پويايي فقه يعني ...
ياسر هدايتي
اشاره:
دكتر ابوالقاسم گرجي چهره ماندگار روزگار ما در دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران به تعبير خودش «انجام وظيفه » مي كند. اين كهن ستون دانشكده حقوق، چشم و چراغ سالهاي ديروز و امروز دانشكده است. با پشتوانه اي از دانايي و آگاهي و يادگار شاگردي كساني چون امام خميني (ره)و آيت ا... خويي و ... دير هنگام مزاحمش شديم اگر چه گله كرد اما مثل هميشه با رويي گشاده پذيراي مان شد و حاصل، همين گفت و گو شد كه نخواستيم با وجود آگاهي از كسالت استاد بيشتر از اين بار خاطر شويم كه يار شاطر نيز نبوديم، تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد.
* به نظر شما صلاحيت فقه جعفري براي استمرار و دوام ابدي تا چه مقدار است؟
- فقه يعني استنباطات فقها و در مقابل مذهب جعفري ،آن اهميت را ندارد. فقه استنباط است و استنباط هميشه با درستي ملازم نيست، پس اصل مذهب جعفري است. از نظر بنده در مذهب جعفري و در حالت كلي تر اسلام آنچه بعنوان دستورات و مستنبطات از ناحيه بزرگان اين دين و مذهب به ما رسيده است، چيزهايي است كه مبتني بر مصالح و مفاسد جامعه است يعني سعي در رسيدن به آن مصالح اجتماعي و پرهيز از مفاسد اجتماعي است.
پس اين توانايي براي استمرار و دوام تا ابد در ذات اين مذهب وجود دارد.
* آقاي دكتر به اين اشاره كرديد كه فقه يك نوع استنباط است. اين استنباط اگر بخواهد در جامعه امروز به يك پويايي برسد، بايد چه راهكاري را در پيش بگيرد يا بهتر است بگوييم فقه پويا داراي چه ويژگيها و چه خصوصياتي است؟
- اسلام در يك چهارچوب خاص به ما اجازه داده است كه بر طبق ادله اربعه كتاب ، سنت، عقل و اجماع تلاش كنيم كه به خواسته واقعي شارع برسيم، اما در ذات استنباط است كه هميشه صحيح نخواهد بود و خطا نيز در آن راه دارد. معروف است كه مي گويند در اجتهاد اگر كسي به نتيجه صحيح برسد دو ثواب برايش منظور خواهد شد و اگر اشتباه كند، يك ثواب.
بگذريم از اينكه اساسا مذاهب در مسائل ديگر نيز اختلاف دارند. يك مسئله معروفي وجود دارد به نام تخطئه و تصويب كه اختلاف بين مذاهب شيعه و اهل سنت است. اهل سنت قائل به تصويبند. تصويب يعني اينكه اساس اسلام و دين آن چيزي است كه ما با استنباطمان به آن دست يافته ايم و جز اين نيست. شيعه مي گويد احكام واقعي و تكاليف ما چيزي ثابت است كه در علم خداوند محفوظ است. علم خداوند غالبا به همان لوح محفوظ تعبير مي شود.
آنچه از احكام و دستورات است در علم خداوند كه لوح محفوظ است ثابت است و تلاش ما نيز براي رسيدن به آنهاست. ممكن است برسيم كه البته سعي ما در رسيدن است اما گاهي امكان خطا نيز است كه به آن تخطئه مي گوييم.
* پويايي در اينجا چه معنايي مي دهد؟
- پويايي فقه يعني نحوه تلاش فقها براي بدست آوردن آگاهي از آن واقعيتها يعني استنباطات بايد به نحوي باشد كه در ازمنه گوناگون با توجه به اوضاع و شرايطي كه به وجود مي آيد و در مصالح و مفاسدي كه اساس وضع مقررات ديني اسلامي است تاثير بگذارد تا بتواند، استنباط صحيح را داشته باشد. پس پويايي يعني به دنبال آگاهي از واقعيات ثابت در علم خداوند با توجه به شرايط زمان و مكان استنباط كنيم و اگر توجه به اوضاع و شرايط نباشد به آن خواست اصلي شارع نخواهيم رسيد.
* آيا در اينجا مي توانيم اين تعبير را داشته باشيم كه در بحث پويايي فقه با توجه به اينكه آن واقعيات چيزهايي ثابت هستند، در شرايط گوناگون زماني و مكاني اين برداشت و استنباط ماست كه تغيير مي كند؟
- بله، اين استنباط و صغري و كبري چيدن ماست كه تغيير مي كند. پويايي يعني با توجه به شرايط صغري و كبري صحيح را به دست بياوريم و اگر اين گونه شود يقينا به احكام دست پيدا خواهيم كرد.
* در اين صورت به يك نسبيت گرايي در استنباطهايمان نمي رسيم؟
- خير، وقتي مي گوييم «حلال محمد، حلال الي يوم القيامه»، منظور اين نيست كه آنچه حلال است تا ابد حلال است بلكه منظور اين است كه رسيدن به آنچه كه مطلوب خداوند است و فرض كنيم كه اگر خداوند در خارج حاكم ما بود آن حكم را در ازمنه مختلف مخصوصا درباره حقوق عمومي جعل مي كرد.
ممكن است جواب مسئله اي دو چيز باشد و هر دو جواب با توجه به اوضاع و شرايط، ما را به آن خواست خداوند مي رساند. به اين معني است كه «حلال محمد حلال الي يوم القيامه و حرام محمد حرام الي يوم القيامه» معنا مي دهد. روز قيامت نيز يك روز نيست بلكه يك جهان ابدي است. در روايت آمده كه «من مات، قامت قيامته» هر كس مرد قيامتش برپا مي شود. پس واقعيت اين است كه مقررات و حقوق تابع اوضاع و شرايطي است كه در مصلحت عامه دخالت دارند.
* به نكته مهمي اشاره كرديد. اينكه مصلحت و مفسدت عامه نقشي بنيادي در به وجود آمدن يك فقه پويا دارد، فقهي كه منجر به حقوق پويا يعني همان حقوق عمومي مي شود. لطفا راجع به نقش اين محور يعني مصلحت و مفسدت اجتماعي در فقه پويا بيشتر توضيح بدهيد.
- مصلحت عامه يعني آنچه كه به صلاح جامعه است، مهمتر است از صلاح فرد و اشخاص. مصلحت عامه مقدم بر هر چيزي حتي مصلحت فرد و شخص است، اما لزوما هم اين گونه نيست كه هر كسي ادعا كند كه من به صلاحيت آن چه كه براي جامعه مفيد است رسيده ام. چرا كه بسياري از مواقع مصالح و مفاسد اجتماعي در منظر افراد به گونه هاي مختلف اقتضا مي كند كه اشتباه از آب درمي آيند.
* آيا اين اهميت و اصالتي كه به حقوق و مصلحت جامعه داده مي شود، خدشه اي به مصلحت اشخاص و افراد و حقوق خصوصي ايشان وارد نمي كند؟
- در حكومت اين مسئله تفاوت دارد. نماز و بسياري از عبادتهاي شخصي را فرد بايد شخصا خود انجام دهد، اما آن احكام و مقرراتي كه تابع حقوق عمومي است يعني حقوق جامعه اي كه شخص جزء كوچكي از آن است بر حقوق شخصي متقدم است. البته حقوق خصوصي با حقوق شخصي تفاوت دارد، حقوق خصوصي مثل حقوقي كه زن در قبال شوهر و يا شوهر در قبال زن دارد، اما جعل قرارداد ازدواج جزء حقوق عمومي است. اسلام به حقوق معنوي نيز توجه دارد.يعني آن روابط معنوي كه اشخاص بايد با يكديگر داشته باشند.
* با توجه به مسئله فقه پويا در كنار آن بايد يك حقوق پويا نيز داشته باشيم. شما رابطه بين فقه اسلامي و حقوق اسلامي را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- فقه لزوما عين اسلام نيست.
* اينجا منظور اختصاصاً فقه اسلامي است.
- اين درست كه قيد اسلامي را پسوند فقه قرار مي دهيم. اما اگر مستنبطات ما به آنچه كه اسلام دستور داده برسد، اين فقه واقعاً اسلامي مي شود. حقوق زيرساخت و مبناي مسائل فقهي است. چون بنده حقي بر گردن شما دارم، خداوند وظيفه اي بر عهده شما قرار مي دهد.
چون والدين همه انسانها حقي بر گردن فرزندانشان دارند، خداوند در فقه وظايفي را براي اين فرزندان معين فرموده است. البته اين منافات ندارد با اينكه فرزندان نيز حقوقي بر گردن پدر و مادر داشته باشند. در حقوق دو نوع وظيفه است. اگر پدر و مادر در برابر فرزند وظايفي را بر عهده دارند، فرزند نيز در مقابل ايشان وظايفي دارد. يعني هر دو طرف حقوقي دارند و از طرف ديگر مثلا پدر و مادر بر مبناي حقي كه دارند بايد يك سري وظايف ديگري را نيز انجام بدهند. آن حقوق مبناي وظايفي است.
* استاد با توجه به اينكه ۲۱ آذرماه سالروز درگذشت آخوند خراساني (صاحب كفايه) است.به عنوان ختم كلام راجع به شخصيت علمي اين اصولي و فقيه بزرگ شيعه نيز صحبت كنيد.
- از نظر بنده برجستگي شخصيتي ايشان ذاتي بود و خداوند بهره بسيار زيادي از هوش و درايت براي فهم و استنباط مسائل اصولي به ايشان داده بود. مرحوم آخوند تاليفات متعددي دارد كه يكي از آنها (كفايةالاصول) در علم اصول است كه در بسياري از اوقات به نام صاحب همين اثر خوانده مي شود، يعني همانطور كه شما هم اشاره كرديد «صاحب كفايه» ناميده مي شدند. اين كتاب مطالب اصولي را به صورت بسيار فشرده بيان كرده است و البته اين فشردگي به عقيده بعضي به دست آوردن مقاصد كتاب را سخت كرده است، اما بنده معتقدم اين كتاب در نهايت ايجاز و پختگي قرار دارد. مثلا در چند كلمه اي كه ايشان در يك جمله درباره چيزي گفته اند. در يك كلمه به نظريه عده اي اشاره كرده در كلمه ديگر به جواب آن نظريه پرداخته و در كلمه ديگر عقيده خودش را مطرح كرده است. در سده هاي اخير يكي از عالمان برجسته اي كه تحول بسيار مهمي در عالم فقه ايجاد كرد شيخ انصاري بود. ايشان هم در اصول و هم در فقه كتابهاي مهم زيادي دارد. در اصول كتاب رسائل و در فقه كتاب مكاسب از امهات متون است. شيخ انصاري نسبت به قبل از خود بسيار مترقي است و بعد از او نيز همه شاگردان بلاواسطه يا مع الواسطه او هستند و همه از برداشت هاي او خوشه چيني مي كنند.
مرحوم آخوند خراساني نيز يكي از اين شاگردان مع الواسطه است كه البته بعضي مي گويند يكي دو سال مستقيما محضر درس شيخ انصاري را درك كرده است. و خود بعد از اين استاد از تأثيرگذاران بر فقه و اصول در شيعه است.