چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۸۳
گفت و گو با دكتر ابوالقاسم گرجي
پويايي فقه يعني ...
007527.jpg
ياسر هدايتي
اشاره:
دكتر ابوالقاسم گرجي چهره ماندگار روزگار ما در دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران به تعبير خودش «انجام وظيفه » مي كند. اين كهن ستون دانشكده حقوق، چشم و چراغ سالهاي ديروز و امروز دانشكده است. با پشتوانه اي از دانايي و آگاهي و يادگار شاگردي كساني چون امام خميني (ره)و آيت ا... خويي و ... دير هنگام مزاحمش شديم اگر چه گله كرد اما مثل هميشه با رويي گشاده پذيراي مان شد و حاصل، همين گفت و گو شد كه نخواستيم با وجود آگاهي از كسالت استاد بيشتر از اين بار خاطر شويم كه يار شاطر نيز نبوديم، تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد.

* به نظر شما صلاحيت فقه جعفري براي استمرار و دوام ابدي تا چه مقدار است؟
- فقه يعني استنباطات فقها و در مقابل مذهب جعفري ،آن اهميت را ندارد. فقه استنباط است و استنباط هميشه با درستي ملازم نيست، پس اصل مذهب جعفري است. از نظر بنده در مذهب جعفري و در حالت كلي تر اسلام آنچه بعنوان دستورات و مستنبطات از ناحيه بزرگان اين دين و مذهب به ما رسيده است، چيزهايي است كه مبتني بر مصالح و مفاسد جامعه است يعني سعي در رسيدن به آن مصالح اجتماعي و پرهيز از مفاسد اجتماعي است.
پس اين توانايي براي استمرار و دوام تا ابد در ذات اين مذهب وجود دارد.
* آقاي دكتر به اين اشاره كرديد كه فقه يك نوع استنباط است. اين استنباط اگر بخواهد در جامعه امروز به يك پويايي برسد، بايد چه راهكاري را در پيش بگيرد يا بهتر است بگوييم فقه پويا داراي چه ويژگيها و چه خصوصياتي است؟
- اسلام در يك چهارچوب خاص به ما اجازه داده است كه بر طبق ادله اربعه كتاب ، سنت، عقل و اجماع تلاش كنيم كه به خواسته واقعي شارع برسيم، اما در ذات استنباط است كه هميشه صحيح نخواهد بود و خطا نيز در آن راه دارد. معروف است كه مي گويند در اجتهاد اگر كسي به نتيجه صحيح برسد دو ثواب برايش منظور خواهد شد و اگر اشتباه كند، يك ثواب.
بگذريم از اينكه اساسا مذاهب در مسائل ديگر نيز اختلاف دارند. يك مسئله معروفي وجود دارد به نام تخطئه و تصويب كه اختلاف بين مذاهب شيعه و اهل سنت است. اهل سنت قائل به تصويبند. تصويب يعني اينكه اساس اسلام و دين آن چيزي است كه ما با استنباطمان به آن دست يافته ايم و جز اين نيست. شيعه مي گويد احكام واقعي و تكاليف ما چيزي ثابت است كه در علم خداوند محفوظ است. علم خداوند غالبا به همان لوح محفوظ تعبير مي شود.
آنچه از احكام و دستورات است در علم خداوند كه لوح محفوظ است ثابت است و تلاش ما نيز براي رسيدن به آنهاست. ممكن است برسيم كه البته سعي ما در رسيدن است اما گاهي امكان خطا نيز است كه به آن تخطئه مي گوييم.
* پويايي در اينجا چه معنايي مي دهد؟
- پويايي فقه يعني نحوه تلاش فقها براي بدست آوردن آگاهي از آن واقعيتها يعني استنباطات بايد به نحوي باشد كه در ازمنه گوناگون با توجه به اوضاع و شرايطي كه به وجود مي آيد و در مصالح و مفاسدي كه اساس وضع مقررات ديني اسلامي است تاثير بگذارد تا بتواند، استنباط صحيح را داشته باشد. پس پويايي يعني به دنبال آگاهي از واقعيات ثابت در علم خداوند با توجه به شرايط زمان و مكان استنباط كنيم و اگر توجه به اوضاع و شرايط نباشد به آن خواست اصلي شارع نخواهيم رسيد.
007536.jpg
* آيا در اينجا مي توانيم اين تعبير را داشته باشيم كه در بحث پويايي فقه با توجه به اينكه آن واقعيات چيزهايي ثابت هستند، در شرايط گوناگون زماني و مكاني اين برداشت و استنباط ماست كه تغيير مي كند؟
- بله، اين استنباط و صغري و كبري چيدن ماست كه تغيير مي كند. پويايي يعني با توجه به شرايط صغري و كبري صحيح را به دست بياوريم و اگر اين گونه شود يقينا به احكام دست پيدا خواهيم كرد.
* در اين صورت به يك نسبيت گرايي در استنباطهايمان نمي رسيم؟
- خير، وقتي مي گوييم «حلال محمد، حلال الي يوم القيامه»، منظور اين نيست كه آنچه حلال است تا ابد حلال است بلكه منظور اين است كه رسيدن به آنچه كه مطلوب خداوند است و فرض كنيم كه اگر خداوند در خارج حاكم ما بود آن حكم را در ازمنه مختلف مخصوصا درباره حقوق عمومي جعل مي كرد.
ممكن است جواب مسئله اي دو چيز باشد و هر دو جواب با توجه به اوضاع و شرايط، ما را به آن خواست خداوند مي رساند. به اين معني است كه «حلال محمد حلال الي يوم القيامه و حرام محمد حرام  الي يوم القيامه» معنا مي دهد. روز قيامت نيز يك روز نيست بلكه يك جهان ابدي است. در روايت آمده كه «من مات، قامت قيامته» هر كس مرد قيامتش برپا مي شود. پس واقعيت اين است كه مقررات و حقوق تابع اوضاع و شرايطي است كه در مصلحت عامه دخالت دارند.
* به نكته مهمي اشاره كرديد. اينكه مصلحت و مفسدت عامه نقشي بنيادي در به وجود آمدن يك فقه پويا دارد، فقهي كه منجر به حقوق پويا يعني همان حقوق عمومي مي شود. لطفا راجع به نقش اين محور يعني مصلحت و مفسدت اجتماعي در فقه پويا بيشتر توضيح بدهيد.
- مصلحت عامه يعني آنچه كه به صلاح جامعه است، مهمتر است از صلاح فرد و اشخاص. مصلحت عامه مقدم بر هر چيزي حتي مصلحت فرد و شخص است، اما لزوما هم اين گونه نيست كه هر كسي ادعا كند كه من به صلاحيت آن چه كه براي جامعه مفيد است رسيده ام. چرا كه بسياري از مواقع مصالح و مفاسد اجتماعي در منظر افراد به گونه  هاي مختلف اقتضا مي كند كه اشتباه از آب درمي آيند.
007542.jpg
* آيا اين اهميت و اصالتي كه به حقوق و مصلحت  جامعه داده مي شود، خدشه اي به مصلحت اشخاص و افراد و حقوق خصوصي ايشان وارد نمي كند؟
- در حكومت اين مسئله تفاوت دارد. نماز و بسياري از عبادتهاي شخصي را فرد بايد شخصا خود انجام دهد، اما آن احكام و مقرراتي كه تابع حقوق عمومي است يعني حقوق جامعه اي كه شخص جزء كوچكي از آن است بر حقوق شخصي متقدم است. البته حقوق خصوصي با حقوق شخصي تفاوت دارد، حقوق خصوصي مثل حقوقي كه زن در قبال شوهر و يا شوهر در قبال زن دارد، اما جعل قرارداد ازدواج جزء حقوق عمومي است. اسلام به حقوق معنوي نيز توجه دارد.يعني آن روابط معنوي كه اشخاص بايد با يكديگر داشته باشند.
* با توجه به مسئله فقه پويا در كنار آن بايد يك حقوق پويا نيز داشته باشيم. شما رابطه بين فقه اسلامي و حقوق اسلامي را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- فقه لزوما عين اسلام نيست.
* اينجا منظور اختصاصاً فقه اسلامي است.
- اين درست كه قيد اسلامي را پسوند فقه قرار مي دهيم. اما اگر مستنبطات ما به آنچه كه اسلام دستور داده برسد، اين فقه واقعاً اسلامي مي شود. حقوق زيرساخت و مبناي مسائل فقهي است. چون بنده حقي بر گردن شما دارم، خداوند وظيفه اي بر عهده شما قرار مي دهد.
چون والدين همه انسانها حقي بر گردن فرزندانشان دارند، خداوند در فقه وظايفي را براي اين فرزندان معين فرموده است. البته اين منافات ندارد با اينكه فرزندان نيز حقوقي بر گردن پدر و مادر داشته باشند. در حقوق دو نوع وظيفه است. اگر پدر و مادر در برابر فرزند وظايفي را بر عهده دارند، فرزند نيز در مقابل ايشان وظايفي دارد. يعني هر دو طرف حقوقي دارند و از طرف ديگر مثلا پدر و مادر بر مبناي حقي كه دارند بايد يك سري وظايف ديگري را نيز انجام بدهند. آن حقوق مبناي وظايفي است.
* استاد با توجه به اينكه ۲۱ آذرماه سالروز درگذشت آخوند خراساني (صاحب كفايه) است.به عنوان ختم كلام راجع به شخصيت علمي اين اصولي و فقيه بزرگ شيعه نيز صحبت كنيد.
- از نظر بنده برجستگي شخصيتي ايشان ذاتي بود و خداوند بهره بسيار زيادي از هوش و درايت براي فهم و استنباط مسائل اصولي به ايشان داده بود. مرحوم آخوند تاليفات متعددي دارد كه يكي از آنها (كفايةالاصول) در علم اصول است كه در بسياري از اوقات به نام صاحب همين اثر خوانده مي شود، يعني همانطور كه شما هم اشاره كرديد «صاحب كفايه» ناميده مي شدند. اين كتاب مطالب اصولي را به صورت بسيار فشرده بيان كرده است و البته اين فشردگي به عقيده بعضي به دست آوردن مقاصد كتاب را سخت كرده است، اما بنده معتقدم اين كتاب در نهايت ايجاز و پختگي قرار دارد. مثلا در چند كلمه اي كه ايشان در يك جمله درباره چيزي گفته اند. در يك كلمه به نظريه عده اي اشاره كرده در كلمه ديگر به جواب آن نظريه پرداخته و در كلمه ديگر عقيده خودش را مطرح كرده است. در سده هاي اخير يكي از عالمان برجسته اي كه تحول بسيار مهمي در عالم فقه ايجاد كرد شيخ انصاري بود. ايشان هم در اصول و هم در فقه كتابهاي مهم زيادي دارد. در اصول كتاب رسائل و در فقه كتاب مكاسب از امهات متون است. شيخ انصاري نسبت به قبل از خود بسيار مترقي است و بعد از او نيز همه شاگردان بلاواسطه يا مع الواسطه او هستند و همه از برداشت هاي او خوشه چيني مي كنند.
مرحوم آخوند خراساني نيز يكي از اين شاگردان مع الواسطه است كه البته بعضي مي گويند يكي دو سال مستقيما محضر درس شيخ انصاري را درك كرده است. و خود بعد از اين استاد از تأثيرگذاران بر فقه و اصول در شيعه است.

نظر منفي اروپايي ها درمورد انتخاب مجدد بوش
ايسنا: بر اساس نظرسنجي انجام شده توسط خبرگزاري آسوشيتدپرس، اكثر مردم كشورهاي اروپايي از جمله انگليس نظر مثبتي نسبت به انتخاب مجدد بوش به عنوان رئيس جمهور آمريكا ندارند.
به گزارش آسوشيتدپرس، در نتايج اين بررسي نشان داده شده كه نه تنها رئيس جمهور آمريكا از نظر اروپايي ها فردي مطلوب نيست؛ بلكه دركل آمريكايي ها از نظر بسياري از مردم فرانسه، آلمان و اسپانيا، غير مطلوب هستند.
بوش بعد از انتخاب مجددش قول داد كه براي تقويت روابط اروپا - آمريكا و كشورهاي اروپايي فعاليت كند.
وي قرار است ماه فوريه سفري به اروپا داشته باشد. براساس اين نظرسنجي، رئيس جمهور و در كل آمريكايي ها بايد كار زيادي براي جلب نظر اروپايي ها انجام دهند. اين نظرسنجي در كشورهاي استراليا، انگليس، كانادا، فرانسه، آلمان ايتاليا و اسپانيا انجام شده است. حداقل از هر ۱۰ فرانسوي، آلماني و اسپانيايي، هفت تن گفته اند كه ديدگاه مطلوبي نسبت به بوش ندارند، نيمي از مردم فرانسه و آلمان گفته اند كه نظر مساعدي نسبت به كل آمريكايي ها ندارند. نظر نيمي از اسپانيايي ها هم همين بوده است. اكثر اين افراد ميانگين سني ۱۸ تا ۲۴ سال داشتند. اكثر شركت كنندگان فرانسوي، آلماني و اسپانيايي گفته اند كه از شكست جان كري، نامزد دموكرات ها و انتخاب مجدد بوش نااميد شده اند. اين نظرسنجي هم چنين حاكي از عدم درك آمريكايي ها در اروپا و افزايش آمريكايي ستيزي است.

ياد
آبراهام مازلو
شجاعت آفرينش
007539.jpg
دكتر مسعود يزدي
از ميان شاگردان و كساني كه تحت تأثير پل تيليش بوده اند مي توان از آبراهام مازلو نام برد. كتاب عمده  او «شجاعت آفرينشي» است كه تحت تأثير مستقيم پل تيليش قرار دارد.
نكته اصلي كتاب در اين است كه آفرينش (ادبي- هنري) مانند «بودن در جهان» نياز به شجاعت دارد. در اينجا فرد با آموزشهايي از قبل مواجه است كه باعث مي شود در آفرينش وي اختلال پديد مي آيد.اصولا  آفرينش، هستي بخشيدن به ايده بالقوه اي است كه هنوز شكل پيدا نكرده است. در اينجاها با هگل و ارسطو مواجه مي شويم كه تبديل جهان بالقوه به جهان بالفعل را در نظر دارند.در آراي هگل نيز تبديل مفهوم به ايده احتياج به «زور» يا «قدرت» دارد. حكومت ايده ها بر مبناي «زور» استوار است. پديدار شناسي ذهن همان درك چگونگي «زور» است كه بر تحول «مفهوم» و جريان آن به سوي «ايده» حكم مي راند. در پديدارشناسي ذهن مي توان جهان آفرينش را درك كرد و به ابعاد  آن پي برد. لذا هر نوع آفرينشي بر مبناي «زور» يا «قدرت» قرار دارد، تحولات تاريخي، از نظر هگل، شكل متفاوتي ندارد. تاريخ نيز فرآيند تحول روح  است كه زيربناي آن همان زور مي باشد، تاريخ خود  آفريننده به معناي اصلي كلمه است. هر نوع آفرينش تاريخي و هر نوع ايجاد و پيدايش دوره تاريخي خود را مديون «زور» مي بيند.
در طبيعت نيز سير تحولي ديده مي شود كه در نهايت بر مبناي تبديل جريان بالقوه به جريان بالفعل است، طبيعت محل و تجلي جريانات بالقوه است كه به سوي هدف از قبل در جريان مي باشد.در جهان سياست نيز تحولات سياسي مانند پيدايش دولت- ملت و هر نوع آفرينش ديگر بر مبناي زور و روح قرار دارد. صيرورت روح خود داراي مكانيسم دروني است كه به جريان «شدن» مرتبط مي گردد. در هر جريان «شدن» روح با قدرت دخالت مي كند.
در اينجا مي توان به جريان «فلسفه حيات» اشاره كرد و يادآور شد كه در حيات نيز تحولات از مسير دگرديسي روح مي گذرد.
براي «مازلو» ، شجاعت در آفرينش بيشتر معنايي ارسطويي دارد. براي ارسطو «شجاعت» از برجسته ترين فضائل انساني است و از طريق شجاعت است كه فضائل برتر انساني شكل مي گيرد. آنچه كه در ما وجود دارد مجموعه اي از نيروهاي بالقوه است كه در صورت وجود شجاعت، به عين درآمده و خود را نشان مي دهد.
براي ارسطو تجلي و فضائل از طريق گذر از شجاعت حاصل مي شود.در روانكاوي نيز تصوير كم و بيش شبيه است. ما معمولا  تحت تأثير نيروهاي ناخودآگاه هستيم و نيروهاي ناخودآگاه است كه ما را در چنبره خود اسير نگه مي دارد. تنها با خودكاوي مي توان از حكومت نيروهاي ناخودآگاه راهي به سوي رهايي پيدا كرد، ناخودآگاه ما را به گذشته و عقب سوق مي دهد و با هر نوع نوآوري شخصيتي مخالفت مي كند.
در ناخودآگاه آنچه كه به نام شجاعت در آفرينش نام گرفته از ميان مي رود و ما بيشتر تبديل به شخصيتي واپس گرا مي شويم.
شخصيت واپس گرا تلاش مي كند كه وضع موجود را به هر قيمتي حفظ كند و لذا شخصيت دچار نوعي ركود و بن بست مي گردد.شخصيت پويا نقطه مقابل شخصيت ناخودآگاه گرا است. شخصيت پويا از ستيزه جويي هايي كه در محيط به وجود مي آيد، استقبال مي كند و از ستيزگريزان نيست. شخصيت پويا، نوآور است و همين نوآوري باعث مي شود كه شجاعت در آفرينش در او به وجود آيد و رشد كند. در نوآوري است كه امكان تبديل از بالقوه به بالفعل در شخصيت به وجود مي آيد و اين راه همان راه آفرينشي است.دنياي هنر و تفكر، دنيايي است كه نياز وسيع به آفرينش دارد. هنر در اوج خلاقيت شكل مي گيرد و به اين دليل است كه آموخته هاي ذهني روزمره به كنار مي رود.
هنر در واقع، نقد زندگي روزمره است و از همين نقد است كه هنر پايه هاي زندگي روزمره را درهم مي شكند و افقي جديد ايجاد مي كند. هنر مانند روح هگلي است كه پيوسته در تب و تاب است و نتيجه آن همان آفرينش است. آفرينش از سوي ديگر احتياج به «خودمختاري» خود انساني دارد. تا زماني كه خودمختاري (به معناي كانتي آن) حاصل نشود، امكان پيدايش آفرينش بسيار كم است، فقط در سايه خودمختاري است كه آفرينش مي تواند خود را نشان دهد. اين بعد در رشد عقل نيز به چشم مي خورد. رشد عقل سبب آفرينش مي گردد؛ اما هميشه نيروهاي محافظه كاري وجود دارند كه مانع از رشد آفرينش مي گردند، لذا خلاقيت در اينجا احتياج به ويرانگري خلاق دارد.
از نظر مازلو، بسياري از روان پريشي ها، ناشي از سكون و ترس از آفرينش است. كلا  روان پريشي در ترس رشد مي كند و اين ترس مانع از تحقق آفرينش مي شود. براي بسياري از روانشناسان «ترس» و انواع بسيار آن باعث و باني روان پريشي است.براي اسپينوزا نيز ترس باعث «نوميدي» و «يأس» مي شود و وجود نوميدي و يأس طولاني سبب ايجاد روان پريشي مي گردد. لذا در جهان ترس، نوميدي و ياس خلاقيت نمي تواند خود را نشان دهد و به تدريج هستي نطفه هاي خلاقيت نيز از ميان برمي خيزد.
در اينجا مي توان گفت كه «خودكاوي» نياز به شجاعت در خلاقيت دارد. خودكاوي به حيطه هايي دست مي يازد كه معمولا  تحت سلطه ناخودآگاه است و لذا نيروهاي ناخودآگاه به شدت در برابر جريان خودكاوي مقاومت مي كنند. حال آن كه پيدايش شخصيت «نوآور» خودكاوي را يك ضرورت مي داند.تنها ناخودآگاه نيست كه در برابر خودكاوي مقاومت مي كند. نيروهاي اجتماعي نيز كم و بيش با خودكاوي سر سازشي ندارند. خودكاوي حيطه هاي گسترده و ناشناخته شخصيت را براي فرد كشف مي كند و باعث مي شود كه خرد حيطه هاي خود را توسعه دهد.

انديشه
اجتماعي
سياست
سينما
علم
فرهنگ
ورزش
|   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  علم  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |