روبه روست، به كوري بزند؟ فرهنگ واحد، رفته رفته جهان را مورد هجوم قرار داده است. فرهنگ انگلوساكسوني، تحت لواي ليبراليسم اقتصادي، به حركت درآمده است» . وي در ادامه گفت: «آيا احتمال دارد، قوانين پول و تكنولوژي آنچه را كه نظام هاي تماميت طلب نتوانستند پديد آورند، تحقق ببخشد؟» (۳)
البته اين امر، نه تنها ازسوي منتقدان، بلكه از سوي هواداران نيز با صراحت و گستردگي بيشتري مطرح و مورد دفاع و توجيه واقع مي شود. به عنوان نمونه، ديويدروشكوبف، استاد روابط بين الملل در دانشگاه كلمبيا و يكي از مسئولان سابق حكومت كلينتون مي گويد: «عده اي از صاحب نظران براين اعتقادند كه بهره برداري از فرصت هايي كه انقلاب جهاني اطلاعاتي براي ترويج فرهنگ آمريكا و به ضرر ساير فرهنگ ها پديد آورده، ناخوشايند است. با اين حال، اين گونه نسبي گرايي، به اندازه خطا بودنش، خطرناك است. چرا كه فرهنگ آمريكايي، ذاتاً با ساير فرهنگ ها متفاوت است، زيرا مخلوطي از عوامل و روش هاي نقاط مختلف جهان است كه از روي آگاهي به يك واقعيت اجتماعي درهم آميخته پديد آمده و اجازه شكوفايي آزادي هاي شخصي و فرهنگ هاي مختلف را مي دهد و اگر آمريكايي ها، اين امر را درك نمايند، نبايد از انجام مصالح اقتصادي، سياسي و امنيتي كه فكر مي كنند به نفع همه جهان است احساس شرم نمايند. از اين رو امريكا در ترويج ارزش هاي خود، هيچ ترديدي روا نمي دارد و نظرگاه خود درباره جهان را رواج مي دهد. زيرا شكست در اين امر يا به كارگيري اصل» زندگي كن و بگذار ديگران نيز زندگي نمايند «به معناي سر فرود آوردن و تسليم است.» (۴)
شكي نيست كه هزينه انجام اين امر و تلاش براي عملي كردن نظام معرفتي اي كه آمريكا مي خواهد با قدرت و زور آن را بر مباني و ساختارهاي انساني تحميل نمايد، در بيشتر موارد برعهده «دنياي جنوب» است كه فاقد نيروي نقد و انكار مي باشد.
در اينجا نياز به فهرست كردن شگردهاي مقابله و يا برنامه ها و ابزارهاي ديگري از اين قبيل كه براي رهايي از اين دام «ناپيدا و موجود» توسط آرمان گراها به كار گرفته مي شود، نيست. نياز اصلي ما ضرورت اعتقاد به تغيير علمي، صنعتي و فكري است كه به جوانب مختلف كارهاي ما، در حوزه توانمندي هاي ممكن بشري، بويژه در حوزه نخبگان خبره سامان بدهد. هنوز هم، به شدت نيازمند كاشت محورهاي توانمند اعتقادي، فكري، صنعتي و علمي هدفمند براي از ميان برداشتن آثار عقب ماندگي در جهاني هستيم كه قانون بقاي قوي و محكوميت و فناي ضعيف، در فضاي برنامه هاي جهاني شدن و برخورد تمدن ها برآن حكم مي رانند و چند و چون اين بازي جديد را توافق نامه و مذاكرات گات، صندوق بين المللي پول، اتحاديه اروپا، و دلار و يورو و... تعيين مي نمايند.
بلامنازع شدن آمريكا براي سيطره بر جهان و ترويج و تحميل ارزش هاي مورد اعتقاد خود، نه تنها كشورهاي جنوب، بلكه اكثر كشورهاي بزرگ جهان را به فكر تلاش براي ايجاد اتحاديه ها و تشكل هاي جهاني و يا قاره اي انداخت. مي توان وجود اتحاديه هاي بين المللي، قاره اي و... را نشان آگاهي ملي و جمعي جهاني برضد جريان جهاني شدن يا كاستن از آثار منفي آن- ولو به صورت كم- دانست. به عبارت ديگر پيمان ها و توافقات كلان جهاني كه هراز چندي سر برمي آورند و يا به بهانه هاي مختلفي خود را پنهان مي سازند، همه پناهگاه هايي براي در امان ماندن از آثار ناخواسته نظام جهاني اي است كه دورنما و طرح هاي كلي آن، پس از سقوط نظام كمونيست شوروي و بويژه بازوي نظامي آن (پيمان ورشو) به ظهور رسيده است.
علاوه براين، ادعاهاي آمريكا در حمايت از حقوق بشر، حقوق اقليت ها، دموكراسي، تكثرگرايي حزبي و... را مي توان اين گونه تفسير كرد كه اين امور ابزارهاي فشاري در دست آمريكا براي فشار آوردن به نظام ها و نهادهاي عقيدتي و ملي و زيرشاخه هايي نظير زبان، فرهنگ، تاريخ سياسي و تمدني مي باشد. عملاً دخالت آمريكا تحت لواي اين شعارها و توجيهات كه به منظور تحقق مصالح معين سرمايه داري صورت مي گيرد را ملاحظه نموديم و چشم پوشي آمريكا از دفاع از همين شعارات را در صورتي كه به نفع او نيست، ديديم و اين چيزي است كه تلاش آمريكا براي ترويج ارزش هايي نظير تسامح، عدل، آزادي و... كه خود را در آنها منحصر به فرد مي داند را پوشالي و توخالي مي نمايد. به تبع آن جهاني سازي اقتصاد، در كنار معادله تبادل معلومات، صرفاً در خدمت، شكل دادن به ايده جهاني شدن و نيز محكم كردن طناب هاي اين دام به نفع طرح هاي امپرياليستي است، هرچند در شكل و شمايل جذاب و سحرآميزي نظير شراكت و صلح و... ارايه مي شود. حال ديگر همه مي دانند كه آمريكايي ها هر انديشه اي را كه بخواهند، با زرق و برق خاص خودشان
ارايه مي نمايند.
همه اينها، به اضافه آنچه كه «امنيتي كردن جهان» ناميده مي شود، توسعه ناتو، طرح دفاع موشكي، همه و همه، ابزارها و وسايل پيدا و پنهاني است كه در اكنون و آينده به خدمت گرفته مي شوند تا جهان برخلاف خواسته اش در برابر جهاني شدن سر فرود بياورد و بازارها و خزانه هايش را به روي سردمداران اين ايده و پديده باز نمايد.
اينجاست كه تعامل آگاهانه با جهاني شدن، به معناي نفي و اثبات كلي و كامل آن نيست. زيرا همواره كار درست و آنچه كه به نيكي در ابديت انعكاس مي يابد، رد و قبول مطلق نيست. مواجهه فعال در اين بازار، راه سومي است كه چند و چون آن نيازمند فرصت و فراست خاصي است؛ شايد اين هم به دست ما انجام پذيرد.
منابع:
۱- اقتباس از پروفسور جلال امين: عولمه القهر، ص ،۷ الطبعه الاولي، ۲۰۰۲م.
۲- مجله المجتمع :شماره ،۱۴۴۵ سال ،۳۲ ص ۶۵.
۳- همان، ص ۱۳-۱۴
۴- محمد ابراهيم مبروك: الاسلام و العولمه، ص ۱۳-۱۴ ،الطبعه الثانيه.